تخیل مجموعه تصاویر و افکار ذهنی است که در خارج از ذهن انسان، ما به ازای خارجی ندارد. تخیل دنیایی است که در آن، افکار و تصاویر در ذهن انسان لانه میکنند تا مفهومی ذهنی، از چیزی را که واقعاً برای حواس ما حضور ندارد شکل دهند. تخیل هیچ ارتباطی با واقعیت و حقیقت ندارد و تنها، چیزی است که در ذهن انسان رقم میخورد و چون حوزه ذهن انسان یک امر پنهان، نهفته و خصوصی است، هیچکس نمیتواند هیچ برآوردی از میزان خیالپردازی افراد کسب کند و بداند که فرد تا کجا خیالپردازی میکند. خیالپردازی دنیایی را برای فاعل خودش بنا میکند که در آن دنیا فرد میتواند در ذهن خودش کسی یا چیزی باشد که در بیرون و دنیای واقعی آنکس و آن چیز نیست! و میتواند چیزهایی را به دست بیاورد که در بیرون ذهن خودش نمیتواند به دست بیاورد! مثلاً کسی در تخیلش از خودش یک انسان باربینما یا آرنولدنما میسازد یا مثلاً کسی از خودش یک انسان مشهور و پولدار میسازد! اما ازیکطرف محدودیتهای جسمی و دنیایی مانع از رسیدن به تخیلاتش میشود و از طرف دیگر آن فضای تخیلی و آرمانی که در ذهنش ساخته، چنان کامل و قشنگ است که نمیتواند بدون آن زندگی کند. در این موقعیت فرد تخیلپرداز برای رسیدن به تخیلاتش راه میانبر را انتخاب میکند و برای واقعیت بخشیدن به آواتاری که در ذهن دارد، دست به هر کاری میزند: هیزی، دزدی، اختلاس، رشوه و … .
چراکه این افراد در ذهنشان از خودشان اسطوره ساختهاند و خیال میکنند که پولدار یا باربینما هستند. خانمی که برای داشتن اندام عروسک باربی شیشه مصرف میکند به خاطر آن است که در دنیای تخیلیاش، خودش را اسطوره زیبایی و بدننمایی فرض کرده است! و چون در عالم واقع نمیتواند آنگونه باشد، تمام راههای میانبر برایش رخ مینمایند: جراحی، مواد مخدر، برهنگی و بیحیایی و … .
اساساً کار تخیل اسطورهسازی و افسانهپردازی است. شما اگر تمام عالم را زیر و رو کنید نمیتوانید افرادی چون اسپایدرمن و بتمن را پیدا کنید. این اسطورهها برای تحمیل خیالپردازی و کشاندن انسانها به درون ذهن خودشان رقم میخورد تا فردیت انسانها هرچه بیشتر در زندگی بشر لیبرال محقق شود. متأسفانه این فضای اسطورهسازی و افسانهپردازی روزبهروز بیشتر جان میگیرد. بازیها، فیلمها، کتابها، موسیقیها، تئاتر، TV، انیمیشنها همه و همه تخیلات سازندگانشان را به نمایش میگذارند! تلویزیون به مناسبتهای مختلف ورزشکار و بازیگر و خواننده را به عنوان الگو و اسطوره به مردم معرفی میکند! اگر این اسطورهها واقعاً اسطورهاند چرا فقط جلوی تلویزیون ادای خوب بودن را بازی میکنند؟ چرا آن بازیگر زنی که در TV به عنوان الگو معرفی میشود، در خارج از TV هزاران مشکل اخلاقی و رفتاری دارد؟ چرا آن فوتبالیستی که برای هر شهادت و ولادتی به TV دعوت میشود، در خارج از TV به هر گناهی آلوده میشود؟
اینها همه به خاطر آن است که الگو بودن و خوب بودن در تخیل این اسطورهها و الگوهای تلویزیونی است!! آنها در ساحت زندگی واقعی خودشان نهتنها اسطوره نیستند بلکه به هزاران معاصیای که با فتوای خودشان حلال کردهاند آلودهاند!
فضای تخیلیای که ذهن انسان در این دوران رقم میزند، عواقب خطرناکی داشته است، چرا که انسانها با فاصله گرفتن از زندگی واقعی و آنچه که واقعاً هستند، به تصاویر تخیلی از خودشان پناه بردهاند و همین باعث شده است که خیلی از افراد فکر کنند که خوب هستند، زیبا هستند، باکلاس هستند، دانا هستند، مذهبی هستند، بدبخت یا خوشبخت هستند و هر چیز دیگری هستند درحالیکه نیستند! اگر امروزه تعداد افرادی که مواد مخدر استفاده میکنند زیاد شده است، یکی مهمترین دلایلش همین خیالپردازی، ذهنیگرایی و اسطورهسازی انسانهاست! خیلی از کسانی که مواد مخدر مصرف میکنند اذعان دارند که با مصرف مواد، وارد دنیایی میشوند که بینهایت لذتبخش است و اصلاً قابلمقایسه با این دنیا نیست، دنیایی که هیچ درد و رنجی در آن نیست و از مشکلات و سختیهای این دنیا فاصله میگیرند. اکثر معتادین به مواد مخدر برای رهایی از رنجها و مشکلات زندگی به مواد مخدر پناه میبرند! آنها نمیتوانند واقعیت مسائل و مشکلات خودشان را قبول کنند و برای رهایی از آنها به تخیل و دنیاسازی میپردازند و مواد مخدر به عنوان عامل تشدید کننده این ذهنگرایی، معتادین را اسیر خودش میکند تا هرچه بیشتر آنها را به دنیای آرمانی و بدون رنجشان بکشاند.
در سال 2011 فیلم «Inception» با همین مضمون به یکی از فیلمهای معروف 2011 تبدیل شد. در این فیلم نشان داده میشود که چگونه انسانها با مصرف روانگردانها 12 ساعت به خواب عمیق میروند و در آن دنیایی که در خواب برای خود میسازند زندگی میکنند و وقتی که بیدار میشوند و به دنیای واقعی برمیگردنند، فکر میکنند که در دنیای رؤیایی و خیالی هستند! در واقع مرز بین واقعیت و تخیل را گم کردهاند: وقتی که خوابند فکر میکنند که بیدارند و وقتی که بیدارند فکر میکنند که خوابند!
انسانها در تخیل، نه تنها از واقعیت فاصله میگیرند بلکه وجود واقعیت را هم نادیده میگیرند. در خیالپردازی رفتهرفته ارتباط با واقعیت از بین میرود، کسانی که درگیر بیماری اسکیزوفرنی میشوند کسانی هستند که در خیالپردازی دچار افراط شدهاند. اگر بچهای ادعا میکند که یک کَسِ تخیلی در ذهنش دارد که با او حرف میزند یا اگر کودکی در نقاشیهایش 2 تا خورشید میکشد، این اصلاً به معنای خلاقیت آن کودک نیست (بر خلاف دیدگاه رایج در علوم تربیتی!)، ممکن است که فضای ذهنی آن کودک را شیطان اشغال کرده باشد. شیطان به عزت خداوند قسم خورده است که انسانها را اغوا کند؛ باید مواظب بود که ارتباط کودکان با واقعیت قطع نشود.
تخیل حدومرز ندارد، در تخیل هر کاری مجاز است؛ میتوانی هر شخصیتی را که میخواهی برای خودت بسازی، میتوانی همهچیز را جابهجا کنی، بالا را پایین و پایین را بالا ببری، میتوانی در هر مکانی زندگی کنی، میتوانی خورشید را سیاهرنگ کنی، میتوانی هرچیز که دوست داری بسازی و هر طرحی که در ذهن داری عملی کنی و به آن تجسم ببخشی. آنچه که امروزه به عنوان «هنرهای تجسمی» معرفی میشود در واقع تجسم به تخیلات هنرمندان است، چراکه تخیل اساساً ماده اصلی هنر است و هنر ریشه در تخیل دارد و به گفته سارتر، هنر بیان تخیل است. کار هنری هدفش ایجاد احساس یا کنش در انسان است و سعی دارد که احساسات آدمی را از اعماق وجودش بیرون بکشد و بر او تأثیر بگذارد و او را به کنش وادار کند؛ اما هنر امروز چنان غرق در تخیلات سازندگانش فرو رفته که جز با بصیرت بسیار یا توضیح سازندگانش نمیتوان به عمق آن اثر هنری پی برد. این امر به این دلیل است که تخیل حد نمیخورد و هیچ حدی برای آن متصور نیست و هرکسی بدون هیچ عسر و حرجی میتواند تا فیها خالدون هر چیزی که میخواهد بهپیش برود. تخیل یک امر خودبنیاد است، هیچکس و هیچچیز نمیتواند مانعی برای آن بسازد و چون نفسانیات و خواهشهای نفسانی انسان را برآورده میکند، امری است نفسانی و وابسته به نفس انسان است.
در متون اسلامی از تخیل به عنوان «خواطر نفسانی» یاد میشود. خواطر نفسانی بر اثر وسوسه و الهام شیطان جان میگیرند و فربه میشوند. ازیکطرف انسان نداشتههایش را در ذهنش تصویرسازی میکند و به دنیاسازی مجازی و ذهنی متوسل میشود و از طرف دیگر شیطان به محض اینکه این ضعف و زبونی نفس را میبیند و متوجه میشود که انسان برای فرار از واقعیت خودش و پناه بردن به آواتار خودش، ذهنش را به هوا و هوسش میفروشد، وارد عمل میشود و به اغوای انسان میپردازد؛ چراکه تن دادن به هوا و هوس و نفسانیات، راه ورود شیطان به ساحت وجودی انسان است. کسی که شهوت زیبا بودن دارد، شهوت اسطوره بودن دارد، شهوت پولدار بودن دارد و با توسل به تخیلاتش به دورن ذهن بیمار خودش رانده میشود، تونلی برای ورود شیطان به وجود خودش باز میکند و به تعبیر ملأ احمد نراقی «چون که شیطان از آتش است و آتش به هرجا که افتاد، زود جای خود را میگشاید و در نهایت سرعت، توالد و تناسل میکند»، نه تنها افسار تخیل را به دست میگیرد، بلکه فضای ذهنی انسان را با هزاران گناه دیگر –به غیر از تخیل- پر میکند. خواطر نفسانی باعث ظلمت و تیرگی قلب انسان میشود و انسان از واقعیتی عظیم و غیر تخیلی به نام «خداوند متعال» محروم میشود و به تعبیر قرآن در آیه 36 سوره زخرف: «هر که از یاد خدا رخ بتابد، شیطان را برمیانگیزیم که قرین و همنشین او باشد». زیرا همانطور که گفته شد تخیل ارتباط انسان را با آیات و واقعیات هستی قطع میکند و انسان هیچچیز را جز خودش نمیبیند، «هر لحظه که دل از خدا غافل ماند، در آن دم شیطان با وسوسهاش در آنجا حاضر میشود».
تعبیری هست که «شیطان را تشبیه کردهاند به سگی گرسنه و صفات ذمیمه را به غذاهای سگ، … مادامیکه غذا حاضر است، سگ از دنبال تو دست برنمیدارد» و متأسفانه با آنکه تخیل از خواطر نفسانی و جزء صفات ذمیمه محسوب میشود، در تمام دانشکدههای علوم تربیتی و روانشناسی، پرورش تخیل به عنوان دیدگاهی نوین در آموزش و پرورش، چنان تئوریزه شده است که آن را به عنوان راه نجات آموزش و پرورش از رویکرد حافظهمحوری و کتابمحوری میدانند! در تمام کتابهای علوم تربیتی، زیربنای پرورش خلاقیت کودکان، تخیل ذکر شده است و نباید مانع تخیل کودکان شد که مثلاً در نقاشیهایشان خورشید را سیاهرنگ کنند یا با خمیربازی، یک هیولا درست کنند! باید آنان را به تجسم به تخیلاتشان تشویق کرد تا انسانهایی مبتکر بار بیایند!!! حالا تخیل هر چه که میخواهد باشد! اما از دانشکدههای علوم تربیتی و روانشناسی که بگذریم، پرورش تخیل در واقع پرورش و تئوریزه کردن الهامات شیطان است. تخیل به دلیل وابستگی به نفسانیات، مجال جولان شیاطین را در قلب انسان فراهم میکند شیطان «به مجرد اینکه اندک راهی در خانه دل یافت، جای خود را وسیع مینماید و پیدرپی توالد و تناسل میکند» همچنان که «هرگاه آدمی، دل را به خیال فاسدی داد، شعبهها و راهها به خیال او میرسد و از خیال معصیتی، فکر چندین معاصی دیگر متولد میشود و هرگز به جایی منتهی نمیشود».
بنابراین پرورش تخیل هرچند که در تخیل اساتید دانشکدههای علوم تربیتی و روانشناسی راه برونرفت از حافظهمحوری و مبنای تولید خلاقیت محسوب میشود، اما با این کار «بنده دل را به غفلت مصروف سازد و از یاد خدا و تحصیل انس به او … بازماند» و از تفکر در آثار صنع ربالعالمین محروم میشود.
برای کنار راندن تخیل از خلاقیت و هنر، باید مبنای هنر و خلاقیت را از تخیلات ذهنی به سمت وقایع و رویدادهای خارقالعاده واقعی سوق داد. وقایعی که محصول تخیل هیچکسی نیست اما به همان اندازه تخیلی محسوب میشوند؛ مثلاً تمام داستانها و سرگذشتهای صالحین و ظالمین و قصههای قرآن، هم واقعی هستند و هم به اندازه کافی عجیب و اسطورهای! تفکر در آیات و پدیدههای الهی نیز نه تنها موجب توجه به علم و قدرت خداوند متعال میشود و دل را از یاد و ذکر او پر میکند؛ بلکه بهترین منبع برای خلق آثار هنری است. هنرمند بهجای تکیه بر تخیلات بیمعنی و نفسانی، باید با تفکر در عالم آفاقوانفس، مخاطبانش را متوجه عظمت آیات و حکمت خداوند کند، نه آنکه هرچه به ذهنش میآید، متجسمش کند!
پرورش کودکان خلاق هر چند امری مهم و لازم است اما باید مواظب بود که این ظرفیت عظیم ذهنی که در دنیای امروز برای کودکان فراهم شده است به سمت امور واهی و تخیلی نرود، بلکه باید از این ظرفیت بالای تفکر، برای پرورش مفاهیم طیبه قرآنی و سنتهای حسنه زندگی بهره برد.
پینوشت:
-تمامی عبارات داخل گیومهها برگرفته از کتاب معراج السعاده نوشته مرحوم ملأ احمد نراقی است. برای مطالعه بیشتر درباره تخیل و خواطر نفسانی در این کتاب به باب چهارم- مقام دوم- صفت چهارم مراجعه کنید.
سلام
ممنون، مقاله ی با کیفیت و پر محتوایی بود و حرف های جدید داشت.
فقط یه سوالی برای من پیش اومده اونم اینه که رحل داستان هایی که محتوای قرآنی مثل عدل و قسط دارن، آیا تخیل نیست؟ منظورم اینه که مثلا ما یه داستانی مینویسیم، توش قسط رو در جامعه ی داستانی مون اعاده میکنیم. اون داستان واقعیت نداره و واقعیت جامعه کاملا بر خلاف قضیه هست. آیا این داستان فارغ از محتوای قرآنیش ( مثلا شخصیت ها و مکان و زمان )، تخیل محسوب نمیشه؟ اگر نیست، چی هست، اگر هست، تخیل یک حالت صفر تا صدی ( فازی ) به خودش نمیگیره که یک جایی خوب باشه و یک جایی بد، یک جایی حق و یک جایی باطل ( که عملاً به بنبست معرفتی میخورم اینجا! ) ؟
همینطور دو تا سوال دیگه، 1- فرق وهم با تخیل چی هست؟ 2- تعریفی که از تخیل در مقاله تون دادید، تعریف مفهوم جهل در کلبه ی کرامت بود. تا جایی که یادمه چند وقت پیش گفته شده که جهل مفهومی ذهنی هست که مصداق عینی نداره. با این حساب اگر تخیل رو به جای جهل در نظر گرفتید، تعریف جهل در دیدگاه معرفتی شما چیه؟
خیلی متشکر.
سلام و پوزش از تاخیر پیش¬آمده!
همونطور که در آخر یادداشت گفتم بهتره که مبنای کارهای هنری رو از امور تخیلی و غیرواقعی بگیریم و اون رو به سمت امور واقعی که دارای حسن و حیرت هستند ببریم. مثلا به جای ساختن «ارباب حلقه¬ها» برای نشان دادن جنگ خیر و شر چرا «ملک سلیمان» رو نسازیم؟ در واقع باید از تخیل برای شاخ و برگ دادن به واقعیات استفاده کرد نه امور غیرواقعی و غیرحقیقی چون آدم فضایی ها!! در متون اسلامی هم کار تخیل ادراک جزییات محسوسات، ذکر شده یعنی بعد از اینکه با حواس 5گانه ادراکی صورت گرفت، جزییاتش رو قوه خیال ثبت و ضبط می کنه. پس اگر قراره که شما داستانی با مبنای قرآنی بنویسین بهتره که اون مفهوم کاملا برای شما ملموس و محسوس باشه تا بتونین از تخیلتون برای شاخ و برگ دادن به اون استفاده کنین مثل اشخاص، زمان و مکان. اما اگر مفهومی برای شما ما به ازای خارجی نداشته باشه، استفاده از تخیل، فضای فکری شما رو به سمت کفریات و امور قبیحه سوق می ده!! مثل اینکه شما بخواین مستند حیات وحش بسازین اما خدا برای شما مرده باشد!! تنها نتیجه منطقی¬ای که برای شما می ماند داروینیزم است! به دلیل این که خداوند متعال برای شما واقعیت ندارد!! تخیل حد نداره اما وابسته کردن تخیل به واقعیات، دست و پای تخیل رو می بنده تا به هرزه گویی و هرزه نمایی منتهی نشه. مثلا همین مفهوم عدل رو در نظر بگیریم: برای نوشتن یه داستان عدل محور، شما «باید و باید» داستان ها و حکایاتی واقعی رو درباره عدل و جور بدونین تا با استفاده از تخیلتون بتونین با شاخ و برگ دادن به اون ها، داستان جدید رو خلق کنین. اگر شما در خلا و بدون داشتن مبنای واقعی درباره عدل فکر کنین و داستان بنویسین نتیجش می شه فیلم CHappie که مرگ رو غیرعادلانه می دونه!!! یا اگر داستان خلقت رو کنار بذارین و دنبال مبنای دیگه¬ای برای خلقت بگردین نتیجش می شه فیلم Jupiter Ascending که معتقده ما انسان ها تولیدات آدم فضایی ها هستیم نه خداوند متعال!!!!!!!!!!!
برای تمام مفاهیم قرآنی، گذشته از خود قرآن که «احسن القصص» هستش، داستان های واقعی و خارق¬العاده زیادی وجود داره که با استفاده از اونا می شه کارهای هنری رو خلق کرد و با کمک تخیل، فضای جدیدی رو برای اون داستان های واقعی ایجاد کرد. مفهوم عدل نمونه ها و داستان هایی زیادی رو در طول تاریخ برای خودش ضبط کرده که همه واقعی و مستند هستند، با آگاهی از اونا می تونین فیلم، انیمیشن، کتاب، بازی و… رو تولید کنین بدون این که از مسیر حق منحرف بشین.
اما فرق وهم و خیال: در متون اسلامی اینطور بیان شده که قوه وهم در برابر قوه عقل است. کار عقل ادراک کلیات و حقایق امور است و امر به افعال خیر و نهی از افعال ذمیمه می کند اما کار وهم ادراک جزییات و مبدأ تحریک بدن در جزییات افعال (به تعبیر امام خمینی: سلطان قوای ظاهره و باطنه نفس) است، و به همین دلیل هم، قوه وهم مدام در کار خدعه و تلبیس و فتنه است تا هرچه بیشتر به آنچه که نمی تواند برسد، برسد!! شهوت بیشتر، پول بیشتر، پرستیژ بیشتر، خوراک بیشتر، انتقام و… . در واقع در متون اسلامی وهم و خیال بارها به جای هم به کار رفتن و تفاوت اساسی بین اونا وجود نداره کما اینکه کار وهم عین کار تخیله!! و وهم و تخیل باید تحت انقیاد قوه عقل باشند.
با سلام
مقالتون رو خوندم ولی آنچه که در گذشته برایم شبهه وجود داشت کماکمان باقی است.
تخیل یکی از نعمت های خداوند است و باید مورد استفاده قرار گیرد منتها آنچه که مورد سوال است این است که اولاً حد تخیل کجاست؟ یعنی چقدر می توان از تخیل استفاده کرد؟ دوماً در چه حوزه هایی مجاز به تخیل هستیم؟
مثلا تخیل در تکنولوژی منجر به پیشرفت آن می شود ولی تخیل در خصوصیات اخلاقی می تواند به فاصله گرفتن از مسیر اهل بیت شود. زمانی که امام علی (ع) به قول دکتر شریعتی حقیقتی بر گونه اساطیر است، حق نداریم در الگو یابی اخلاقی و سبک زندگی تخیل و اسطوره سازی تخیلی کنیم.
با تشکر فراوان
سلام فکر نکنم که تخیل یه صفت کاملا مذموم باشه اصلا هنر زاده ی تخیله همونجور که علم زاده ی تفکر در ضمن وقتی شما در حوزه ی تکنولوژی تخیل میکنی موجب پیشرفتش میشه مثل ژول ورن و زیر دریایی ناتیلوس
سلام!
هنوز کسی نتونسته ثابت کنه که تکنولوژی به سود انسانیت بوده چه برسه به «پیشرفت تکنولوژی» !!
کتاب طهارت نفس جلد یک ، از مباحث علامه صمدی آملی، خیلی جامع قوای نفس از جمله وهم و بخصوص خیال را توضیح داده اند….
مطلب مفيدي بود ممنون
به نظر چنین می رسد نویسنده فقط یک بعد تخیل را انسانی را در نظر گرفته است و چنان به تخیل انسانی تاخته که تخیل و خیال کردن را امری زشت دانسته که باید از آن حضر کرد حال این سئوال پیش می آید با تخیل نکردن کدام علوم فلسفی یا تجربی به منصه ظهور می رسیدند آیا بسیاری از اختراعات و ابتکارات انسانی به دلیل خیال پردازی های بلند پروازانه نبوده اند و آیا فلسفه چه اسلامی و چه غربی آن ماحصل تخیل و خیال نیست