تلقی مردم از علم اقتصاد و کارگزاران اقتصادی آن است که اقتصاد را برنامه ای محکم و نظاماند میپندارند که قرار است وضعیت زندگی و معیشت آنها را به بهترین شکل تصحیح کند. و به همین دلیل چشم امیدشان به اقتصاد دانانی است که آن را به عنوان یک علم میخوانند و در دانشگاهها تدریس میکنند و به عقیده خودشان اقتصاد دان تربیت میکنند.
پیرامون ناکارایی این اقتصاد چند نکته قابل تأمل است:
۱) امروزه وقتی در مورد وضعیت اقتصادی هر کشوری پرسش میشود به این مطلب میرسیم که آن کشور دچار مشکلات اقتصادی است که در حال دست و پنجه نرم کردن با آن است. بدهیهای بزرگی که گریبان گیر هر کشوری است، شرکتهای تولیدی بسیار بزرگ خیلی از کشورها به دلیل مشکلات اقتصادی تعطیل میشوند، وامهای کلانی که از بانکها گرفته شده و روز به روزبه دلیل عدم توانایی باز پرداخت وام گیرنده سودهای زیادی بر اصل وام افزوده میشود، بدهیها به بانک مرکزی، مشکلات تولید کنندگان در اقتصاد و خیلی موارد دیگر. هنگامی که با استادان و مسؤلین اقتصادی روبرو میشویم و علت را پیگیر میشویم، معمولاً بیان میکنند که خوب این مشکلات اقتصادی گریبان گیر همه کشورها است. به قول آنها اقتصاد کل دنیا خراب است از کشورهای بزرگ مانند آمریکا گرفته تا چین و ژاپن و حتی کشورهای کوچک آسیایی و اروپایی. خوب سؤال اینجاست، این اقتصادی که در همه جای دنیا ناکارآمد است و نتوانسته در طی دههها به نتیجه ای مطلوب حتی در یک کشور برسد چرا هنوز کسانی هستند که کورکورانه از آن دفاع و به دنبال پیاده کردن نظریهها و مبانی فلسفی آن در کشورها میباشند؟
۲) وقتی به مطالعه خود اقتصاد میپردازیم تا با آن بیشتر آشنا شویم، هنگامی که کتاب اقتصاد خرد و کلان را به عنوان کتاب پایه و مبنا باز میکنیم با واژههای زیادی روبرو میشویم که هر کدام تعریف خاص خودشان را دارند مانند: عرضه و تقاضا، لذت حاصل از مصرف یک کالا، تعادل بازار پول و سرمایه و بازار کالا و خدمات، کالای پست، کالای نرمال، کالای لوکس، دام نقدینگی و خیلی از واژههای دیگر. در برخورد اول خوب این واژهها خیلی طبیعی است مثل هر علم دیگری که وقتی به مطالعه آن میپردازیم اصطلاحات خاص خود را دارد. ولی اقتصاد از حساسیت بیشتری برخوردار است چرا که قانون طبیعی نیست که درون طبیعت باشد و یک سری دانشمند آن را کشف کنند، بلکه قواعد و قوانین و تعریفاتی است که یک عده ای به نام اقتصاد دان آنها را وضع کردهاند. برای درک بیشتر به طور خلاصه به برخی از این دست واژهها میپردازیم. در بحث عرضه و تقاضا با نظریه تقسیم بندی کالاها به انواع پست، نرمال (ضروری) و لوکس، در اصل این انسانها هستند که بر اساس درآمدشان تقسیم بندی میشوند، مصرف کنندگان کالای پست، مصرف کنندگان کالای نرمال و مصرف کنندگان کالای لوکس. سهم کالای پست در سبد کالای افراد فقیر بیشتر و سهم کالای لوکس در سبد کالای افراد ثروتمند بیشتر است. اقتصاددانان مصرف را تابع مستقیم قیمت کالا و در آمد فرد مینامند و این یعنی دسته بندی افراد بر اساس درآمد آنها از نگاه اقتصادی.
در این نظریهها و تئوریها برای بهتر شدن و در دسترس بودن کالا برای مردم کاری صورت نمیگیرد. مثل اینکه مثلاً قیمت کالا برای افراد متفاوت باشد، مثلاً افراد با درآمد کم پول کمتری بپردازند! به عبارتی راه حلی برای بهبود وضعیت زندگی و بر طرف کردن نیازهای اولیه یک فرد کم درآمد وجود ندارد. و قتی جلوتر میرویم معیاری تعریف میشود به نام لذت حاصل از مصرف یک کالا که برای افراد مختلف متفاوت است و روی همین معیار برنامه ریزی و سرمایه گذاری میکنند و تعادل را بیان میکنند. این لذت رادر بخشهایی به نام عرضه و تقاضا با برنامههایی مانند تبلیغات، درون فرد تغییر میدهند به عبارت بهتر دائقه سازی میکنند. آنقدر یک کالا از طرق مختلف (رادیو، تلویزیون، بنرهای موجود در اتوبانها) تبلیغ میشود که حتی اگر آن کالا برای فرد هم مضر باشد (کالاهایی مانند چیپس، پفک، انواع غذاهای آماده و غیره)، فرد را متقاعد میکند که حتی برای یکبار هم که شده آن را امتحان کند. کودکی که شعر تبلیغاتی کالا را حفظ کرده و با ریتم و موسیقی آن انس گرفته، هنگام مراجعه به فروشگاه همراه پدر و مادر خواستار خرید کالا میباشد و این یک نمونه واضح و ملموس اثر این گونه تبلیغات میباشد.
حال اینکه این تئوری (لذت مصرف کالا) چه دردی از مردم دوا میکند و کجای معیشت مردم بهتر میشود، مشخص نیست. شاید فقط زمینه ای باشد برای افرادی سودجو که به دنبال منفعت و سود بیشتر از هر راهی هستند که کالای تولیدی خود را با کیفیتی پایین و یک هزینه تبلیغاتی به فروش برسانند.
در بخش اقتصاد کلان به عنوان مثال با واژههایی مانند نرخ بهره، سرمایه گزاری، تله یا دام نقدینگی، نرخ بهره پرداختی به بانک و خیلی از واژههای دیگر روبرو هستیم. در توضیح و تبیین این نظریهها باز هم جایی وجود ندارد که بیان کند با این کار وضعیت زندگی مردم بهتر و مشکلات اقتصادی آنان کمتر میشود. سادهترین شکل آن را افراد در هنگام وام گرفتن از بانک به طور خیلی واضح مشاهده میکنند. ابتدا با مشکلات ضامن روبرو میشوند، سپس باز پرداخت مبلغ وام گرفته شده با چندین در صد سود میباشد. اقتصاد کلان بیان میکند که هرجا نقدینگی زیادشد اوراق قرضه منتشرشده توسط دولت را از طریق بانک مرکزی به مردم بفروشیم و برعکس، هر جا نقدینگی کم شد آنها را از مردم بخریم. در این بازی بین دولت و بانک مرکزی اساساً تولیدی صورت نمیگیرد. آنچه که هست یک بازی سیاسی است (سیاست انقباضی و انبساطی) برای جابه جایی پول از جیب مردم به جیب دولت و بانک مرکزی. با این دست تئوریها در اقتصاد زیاد روبرو هستیم مانند نظریه گول خوردن کارگران در کوتاه مدت توسط آقای کینز که منجر به افزایش عرضه و سودی میشود که فقط متعلق به عرضه کننده کالا است. بهره، نرخ بهره، بهره پرداختی به بانک همان ربایی است که اسلام صریحاً آن را رد میکند و جزو خط قرمزهای اسلام است. این نظریهها و تئوریهای کهنه و غلط فقط و فقط در بحث و گفتگو در کلاسهای استادان اقتصاد مفید است و بس. در حالی که در واقعیت اتفاقات متفاوتی در حال رخ دادن است و تورمی است که در این اقتصاد پول مبنا روز به روز گریبان مردم را میگیرد و فشار آن را قشر ضعیف و متوسط جامعه متحمل میشوند و بس.
۳) در این اقتصاد جایی و تعریفی برای واژههایی همچون کسب روزی حلال، برکت، انفاق، بسط و قبض روزی، عدم غشی در معامله، نفی کم فروشی، قناعت، صرفه جویی (به معنای درست و به جا مصرف کردن) ، قرض الحسنه، روزی تضمین شده از سوی حق تعالی ونفی حرص و طمع وجود ندارد. آنچه که هست مربوط به زندگی کوتاه مدت دنیوی این دنیاست و آن هم نه برای همه اقشار جامعه، بلکه بیشتر و بیشتر برای سرمابه گذاران زمینههای خاص و کسانی که با رانت اطلاعاتی سود خود را روز به ورز چندین و چند برابر میکنند و این همان اقتصاد پول مبناست.
۴) از این روست که به ناکارآمدی این اقتصاد در یک نگاه پی میبریم و باید هوشیارانه پیامهای رهبر جامعه خود را در این زمینه دنبال کنیم و توصیهها و سفارشاتی را که ایشان ما را به عمل بدانها فرا میخواند را در دستور کار و برنامههای خود قرار دهیم . جهاد اقتصادی، اقتصاد مقامتی، اقتصاد دانش بنیان، اصلاح الگوی مصرف در حوزههای فردی، احتماعی و سازمانی، مقابله با تبذیر، اسراف و تجمل گرایی، حمایت از کارو سرمایه ایرانی، عدم وابستگی به درآمد نفتی و در نتیجه ثبات اقتصادی داخلی، تکیه به نیروی داخلی و امید نبستن به بیگانگان، اینها نکات ارزشمند و بسیار مهمی است که اگر بدانها به درستی عمل کنیم قطعاً از مرداب مشکلات اقتصادی به سلامت عبور خواهیم کرد و این مرهون تلاش هم از سوی مسئولین و هم از سوی تک تک افراد جامعه است.
نوشته خانم زهرا ملکی
اکی ما هم مشتاقیم ببین چی می شه ایجاد کرد، ولی دوست عزیز حرف هاتون کلی هست و دردی از کسی رو دوا نمی کنه.
نظر شما اینه برگردیم به دوران کشاورزی؟
بشینید از بیس چیزی رو تعریف کنید، از اینکه بگید این نظام مورد قبول نیست و این اخه چیزی نصیب کسی نمیشه، شما بیا بگو چه کنیم، نگو چه نکنیم.
اولا دوست عزیزم تا وقتی شما یک پدیده رو نشناسی و نا کارآمدی اون رو درک نکنی نمی تونی طرح جایگزین تهیه کنی.
۱-نقد هر پدیده ۲-تحلیل آن پدیده ۳-سپس طرح جایگزین(دکترین)
ثانیا تازه همین نقد کلی رو هیچ استاد اقتصاد دانی تو کشور ما قبول نداره که بعدش بگیم به جاش چی باشه
ثالثا نظر ما اینه که رجوع کنیم به قرآن و اقتصاد قرآنی نه عصر کشاورزی
مسئولین ما جای اقتصاد دانی رفتن ۵-۶ تا زبان خوندن، از اون زبان ها هم استفاده ای جهت تبلیغ اسلام نکردن.
بعد هم تا حرف میزنی میگن شما بی سوادی، خب بله شما که ۵-۶ تا زبان خوندی با سوادی ولی سوادت به درد خودت میخوره