چکیده
مقالهی پیش رو درصدد است تا به بررسی شخصیتی و تیپولوژی قائلین به خرده گفتمان ملیگرایی لیبرال در چارچوب سیاست دربهای باز اقتصادی و فرهنگی بپردازد و روند حرکت برخی عناصر قائل به این اندیشه را در پیشرفت کشور مورد تحلیل و بررسی قرار دهد.
چکیده
مقالهی پیش رو درصدد است تا به بررسی شخصیتی و تیپولوژی قائلین به خرده گفتمان ملیگرایی لیبرال در چارچوب سیاست دربهای باز اقتصادی و فرهنگی بپردازد و روند حرکت برخی عناصر قائل به این اندیشه را در پیشرفت کشور مورد تحلیل و بررسی قرار دهد.
وقایع اخیر در منطقه غرب آسیا و بخصوص پس از شکست دول عبری عربی و غربی در لباس داعش توسط ناتوی مقاومت اسلامی که با شتاب بیشتری همراه شده است من را برآن داشت تا در قالب یادداشتی نگاهی اجمالی و صریح به رخدادهای چندماه اخیر در منطقه غرب آسیا داشته باشم.
هنگامی که سردار قاسم سلیمانی خبر شکست داعش تا سه ماه آینده را به اطلاع جهانیان رساند دول عبری عربی غربی ناباورانه سخنان وی را شنیدند لکن بهت ناشی از عظمت این رخداد غیرمنتظره برایشان به حدی سنگین بود که دراین سه ماه توانایی هرگونه طرحریزی نوین برای دوران پس از داعش و تصاحب زمینهای سوخته را از آنان گرفت و اینگونه بود که وعدهی ۱۰۰روزهی سردار برخلاف اغلب وعدههای برخاسته از هوای نفس مقامات دیگر سیاسی و بینالمللی در کمتر از مدت تعیین شده به ثمر نشست و از نتایج آن امت مسلمان منطقه و ملتهای دیگر در سراسر جهان سود جستند؛ محور کابالیستی که بیش از سی سال و به روایتی نزدیک به سیصد سال برای استفاده از اندیشههای ابن تیمیه و دستاوردهای محمد بن عبدالوهاب به انتظار نشسته بود طی ۶سال اخیر با عملیاتی کردن انگارههای وهابیت در قالب گروه تروریستی داعش و با طرحی که از اواخر دهه ۹۰ و اوایل هزاره سوم میلادی، پیش از عملیات ۱۱سپتامبر با کمک بندر بن سلطان عبدالعزیز و بوش پایهریزی شده بود بالاخره توانست مناسباتی را رقم زند که محصول آن به تعبیر بندر بن سلطان لزوم کشتن شیعیان مشابه کشته شدن یهودیان به دست نازیها بود. استراتژی بهرهبرداری از این تفکر افراطی که با تامین مالی مستقیم عربستان و ورود ترکیه و قطر به عنوان یکی از مهمترین شرکای اسرائیل در منطقه جنوب خلیج فارس صورت گرفت دقیقا در زمانی پیاده شد که محور کابالیستی متوجه وقوع انقلابهای اسلامی در کشورهای منطقه غرب آسیا و شمال آفریقا شد ازاین رو برآن شد تا نیروهای آزادشده ناشی از خروش ملت مسلمان را در وهله اول کنترل و از آسیب رساندن به رژیمصهیونیستی برحذر دارد و در گام بعدی با مهار آن اقدام به تضعیف و در نهایت بدل به ضد خود کند که اولین نشانههای آن در همان سال اول به قدرت رسیدن محمد مرسی در مصر و شکلگیری کودتا تنها یکسال پس از انتخاب وی به عنوان رئیس جمهور منتخب صورت گرفت.
طرحی که بندر بن سلطان به عنوان قویترین جاسوس خاورمیانه با حمایت آمریکا و انگلیس و راهبری عبدالله دوم در هیئت داعش علیه شیعیان و پیروان سایر ادیان و فرق دینی شکل یافت و برطبق گفته عبدالله دوم قرار برآن بود تا محصول ایجاد نیرویی که به مثابه نیروهای مقاومت سریع و ضربتی عمل نماید، پاکسازی مناطق مورد هدف از نیروهای حلال شیعی باشد، و میلیونها بلکه میلیاردها دلار صرف تشکیل و تقویت و حمایت از آن شده بود در بهت و ناباوری شکست خورد؛ طرحی که قرار بود علاوه بر ازبین بردن جبهه مقاومت به تکمیل پروژه گالیور بزرگ و همچنین طرح جنگ مذهبی سیساله نیز کمک کند تا در نهایت ملت مسلمان هم در بُعد اندیشهای و آرمانی از هدف اصلی دین یعنی رسیدن به تمدن نوین اسلامی و تشکیل حکومت مهدوی با آزادسازی قدس شریف دور شده و اسیر درگیریها و تنشهای ایدئولوژیکی انحرافی گردد و هم در بُعد ارضی حکومت قدرتمندی که بتواند اسرائیل را که قرار بود به عنوان تنها گالیور بزرگ در خاورمیانه شناخته شود تهدید کند وجود خارجی نداشته باشد. اما خبر نابودی تشکیلات ارضی داعش در منطقه از سوی سپاه قدس به عنوان نیروی هماهنگکننده سایر قوا در جنگ علیه تروریسم تکفیری علاوه بر غافلگیری حامیان تروریسم دستاوردهایی را نیز شامل حال محور مقاومت کرد که این مزیدی بر علت نگرانی پشتیبانان داعش شد و همین عامل سردرگمی و گیجی بیشتر را نصیب دشمنان اسلام کرد.
پیروزی محور مقاومت علاوه بر ناکام گذاشتن پروژهی ایجاد خاورمیانه بزرگ و تضعیف شدید احتمال وقوع رخدادی مشابه آنچه که در قرن ۱۶ میلادی در قالب جنگهای مذهبی سی ساله حادث شد که در طی آن میلیونها اروپایی کشته شدند، سبب تقویت و ایجاد همبستگی و هماهنگی بین نیروهای مقاومت شد و اولین تجربهی عملیاتی- نظامی بین نیروهای مسلمان و مومن به باورهای آخرالزمانی را حتی در مسیحیت ارتدوکس رقم زد تا این آمادگی در آیندهای نزدیک در مقابله با رخدادهای سهمگینتر اسلام ناب را از گزند تهاجمات جریان کابالیستی نجات داده و پیروز میدان نبرد میان خیر و شر کند. از دیگر ثمرات مبارزه با داعش ایجاد خوداتکایی در بحث دفاع در بین نیروهای مردمی سوری و بخصوص عراقی است بهطوریکه اکنون توانمندی حشدالشعبی به حدی رسیده که در کنار ارتش کلاسیک عراق و حتی در برخی موارد کارآمدتر از آن به دفاع از بقاع متبرکه و تمامیت ارضی کشورش اقدام میکند و چندیست که به درجهای از توانمندی نایل شده که ماموریتهای فرامرزی برای خود قائل میشود بهطوریکه در مسائل اخیر بخصوص موضوع انتقال پایتخت رژیمصهیونیستی به قدس طبق بیانیهای حق اقدامات نظامی علیه نیروهای فرامرزی را برای خود محفوظ میداند و اعلام میدارد برای جنگ با اسرائیل در مرزهای جنوب لبنان مستقر خواهد شد.[۱]
آنچه که آمریکا، اسرائیل، انگلیس، فرانسه و بسیاری دیگر از دول پاگانیستی با ایجاد داعش در سر میپروراندند و از آن تضعیف و کنترل اقدامات فرامرزی ایران را دنبال میکردند نه تنها با شکست روبرو شد که فرصتی کمنظیر و فوقالعاده را در اختیار ایرانیها برای گرهزدن عملیاتی منافع خود تا غربیترین نقطه از خاورمیانه و تا مرزهای سرزمینهای اشغالی قرار داد. کریدوری حیاتی و ژئوپلیتیکی و ژئواستراتژیکی که از خلیج فارس تا دریای مدیترانه و شمال آفریقا و حتی جنوب اروپا به رهبری جمهوری اسلامی ایران در حال شکلگیریست امروز و پس از نابودی داعش کانون نگرانیهای دنیای غرب بخصوص اروپا و آمریکاست. فقدان وجود طرحی راهبردی و متقن برای دوران پساداعش در دست سران آلسعود و اسرائیل و مشغولیت آمریکا با موضوع کرهشمالی و سیاست دوریگزینی ایالاتمتحده از ایران در مناسبات بینالمللی شرایطی را فراهم آورد تا محور مقاومت دست برتر را در پیشامدهای مختلف در این برهه داشته باشد.
جریان عبری پس از آشکارشدن نشانههای به ثمر نشستن وعدهی صادق فرمانده سپاه قدس در اولین اقدام با استعانت از شرکای غربی و عربی خود و با صرف هزینهای هنگفت که البته از سالیان طولانی پیش از این نیز صورت میگرفت سعی در نزدیک کردن مرزهای خود به خطوط مرزی رسمی ایران کرد و برای این مهم توسط عمال خود در اقلیم کردستان عراق طرح همه پرسی و استقلال از دولت مرکزی عراق را کلید زد. دراین اقدام شتابزده که طرح آن از سال ابتدایی دهه ۸۰میلادی روی میز مقامات اسرائیلی بود این رژیم نتوانست پروژهی اودد یونیون-استراتژیست اسرائیلی- را به نتیجه مطلوب برساند و با وجود تلاشهای فراوان طرح تجزیه عراق به منظور تضعیف کریدور محور مقاومت و تقسیم ضریب نفوذ بین ایران و اسرائیل در میدان کنش قدرت ابتر ماند به حدی که حتی حمایتهای بارزانی از داعش و اجرای منویات اسرائیل در اقلیم کردستان هم نتوانست شرکای دیرین را در برابر قدرت محور مقاومت پیروز کند و در نهایت منجر به استعفا و افشاگری از سوی رئیس اقلیم کردستان عراق شد که این خود برگی دیگر از مجموعه اسناد حقانیت جبهه انقلابی در برابر متخاصمان و متجاوزان بود.
گام دوم ایجاد فشار از سوی جریان عربی بر محور مقاومت بود. دراین راستا عربستان به عنوان کشوری که چندیست از کشوری متوازنکننده به بازیگری تهاجمی تبدیل شده لبنان را به عنوان دومین مهره از دومینوی تجزیه این کریدور مهم هدف گرفت و سعد حریری- نخست وزیر- را که به ریاض سفر کرده بود به گروگان گرفته و سعی کرد با القاء استعفای وی جریان حزبالله را تحت فشار گذاشته و علاوه بر ایجاد فضایی دو قطبی در درون لبنان جامعه بینالمللی را به سمت تحریم گسترده و فراگیر علیه حزبالله سوق دهد تا بدین روش حزبالله از دامنه نفوذ و قدرت روزافزون سیویلایته جمهوری اسلامی خارج شده و اینبار طرح تجزیه در لبنان که از مهمترین همپیمانان جمهوری اسلامیست آغاز شود. اما با بازگشت حریری به بیروت نه تنها حریری استعفا نمیدهد بلکه پس گرفتن استعفا توسط شخص نخست وزیر باعث ایجاد همدلی و اتحاد بیشتر در بین مردم و ارتقاء محبوبیت حزبالله و سید حسن نصرالله در لبنان میشود تا حدی که گروههای به اصطلاح غربگرا در لبنان هم به حمایت از حزبالله ندا سر دادند.
پس از ناکامی در این پروژه تصور میشد عربستان برای تحت فشار گذاشتن ایران باید بازی را در زمین یمن ادامه دهد ازاین رو علی عبدالله صالح که مدتی رئیس جمهور یمن بود را به مانند زنبور انگلی که از مدتها قبل با تخمگذاری در بین ساختار قدرت ارتش سعی کرده بود تا در لباس دوست به انصارالله نزدیک شود ولی در پشت پرده با چهار شرط در انتظاردستور مقامات سعودی برای اجرای منویاتشان مانده بود را به عنوان آخرین برگ برنده خود در مقابله با تهران بیرون آورد تا پس از شکست پروژهی حریری کودتای درون سازمانی علیه نیروهای مقاومت در یمن را آغاز نماید اما کودتا در کمترین زمان ممکن شکست خورد و حوثیها آرایش کودتاچیان را درهم شکستند و دراین قائله نیز نه تنها علی عبدالله صالح به هیچیک از شروط ۴گانهاش یعنی دست یافتن به جایگاه مهم سیاسی در یمنِ پس از انصارالله- حمایت مادی و اقتصادی از خود و خانوادهاش توسط آلسعود- تامین امنیت جانی خود و تامین امنیت جانی فرزندانش دست نیافت بلکه محمد بن سلمان نیز نتوانست ایران را در زمین یمن به زانو در آورد.
فراتر از مسائل فوق آنچه که دستاوردی مهم برای محور مقاومت و بخصوص انصارالله و کمیتههای مردمی از موضوع کشته شدن نفوذیِ عربستان حاصل کرد اولا ایجاد یکپارچگی و تقویت همبستگی بیشتر نسبت به دوران حضور عبدالله صالح در یمن و ثانیا مصادره قدرت در یمن شمالی به دست نیروهای انصارالله و تقویت حمایت گروههای مختلف یمنی از انصارالله و جبهه مقاومت و ثالثا جلوگیری از بروز فتنه داخلی و ایجاد اختلافات سیاسی و جناحی ناشی از اقدامات عبدالله صالح بود.
آنچه که موجبات شکست پیاپی طرحهای محور عبری عربی غربی را فراهم آورده فقدان یک طرح کلان و استراتژی منطبق بر واقعیت در دوران پساداعش برای مقابله با بسط و تعمیق و تثبیت نفوذ ایران در منطقه است اما کانونهای قدرت در منطقه و خارج از آن پس از پیروزی محور مقاومت بر داعش به قدری گیج و سردرگم هستند که اقدامات شتابزدهاشان یکی پس از دیگری به شکست میانجامد این آن چیزیست که عربستان و برخی دول دیگر حاضر به پذیرش آن نیستند!
پس از ناکامی اسرائیل در پروژه کردستان، شکست عربستان در بحث لبنان و سپس یمن این آمریکاست که خود را به طور مستقیم وارد معرکه کرده و اقدام به اعلان انتقال سفارت از تلآویو به قدس و به رسمیت شناختن این شهر مقدس به عنوان پایتخت جرثومه فساد قرن کرده است.
درواقع آنچه که در میدان عمل رویت میشد نزدیکی هرچه بیشتر کشورهای عربی منطقه به سیاستهای آمریکا و حتی تلاش برخی گروههای فلسطینی برای ازسرگیری مذاکرات صلح با اسرائیل بود از اینرو اقدام ترامپ در برهم زدن مناسبات در حال رشد کشورش با اعراب با هیچ معیار و شاخص مادی همخوانی نداشت چراکه اساسا آمریکایی که امروز بیش از هر زمان دیگر در منطقه برای جلوگیری از تعمیق و تثبیت نفوذ جمهوری اسلامی و اندیشه انقلابی نیازمند کمک و همکاری بیش از پیش با کشورهای عربی و اسلامی منطقه بود هرگز نمیتوانست با تحریکآمیزترین اقدام ممکن که تقریبا تمام جامعه اسلامی و عربی فارغ از جهتگیریهای سیاسی برسر آن حساسیت ویژهای دارند پلهای پشت سر خودرا تخریب و سیل موضعگیریهای منفی و تنشهای مردمی و دولتی کشورهای عربی و حتی اروپایی را به سمت خود روانه کند بهگونهای که در تمام دنیا تنها ۴کشور از اقدام آمریکا حمایت و اتحادیه اروپا و حتی فرانسه، انگلیس، کانادا و آلمان که از نزدیکترین متحدان ایالاتمتحده محسوب میشوند هم در اقدامی کم سابقه و شاید بی سابقه این اقدام ترامپ را محکوم کردند. با این حساب تقریبا هیچ کشوری در دنیا موافق با این اعلام موضع آمریکا در قبال موضوع قدس یافت نمیشود حال اگر فرض شود این اقدام با حمایت پشت پرده عربستان سعودی صورت پذیرفته باشد بازهم باید اینرا درنظر داشت که اولا این کشور به دلیل تنشسازیهایی که طی سه سال اخیر علیه ایران انجام داده به شدت محتاج به جذب حداکثری نظر کشورهای عربی برای تشکیل یک ناتوی ضد ایرانی در منطقه است و این خلاء،زمانی بیشتر احساس میشود که ترکیه به عنوان شریک اصلی این کشور در حمایت از داعش مدتیست از ملک سلمان فاصله گرفته و رابطهی سعودیها با قطر به عنوان نزدیکترین کشور به رژیمصهیونیستی و از حامیان اصلی داعش به شدت دچار تشنج سیاسی شده و تا آستانهی تنش نظامی نیز پیش رفته و آلسعود عملا با شکست در پروژهی حریری موجبات دورشدن افکار متمایل به این کشور در لبنان را نیز فراهم آورده بنابراین این کشور به هیچوجه توان و قدرتی برای ادامهی تولید بحران در منطقه را نخواهد داشت ازاینرو حمایت پنهان این کشور از آمریکا درباره موضوع انتقال پایتختی رژیمصهیونیستی به قدس اشغالی نه تنها برای این کشور سودی نخواهد داشت که دولتمردان آمریکایی نیز بر این اشتباه استراتژیک ملک سلمان و همقطارانش به خوبی واقفند و میدانند که این متحد دیرین ایالاتمتحده در منطقه زینپس بیش از پیش تنها و ضعیف خواهد شد و براین اساس منافع آمریکا نیز در غرب آسیا و نقاط دیگر دنیا با خطراتی روبرو خواهد شد لکن اهمیت این موضوع ایدئولوژیکی برای کاخ سفید از چنان درجهای برخوردار است که چشم بر روی مطامع استراتژیکشان هم بستهاند؛ دراین بین تنها عاملی که میتوانست ترامپ را وادار به چنین اقدامی نماید همانطور که روزنامه هآرتص به آن اشاره میکند فشار اوانجلیکهای آمریکایی بر دولت برای اتخاذ این تصمیم و خوشحالی آنان از این اقدام خواهد بود.
تصویر۱- جامعه مسیحیت اوانجلیک از تصمیم ترامپ در مورد قدس خوشحال است و اعتقاد دارد دنیا را به سمت آرماگدون نزدیکتر میکند.
هرچند که فعلا موضوع انتقال سفارت به قدس برای شش ماه آینده معلق ماند لکن این دلیلی بر تغییر نیت مقامات آمریکایی در این باره نیست چراکه اوانجلیکهای آمریکایی که حدود ۲۵درصد از جمعیت این کشور را تشکیل میدهند و بیش از ۹۰درصد از آنان در انتخابات ریاست جمهوری ۲۰۱۶ آمریکا ترامپ را به عنوان بهترین جایگزین برای اوباما برگزیدند براین باورند که لازم است تا شرایط ظهور منجی را با سلسله اقداماتی که در عهد عتیق ذکر شده فراهم کرد از این رو فشار افکار عمومی بر رئیس جمهور منتخب مبنی بر اجرای خواستههای مکتبی و ایدئولوژیک این قشر مهم و تاثیرگذار در آمریکا ترامپ را برآن داشت تا در یکصدمین سال از اعلامیه بالفور در رسمیت بخشیدن به اسرائیل گام مهمی در تحقق آرمانهای قشر مذهبی و یهودیپرست آمریکا بردارد و با اعلام قدس به عنوان پایتخت رژیمصهیونیستی شرایط تحقق شروط هفتگانهی مورد اعتقاد اوانجلیکالیستهای آمریکایی را فراهم آورد.
یکی از مهمترین اهداف غرب و بخصوص مسیحیان اوانجلیک باور به لزوم تخریب مسجدالاقصی و احداث معبد سلیمان به منظور ایجاد شرایط ظهور ماشیحبن دیوید است ازاین رو هرگونه اقدامی که بتواند به ناآرامی قدس شریف و محیط پیرامونی مسجدالاقصی منجر شود تا بتوان از آن در جهت تخریب قبله اول مسلمین سود جست امری مهم و حتی ضروری تلقی میشود فارغ از اینکه ایالاتمتحده در آینده لزوما اقدام به انتقال سفارت به قدس نماید یا نه اعلام ادامه حیات اسرائیل به پایتختی قدس دستاوردهایی را که ترامپ و پیروان مکتب او از این اقدام انتظار دارند را دنبال خواهند کرد.
دکترین جریان کابالیستی در منطقه حساس غرب آسیا همواره در جهت تضعیف محور انقلاب اسلامی و نهادهای برخاسته از آن تلاش نموده اما دوران پساداعش و هراس دول محور از در اختیار قرارگرفتن سرزمینهای آزادشده توسط ایران، زمینهای را ایجاد کرد تا محور عبری عربی غربی با شتابزدگی نادری درپی تحقق دکترین خود در قالب طرحهای بدون استراتژی برآید. اطمینان از ادامهی شکستهای این جریان از آنجا ناشی میشود که در دورانی که قویترین استراتژیها با صرف میلیاردها دلار و استفاده از حداکثر ظرفیتها نتوانست محور مقاومت را با شکست مواجه کند قطعا طرحهای شتابزده و بدون استراتژی منطقی ره بجای نخواهند برد و دامان مسببان آنرا خواهد گرفت. آنچه که مشخص است اینست که عربستان به عنوان بازیگری که در بحث سیاست خارجی و طرحریزیهای استراتژیک بسیار ضعیف و شکننده عمل میکند در مقام تئوری و اجرا توانی برای مقابله با جبهه حق ندارد ازاین رو جدی گرفتن آلسعود در این بخش اشتباهی راهبردی محسوب میشود که موجب غفلت از سیاست دیگر بازیگران قدرتمند دراین حوزه خواهد شد. اگر سعودیها به همان میزان که از توان اقتصادی برخوردار هستند از توان سیاسی بهره میبردند شاید امروز وقایع منطقه بگونهای دیگر رقم میخورد. اما بازیگری که باید به استراتژیهای آن توجه بیشتری داشت رژیمصهیونیستی است رژیمی که عمدتا از قابلیتهای بسیار بالاتری نسبت به سعودیها برخوردار است. قطعا این توانایی از دو مسیر حاصل شده است مسیر اول دانشی که به صورت «کَسب» در اختیار آنان قرار دارد و کافیست تا آنرا پرورش و رشد دهند و مسیر دوم دانشی که به صورت «اکتسابی» از طرف انگلیس و آمریکا و تمامی دولتهای متعهد به آرمان سرزمین یهود در اختیارشان قرار میگیرد. در این بین به خوبی میتوان تلفیقی از استراتژی این ائتلاف بینالمللی و صهیونیستی را در سرزمین یمن مشاهده کرد؛ سرزمینی که قریب به سه سال تحت بمباران سفاکانهی رژیم سعودی به راهبری استراتژیک اسرائیل و آمریکا و برخی دول دیگر قرار گرفته و تصور میشود مسائل آن در آیندهای نزدیک با پیچیدگیهای بیشتری به ایران ارتباط پیدا کند.
در حقیقت آنچه که میتوان از وضعیت شکستهای پیاپی دول کابالیستی بخصوص آمریکا در خاورمیانه دریافت تلاش برای برونرفت از حالت انفعال و عقبنشینی در مقابل جبهه مقاومت است به همین منظور راهبرد واشینگتن شروع مناقشهای جدید با محوریت تضعیف قدرت دفاعی ایران و شروع پیشروی در یمن به عنوان سرزمینی تعیین کننده و بسیار مهم خواهد بود. همانطور که چندسال پیش از این در کتاب «بررسی دکترین برجام از آغاز تا فرجام» بر آن تاکید داشتم غرب قطعا پس از اطمینان از فقدان سلاح هستهای در خاک ایران به دنبال تضعیف دو مولفهی راهبردی دیگر در بحث دفاعی کشور خواهد رفت. از همین رو در قطعنامهی ۲۲۳۱ که ضمیمه سند برجام بوده و الزامآور محسوب میشود موضوع تعلیق هرگونه فعالیت روی موشکهای بالستیک البته با قیدی مضحک اما آشکارکنندهی هدف اصلی غرب، مطرح شده است درغیر اینصورت چه لزومی داشت تا در سندی که طبق دستور رهبری و صحبتهای مکرر سایر مسئولان میبایست تنها به موضوع اتمی ایران خلاصه شود بندهایی محدودکننده و الزامآور در حوزه دفاعی و موشکی به تایید و تصویب طرفین برسد!!!
استراتژی آمریکا در یمن آغازکنندهی شطرنجی چند وجهیست که مستقیما جمهوری اسلامی را به چالش میطلبد. هرچند که مهرهها در زمین ایران چیده شدند لکن دشمن در تلاش است ابتکار عمل را با شروع حرکتهای اول در دست بگیرد تا طرف مقابل غالبا در موضع انفعال قرار گرفته و مجبور به امتیازدهی شود. دراین بازی علاوه براینکه قرار است تا «آئرودکترین» (دکترین هواپایه) جمهوری اسلامی تضعیف شود بلکه با استفاده از اقدامات موشکیای که انصارالله در یمن علیه ائتلاف سعودی صورت میدهد ایران را محکوم و تهدید نماید. ثانیا با استفاده از خلاءهای فراوان موجود در سند برجام و قطعنامه ۲۲۳۱ و بخصوص واژگان بکار رفته در آن که بعضا دارای مفاهیمی غیرازآنچه که سیاستمداران مذاکرهکننده میپنداشتند، میباشد، فشار برجامی را بر محور مقاومت بالا برد که دراین بین ایران و حزبالله طبق بندهایی از برجام مستقیما دچار مشکل خواهند شد. اما محور سومی که واشینگتن به دنبال آن است ایجاد فشار از درون نظام و مردم به حکومت برای عقبنشینی در بحث یمن و موشکهای بالستیک است. درواقع روشی که ترامپ در پی آن است صرف هزینهی کم و فشار حداکثری برای مهار تهران به عنوان بازیگر اصلی در منطقه است ازاینرو برای رسیدن به این هدف همانطور که از سالها پیش استراتژیستهای غربی برآن تاکید داشتند جلوگیری از قدرت یافتن دفاعی و ایدئولوژیکی ایران و سایر همپیمانانش در خاورمیانه است. سیاستی که قطعا در آیندهای نزدیک آنرا دنبال خواهند کرد و با همراهی اروپا تکمیل خواهد شد بسط تحریمهاییست که سابقا مشابهش را در موضوع هستهای علیه ایران وضع کرده بودند این فشارها با توجه به وضعیت دولت مستقر در ایران و فضای سیاسی متنشنجی که بر دیدگاه گروههای مختلف حاکم است مجددا میتواند کشور را به وادی برجامی از جنس موشکی و منطقهای سوق دهد البته این مسیری سخت برای دولتمردان آمریکایی خواهد بود چراکه اتفاق نظر در کشور برسر موضوع موشکی بسیار قویتر از مبحث اتمیست و غبار بدعهدیهای مکرر آمریکا در مذاکرات هستهای به عنوان تجربهای تلخ در ذهن ملت و دولت ایران دشواری مضاعفی را برای قانع کردن آنان بهمنظور آغاز دور جدیدی از مذاکرات آنهم برسر موضوعاتی که از حساسیتهای بیشتری نزد ایرانیان برخوردار است ایجاد خواهد کرد لکن هدف اولی که احیانا غربیها نیز در زودتر به ثمر نشستن آن کمتر تردید دارند بحث فعالیتهای منطقهای ایران است. بنظر میرسد یمن برای دولتهای کابالیست از اهمیتی بیشتری نسبت به سرزمینهای دیگر برخوردار است که تحلیل آن در دو قالب استراتژیک و ایدئولوژیک قابل ارائه است ازاینرو بازی جدیدی در این سرزمین علیه محور مقاومت در حال شکلگرفتن است.
علاوه بر اهدافی که در بالا به آن اشاره شد غرب با هدف قراردادن یمن به عنوان چالشگاه کانونی خاورمیانه سعی خواهد کرد تا شرایط مساعدتری برای سعودیها در تشدید مناقشه و بمباران یمن فراهم کند چراکه با این اقدام علاوه بر بهرهبرداریهایی که از جانب فروش تسلیحات به امارات و عربستان خواهد کرد، به نوعی از واهمهی مقامات اسرائیلی، آمریکایی و سعودی در بحث خروج یمانی از این سرزمین کمک میکند و با پیشکشیدن دخالت ایران در یمن محفل جدیدی برای شروع تحریمها با محوریت فعالیتهای منطقهای ایران آغاز خواهد کرد تا علاوه بر جلوگیری از تکمیل کریدور خلیج عدن تا دریای مدیترانه توسط جمهوری اسلامی که در مجموع مهمترین کریدور در تمام دنیا محسوب شده و کشور مسلط برآن را تا مرزهای ابرقدرتی در جهان پیش خواهد برد ایرانیان را مجددا با یک دوگانهی جدیدی اینبار با عنوان «تحریم یا مقاومت» روبرو کند این موضوع زمانی از اهمیت و تاثیر بیشتری نیز برخوردار خواهد شد که دیگر داعش به عنوان یک تشکیلات هماهنگ و خطر بالفعل کشور را تهدید نمیکند ازاین منظر رخدادهای مذکور میتواند استراتژی لزوم حمایت از محور مقاومت را در برخی اذهان بخصوص خواص جامعه دچار تردید نماید و این تردید زمانی بیشتر خواهد شد که کشور با سیل جدیدی از فشارها و تحریمها روبرو باشد.
معالوصف آنچیزی که در استراتژیهای اخیر آمریکا و اسرائیل در منطقه بیش از پیش نمایان خواهد شد غلظت نگاههای ایدئولوژیکی در طرحهای راهبردیشان است که در لایههای زیرین اجتماعی هم به آن معتقدند ازاینرو مناقشهی جدید را اینبار از دو نقطهای آغاز کردهاند که هم در کتب دینی مسلمانان و شیعیان و هم در عهد جدید و بخصوص عهد عتیق بر اهمیت آن در مباحث آخرالزمانی تاکیدات فراوانی شده است. شوی تبلیغاتی نیکی هیلی در لباسی سراسر آبی و صلحطلبانه درباره کمک موشکی ایران به انصارالله درست چندروز پس از اعلان قدس به عنوان پایتخت رژیمصهیونیستی درحقیقت تلاشی نافرجام برای ازبین بردن محوریت و موضوعیت فلسطین و انحراف اذهان عمومی به موضوعی واهی و دروغین است بااینهمه این آغازیست برای شروع بازی تضعیف محور مقاومت به رهبری ایران در منطقه.
همانطور که مشخص است هدف غرب کمرنگ شدن اهمیت قدس در نظر مسلمانان و اعراب است ازاینرو باید مسئله فلسطین همچنان به عنوان دغدغه اول جهان اسلام در صدر اقدامات قرار داشته باشد. تشکیل جلسات فوقالعاده و اضطراری مانند آنچه که اردوغان در ترکیه صورت داد لازم و ضروریست اما موضوعی که نباید از آن غفلت کرد آنست که نباید اجازه داد تا رهبری جریان مقاومت و آرمانخواهانهی قدس به دست کشورها و دولتهایی قرار گیرد که درچنین مواقعی اساسا به دنبال ایفای نقشی تعدیلکننده در این زمینه میباشند. اقدام ترکیه در تشکیل جلسه اضطراری بههیچوجه نباید در راستای منافع محور مقاومت تلقی شود چراکه این کشور اساسا از بدو تاسیس و بلافاصله پس از فرپاشی امپراتوری عثمانی به شدت تحت نفوذ دونمههای یهودی فلسطین قرار گرفته بود و پس از آن نیز رهبران و حاکمانی چون کمالپاشا که خود از خانوادهای یهودی مارانوس بودند سکان هدایت ترکیه را به دست گرفتند و در طول یکصدسال اخیر روابط ترکیه با یهودیان در هیچبرههای به تنش جدی نیانجامید و تنها در مواردی محدود میتوان گرههای تاریخیای از تنش میان دو دولت را مشاهده کرد مانند آنچه که در ماجرای حمله به کشتی حامل مهاجران یهودی موسوم به «استروما» در بندر استانبول در دهه چهل میلادی رخ داد و این حادثه بهانهای برای ورود تمام قد و آشکار آمریکا برای حمایت از تشکیل دولت یهودی در فلسطین شد که همین موضوع هم میتواند اثباتی بر ارتباط ترکیه و کمک او به تشکیل اسرائیل باشد و مورد دیگری که میتوان از آن یاد کرد حمله نظامیان اسرائیل به کشتی مرمره ترکیه بود که در ظاهر موجب بروز تنش بین دو دولت شد اما طی مدت زمانی کوتاه پس از این حادثه روابط ترکیه با اسرائیل رشد چشمگیری یافت بهطوری که فقط در ۹ماه نخست امسال رشد ۱۴درصدی در مناسبات اقتصادی را به خود دیده است.
ازاینرو نشستی که اردوغان برای زیرسوال بردن تصمیم ترامپ برگزار کرد بیش از آنکه اقدامی در راستای منافع فلسطینیان تلقی شود تلاشی برای مهار کشورهای اسلامی و عربی بهمنظور جلوگیری از اقداماتی اساسی و عملیاتیتر بوده است همچنین این اجلاس در بُعد روانی نیز تلاش کرد تا اذهان جهان اسلام را به همین میزان از برخورد با تصمیم آمریکا قانع نماید تا از بروز اتفاقاتی که میتواند در صحنهی عملیاتی رژیمصهیونیستی را با مشکلات بزرگتری روبرو کند جلوگیری نماید.
با توجه به شرایط فوق لازم است تا برای رویارویی با اقدام واشینگتن در موضوع به رسمیت شناختن قدس به عنوان پایتخت رژیم غاصب اسرائیل اقداماتی در سه سطح صورت گیرد.
در سطح مردمی باید از طریق فضای سایبرنتیک این اقدام ترامپ به شدت محکوم شود. همچنین اقشار مختلف در جوامع اسلامی با بیانیههایی این تصمیم کاخ سفید را محکوم کنند و در کنار این اقدامات برگزاری راهپیماییها و تظاهرات در حمایت از قدس شریف شکل بگیرد.
در سطح دولتی لازم است دول اسلامی و عربی سفرای خودرا از آمریکا فراخوانده و اعتراض رسمی خود را به سفرای آمریکا در کشورهایشان اعلان دارند. اتحادیه عرب و کشورهای اسلامی با بیانیهای شفاف و الزامآور قدس را پایتخت ابدی فلسطین معرفی کرده و بر غیرقابل مذاکره بودن این اصل مهم تاکید نمایند.
در سطح ملل دعوت به شکلگیری موج چهارم انتفاضه و حمایت جهان اسلام از مردم و نیروها و گروههای جهاد و مقاومت در کرانه باختری و غزه مهمترین اقدامات ممکن در وضعیت فعلی خواهند بود.
تجربه به وضوح نشان داده هر تلاشی برای از بین بردن توانایی محور مقاومت در منطقه با شدت به شکست میانجامد و این نیست مگر به عنایت حضرت حق و امام مهدی(عج) ازاین رو شرایط طلوع خورشید سعادت ابناء بشر بیش از آنچه که گمان میرفت مهیاست و انسان مومن بیش از هر زمان دیگری خود را به تحقق یکی دیگر از وعدههای قطعی قران کریم نزدیک میبیند.
وَقَضَیْنَا إِلَى بَنِی إِسْرَائِیلَ فِی الْکِتَابِ لَتُفْسِدُنَّ فِی الْأَرْضِ مَرَّتَیْنِ وَلَتَعْلُنَّ عُلُوًّا کَبِیرًا ﴿۴﴾
و در کتاب آسمانى[شان] به فرزندان اسرائیل خبر دادیم که قطعا دو بار در زمین فساد خواهید کرد و قطعا به سرکشى بسیار بزرگى برخواهید خاست (۴)
فَإِذَا جَاءَ وَعْدُ أُولَاهُمَا بَعَثْنَا عَلَیْکُمْ عِبَادًا لَنَا أُولِی بَأْسٍ شَدِیدٍ فَجَاسُوا خِلَالَ الدِّیَارِ وَکَانَ وَعْدًا مَفْعُولًا ﴿۵﴾
پس آنگاه که وعده [تحقق] نخستین آن دو فرا رسد بندگانى از خود را که سخت نیرومندند بر شما مىگماریم تا میان خانهها[یتان براى قتل و غارت شما] به جستجو درآیند و این تهدید تحققیافتنى است (۵)
ثُمَّ رَدَدْنَا لَکُمُ الْکَرَّهَ عَلَیْهِمْ وَأَمْدَدْنَاکُمْ بِأَمْوَالٍ وَبَنِینَ وَجَعَلْنَاکُمْ أَکْثَرَ نَفِیرًا ﴿۶﴾
پس [از چندى] دوباره شما را بر آنان چیره مىکنیم و شما را با اموال و پسران یارى مىدهیم و [تعداد] نفرات شما را بیشتر مىگردانیم (۶)
إِنْ أَحْسَنْتُمْ أَحْسَنْتُمْ لِأَنْفُسِکُمْ وَإِنْ أَسَأْتُمْ فَلَهَا فَإِذَا جَاءَ وَعْدُ الْآخِرَهِ لِیَسُوءُوا وُجُوهَکُمْ وَلِیَدْخُلُوا الْمَسْجِدَ کَمَا دَخَلُوهُ أَوَّلَ مَرَّهٍ وَلِیُتَبِّرُوا مَا عَلَوْا تَتْبِیرًا ﴿۷﴾
اگر نیکى کنید به خود نیکى کردهاید و اگر بدى کنید به خود [بد نموده اید] و چون تهدید آخر فرا رسد [بیایند] تا شما را اندوهگین کنند و در معبد[تان] چنانکه بار اول داخل شدند [به زور] درآیند و بر هر چه دست یافتند یکسره [آن را] نابود کنند. [۲]
قطعا قدس آزاد خواهد شد و اشتباه استراتژیکی که ترامپ در واپسین روزهای سال ۲۰۱۷ میلادی انجام داد دامن شیشهی عمر دنیای مادی غرب را خواهد گرفت و اسرائیلی که بیش از ۵۰۰سال مشاهیر و دانشمندان غربی از ژان ژاک روسو تا ناپلئون و از نیوتن تا مارتین لوتر اصرار بر تاسیس و بازسازیش داشتند و چندصد میلیون انسان بی گناه در جنگهای مربوط به آن بخصوص دو جنگ اول و دوم اروپایی از بین رفتند، به دست مسلمانان مومن از دیار خراسان (ایران) درهم خواهد شکست.
فلسطین یکی از دو راز مهم ظهور حضرت قائم(عج) و آرمانی قرانی و الهیست چراکه مسئله قدس رابطهی تنگاتنگی با تغییر سرنوشت جهان بشریت و تحقق وعده الهی در به ارث رسیدن زمین به مستضعفان و فقرا و اجرای عدالت جهانی به دست منجی خواهد داشت.
مسئلهی قدس برخلاف آنچه که برخی سعی دارند آنرا صرفا موضوعی ملی و مربوط به چندهزار فلسطینی نشان دهند مسئلهای جهانی و بسیار مهم است و یکی از سه وجه کانونی ارضی در این کره خاکیست که جریان کابالیستی پس از اشغال مکه اقدام به تصرف آن کرد و در سال ۲۰۰۳ با تسخیر نقطهی سوم از این مثلث راهبردی در کوفه توسط نیروهای آمریکایی سودای تسخیر جهان و تضعیف شریعت خداوند متعال را در سر میپروراند دریغ از اینکه خداوند همیشه در بدترین و سختترین شرایط به کمک نیروهای مومن شتافته ازاین رو پس از تسلط نیروهای ایرانی بر مسجد سهله اینبار نوبت به بازپسگیری دو نقطهی حیاتی دیگر از دست نیروهای شر فرا رسیده لکن با این اقدام ترامپ شرایط زودتر از آنچه که تصور میشد برای آزادسازی قدس از دست نیروهای اهریمنی فرآهم آمده تا برای همیشهی تاریخ پیوند کابالا و ابلیس با این سه نقطهی حیاتی قطع شده و کابالا به پایان تاریخش نزدیک شود.
منابع:
در یادداشت پیشرو به آنچه که در خبرگزاریها اغلب به عنوان اصلاح قیمت بنزین اطلاق میشود خواهیم پرداخت چراکه بررسی این اقدام اخیر مسئولان فارغ از هرگونه نگاه سیاسی و جناحی و صرفا با نگاه اقتصادی و اجتماعی بهمنظور تطبیق بیشتر با واقعیت امری گریزناپذیر است.
با توجه به اهمیت سند برنامه جامع اقدام مشترک (برجام) و با عنایت به عملکرد دولت آمریکا در میزان پایبندی به تعهداتش بعد از حدود یک سال و نیم از توافق بر سر موضوع هستهای با ایران و همچنین با اقدام اخیر مقامات آمریکایی مبنی بر ارائه طرحی در راستای اعمال تحریمهای فراگیر و گسترده موسوم به اس.۷۲۲ و با توجه به کتابی که در همین باب سال پیش تحت عنوان «بررسی دکترین برجام از آغاز تا فرجام»[۱] توسط اینجانب به رشته تحریر درآمده است، لزوم پرداختن مجدد به این موضوع را از اهمیتی دوچندان برخوردار کرده است.
هماره سهلانگاری در شناخت استراتژی دشمن در قبال تغییر رویکرد نسبت به ایران در بخش امنیتی و سیاسی عواقب متأثرکنندهای در پی داشته است ازاینرو یادداشت حاضر از یک منظر ناظر به آن دسته از کسانی نوشته شده که گمان میکردند هدف غایی آمریکا در ناکارآمدسازی جمهوری اسلامی با رفتن یک جمهوریخواه و آمدن یک دموکرات در حال تغییر است و به همین دلیل مدافعان و حامیان کلینتون در این سوی دنیا هر آنچه که در توان داشتند برای پیروزی وی در انتخابات ریاست جمهوری اخیر آمریکا صرف نمودند تا با روی کار آمدنش بارقهای از امید در دل غیر دلواپسان عرصه سیاست و درایت روشن شود! و از سویی روی سخنم با کسانی است که گمان میکردند با نگاه سادهاندیشانه و تساهلمآبانه به تغییرات تاکتیکی و استراتژیکی که در نهادهای امنیتی شیطان بزرگ در قبال ایران صورت میگیرد، میتوان حس امنیت را در کشور بیشازپیش تقویت کرد لکن محاسبات هردو گروه اشتباه از آب درآمد.
ساعتی پیش عملیات موشکی سپاه پاسداران انقلاب اسلامی بهطور مستقیم علیه نیروهای تکفیری-صهیونیستی داعش در غرب سوریه و در فاصلهی ۶۵۰ کیلومتری از حدود مرزی غرب ایران و دقیقاً از مناطقی که تنی چند از عناصر مزدور عربستان عملیات تروریستی ۱۷ خرداد سال ۹۶ را در تهران رقم زدند، آغاز شد.
چکیده
مقالهی پیش رو درصدد است تا به تشریح و تبیین فرآیند استحالهی اندیشهی کمونیستی در چین بپردازد و با اصالتبخشی به نگاه ایدئولوژیکی، به این سؤال پاسخ دهد که با توجه به تیپولوژی قائلین به گفتمان اسلام سیاسی لیبرال در ایران، رهبران جریان ریویزیونیستِ داخلی از چه مکانیزمی جهت پیادهسازی سیاست دنگیزاسیون به منظور تجدید ساخت فرهنگی- سیاسی و اقتصادی در جمهوری اسلامی، استفاده خواهند کرد؟
چکیده
در این مقاله سعی خواهد شد تا به بررسی و تحلیل این موضوع پرداخته شود که چرا آنطور که شایسته است جمهوری اسلامی در پرتو اندیشهها و آرمانهای رهبر کبیر انقلاب اسلامی و گفتمان برخاسته از این فضا، به درجه قابل قبول و درخور دفاعی از آنچه که بعد از ۳۷سال از پیروزی انقلاب اسلامی انتظار میرفت، در سطح بینالمللی و مسائل داخلی دست نیافته و چه افراد و عناصر و گروههایی از بدو تاسیس جمهوری اسلامی با تلاش در جهت به انحرافکشاندن حرکت انقلاب از مسیر اصیل خود، موجبات بروز مخاطرات فراوان امنیتی برای کشور، نظام اسلامی و مردم را فرآهم آوردند.
زمانی که اغلب رسانهها تیتر اصلی خود را خواسته یا ناخواسته به اتفاقاتی چون کشته شدن سربازان وطنی یا جدایی انگلستان از اتحادیه اروپا و مراسم و مناسک شبهای قدر اختصاص داده بودند شاید کمتر کسی گمان میکرد که اصول کلی برجامی دیگر که وعدهی آن را رئیس دولت در پیام نوروزی خود داده بود، بین بانک مرکزی جمهوری اسلامی و کارگروه موسوم به اقدام مالی مبارزه با تروریسم در حال عقد باشد!
متنی که خانم ترانه علیدوستی پیشتر در فضای مجازی به اشتراک گذاشته بود جنجال زیادی به راه انداخت لکن این واکنشها نه به دلیل آنکه یک خانم در این فضا به انتشار حرفهایی عادی پرداخته است، بلکه به سبب محتوای مباحثی بوده است که ایشان بدان معتقد و معترفاند: