سخن از جایگاه علم، در فلسفه و در مجامع علمی و حتی مابین عموم مردم مکرر دیده و شنیده میشود اما به همین میزان، در خصوص معیارهای عمل بحث نمیشود. اینکه آیا علم، منتهی به عمل بشود یا نشود؛ یا آنکه خروجی عمل، صالح باشد یا فاسد. عمل ما منطبق بر علم ما هست؛ و اگر چنین هم بود، آیا مبتنی بر ایمان و سازوکار آن نیز هست یا خیر و اساساً، جایگاه حقیقی رویکرد دانشبنیان در حکمت علم، چیست و چگونه تعریف میشود.
مقدمه
پس از پیمان ماستریخت و تشکیل اتحادیه اروپا، از سال ۱۹۹۸ جامعیت حرکت اتحادیه اروپا بر دانایی محوری (Knowledge Based) قرارگرفته است. بر این اساس در ایران نیز طی سالهای اخیر صحبت از دانشبنیانی عرصه سیاست و اقتصاد و فرهنگ و امثالهم بهوفور دیده میشود.
از سال ۸۸ به اینسو نیز کلیدواژه “دانشبنیان” (۱) علیالخصوص اقتصاد دانشبنیان مکرر در بیانات امام خامنهای به چشم میخورد. ایشان در دیدار اخیر خود با شرکتکنندگان نهمین همایش ملی نخبگان، مجدداً بر مسئلهی اقتصاد دانشبنیان اشاره نمودند. تلاشمان در این نوشتار بر این است که سیر تاریخی علممداری را مورد ارزیابی قرار داده و سپس چیستی و چرایی رویکرد داناییمحوری را تبیین نماییم.
بررسی آمایش معرفتی برای رویکرد دانشبنیان
در طرحهای کلی نظام، همواره باید در نظر داشت که مبنا قرار دادن هر رویکرد در طرحریزی استراتژیک، یکباره انجام نمیشود و ابتدا مقدمات و ملزومات خاص خود را میطلبد که در اصطلاح، این امر را آمایش علمی-معرفتی میگویند. بر این اساس، اگر صحبت ما از پیشبرد رویکرد دانشبنیان در ایران، بدون در نظر داشتن زیرساختهای لازم، صرفاً به این دلیل باشد که اتحادیهی اروپا اینچنین سیاستگذاری نموده است، پس طرحریزی ما نمیتواند صحیح باشد.
پس این پرسش مطرح است که چرا رهبری نظام از سال ۸۸ به اینسو، مکرر بر اقتصاد و صنعت دانشبنیان تأکید داشتند. آیا زیرساختهای موردنیاز آن امروز فراهم است؟
در یک دورهی قریب ۴۰ سال پس از پیروزی انقلاب اسلامی به اینسو، یک طرح استراتژیک کلی در ۴ مرحله بهصورت زیر در کشور انجام گرفت که اکنون در مرحلهی چهارم آن قرارگرفتهایم.
۱) ریشهکنی بیسوادی با کمک آموزشوپرورش و ایجاد نهضتی به نام نهضت سوادآموزی
۲) ارتقاء کمی و کیفی تحصیلات مقدماتی و متوسطه (بهگونهای که در ۱۰ سال نخست، سطح تحصیلات افراد در ادارهجات بهطور متوسط در سطح دیپلم قرار داشت)
۳) اوج گرفتن گرایش رفتن به دانشگاه و ارتقاء آموزش عالی در پذیرفتن حجم گستردهی مقاطع کاردانی و کارشناسی
۴) گرایش گستردهی همین حجم افراد در تحصیلات عالی فوقلیسانس و دکتری
وقتی کشور در مرحلهی چهارم قرار گرفت، از افرادی که در سطح دکتری هستند انتظار میرفت تا با عمیقتر شدن در حوزهی خود، دست به تولید علم بزنند و بهاینترتیب دورهای شروع شد که انگارهی مدنظر رهبری نظام، مسئلهی نهضت تولید علم – جنبش نرمافزاری – نقشهی علمی کشور و… قرار گرفت. یعنی دیگر به مرحلهای رسیدهایم که رشتهها آنقدر متنوع و عمیق شده باشند که نیاز به تعریف نقشهی علم برای کشور باشد و امروز در برخی حوزههای محدود به این مرحله رسیدهایم.
در حوزهی علوم زیست، ثقل کار به سمت پروژهی عظیم سلولهای بنیادی میرود.
در حوزهی انرژی، بهصورت برجسته به مسئلهی انرژی اتمی پرداخته میشود.
در صنعت هوافضا، بخش موشکسازی ارتقاء مییابد.
و در حوزهی علوم انسانی، مبحث استراتژیک دکترینولوژی به مرحلهی بومیسازی رسیده و از یک دانش صرفاً خاص و قابلدستیابی برای افراد محدود، به داخل جامعه آمد و مردم رفتهرفته با این مفاهیم آشنا شدند تا بهعنوان یک جامعهی خاص و مستقل، به دانش تصمیمسازی برای خود مسلط بشوند.
از آغاز این مراحل، امروز قریب به ۴۰ سال میگذرد. انجام پذیرفتن این سیر در ۴ دهه، آمایش معرفتی لازم برای رویکرد علمدار است؛ یعنی پیش از گذراندن این دوره، امکان استفاده از رویکرد دانایی محوری در کشور وجود نداشت. امروز تنوع تخصصها به حدی رسیده است که رهبری نظام، رویکرد دانایی محوری را مکرر در دیدارهای خود با نخبگان و مسئولین نظام بیان میدارند.
سیر حرکت تمدنها
دانایی محوری، یک رویکرد روبناست. به همین دلیل برای آگاهی بهتر از چیستی و چرایی رویکرد دانشبنیان، لازم است بررسی اجمالی در خصوص سیر حرکت تمدنها تا به امروز انجام بشود و ضمناً به دلیل سفارش قرآن در مطالعهی سرنوشت امم و تمدنهای گذشته، مکلف به بررسی تمدنها از حیث سیر حیات و بقای آنها هستیم. « قُلْ سِیرُوا فِی الْأَرْضِ ثُمَّ انْظُرُوا کَیْفَ کانَ عاقِبَهُ الْمُکَذِّبِین » (۲)
در نظر جووانی باتیستا ویکو (۳)، سیر حرکت یک تمدن از ۱- خرافه (جهل) آغازشده و از ۲- اسطوره (میت) عبور کرده و به ۳- فرهنگ (اوج تنعم و برخورداری یک تمدن از توسعه تکنولوژی و روابط و…) میرسد و درنهایت ۴- از هم میپاشد.
و این روندی است که امپراتوریهای یونان و روم و مصر هریک سپری کرده و به انتها رسیدند و امروز نیز همین پایان در انتظار ایالاتمتحده آمریکاست.
سؤالی که مطرح میشود، اینکه چرا یک تمدن وقتی به نقطهی اوج خود میرسد، به سقوط و زمین خوردن منتهی میشود؟ پاسخ جووانی باتیستا ویکو این است که در مرحلهی سوم، تمدنها ضعیف شده و توسط عوامل گوناگون ازجمله حملات خارجی به آن فرومیپاشد.
اما به چه دلیل یک تمدن، در اوج قلهی خود ضعیف و شکننده میشود؟ تمدن در دورهی فرهنگ، با سرعت بهسوی رفاه و برخورداری بهپیش میرود. وقتی در خود و اطرافیانتان بهدقت بنگرید، خواهید دید که زندگی برخوردار که برابر است با تلاش در مهیا نمودن هرچه بیشتر ابزار راحتطلبی، فرد را از درون ضعیف و حساس مینماید. بهطوریکه این فرد، بهمرور دیگر کمتر تاب تحمل روزهای سخت و ملامت بار را دارد. بهطور مثال زمانی که عموم مردم از برخورداری کمتری بهره میبردند و وسایط حملونقل بسیار محدود بود، با یک کفش بسیار ساده و حتی بدون پاپوش پای پیاده مسافتی طولانی را بهراحتی طی میکردند؛ اما امروز که همان افراد از کفشهای بهمراتب باکیفیت استفاده میکنند و انواع وسایل نقلیه را در اختیاردارند، حتی تاب راه رفتن در مسافتی کوتاه را هم ندارند و خیلی زود خسته و ناتوان میشوند. با تعمیم همین نمونه به تکتک افراد جامعه و تمدن، معلوم میشود که چرا تمدن پس از دورهی تنعم خود ضعیف میشود.
در اوج توسعهی تمدنها، لذت طلبی و رفاهطلبی مبنا قرار میگیرد و همین امر، تمدن را از درون متلاشی میکند؛ بنابراین جامعه در دورهی خرافه و جهل، پایدارتر باقی میماند تا در دورهی علم.
پس اگر ما نیز در جمهوری اسلامی مبنای کار خود را علم بگیریم، چه اصلی متضمن ما خواهد بود تا سرنوشت تمدنهای فروپاشیده شامل حالمان نگردد؟
مبانی معرفتی در رویکرد علمدار
همانگونه که پیشازاین نیز اشاره شد، باید در نظر داشت که بنیان در طرحریزی علممحور، خود انسان است. پس رویکردهای معرفتمدار و انسانمدار زیربنای آن هستند. عدم توجه به این نکتهی اساسی امروز جامعهی ما را دچار سردرگمی کرده است.
مبانی معرفتی در نوع پیشرفت مطلوب یا نامطلوب تأثیر دارد. هر جامعه و هر ملتی، مبانی معرفتی، مبانی فلسفی و مبانی اخلاقیای دارد که آن مبانی تعیینکننده است و به ما میگوید چه نوع پیشرفتی مطلوب است، چه نوع پیشرفتی نامطلوب است. آنکسی که ناشیانه و نابخردانه، یک روزی شعار دادوفریاد کشید که باید برویم سرتاپا فرنگی بشویم و اروپائی بشویم، او توجه نکرد که اروپا یک سابقه و فرهنگ و مبانی معرفتیای دارد که پیشرفت اروپا، بر اساس آن مبانی معرفتی است؛ ممکن است آن مبانی بعضاً موردقبول ما نباشد و آنها را تخطئه کنیم و غلط بدانیم. ما مبانی معرفتی و اخلاقی خودمان راداریم. اروپا در دوران قرونوسطی، سابقهی تاریخی مبارزات کلیسا بادانش را دارد؛ انگیزههای عکسالعملی و واکنشی رنسانس علمىِ اروپا در مقابل آن گذشته را نباید ازنظر دور داشت. تأثیر مبانی معرفتی و مبانی فلسفی و مبانی اخلاقی بر نوع پیشرفتی که او میخواهد انتخاب کند، یک تأثیر فوقالعاده است. مبانی معرفتی ما به ما میگوید این پیشرفت مشروع است یا نامشروع؛ مطلوب است یا نامطلوب؛ عادلانه است یا غیرعادلانه. (۴)
امامخامنهای
یکی از مهمترین مسائل مطرح در حکمت و فلسفه علم، نسبت بین عقل و وحی است.

با توجه به ساختار جنین حکمت (۵) ما در اینجا یک حرکت نعل اسبی و یا حرف یو (U) را شاهد هستیم. نیمه اول نعل اسب، بهاینترتیب است:
انبیا (ص) دیدند (دیدمان)– به دیدهی خود عمل کردند (کردمان) – و سپس گفتند (گفتمان- Discourse)
و این سیر مبتنی بر وحی است. پسازاین ۳ مرحله، نیمهی دوم نعل اسب آغاز میشود، یعنی:
با طاعت سمعی، شریعت را میشنویم (شنیدمان) – سپس طاعت عملی کرده (کردمان)- و بهحق رسیده و نجات مییابیم (دیدمان). این سیر مبتنی بر عقل است. نمیتوان تعقل و عقلانیت پیشه کرد، مگر آنکه ماقبلش به یک گزارهی وحیانی باور پیداکرده باشیم که همان ایمان است؛ اما درصورتیکه بدون انگارهی وحیانی دست به شناخت بزنیم، این شناخت ما دیگر تعقل نیست، بلکه مرتبهی پایینتر آن یعنی تفکر است.
تمایز فلسفه و حکمت در اینجا بر این اساس است که قرآن کریم، قوهی تشخیص و شناخت را با پیشزمینهی تقوا میسر و ممکن میداند.
«…ان تتقوا الله یجعل لکم فرقانا…» (۶)
ای اهل ایمان اگر خداترس و پرهیزکار شوید خدا به شما فرقان(قدرت تمیز حق از باطل) بخشد و گناهان شمارا بپوشاند و شمارا بیامرزد که خدا دارای فضل و رحمت بیانتهاست.
عقل، انگارهای نیست که به همهی انسانها اعطاشده باشد. بلکه هباء میشود (۷) انسان نخست خودش را توانمند میسازد و سپس به او عقل داده میشود.
اما فلسفه که در جستجو و رسیدن به حقیقت است، این وصول را بدون تقوا و فرقان ممکن میداند. در فلسفهی علم، با ذهن آلوده هم میتوان به گزارههای علمی دستیافت. البته برای دانستن مکعب یا مجموع عدد ۲ که ۴ است، تفاوتی نمیکند که در چه حالی باشید اما حقیقت که یک انگارهی قدسی(۸) است چگونه حاصل میشود؟
در حکمت علم، حرکت رو به پایین و سپس روبه بالای حرف یو (U)،به ترتیب با دو واژهی تنزیل و تاویل معنا میشود. قرآن که یک انگارهی قدسی است، حقیقتی دارد که در امالکتاب جایگاه دارد. این حقیقت چندین بار تنزیل یافته و رقیقشدهی آن بهصورت کلمات و نوشته یعنی به همین صورتی که امروز میبینیم درآمده است.(۹)
یعنی آنکه حقیقت، (قرآن) از حق شروعشده (ام الکتاب) و به واقعیت (کتاب و نوشته فیزیکی) تنزیل مییابد و در استمرار این واقعیت، تاویل یافته و به حقیقت میرسد و این استمرار یافتن، تنها باایمان و تعقل امکانپذیر است.

نسبت بین حقیقت و واقعیت، همان نسبت بین هستی و هست – جان و جسم – وجود و موجود و… است. حقیقت، انگارهای است در عالم معنا؛ و واقعیت، پدیدهای است در عالم ماده. بهاینترتیب، آنچه از true – trues و وریتاسم که در اینجا به حقیقت تعبیر شده است، معنای صحیح آن واقعیت است، نه حقیقت.
عقل و فکر، دو قوهی جدای از هم هستند که امروزه بهاشتباه به یک معنا تلقی میگردند. بهگونهای که از هر دو به عقلانیت تعبیر میشود. فکر، از قوهی فکریهی جان انسانها ساطع میگردد و در مثال، آن را همچون اسب چموش و وحشی میشناسند اما عقل، از قوهی عاقله و ملهمه و درنتیجهی ایمان است؛ در مثال، سواری است که با دهنه بر اسب چموش فکر حاضرشده و آن را مهار میکند.
پس عقل، در مرتبهی بالاتر از فکر و در نقش مهارکنندهی آن شناخته میشود اما عاقل چه کسی است؟ و این عقل، چگونه محقق میشود؟

در روند تکوین علم در سیر حجیت، ۴ انگارهی حقیقت – طریقت – شریعت – طبیعت را در دنبالهی هم ملاحظه میکنید. از تمام این ۴ انگاره، آنچه در علوم امروز موضوعیت دارد، تنها مورد چهارم یعنی علوم طبیعی با ابزار حس و تجربه است. امپریست یا تجربهگرایی نظام معرفتی تمام آن چیزی است که با عنوان ساینس (science) شناخته میشود. در دانشگاه، رویکرد ما پوزیتیویستی است و ابزار موردنظر برای نیل به دانش، تنها حس و تجربه است. رویکرد پوزیتیو همانند روند تبدیل یک منظره به تصویر چاپشده توسط نگاتیو، به این صورت انجام میشود که بنا به تجربهی حاصلشده، به یک نگاتیو یا فرمول میرسیم و سپس از فرمول بهدستآمده به تعداد بیشمار برای اهداف قابلارائه در فرمول بهره میبریم.
بهطور مثال، از سقوط یک شی از ارتفاع، به فرمول سقوط میرسیم (نگاتیو) و از این فرمول در محاسبهی دقیق سقوط اشیاء واقعی بهره میبریم. (چاپ نگاتیو به تعداد موردنیاز = پوزیتیو)
همهچیز از مشاهده و دیدن آغاز میشود و هرآن چیزی که قابلمشاهده نباشد، جایگاهی در علم امروز چه در مدرسه و چه در دانشگاه ما ندارد و جامعه سازی ما هم بر همین اساس و در دنبالهی همین روند اصالت حس و تجربه صورت پذیرفته.
چگونه میشود در نوع جامعه سازی که مبتنی بر مشاهده است، از فرهنگ و سیاست و اقتصاد تولیدشده انتظار ارتقاء دین را داشت؟ و انگارههای غیبی در این نوع جوامع چه جایگاهی دارد؟
قلب اصالت تجربه در علوم تجربی دیده میشود. چگونه میتوان از علمی که پس از نادیده گرفتن غیب (یومنون بالغیب) باجان انسان عجین شده است، انتظار (یقیمون الصلاه) از عالم و علم آموز آن را داشته باشیم. پس بهصورت کلی، اگر تمام نقشها و کنشها و واکنشهای جامعه از حیث مادی آن صرفاً بررسی و سنجیده شود، جامعهای که ساخته میشود یک جامعهی پوزیتیویستی است و نمیتواند جامعهی موردنظر اسلام باشد.
نه آنکه مشاهده گرایی بهطور کل در اسلام نقض شود، بلکه تنها اصالت آن نقض میشود به این صورت که پیشنیاز و پسنیاز دارد. در حکمت اسلام، مبتنی بر حقیقت وحیانی – طریقت وحیانی – شریعت وحیانی به طبیعت یعنی کف قاعدهی (U) میرسیم و مجدداً سیر به سمت بالا را داریم.
روند تکوین علم طبیعی بر بستر طبیعت و به حوزهی صدر (۱۰) انسان مربوط است. در قرآن کریم، صدر انسان، تنها ظرفیت فرح و حزن و خوف و رجا را در خود دارد. بهاینترتیب تنها بخشی از نیازهای انسان را دربر میگیرد؛ اما در نظام امروز علمی بشر، همین حوزه بسیار فربه شده و بیش از ۲۶۰۰ رشتهی علمی را شامل میشود. سیر مراتب علم از مهدکودک تا دانشگاههای تمام جوامع تنها در همین لایهی وجودی انسان لحاظ میشود، بنابراین جامعه سازی ما مبتنی بر حوزه صدر، یک تمدن سازی مادی خواهد بود.
علم و ایمان
در بخش آمایش علمی، گفته شد که نظام داناییمحور باید برای ما معلوم سازد که اکنون در کدام علم هستیم و چه علمی موردنیاز ماست یعنی مشخصاً علم نافع (۱۱) را یافته و از علمی که نفعی به ما نمیرساند، دوریکنیم که در اینجا منظور از نفع و ضرر، تنها بخش مادی آن نیست. همین امر یعنی شناخت حقیقی علم نافع، در فلسفهی علم جایگاهی ندارد؛ زیرا تنها نفع مادی علم دیده میشود.
«ما میتوانیم»، به معنای اِبا داشتن از فراگیری علم و دانش از دیگران و صاحبان پیشرفتهای علمی نیست اما آنچه باید توجه کرد، آموختن دانش است و نه، گرفتن دانش به همراه ارزشها و جهتگیریهای غلط آنها. (۱۲)
امام خامنهای
اما در حکمت علم، منظور از علم نافع، آن علمی است که حجب النور نشود. در حکمت، تمام هستی را آیت و نشانهای از جانب خدا میدانیم، هر پدیدهای در هستی، نشان از حقیقتی است مغفول مانده. تعاملات بین خورشید و ماه و زمین که معجزهای از نظم خداوند حکیم هستند، به ترتیب آیت حقیقت و علم (حقیقت غیرمستقیم) و انسان هستند. گردش زمین به دور خورشید حقیقت، همچون طواف انسان در دایرهی حقیقت و به دور آن است. البته انسان چه دانسته و چه ندانسته، چه حق را برگزیده باشد و چه در دنبالهی باطل سیر نماید، از این دایره بیرون نیست.(۱۳) ماه در نظام کیهانی، در گرد انسان است و از خود مهتاب ساطع میکند. نور مهتاب، ذاتی ماه نیست. بلکه از سوی خورشید در ماه جعل میشود و سپس از ماه به زمین میتابد. آیت خورشید و ماه و زمین، در زمان کسوف، موردنظر بحث ما در تعامل بین علم و ایمان است.
نور مهتاب، همان نور حقیقت است که باواسطه به انسان میرسد. آنچه ایمان برای انسان روشن میکند، ظهر آفتاب است و آنچه علم برای انسان روشن میکند، در اعلیترین درجهاش نور مهتاب شب ۱۴ ماه است.
مهتاب، در شب دیده میشود؛ یعنی جایی که خبر از خورشید نیست اما در روز که خورشید حاضر است، ماه به شکل یک شئ کوچک و بیفروغ در گوشهی آسمان گهگاه دیدهمیشود. آن زمان نیز ماه نور مهتاب را دارد؛ اما در کنار نور پرفروغ خورشید، بسیار کوچک است.
علم امروز در جهان غرب، به این دلیل تا این اندازه برجسته است که غرب امروز در شب قرار دارد. به صبح نرسیده و درنتیجه از نور ایمان بیخبر و بسیار کمبهره است. در کسوف، ماه بین زمین و خورشید جای میگیرد و در این زمان دیگر نور خورشید که تا پیشازاین مستقیماً به زمین تابیده میشد، به زمین نمیرسد.
یعنی علم، گاهی میتواند بهجای آنکه پرتویی از نور حقیقت را بهصورت مهتاب، غیرمستقیم به انسان برساند، خود مانع از رسیدن انسان و بهرهمندی او از نور حقیقت میشود. در خسوف نیز زمین بین ماه و خورشید قرار میگیرد و مانع از انعکاس نور خورشید بر سطح ماه میشود؛ یعنی گاهی خود انسان مانع از آن میشود تا نور حقیقت به طریق علم به او برسد که موردنظر بحث ما نیست. اولی گرفتن علم از ایمان، همانند آن است که کسی ماه را از خورشید اولیتر ببیند. البته امروز علم مدرن بهصورت منقطع از ایمان شناخته میشود. اما دریک بررسی ساده میتوان خلاف این را اثبات نمود.
گفته میشود که فلسفه مولود یونان باستان است. اولین متن مکتوبی هم که قبل از شکلگیری یونان باستان به تحریر درآمده نیز کتاب ایلیاد و اودیسه است. امروزه بسیاری نکات سیاسی و فرهنگی و اجتماعی از دل همین کتاب درآمده و استفاده میشود. کتاب مذکور، درواقع همان تورات، در هیبت حماسه است. (۱۴) پس هر انگارهی برگرفته از ایلیاد و اودیسه، ریشهاش در مناسبات وحیانی آنهم به شکل تحریفشدهاش است و پسزمینهی دینی را داراست.

سوبژه در فلسفه به فاعل شناسا تعبیر شده است. و چون اُبژه یعنی متعلق شناسا ، که به عین شناخته میشود، در قرآن کریم در ۲ حوزه غیب و شهادت « هُوَ اللَّهُ الَّذِی لَا إِلَهَ إِلَّا هُوَ عَالِمُ الْغَیْبِ وَالشَّهَادَهِ هُوَ الرَّحْمَنُ الرَّحِیمُ » (۱۵) دستهبندی میشود، پس فاعل شناسا نیز در دو بخش فاعل شناسا و فاعل ایمان قرار میگیرد.
همانگونه که در تصویر ملاحظه میکنید، علم به طریق فکر و توسط فاعل شناسا مطالعه میشود. و ایمان از طریق وحی و توسط فاعل ایمان دیدهمیشود. نکته مهم آنکه عقل، با هردوی اینها در کنار هم حاصل میشود. و نهتنها با یک حوزه. تفکر و وحی، هردو در کنار هم عقل را محقق میکنند، حال میتوانیم به پرسشی که در بخش حکمت علم مطرح شد، پاسخ بدهیم. عاقل کسی است که غیب و شهادت – وحی و فکر – تخنه و حجت – آفتاب و مهتاب را همزمان باهم ببیند و پیش ببرد. چنین فردی فطرت خود را متجلی کرده است.
ایمان و عمل
در فلسفهی علم، ما میتوانیم بدانیم. اما آنچه میدانیم، لزوماً بدان معنا نیست که به آن باور داشته و عمل بکنیم. بین علم و عمل در فلسفهی علم، یک شکافی وجود دارد که بعضاً با عنوان تضاد بین عقیده و عمل در فلسفهی پراگماتیسم (یا عملگرایی) (۱۶) مطرح میشود. لذا هیچ تضمینی وجود ندارد که آنچه بدان عمل میکنیم، باید مبتنی بر علم باشد یا خیر.
اما در حکمت عمل همانگونه که در بخش علم و ایمان مطرح شد، از آرخه تا تخنه – و از آیت تا حجت – وقتی با حرکت همزمان در هر دو بخش به “عقل” رسیدیم، قطعاً به عمل نیز رسیدهایم.
در قرآن کریم، واژههای «ایمان» و «عمل» ۶۹ بار باهم آمده است. درحالیکه هیچگاه زوج «علم» و «عمل» باهم نیامده است. از همین میتوان نتیجه گرفت که اصل ایمان، ارادهی لازم برای عمل ما را فراهم میکند.
پس بین علم و عمل – واقعیت و حقیقت ، جای یک انگارهی اساسی خالی است. که با توجه به آیهی « الا الذین آمنوا و عملوا الصالحات…» (۱۷) و دو انگارهی استراتژیکی که در این آیه آورده شده است، ایمان و عملصالح، شکاف بین علم و عمل را پر میکند.
تنها درصورتیکه یک جامعهی ایمانی داشته باشیم، میتوان از آن جامعه انتظار عمل صالح را داشت. اما از یک جامعهی عالمانه، لزوماً عمل صالح به دست نمیآید. امروز ضریب آموزش ، درمان ، بهداشت و… در جوامع مدرن در حد بسیار خوبی قرارگرفته است. اما معنایش این نیست که عمل خروجی از این جوامع نیز عمل صالح باشد.
البته منظور این نیست که قرآن کریم به ساحت علم بیتوجه است. در سوره زمر، قرآن تأکید میکند که آیا برابرند کسانی که میدانند و کسانی که نمیدانند؟ واژههایی از قبیل لایعلمون – لایعقلون – لا یشعرون و… که همگی در جایگاه نهیب به انسان آورده شدهاند، نشان از اهمیت قرآن به ساحت علم دارد. اما آن برجستگی که در فلسفهی علم به زوج علم و عمل قائل است، در حکمت علم بین ایمان و عمل برجسته است.
دانش، منشأ تولید ثروت است؛ البته به شکل صحیح، به شکل نجیبانه، نه آنچنانکه دنیای غرب از دانش برای تحصیل ثروت استفاده کرد؛ (۱۸)
امامخامنهای
البته ممکن است که کسی به علم برسد و عمل هم بکند. (همچون تمدن امروز غرب) اما آیا تنها همین منجر به سعادتمندی و نجات جامعه خواهد بود؟ توجه به این اصل ضروری است که آنچه بدان علمداریم، باید معلوم گردد که حق است یا باطل ؛ شک است یا یقین ؛ مصلحت است یا مفسدت. چه چیزی این معیار و خطکش را تعیین میکند؟
علم را برای خدمت، برای معنویت، برای پیشرفت فضائل انسانی، برای دفاع حقیقی از حقوق انسان باید فرابگیریم. ثروت ملی و اقتدار ملی باید برای این باشد که این ملت بتواند برخلاف سنت رایج جهان، پرچم عدالت را در دست بگیرد. به کسی زور نگوییم؛ به مظلوم کمک کنیم؛ با ظالم مقابل و مواجه شویم؛ جلوی ظالم را بگیریم.(۱۹)
امامخامنهای
پس، اگر به فرمودهی قرآن میبایست انتظار عملصالح را از جامعهی دینی داشت، هدفگذاریهای این جامعه نیز باید شرعی باشد و شریعت و تعالی از درونش رقم بخورد. حال میتوان شکل روند تکوین علم را کامل کنیم.

علم عدنی، حقیقت علم بود. اما علم حقیقی(که درنهایت علم و عمل ما باید رقم بخورد)، بر بستر حقیقت و علم حقیقت است.(به تمایز بین دو واژهی علم حقیقت و حقیقت علم، توجه نمایید.)
مرحلهی دستیابی به علم حقیقت، تنها از طریق ظرفیت فؤاد انسان امکانپذیر است. تا فؤاد انسان روشن نشود، امکان رؤیت برایش مقدور نخواهد بود. حقیقت را زمانی میتوان رؤیت کرد که چشمدل و گوشدل باز بشود. و قطعاً با تقوا و تزکیه اینگونه میشود. پس حقیقت علم، همان چیزی است که نزد انبیا(ص) رؤیت شد و آمدند و گفتند. و علم حقیقت، زمانی است که خودمان به آن دستیافتهایم.
آن علمی که ما میخواهیم، همراه با تزکیه است، «هو الّذی بعث فی الأمّیّین رسولا منهم یتلوا علیهم ایاته و یزکّیهم و یعلّمهم الکتاب و الحکمه». اول، تزکیه است. تربیت دین، تربیت قرآن، تربیت اسلام این است. چرا اول تزکیه؟ برای اینکه اگر تزکیه نبود، علم منحرف میشود. علم یک ابزار است، یک سلاح است؛ این سلاح اگر در دست یک انسان بدطینت، بددل، خبیث و آدمکش قرار بگیرد، جز فاجعه چیز دیگری نمیآفریند؛ اما همین سلاح میتواند در دست انسان صالح، وسیلهی دفاع از انسانها، دفاع از حقوق مردم، دفاع از خانواده باشد. این علم را بایستی آنوقتی در دست گرفت که با تزکیه همراه باشد. این توصیهی من به شماست.(۲۰)
امامخامنهای
نتیجهگیری
در نگاه جووانی باتیستا ویکو گفته شد که سیر تحول جوامع از جهل به علم است. حال با توجه بهقاعدهی ایمان و عمل در قرآن کریم، برای آنکه راهرفته شده دوباره طی نگردد، بررسی کردیم تا معلوم گردد که چرا جوامع از جهل، به عقل نمیرسند.
اگر تمدنها از جهل، به ایمان برسند؛ بدان معناست که نفس افراد در این جوامع ضعیف شده است. چراکه ایمان ، اجازهی رفاهطلبی را به انسان نمیدهد. و در نقطهی مقابل، افراد و جوامعی که ایمانبنیان نباشند، نفس افراد در این جوامع آزاد است، و هر میدانی را به دست میگیرد. و مدام راحتی و رفاه را میطلبد. و همین لذتطلبی، آن تمدن را به سقوط میکشاند.
پیشازاین گفته شد عاقل کسی است که غیب و شهادت – وحی و فکر – تخنه و حجت – آفتاب و مهتاب را همزمان باهم ببیند و پیش ببرد. چنین فردی فطرت خود را متجلی کرده است.
اما، چه امری سبب آن میشود که انسان این طریق را بپیماید و فطرتش شکوفا بشود؟ حضرت امام خامنهای در آخرین دیدار با نخبگان جوان، آغاز و پایان کلام خود را به تفسیری کوتاه بر آیات دوم و سوم سورهی بقره پرداختند که پاسخ سؤال ما است. ایشان ابتدا یادآوری شدند که استعداد و کشش و ظرفیت ذهنى جوانان نخبه، به همراه عزم و اراده و همت و حوصلهشان همگی رزق خداوند هستند. و این رزق باید هزینه بشود. وقتى فهمیدیم که این استعداد یا این همت از کجا آمده است، میفهمیم که کجا باید خرج شود، در کجا باید هزینه شود. خداى متعال معیّن فرموده است:
هُدًى لِلمُتَّقین. اَلَّذینَ یُؤمِنونَ بِالغَیبِ وَ یُقیمونَ الصَّلوهَ وَ مِمّا رَزَقنهُم یُنفِقون؛
باید انفاق کنید؛ این رزق الهى است به شما، این رزق را باید انفاق کنید … (۲۱)
حضرت آیتالله جوادی آملی در تفسیر این آیات مبارک میفرمایند: « این قرآن، تنها متقیان را دستگیری میکند. انسانها بهجز متقین نیستند. و غیر متقین، اصلاً انسان نیستند » (۲۲) پس با توجه به کلام امام خامنهای، و توصیهشان به نخبگان علمی با این آیات مبارک، میتوان ویژگیهای یک عالم را اینگونه حاصل نمود:
تقوا، لازمهی وجود یک عالم است. عالم باید به غیب ایمان داشته باشد. و در مطالعهی علوم طبیعی که عمدتاً مربوط به حوزه شهادت است، جایگاه والایی نیز برای غیب قائل باشد. و سپس در برابر خدایی که غیب مطلق است، نماز بهپای دارد و علم خود را به جامعه انفاق نماید.
همهى شما جوانان عزیز را توصیه میکنم به اینکه ارتباطتان را باخدای متعال تقویت کنید؛ هرچه میتوانید. برنامههایى هم که براى شما تنظیم میکنند، باید در تقویت همین جهت باشد. دلهای شما جوانها، پاک است؛ هرچه این دلهای پاک و نورانى باخدای متعال آشناتر باشد – باخدا حرف بزنید، از خدا بخواهید، به خدا پناه ببرید، باخدای متعال درد دل کنید، هرچه این حالت را بیشتر توانستید در خودتان به وجود بیاورید – بدانید توفیقات شما در آینده بیشتر خواهد بود. (۲۳)
امام خامنهای
ما داناییمحوری و علممداری را مبنا و کارساز میشناسیم. اما منطبق و بهموازات آن، ایمان مداری را نیز مبنا قرار میدهیم. تا هم علم ما منتج به عمل بشود ؛ (یعنی آنکه بیهوده از علمی که به مرحلهی عمل نرسیده پس ممدوح هم نیست، خرسند نباشیم.)و هم عمل ما عمل صالح باشد.
مطالب مقالهی فوق، به ترتیب اهمیت برگرفته از جلسات زیر است:
- رویکرد علم مدار ( جلسات ۱۸۱ – ۱۸۵ – ۱۸۶ – ۲۱۱ )
- تاریخطرحریزی استراتژیکاسلام(۸) ( جلسه ۳۱۷ )
- نقشه انسان در قرآن (جلسات ۲۴۱ – ۲۴۲)
- نقشه علم (جلسات ۲۳۲ – ۲۳۳ )
و همچنین جلسات مربوط به جنین حکمت – نقشه ایمان ، بهعنوان پیشنیاز مطالعه.
پینوشت:
۱) Knowledge Based در ایران به دانشبنیان ترجمهشده است. معنای صحیحتر آن دانایی محور است.
۲) قرآن کریم – سوره انعام – آیه ۱۱
۳) جووانی باتیستا ویکو (۱۶۶۸ ـ ۱۷۴۴م)
ازنظر ویکو، تاریخ در عین آنکه مسخّر مشیت الهی است، اما باز از سلسله قانون داخلی خویش پیروی میکند که تخلف از آن امکان ندارد. درواقع، هرچند مشیت ربانی بر تمام امور عالم حکومت نهایی دارد باز جامعه انسانی میبایست به اقتضای اصول و قوانین خویش سیر کند و بین این دو امر، مغایرت هم نیست. هر جامعهای در مدارج سیر خویش، از سه مرحله متوالی میگذرد: ربانی (خدایی یا آسمانی یا شعری)، قهرمانی (اسطورهای)، و انسانی (مردمی).۲ این مراحل بر مراحل سهگانه حیات انسان، یعنی کودکی، جوانی و پیری مطابقت دارد. (فصلنامه تاریخ در آئینه پژوهش – شماره ۱۵)
۴) دیدار با استادان و دانشجویان استان کردستان – ۲۷/۲/۸۸
۵) برای مشاهدهی کامل این مبحث، رجوع شود به جلسه ۸ از مجموعه جلسات کلبهکرامت با عنوان “جنین حکمت”
۶) قرآن کریم ـ سوره انفال ـ آیه ۲۹
۷) «العقل هباء من اللّه والأدب کلفه»؛ عقل موهبتی الهی است اما ادب زحمتی اکتسابی است. عقل با خواندن به دست نمیآید ولی علم را میتوان تحصیل نمود. معرفت امری اعطایی است و این خداست که یکی را استعداد سلوک میدهد و بسیاری را نه.
http://nekounam.ir/fa/elanat/Daneshe-Soloke-Manavi-2.html
۸) کتب عهد قدیم و جدید را کتاب مقدس میدانند. قرآن نیز یک کتاب مقدس است. یعنی قدسی است.
۹) مرحلهی اعلی که اصل قرآن و مادر و ریشهی آن است، حقیقتی «لدی الله» دارد و نزد ذات اقدس اله است. مرحلهی عالیه قرآن در دست فرشتگان «کرام برره» است. «بایدی سفره * کرام برره» سوره عبس، آیه ۱۵ و ۱۶ و مرحلهی نازلهاش «لدی الناس» و به لفظ عربی مبین ظهور کرده است.
تفسیر موضوعی قرآن کریم – جلد۱ – صفحه ۳۵ – آیتالله جوادی آملی
۱۰) لایه روئین پیاز وجود انسان، صدر نام دارد. همان گزارهای که ضیغ و شرح میگردد. خداوند حکیم در قرآن کریم، خطاب به رسول اکرم (ص) میفرماید: «الم نشرح لک صدرک»
۱۱) «…اللهم اعوذ بک من علم لا ینفع…» تعقیبات نماز عصر
۱۲) دیدار مسئولان و جمعی از محققان جهاد دانشگاهی با رهبر انقلاب – ۱۹/۳/۹۲
۱۳) برای مشاهدهی مطلب کامل این مبحث، رجوع شود به جلسه ۲۴۲ (نقشه انسان در قرآن ۲ ) از مجموعه جلسات کلبه کرامت.
۱۴)جهت اطلاعات کاملتر، رجوع شود به جلسات ۹ (انسانشناسی تطبیقی یونانی و قرآنی) و ۳۹۵ (رویکرد معرفتمدار ۳ )
۱۵) قرآنکریم-سوره حشر- آیه ۲۲
۱۶) بر اساس اندیشۀ پراگماتیسمی، حقیقت امر جدایی از انسان نیست، بلکه تنها دلیل برای اینکه نظری درست و حقیقی است و نظری دیگر باطل و خطا این است که اولی در عمل به درد انسان بخورد و برای او کارآمد و مؤثر باشد و دیگری چنین نباشد. بهاینترتیب معنای صدق قضیه در پراگماتیسم تغییر یافت و صدق هر گزاره فقط بهوسیلۀ نتایج عملی آن سنجیده شد نه در مقایسه با واقعیت خارجی آن؛ یک فکر یا عقیده تا وقتیکه فقط عقیده است بهخودیخود نه درست است نه غلط و فقط هنگام آزمایش و کاربرد عملی آن است که بر اساس نتایجی که از آن نظر به دست میآید صادق یا کاذب میشود. (ماهنامه زمانه – شماره ۶)
۱۷) قرآن کریم – سورهکوثر – آیه ۳
۱۸)دیدار نخبگان جوان با رهبر انقلاب – ۱۴/۷/۸۹
۱۹) همان
۲۰) همان
۲۱) دیدار شرکتکنندگان هشتمین همایش ملی نخبگان جوان با رهبر انقلاب – ۳۰/۷/۹۳
۲۲) مراد از هدایت ویژه پرهیزکاران در این آیه کریمه همان هدایت تکوینى (ایصال به مطلوب) است که متأخر از هدایت تشریعى همگانى قرآن (ارائه طریق) است و مراد از متقین نیز کسانى هستند که اولاً سرمایه فطرت را با شنیدن پیام فطرت حفظ کرده باشند و افزون بر تقواى فطرى، تقواى عملى نیز داشته باشند، یعنى افزون بر بهرهگیری از هدایت فطرى، از هدایت تشریعى قرآن نیز استفاده کرده باشند و بهعبارتدیگر هم فطرت خویش را شکوفا ساخته و هم باراهنمایی قرآن، به بخشى از راه را پیموده باشند، آنگاه هدایت پاداشى ایصال به مطلوب نصیب آنان خواهد شد.
سر تأکید بر زمینهسازی حیات فطرى براى پذیرش قرآن این است که اگر انسان با سوء اختیار خود، فطرت اصیل خویش را در گور هوا و هوس دفن کرد دیگر نمیتواند از هدایت قرآن بهرهمند گردد، زیرا رسالت قرآن شفا بخشیدن به بیماران است… هدایت قرآن براى فطرت مردگان کارساز نیست …. مردگان فطرى درواقع انسان نیستند، بلکه شبیه حیوان و حتى کمتر و گمراهتر از آناند: (ان هم الا کالانعام بل هم اضل سبیلا). پس با تأمل معلوم میشود که ناس همان متقین و متقین همان ناس هستند و دیگران در حکم چهارپایان یا فروتر از آنها .(تفسیر تسنیم-جلد دوم-بخش سوم)
۲۳) دیدار شرکتکنندگان هشتمین همایش ملی نخبگان جوان با رهبر انقلاب ۳۰/۷/۹۳
نوشته خانم مطهره مطیعی
4 دیدگاه دربارهٔ «دانش و ایمان، دو بال صعود علمی ایران»
سلام . بسیار عالی ممنونم
سلام ممنون از زحماتی که کشیدید و این مطالب جمع آوری کردید
این مطلب خیلی تو مباحث استاد کلیدی هستن و جزو مباحث مهم که خیلی باید روش کار بشه و تبلیغ بشه
بسیار خوب بودو فقط به جهت اضاف نمودن به این مقاله من شخصا معتقدم دو ایراد اساسی در علم امروز ایران وجود دارد ۱) تجاری شدن علم ۲) غیر کاربردی بودن متون و روش تدریس ان. باید این دو مشکل رفع شود.با تشکر
سلام با تشکر از مطالب بسیار خوبتان