چرا امام جامعه عذرخواهی کرد؟
در باب سخنرانی و عذرخواهی رهبر معظم انقلاب درباره مسئله اشتباه مذاکرات هستهای، تحلیلهای متفاوتی ارائهشده است. ولی این عذرخواهی از بسیاری جهات دارای ارزش استراتژیک بالایی است. زیرا با این عذرخواهی، دکترین ایکاروس که دشمن به آن امید بسته بود، متوقف شد و این توقف سبب از دست رفتن ثمره تلاشهای بااهمیت چندین ساله آنها شد.
دکترین ایکاروس چیست؟
در اساطیر یونانی، ایکاروس و پدرش دیدالوس، در جزیره کرت زندانی بودند. پس از مدتها دیدالوس برای خود و پسرش بالهایی از جنس موم میسازد تا از جزیره بگریزند. او به پسر خود گوش زد میکند که نزدیک خورشید پرواز نکند. اما با این وجود، جذابیت، زیبایی و رازهای نهفته خورشید و عظمت و شکوه ظاهری آن، ایکاروس را مسخ کرده و به سوی آن پرواز میکند. دیری نمیپاید که بالهای مومی او میسوزد و ایکاروس به درون دریا سقوط میکند و نابودی و مرگ او را در بر میگیرد.
تصویر1- نقاشی «چشم اندازی با سقوط ایکاروس» اثر پیتر بروگل در سال 1560 (پاهای ایکاروس در حال غرق شدن در سمت راست، پایین تصویر قابل مشاهده است. در حالی که هیچ کس در این نقاشی به او توجهی ندارد…!)
در فضای جامعه جهانی، آمریکا خود را خورشید فرض میکند و کشورهای مقابل خود را ایکاروس تعبیر میکند، بدیهی است که آمریکا از خواستههای خود در برابر هیچ کشور و ملتی کوتاه نمیآید. پس با مسخ کردن دیگر کشورها و ملتها تلاش میکند تا آنها را در حرارت ذاتی خود ذوب کند و با سیاستهای خود همسو سازد.
در عرصهی سیاست بینالملل هم این کشور مقابل است که خود را با آمریکا تطبیق میدهد و از ارزشهایش یکی پس از دیگری عقبنشینی میکند و درنهایت به همان کشوری تبدیل میشود که آمریکا میخواهد، نمونه امتحان شده و بزرگ این پروژه شوروی است.
لنین رهبر انقلاب شوروی در ابتدای این انقلاب معتقد بود که در این جهان یا ما میمانیم یا آمریکا و تقابل ما اجتنابناپذیر است. آمریکا هم در عمل میگفت یا ما باید بمانیم یا شوروی.
بااینحال شوروی در موضع خود ماند تا در سال ۱۹۶۰ وقتی رهبری شوروی به خروشچف رسید، نظریه لنین را تعدیل کرد و نظریهی جدیدی را تحت عنوان «همزیستی مسالمتآمیز» مطرح کرد.
همزیستی مسالمتآمیز به این معناست: «درعینحالی که باهم قهر هستیم یکدیگر را تحمل میکنیم»؛ بهطور مثال دو همسایه در یک کوچه زندگی میکنند و باهم دیگر مشکلات فراوانی دارند اما هیچکدام هم نمیتوانند از این محله، خانهی خود را ببرند و ترجیح میدهند باهم در یک محل زندگی کنند و یکدیگر را تحمل کنند. با این شرایط ایالاتمتحده هنوز بر سر حرف ابتدایی خود بود، اینکه سوسیالیسم باید نابود شود و این شوروی بود که از موضع خود عقبنشینی کرد!
در وضعیت سوم، پس از 30 سال و با روی کار آمدن گورباچف نظریه خروشچف هم تعدیل شد. زیرا گورباچف معتقد بود «قهر با جهان معنا ندارد، ما باید از تعاملات جهانی استفاده کنیم» او دو طرح اساسی (دکترین دوگانه گورباچف) را مطرح کرد:
۱. فضای باز سیاسی مبتنی بر انگارههای لیبرالی (گلاسنوست)
۲. فضای باز اقتصادی مبتنی بر نظریات آدام اسمیت و مبنا قرار دادن اقتصاد بازار آزاد (پرسترویکا)
درست در همین زمان بود که سبک زندگی لیبرالی و اقتصاد لیبرالی در شوروی شروع به همهگیر شدن کرد و هنگامیکه شعبهای از فستفودهای مکدونالد (سرپلهای اقتصاد لیبرالی) در مسکو افتتاح شد شاهد صفهای چند صد متری بودند! درست بعدازاین اصلاحات فروپاشی شوروی سوسیالیستی اتفاق افتاد.
همانطور که دیدید آمریکا یکقدم از ارزشهای خودش کوتاه نیامد و این شوروی بود که در طی ۶۰ سال از یک کشور رقیب و دشمنِ ایالاتمتحده به کشوری تحت نفوذ آمریکا تبدیل شد و درنهایت هم پروژه DDR اجرا شد و تجزیهی شوروی صورت پذیرفت؛ اما نکتهای که شوروی به آن توجه نکرد این بود که آن زمان که شوروی سطح مخاصمات خود را از سطح ایدئولوژیک به استراتژیک آورد نابودیاش کلید خورد، یعنی تا زمانی که شوروی بر سر مبنای اصول خود مثل اقتصاد اشتراکی، اقتصاد بازار آزاد، جامعه بدون طبقه، جامعه سرمایهداری و… با ایالاتمتحده مشاجره داشت، هر دو بر سر مبنای خود پایاپای بودند ولی با تلاش و تبلیغات، ایالاتمتحده سطح گفتگوها را در حد مذاکرات موشکی سالت ۱ و ۲ پایین آورد، یعنی طوری القاء شد که ما در مورد مبانی هیچ مشکلی نداریم و تمام مشکلات ما همان موشکها است. اینچنین بود که روسیه ایکاروسی جذب خورشید آمریکایی شد.
پروژه ایکاروس برای ایران چیست؟
در ابتدای انقلاب لفظ شیطان بزرگ برای ایالاتمتحده توسط امام راحل (ره) بهکاربرده شد. طبق آموزههای قرآنی هیچ انسان مؤمنی به شیطان اعتماد نمیکند و با او هیچ مراودهای ندارد گذشته از مبنایی قرآنی، در سیره رفتاری ائمه هم هیچ پیامبر و امامی با دشمن خدا مذاکره نکرده است و اگر هم موسی با فرعون، ابراهیم با نمرود صحبت میکند از موضع قدرت، جهت نصیحت و اتمامحجت است. این دکترین هم در زمان امام بود و هم در دوره زعامت رهبر معظم انقلاب، ولی در لایه دوم حکومت یعنی سطح ریاست جمهوری به این شکل نبود. از اواخر جنگ شاهد تحرکاتی هستیم که میبینیم برخی این تعبیر امام را قبول ندارند. اولین تحرکات را در قضیه مک فارلین مشاهده میکنیم. دومین بار در دورهی سازندگی است که ایران شروط بانک جهانی را برای گرفتن وام میپذیرد؛ دو شرط اصلی اجرای طرح وازکتومی (کنترل جمعیت) و مبنا قرار دادن اقتصاد لیبرالی (بانک محور) بود. در سومین قدم و اوج این مسائل شاهد طرح گفتگوی تمدنها هستیم. اگر بخواهیم شبیهسازی تاریخی داشته باشیم مثل آن میماند که موسی (علیهالسلام) با فرعون دو همسایه هستند که باهم همزیستی مسالمتآمیز دارند!
آیا میشود یک ولی خدا و یا کسی که راه حق میرود باکسی که راه باطل میروند در کنار هم همزیستی مسالمتآمیز داشته باشند؟! هرکجا پیروان این انسانهای صالح راه را کج رفتند و خیال کردند میشود با طرف باطل هیچ مشکلی نداشت، هر زمان طرف حق به این نتیجه رسید دیرزمانی طول نکشید که نابود شدند؛ از نمونههایش میتوان به انقلاب مشروطه، انقلاب مصر، یاسر عرفات در مذاکرات با اسرائیل و… اشاره کرد که تماماً طرف حق شکست خورد و نابود شد.
درست بعد از ارائهی این طرح، استراتژیستهای آمریکایی حرف از جنگ تمدنها میزنند و ایران را در لیست محور شرارت قرار میدهند. به عقیده نگارنده از سال ۸۴ تا سال ۹۰ شاهد توقف این پسرفت هستیم ولی از سال ۹۰ به بعد دوباره زمزمههایی از بدنهی دولت با عنوان مذاکره میشنویم؛ درعینحالی که در این دورهی توقف، مخاصمات ایران و ایالاتمتحده در حد هستهای پایین آمد. همانطور که پیشتر بیان شد شوروی هم، سطح مخاصمات را از سطح ایدئولوژیک تا سطح استراتژیک پایین آورد و بر پیمانهای موشکی سالت ۱ و ۲ بحث کردند ایران همسطح مخاصمات را تا مسائل هستهای پایین آورد، گویی تمام مشکلات به خاطر مسائل هستهای است!
در دورهی چهارم با روی کار آمدن دولت یازدهم باز شاهد عقبنشینی ایران هستیم تا قبل از این زمان سابقه نداشت که شاهد دیدار وزیران ایران و امریکا و تماس تلفنی دو رئیسجمهور باشیم که در این دوره این امر محقق میشود! اما در طی ۴ سال مذاکره، شاهد یک توافق بانام برجام هستیم و باز ایران به تمام پیمانها عمل میکند و این ایالاتمتحده است که نقض عهد میکند. با عوض شدن رئیسجمهور ایالاتمتحده نهتنها این مقام رسمی به عهد خود وفا نمیکند بلکه توافق را هم قبول ندارد و فرمان باطل بودن آن را صادر میکند. با توجه به اینکه باز زمزمههایی از داخل ایران شنیده میشود که ما حاضریم موشکهای خود را بدهیم تا دوباره مذاکراتی صورت بگیرد، آمریکا هم مطمئن میشود که هر نقض عهدی بکند ایران را میتواند پای میز مذاکره بیاورد.
همانطور که در این بخش ملاحظه شد این ایران بود که عقبنشینی کرد و امریکا در موضع خود ثابت بود یعنی اجرای پروژه ایکاروس و شوروی سازی ایران در دستور کار است.
خنثیسازی پروژه ایکاروس با یک عذرخواهی توسط رهبر معظم انقلاب
در این روزها مدام شاهد زمزمههایی هستیم با این مضمون که دوباره باید مذاکره شود، یعنی در مسیر پروژه ایکاروس دوباره شاهد عقبنشینی هستیم ولی رهبر معظم انقلاب با یک عذرخواهی و قبول کردن اشتباه مذاکرات، به این مسئله پایان داد. تا قبل از این تمامی وابستگان داخلی آمریکا عنوان میکردند که دولت میخواهد مشکلات را حل کند ولی رهبر ایران اجازه نمیدهد. جبههای دیگر برای آنکه مشکلات را به گردن رهبر بیاندازند و فلش انتقادات در مورد ناکامیهای برجام و بد مذاکره کردن و بدعهدیهای آمریکا را به سمت رهبری بچرخانند میگویند که رهبر میدانست دشمن بدعهد است، خب دستور مذاکره نمیداد، یعنی دو پیام متضاد! رهبر معظم انقلاب مثل یک شطرنجباز حرفهای اشتباه را قبول میکند و میگوید دیگر اجازه مذاکره نمیدهم.
یعنی با یک عذرخواهی جلوی کسانی که حرف از مذاکره میزدند را سد کرد و هم به بهترین شکل راه انتقاد به مذاکره نکردن را بست و در سطح بالاتر جلوی دکترین ایکاروس را گرفت، آن را متوقف کرد و فرمودند اجازه هیچ مذاکرهی دیگری را نمیدهم یعنی اجازه هیچ عقبنشینی دیگری را نمیدهم و عنوان کردند آمریکا اهداف خود را تعیین میکند و از آن عقبنشینی نمیکند و دیگران را مجبور به عقبنشینی میکند، آیا با چنین رژیمی میشود مذاکره کرد؟
خنثیسازی پروژه عبور از روحانی
جریان نفاق داخلی، طبق یک برنامهی از پیش تعیینشده تحت عنوان رحم اجارهای درصدد عبور از آقای روحانی بودند. جریان نفاق میدانستند که نمیتوانند با برند خود وارد کارزار انتخابات شوند به فکر جایگزین افتادند و آن مورد جایگزین کسی نبود جزء آقای روحانی که با شعار اعتدال راه را برای آنها باز میکرد و فقط هم در باز کردن راه او را قبول داشتند اما حال که دیدند پروژه برجام شکستخورده و دولت دیگر طرحی ندارد خود را کنار کشیدند و گفتند به ما ربطی ندارد! اما رهبر انقلاب رئیسجمهور را در این طوفان سهمگین رها نکرد و با یک عذرخواهی تمام مشکلات را به گردن گرفت و نقشه جریان نفاق را خنثی کرد.
اگر رهبر نبود و حمایتهای خود را دریغ میکرد چه اتفاقی برای دولت میافتاد؟
درحالیکه پروژه بنیصدر سازی از روحانی و دولتش از جانب تمام جناحها مدنظر بود، رهبری ایستاد و اجازه نداد اینچنین شود. جریانی که منافقانه از دولت حمایت میکرد برای پیشبرد اهداف خود مانند شیطان عمل کرد؛ شیطان در دنیا مدام انسان را وسوسه میکند که به راه پشت کن و بهطرف من بیا و در زمانی که انسان تنها و بیکس در صحرای محشر حضور دارد به شیطان میگوید مگر قول ندادی اگر از تو پیروی کنم من را حمایت میکنی؟ شیطان در جواب میگوید میخواستی به دنبال من نیایی! در همین زمان است که خداوند متعال صدا میزند بنده من تنها ماندی کسی در کنارت نیست؟ و آن زمان که انسان شرمنده است از آنهمه لطف و مهربانی. در دنیا هم اولیای خدا هرچقدر در مقابلشان دهنکجی شود درست در زمانی که بیکس و تنها شدیم ما را رها نمیکنند و زمانی که ناامید هستیم خداوند اولیای خود را همانند یک منجی میفرستد تا انسان را نجات دهد. رهبر انقلاب هم اینچنین کرد و دولت را امیدوار به حل مشکلات، حمایتهای خود و مردم کرد.
بازگشت به نقطه الف
طبق روش حروف الفبا اگر واژهای که امام راحل برای آمریکا (شیطان بزرگ) به کاربرد را نقطه «الف» بدانیم و کنار گذاشتن تمام امکانات و ارزشهای خود را نقطه «ی» بدانیم، حال حاضر ما نقطهی «ش» یعنی در مصداق شوروی (در زمان رئیسجمهوری خروشچف) بودیم ولی رهبری با تولید حرف امام که تا آمریکا آدم نشود ایران با او مذاکره نخواهد کرد دوباره بعد از چند سال با تجربیاتی گسترده برای دولت و امت به نقطه الف بازگشتیم.
استارت پروژه مروارید
در نگاه امنیت محور چهار مکتب امنیتی وجود دارد که به شرح زیر است:
مکتب آسیب محور: این نوع مکتب بیشتر معطوف به پوشش آسیبها و پر کردن چالشها و خلعهای امنیتی است این نوع مکتب مخصوص کشورهایی است که دارای گسترهی جغرافیایی هستند و یا از قدرت بالایی برخوردارند که اجازه میدهند دشمن وارد گستره جغرافیایی آنها بشود سپس آسیبها را پوشش میدهند و کشور متهاجم را شکست میدهند. برای نمونه و مثال میتوان از کشور روسیه نام برد؛ طی سه حملهای که به آنها شد اجازه داند ابتدا کشور مهاجم وارد خاک روسیه شود و بعد به دلیل شرایط جغرافیایی و سرمای شدید، مهاجم زمینگیر میشود و درنهایت شکست میخورد.
مکتب تهدید محور: این مکتب به رصد تهدیدها مبادرت میورزد و تهدید را در همان محل شکلگیری نابود میکند این مکتب مخصوص کشورهایی است که به جهات جغرافیایی و یا عمق استراتژیک ضعیف هستند و تهدید را قبل از حمله نابود میکند. نمونه عینی که همواره از این نوع مکتب استفاده میکند، اسرائیل است. اسرائیل به دلیل گسترهی جغرافیایی کم و نداشتن عمق استراتژیک هر چیزی را که احساس کند برایش تهدید است در همان محل نابود میکند. مثلاً اسرائیل احساس میکرد امکان دارد عراق با داشتن نیروگاه هستهای اوسیراک خطری برای اسرائیل باشد و بمب اتم بسازد، در همان زمان ساخت نیروگاه هستهای آن را نابود کرد و در مسئلهی هستهای کشور ایران این ترس کاملاً واضح بود.
مکتب فرصت محور: در این مکتب اگر تهدیدی به سمت کشوری بیایید او را تبدیل به فرصت میکنند و از آن استفاده میکنند بهطور مثال سیل یک تهدید است ولی میتوان این تهدید را با ساختن سد تبدیل به فرصت کرد و از آن برق گرفت و مزارع حاشیهای را آبیاری کرد ولی اگر تهدیدی مثل سیل نبود چه باید کرد؟ در این مکتب تهدید را میسازند و از آن استفاده میکنند مثل مراکز پرورش مار برای گرفتن پادزهر و دارو. این مکتب بیشتر توسط ایالاتمتحده امریکا استفاده میشود که هر تهدیدی را به شکل فرصت میبیند. مثلاً با جنبش هیپیها که جنبش اعتراضی بود، طوری رفتار شد که این جنبش را به راحتترین شکل نابود کردند، از این تهدید استفاده کرند و ایالاتمتحده را بهعنوان کشور آزاد معرفی کرند. نمونه دیگر گروه تروریستی طالبان است که آن را خودشان ایجاد کردند و به بهانه طالبان به افغانستان حمله میکنند. این مکتب بسیار پرهزینه است هم ازلحاظ توجیه افکار عمومی و هم ازلحاظ هزینه ایجاد یک تهدید.
مکتب موقعیت محور: کشوری که از این مکتب استفاده میکند در موقعیتی قرار میگیرد که تهدید به سمت او میآید و از این تهدید استفاده میکند، هم خود و هم مؤلفهی تهدید را باارزش میکند و برعکس مکتب سوم تهدید را نابود نمیکند بلکه او را با مؤلفهها و جوهرهی درونی خود ارزشمند میکند. این مکتب مخصوص ایران شیعی است و هیچ کشوری توانایی استفاده از این مکتب را ندارد بهعنوانمثال با حمله اسکندر به ایران و فتح ایران، زمان خروج، اسکندر با لباسها و فرهنگ ایرانی، ایران را ترک میکند. نمونه دیگر در زمان حمله اعراب به ایران اتفاق میافتد، ایران با قرار دادن فیلتر، فرهنگ عرب را نه بلکه فرهنگ اسلامی را میگیرد و چنان اسلام و تمدن اسلامی شیعی را غنی میکند و از آن بیرون میکشد که ایران هماکنون به امالقری اسلام تبدیلشده ولی زبان عربی و فرهنگ آن را کنار زده است. اینچنین هم خود و هم اسلام را ارزشمند کرد. اگر اسلام در عربستان مانده بود همین اسلام وهابی بیارزشی بود که هماکنون جز درد و بیچارگی برای مردم چیزی ندارد. این کار درست مثل کار صدف است زمانی که سنگ وارد آن میشود. صدف نمیتواند با سنگکاری کند، برای آنکه نابود نشود از جوهرهی درونی خود به آن ترشح میکند و سنگ بیارزش را تبدیل به مروارید میکند. صدفی که در درون خود مروارید دارد ارزشش صدها برابر از صدف بدون مروارید بیشتر است. مؤلفه اساسی در این مکتب همان جوهرهی درونی است که فقط در ایران وجود دارد و هیچ کشوری قابلیت استفاده از این مکتب را ندارد.
پروژه مروارید سازی ایالاتمتحده
رهبر انقلاب در سخنرانی اخیر مطلبی عنوان کردند با این مضمون تا زمانی که ایالاتمتحده آدم نشود ما با او مذاکره نمیکنیم و تا زمانی که دست از حمایت اسرائیل برندارند ما با آمریکا مذاکره نمیکنیم، اما این مطلب را بگذارید در کنار بحثها و پایاننامهها و تزهای دکترایی که پیرامون مقوله مدل حکومتی ولایتفقیه نوشتهشده است و یا مدل اقتصاد اسلامی؛ از این نمونه میتوان به تز دکترای آقای پیام محسنی رئیس میز ایران در اندیشکده بلفر اشاره کرد که پیرامون مدل حکومتی ولایتفقیه است، نمونه دیگر ترند گذاری در بازه زمانی ۲۰۱۰ تا ۲۰۵۰ آقای واتسون آیندهپژوه اندیشکده رند است که تنها راه برونرفت از این بحرانهای اقتصادی روزافزون جهانی را مدل اقتصادی اسلام میداند.
شاید همه احساس کردهاند که با هجومهای متفاوت ایران و فرهنگ انقلابی نابود میشود اما اینچنین نمیشود و نخواهد شد بلکه ایران اسلامی، هم خود را باارزش میکند و هم آمریکا را نجات خواهد داد و قطعاً آمریکا ۲۵ سال آینده عادلانهتر، آزادتر و شادتر خواهد بود به امید آن روز هستیم که در کنار برادران و خواهران آمریکایی خود برای آباد کردن جهان تلاش کنیم و جهانی همراه با آرامش را ایجاد کنیم.
نتیجه
با توجه به موارد ذکرشده تنها به نکتهای میرسیم که خانم رایس (سخنگوی وزارت خارجه آمریکا در دوران بوش پسر) اشاره داشتند و گفتند در آمریکا پیچیدهترین مغزها با ساعتها و روزها کار فکری، پیچیدهترین طرحها را برای نابودی ایران انجام میدهند ولی آیتالله خامنهای با ده دقیقه سخنرانی این طرحها را نابود میکند.
فرق انسانی که روح مستحکم و قوی و انسانی که هوای نفس بر او سوار است این است.