رد پای اعداد و ارقام را در همهجا میتوان دید. از آشپزخانه تا علم پزشکی و از رسانه و مطبوعات تا نظام کهکشانها و حتی رشد سلولها. ریاضیات برای فهم جهان اطراف ما مفید و کاربردی است. بهطور خلاصه همهچیز تحت نفوذ ریاضیات و ارقام قرار دارد. اینطور که بررسی کردهاند در تاریخ نیز سازه فوق العاده ساخت بشر مانند اهرام مصر اسراری از معنای مستورشده در اعداد را به رخ میکشد.
ولی سادهترین و کاربردیترین نقش اعداد، شمارش و بقول قرآن «احصی» است. به دلیل گسترش و پیچیدگی کارهای درآمدزا، علمی به نام علم حسابداری به وجود آمد که اساس آن با دو ستون کردیت (Credit) و دبیت (Debit) یا همان «بستانکار» و «بدهکار» شکل گرفت. ستونهایی که با وارد کردن ارقام، هزینهها، داراییها، بدهیها و داراییهای خالص را نشان میدهد. در حسابداری هر واریز یا انتقالی که صورت میگیرد همیشه این دو ستون را درگیر میکند یعنی یک حساب را بدهکار و حساب دیگر را بستانکار میسازد و در انتهای سال ترازنامه مالی یا Balance Sheet باید این دو حساب را مساوی و تراز نشان دهد و اگر این تراز ایجاد نشود اظهارنامه مالی را نمیتوان تهیه کرد. بنابراین ما یک مقوله دارایی در کل داریم و یک مقوله بدهی که اگر در آخر سال از هم کم کنیم ارزش یا دارایی خالص به دست میآید. [1]
لوکا پاچیولی[2] یکی از همکاران لئؤناردو داوینچی اولین فردیست که حسابداری دوبل یا دوطرفه (Double Entry) را به وجود آورد و سیستم دبیت و کردیت را در سال ۱۴۹۴ اساس کار قرار داد که توسط تجار Venetian، محلی واقع در ایتالیا بکار گرفته شد. [3]
بنابراین T-Account یا «حساب تی» شالوده حسابداری قرار گرفت و با رسم شکل حرف T، کردیت ها در سمت راست و دبیت ها در سمت چپ وارد شدند.
شاید تعجب کنید که بدانید علم حسابداری صرفاً در آمار یا ترازنامههای مالی شرکتها برای حسابرسی و تعیین دقیق مقدار سود و ضرر کاربرد ندارد بلکه این نوع حسابداری در مسائل اجتماعی، سیاسی، اقتصادی و نظامیگری چه بهصورت آموزشهای کلاسه شده و چه به شکل یک عادت ذهنی برای ارزیابی اشخاص حقیقی و حقوقی بکار میرود. به عنوان نمونه افرادی که بخواهند خیلی منطقی و عدالتخواهانه به بررسی یک پدیده اجتماعی یا سیاسی و یا ارزیابی اشخاص حقیقی بپردازند این T را فوراً ترسیم و فرض نموده و کردیت ها و دبیت های فرد یا خانواده یا حزب یا دولت و یا کشور را شماره کرده و هر کدام که سنگین تر بود قضاوت خود را نهایی میکنند. یعنی هر رفتار و کنش خوبی در ستون کردیت جای میگیرد و هر عمل و حرف نادرستی در ستون دبیت گذاشته میشود و با انباشته کردن این دو ستون و جمع و تفریق کردن آنها به ارزیابی و حسابرسی میپردازیم.
این روش حتی در تحلیلهای سیاسی و اجتماعی بیشتر ما مسلمانان هم حاکم است و بهوفور مشاهده میشود. برای بررسی یک جریان خاص سریعاً یک حساب T را باز میکنیم و کردیت ها و دبیت های آن را میچینیم و در نهایت در صورت زیاد بودن کردیت ها آن جریان را تأیید میکنیم و یا اگر دبیت های زیادی از این جریان بروز داده شده باشد، از آن برائت میجوییم. به عنوان نمونه دریک ارزیابی و حسابرسی منصفانه مقایسه عملکرد دو رییس جمهور در دو محدوده زمانی متفاوت یا حتی در خصوص نمره دهی و رتبه بندی کشورها در سطح بین الملل در ستون کردیت، تعداد صنایع و تکنولوژیهای پیشرفته، قوانین مربوط به تأمین اجتماعی، بالا بودن کیفیت تولید و… در ستون دبیت و برای مثال میزان خشونت پلیس در ایجاد نظم اجتماعی یا موضعگیریهای سیاست خارجی یک کشورمانند موافقت با کشتار فلسطینیان و تأیید اسراییل در مجامع بین المللی یا تأیید سیاستهای اشغالگرانه رژیم عربستان در منطقه مدنظر قرار میگیرد و «تعداد» کردیتهای بیشتر اساس و بنیان تحلیل را میسازد.
اولین اشکال این ابزار قدیمی و پرطرفدار اینست که حسابداری با «عدد» سرو کار دارد و معیاری به جز تعداد برای اندازه گیری نمیشناسد بنابراین نمیتواند ما را به نتیجه گیری و ارزیابی دقیق در حوزه رفتارهای اجتماعی یا سیاسی و حتی اقتصادی برساند چرا که امکان دارد «یک» اتفاق و رخداد خوب حادث شود و ما آن را در ستون کردیت زندگیمان قرار دهیم ولی یازده اتفاق ناخوشایند و ضد ارزشهای معمول در جامعه برایمان پیش بیاید که حتماً آنها را در ستون دبیت قرار میدهیم ودر نتیجه تراز زندگی ما را با کسری یا بازندگی نشان میدهد. یا برعکس تعداد عملکردهای مثبت بیش از رخدادهای منفی باشد و خود را برنده و پرکردیت بدانیم در حالیکه وزن وسنگینی همان اعمال منفی یا مثبت کم تعداد و محدود در زندگیمان، وزنه را به همان طرف سنگین میکند. درنتیجه این نگرش عددی محض و حسابداری نمیتواند هر یک از رخدادها را با کیفیت و دیگر مختصاتش بسنجد و توزین درستی صورت دهد بنابراین برای ما خطای محاسباتی پیش میآورد.
استاد عباسی در یکی از جلسات کلبه کرامت در توضیح تفاوت مفهوم عدد و احصاء از منظر قرآن می گویند:
«در نظریههای اقتصاد غرب فقط مالکیت مطرح است و آنهم بر مال. قرآن دو مفهوم را در کنار حساب میآورد یکی عدد و یکی احصاء. عدد واحد کمی شمارش است که در قرآن به پنج حوزه تعلق میگیرد. اول به مال و محاسبه آن ۲- برای محاسبه زمان ۳- واحد شمارش نعمتهای خدا که جنبه مادی دارند و قابل لمس هستند ۴- شمارش افراد و ملائکه ۵- در مورد مهیا ساختن استعدادهای کمی.
ما در قرآن برای محاسبه و مفهوم حساب غیر از عدد، یک مفهوم عربی داریم بنام احصاء: احصاء عمل و احصاء نفس. پس ما در اقتصاد هم مال را باید محاسبه کنیم و هم نفس را چون هر دو را میفروشیم. نفس را چطور میفروشیم؟ نفس محصول و فرآورده ایست که در قالب عمل بروز پیدا میکند… .
احصاء کردن نوعی از حسابرسی هست که هم برآورد کمی و هم کیفی میکند. عدد عمدتاً کمی است ولی احصاء کمی ولی عمدتاً کیفی است…
احصاء از نیات صورت میگیرد چون الاعمال بالنیات و مقدار عمل و زمان انجام عمل شرط است. اگر عمل را احصاء کردیم به محاسبه نفس میرسیم. احصاء ساده نیست. این کاری که انجام میدهیم چه کسانی منحرف میشوند و چه کسانی هدایت میشوند؟ اگر دو نفر ارشاد شدند و ۳ نفر اغوا شدند ما در احصاء عمل بازندهایم. ترازو بگذارید. خداوند نیت را در نظر میگیرد. نیت شما این بوده که ارشاد کنی برای شما مثبت مینویسد و لی اگر نیت اغفال بوده ولی داخل این کار ارشادی هم صورت گرفته خداوند آن را تأیید نمیکند یعنی به عنوان ثواب برایت نمینویسد.
اینست که اقتصاد جهان درست نمیشود. یک علمی درست کنید نصفش احصاء باشد و یک علمی هم درست کنید که برای مالکیت باشد. ما هر روز در حوزه اعمال، کسری بودجه داریم. آیا هیچ تلاشی کردهاید که این کاستیهای اخلاقیتان را جبران کنید؟ همه بدبختیهایی که در حکومت میبینید که جناحهای سیاسی میزنند در سر و کله همدیگر، چون عمدتاً وقتی مینشینند مثل من محاسبه نفس میکنند در احصاء اعمالشان به تراز نمیرسند (تراز تجاری)
سازمان حسابرسی، دیوان محاسبات، بازرسی کل کشور محاسبات مالی دولت را انجام میدهند. ما سازمانهایی نیاز داریم که حسابرسی آخرت را مشخص کند… »[4]
ایشان همچنین درباره واژه حساب و مفهوم حسابداری در قرآن چنین توضیح میدهند:
«یکی از پردامنهترین مفاهیمی که در مناسبات اجتماعی در حلقه اتصال بین دنیا و آخرت بسیار به آن پرداخته شده مفهوم حساب، حسابداری و محاسبه است. رشته حسابداری در کشور وجود دارد و در دانشگاهها تدریس میشود. نگاهش کاملاً مدرن و ناظر به دنیاست. مفهومی را بیرون از دنیا دنبال نمیکند و برای آخرت مسئله ای را نمیبیند.
به خیلیها شوک وارد میشود چون معتقدند این حرفها را قبلاً باید افلاطون و ارسطو در یونان میزدند. ابن سینا و فارابی و ملاصدرا در جامعه خودمان زده باشند. امکان ندارد کسی بیاید روی حرف پیشینیان حرفی زده باشد. چنین جماعتی همان کسانی هستند که در یونان بر سقراط جام شوکران نوشاندند، اینجا هم پدر ابن سینا را درآوردند و آوارهاش کردند، ملاصدرا را بیچاره کردند و او را به کهک قم فراری دادند، در دورههای اخیر هم بر سر آوینی و غیره آوردند. لذا آنچه که در موسع کردن علم یعنی دامنه کاری را بسط دادن و فضا را در معرفت بشر وسیع کردن، تولید میشود، «عصر» است یعنی در مقابل این اندیشه که معتقد است همه حرفها را باید پیشینیان زده باشند و هیچ حرف جدیدی نباید باشد در حالیکه چنین چیزی نیست…
چرا رشته حسابداری مورد توجه ماست؟ چون در قرآن یکی از کلیدیترین مفاهیم اجتماعی که به شما میگوید نسبت دنیا به آخرت کجا رقم میخورد و مرتب هشدار میدهد که این کاری که میکنید آنجا محاسبه میشود.
واژه «حساب» ۱۰۹ بار در قرآن به معنی شمردن، علم ریاضی، اندازه، برآورد و روز قیامت آمده است. حسابداری یک از مهمترین علوم است که در دانشگاهها و در نظام سازی باید مبنای عمل قرار گیرد. حسابداری امروزی مسئلهاش «عدد» است. قرآن «عدد» را دارد و یک گام بالاتر از آن مفهوم «احصاء» را دارد. الآن در حسابداری مسئله نفع و ضرر مطرح است قرآن بالاتر از نفع و ضرر مفهومی بنام فلاح و خسارت دارد…
آنچه در کشور داریم دیوان محاسبات و سازمان حسابرسی است که این دو دستگاه «عدد» را مبنا قرار میدهند. در حالیکه بالاتر از منفعت و ضرر باید بر روی مفهومی بنام فلاح و خسارت کار کرد. وقتی نظام بانکی ما ربوی است چند درصد این مردم امکان رستگاری دارند؟ یا اقتصادی که حداکثر سازی سود در آن مبناست یعنی اقتصاد لیبرالی، رستگار هستیم؟… »[5]
بنابراین اولین اشکال و ایرادی که به حسابداری امروز وارد است سنجش هر چیزی با عدد و روش کمیت محض است. با اینکه مفهوم عدد در قرآن بکار برده شده وحتی با کمک شمارش تعداد برخی واژهها و کلمات در قرآن مجید، هوشمندی خارق العاده این کتاب آسمانی مکشوف میشود، ولی ارزیابی و حسابرسی دقیق با مفهوم عدد به تنهایی مورد تأیید قرآن نمیباشد.
اشکال دوم، تقابل برخی قواعد حسابداری با قواعد الهی است. بطوریکه قواعد حسابداری عاجز از تبیین قواعد الهی که بهوضوح در قرآن آمده، هست.
از میان قواعد حسابداری که خداوند به عنوان ترازوی سنجش از آن سخن میگوید میتوان به نیت اعمال، تبدیل حسنه به سیئه، محو سیئات با حسنات، انتقال حسنات و سیئات فرد به غیر، تضارب یک عمل، توبه و حبط اشاره کرد که در هیچ علم حسابداری امروزی یافت نمیشود در حالیکه عدالت بدون آنها معنا نمییابد و نمیتوان ترازنامه واقعی زندگیمان را در این دنیا رویت نمود.
۱- قاعده تبدیل: پاره ای از حسنات هست که سیئات را مبدل به حسنات میکند، و خدای تعالی در این باره فرموده: «الا من تاب و آمن و عمل صالحا فاولئک یبدل اللّه سیئاتهم حسنات».
نیت اعمال نیز در همان قاعده تبدیل تعریف میشود یعنی هر عملی را که در ظاهر کردیت میبینیم و در آن ستون حساب میکنیم از نظر خدا دبیت است یا بالعکس: الاعمال بالنیات. نیات تبدیل کننده ظاهر اعمال به حسنات یا سیئات است.
۲- قاعده انتقال: کردیت ها یا دبیت های فردی به حساب فرد دیگر منتقل میشود. در این باره در المیزان آمده است: بعضی از گناهان است که حسنات صاحبش را به دیگران منتقل میکند، مانند قتل که خدای تعالی دربارهاش فرموده: «انی ارید ان تبوء باثمی و اثمک» و این معنا درباره غیبت و بهتان و گناهانی دیگر در روایات وارده از رسول خدا و ائمه اهل بیت (علیه السلام) نقل شده، و همچنین بعضی از طاعتها هست که گناهان صاحبش را به غیر منتقل میسازد ونیز بعضی از گناهان است که مثل سیئات غیر را به انسان منتقل میکند، نه عین آن را، مانند گمراه کردن مردم که به حکم آیه: «لیحملوا اوزارهم کامله یوم القیمه، و من اوزار الذین یضلونهم به غیر علم».
و نیز فرموده: «و لیحملن اثقالهم و اثقالا مع اثقالهم» و همچنین بعضی از اطاعتها هست که مثل حسنات دیگران را به انسان منتقل میکند، نه عین آنها را، و قرآن در این باره فرموده: «و نکتب ما قدموا و آثارهم».
پاره ای حسنات است که سیئات صاحبش را به دیگری و حسنات آن دیگری را به وی میدهد همچنانکه پاره ای از سیئات است که حسنات صاحبش را به دیگری و سیئات دیگری را به او میدهد، و این از عجایب امر جزا و استحقاق است. «لیمیز اللّه الخبیث من الطیب، و یجعل الخبیث بعضه علی بعض، فیرکمه جمیعاً، فیجعله فی جهنم»
با توجه به توضیح علامه طباطبایی رحمت الله علیه این بدین معناست که شما هرچه سعی میکنی حسنه ای را در ستون کردیت یا همان حسنات خود تایپ کنی، انجام و وارد نمیشود بلکه در ستون حسنه فرد دیگری قرار میگیرد و بالعکس.
۳- قاعده مضرب: چند برابر کردن یک عمل چه در ستون کردیت و چه در ستون دبیت. اگر عملی در نظر ما یک گناه یا یک خطا محسوب میشود و یک امتیاز منفی میگیرد ولی از نظر خدا امتیاز منفی چند برابر شده و بالتبع کیفر او نیز چند برابر است. برای نمونه پاره ای از گناهان است که باعث دو چندان شدن عذاب میشود، و قرآن در این باره فرموده: «اذا لاذقناه ضعف الحیوة و ضعف المماه» و نیز فرموده: «یضاعف لها العذاب ضعفین».
همچنین پاره ای از طاعتها هست که باعث دو چندان شدن ثواب میشود، مانند انفاق در راه خدا که در بارهاش فرموده: «مثل الذین ینفقون اموالهم فی سبیل اللّه کمثل حبة انبتت سبع سنابل فی کل سنبلة ماه حبة». و نظیر این تعبیر در دو آیه زیر آمده: «اولئک یوتون اجرهم مرتین»، «یوتکم کفلین من رحمته، و یجعل لکم نورا تمشون به، و یغفر لکم».
علاوه بر اینکه به حکم آیه شریفه «من جاء بالحسنه فله عشر امثالها» بهطور کلی کارهای نیک پاداش مکرر دارد. [6]
۴- قاعده امحاء: یک کار نیک میتواند پاک کننده اعمال بد یا گناهان باشد و یا بالعکس یک عمل سیئه میتواند موحب محو حسنات شود. بعضی از کارهای نیک است که اثر بعضی از گناهان را از بین میبرد مانند نمازهای واجب که به حکم آیه شریفه: «واقم الصلوة طرفی النهار، و زلفا من اللیل، ان الحسنات یذهبن السیئات» باعث محو سیئات میگردد و مانند حج که به حکم آیه شریفه: «فمن تعجل فی یومین فلا اثم علیه، و من تأخر فلا اثم علیه» و نیز مانند اجتناب از گناهان کبیره که به حکم آیه شریفه: «ان تجتنبوا کبائر ما تنهون عنه نکفر عنکم سیئاتکم» باعث محو سیئات میشود، و نیز به حکم آیه شریفه: «الذین یجتنبون کبائر الاثم و الفواحش الا اللمم، ان ربک واسع المغفرة» باعث محو اثر گناهان کوچک میشود. [7]
اگر از کبیرههای گناهانی که از آنها نهی میشوید دوری کنید بدیهایتان را از شما محو میکنیم. « نسا: ۳۱»
بنابراین قاعده امحاء به دوشکل است یکی از قواعد خداوند در حسابرسی توبه است اینکه توبه واقعی میتواند تمامی دبیت های قبل از خود را پاک یا بقولی دیلیت (Delete) کند بطوریکه هیچ آثاری از آن باقی نماند که همان «آمرزش» است.
«و هُو الَّذی یقبلُ التَّوبَة عَن عِبادِه و یعفُوا عَنِ السّیئات وَ یعْلَمُ ما تَفْعَلُونَ»؛ او کسی است که توبه بندگانش را میپذیرد و از گناهان میگذرد. (شوری: ۲۵)
شکل دوم امحاء، «حبط» است که برعکس توبه، میتواند تمامی یا برخی از اعمال نیک و صالح را محو و باطل کند و برآنیم که در این مقاله به توضیح بیشتر آن بپردازیم.
حبط چیست و چگونه در حسابداری قرآنی اعمال میشود؟
کلمه «حبط» به معنای باطل شدن عمل و از تاءثر افتادن آن است و در قرآن هم جز به عمل نسبت داده نشده و آنچه خدای تعالی درباره اثر حبط بیان کرده باطل شدن اعمال انسان هم در دنیا و هم در آخرت است، پس حبط ارتباطی با اعمال دارد. [8]
معنای لغوی احباط: واژه «احباط» مصدر باب «اِفعال» و از ریشه «حبط» میباشد؛ امّا در اینکه مصدر ثلاثی مجرّد آن «حَبَط» (به فتح با) یا «حَبْط» (به سکون با) است.
واژه حَبْط: فعل «حَبِطَ یَحْبَطُ» که مصدر آن «حَبْط و حُبوط» است در معانی بطلان ثواب، فاسد کردن، فاسد شدن، هدر رفتن و خشک شدن (آب چاه) به کار رفته است.
واژه حَبَط در استعمالهای گوناگون و به معانی مختلفی به کار رفته است از قبیل: فاسد گشتن، نفخ کردن شکم، ورم کردن و…
از بررسی معانی «حَبْط، حَبَط و احباط» میتوان به این نتیجه رسید که، «احباط» به معنای باطل کردن، فاسد نمودن، هدر دادن، از بین بردن، محو کردن و در معرض هلاکت قرار دادن استعمال میگردد. [9]
بعد از روشن شدن معنای لغوی «احباط»، لازم است به بررسی معنای اصطلاحی آن بپردازیم تا منظور دانشمندان و علمای کلام از آن را دریابیم. متکلّمان در مورد تعریف «احباط» و بیان معنای اصطلاحی آن، اتفاق نظر ندارند و حتّی بعضی از آنان در نوشتههای خود، عبارات مختلفی در این مورد دارند که میتوان تعاریف گوناگونی را از آن استخراج کرد؛ بنابراین، نسبت دادن «تعریف واحد» به آنان محل تأمل است. در هر صورت، در این قسمت به نقل تعاریفی چند که توسط بزرگان فنّ ارائه شده و یا از کلام آنان استفاده میشود، میپردازیم:
– «احباط»؛ یعنی، اینکه گناه (ذنب)، اعمال نیک را باطل سازد. (شیخ مفید)
– یعنی یک ذنب تمام طاعات را «حبط» کند. (عبدالقاهر)
– در صورتی که درجه عقاب برتر از درجه ثواب باشد، ثواب به وسیله عقاب «حبط» میشود. (قاضی عبدالجبّار و امام فخر رازی)
– یعنی معصیت یا عقاب آن، طاعت یا ثواب آن را باطل سازد. (سیّد مرتضی)
– یعنی گناه کبیره اعمال صالح را «حبط» کند. (خواجه نصیرالدین طوسی)
– بدین معنا که مکلّف، ثواب متقدّم خویش را به وسیله معصیت متأخرش ساقط کند. (علامه حلّی)
– منظور از «احباط» این است که مکلّف مرتکب گناه کبیره شود و تمام اعمال صالحش «حبط» و ساقط گردد. (علامه حلّی)
– «احباط» عبارت است از ابطلال حسنه، بدین نحو که اثر مورد انتظار از آن، بر آن مترتب نشود. (علامه مجلسی)
– علّامه شعرانی آن را چنین تعریف میکند: «احباط آن است که مکلّف عملی صحیح به جا آورد مطابق شرایط و دستورالهی هنگامی که از او، عمل پذیرفته است و ثواب بر آن مترتب شده است، امّا به سبب گناه متأخر، ثواب به او ندهند با آنکه مستحق بود»
– احباط؛ یعنی گناه لاحق، حسنه سابق را محو و نابود سازد. (آیت اللَّه معرفت)
– مقصود از «حبط» آن است که ثواب عمل صالح به واسطه گناهان بعدی ساقط شود. (آیت اللَّه سبحانی)
– شهید مطهری در کتاب عدل الهی بیان میدارد که ممکن است عملی هم دارای حسن فعلی و فاعلی باشد و صحیح باشد ولی به خاطر «آفتزدگی» پوچ شود. همچنین بذر سالمی که در زمین مساعد پاشیده میشود و محصول هم میدهد، ولی قبل از برداشت دچار آفت میشود و ملخ یا صاعقهای آن را نابود میسازد که در قرآن کریم این «آفت زدگی» را حبط مینامد.
حبط در قرآن:
۱) وَلَقَدْ أُوحِی إِلَیک وَإِلَی الَّذِینَ مِن قَبْلِک لَئِنْ أَشْرَکتَ لَیحْبَطَنَّ عَمَلُک وَلَتَکونَنَّ مِنَ الْخَاسِرِینَ ﴿الزمر: ۶۵﴾
اگر شرک بورزی بهطور مسلم عملت حبط میشود و از زیانکاران خواهی بود.
۲) ذَٰلِک بِأَنَّهُمْ کرِهُوا مَا أَنزَلَ اللَّـهُ فَأَحْبَطَ أَعْمَالَهُمْ ﴿محمد: ۹﴾
چون آنان از آنچه خدا نازل کرده بود کراهت داشتند، و خدا هم اعمالشان را حبط کرد.
۳) إِنَّ الَّذِینَ کفَرُوا وَصَدُّوا عَن سَبِیلِ اللَّـهِ وَشَاقُّوا الرَّسُولَ مِن بَعْدِ مَا تَبَینَ لَهُمُ الْهُدَیٰ لَن یضُرُّوا اللَّـهَ شَیئًا وَسَیحْبِطُ أَعْمَالَهُمْ (۳۲) یا أَیهَا الَّذِینَ آمَنُوا أَطِیعُوا اللَّـهَ وَأَطِیعُوا الرَّسُولَ وَلَا تُبْطِلُوا أَعْمَالَکمْ ﴿۳۳﴾ (محمد: ۳۲ و ۳۳)
به درستی کسانی که کافر شدند و از راه خدا جلوگیری نموده، با رسول به دشمنی برخاستند، بعد از آنکه راه هدایت بر ایشان روشن شد، بدانند که به خدا هیچ ضرری نمیرسانند، و به زودی اعمالشان حبط میشود، ای کسانی که ایمان آوردهاید شما خدا و رسول را اطاعت کنید، و زنهار که اعمال خود را باطل مکنید.
۴) أُولَـٰئِک الَّذِینَ لَیسَ لَهُمْ فِی الْآخِرَةِ إِلَّا النَّارُ ۖ وَحَبِطَ مَا صَنَعُوا فیها وَبَاطِلٌ مَّا کانُوا یعْمَلُونَ ﴿هود: ۱۶﴾
آنان کسانی هستند که در قیامت جز آتش چیزی ندارند و آنچه در دنیا ساختهاند بر باد رفته و اعمالی که انجام میدهند باطل و بیاثر خواهد بود.
۵) یسْأَلُونَک عَنِ الشَّهْرِ الْحَرَامِ قِتَالٍ فِیهِ قُلْ قِتَالٌ فِیهِ کبِیرٌ وَصَدٌّ عَن سَبِیلِ اللَّـهِ وَکفْرٌ بِهِ وَالْمَسْجِدِ الْحَرَامِ وَإِخْرَاجُ أَهْلِهِ مِنْهُ أَکبَرُ عِندَ اللَّـهِ وَالْفِتْنَةُ أَکبَرُ مِنَ الْقَتْلِ وَلَا یزَالُونَ یقَاتِلُونَکمْ حَتَّیٰ یرُدُّوکمْ عَن دِینِکمْ إِنِ اسْتَطَاعُوا وَمَن یرْتَدِدْ مِنکمْ عَن دِینِهِ فَیمُتْ وَهُوَ کافِرٌ فَأُولَـٰئِک حَبِطَتْ أَعْمَالُهُمْ فِی الدُّنْیا وَالْآخِرَةِ وَأُولَـٰئِک أَصْحَابُ النَّارِ هُمْ فیها خَالِدُونَ ﴿البقرة: ۲۱۷﴾
از تو در باره ماهی که کارزار در آن حرام است میپرسند بگو کارزار در آن گناهی بزرگ و باز داشتن از راه خدا و کفر ورزیدن به او و باز داشتن از مسجدالحرام [=حج] و بیرون راندن اهل آن از آنجا نزد خدا [گناهی] بزرگتر و فتنه [=شرک] از کشتار بزرگتر است و آنان پیوسته با شما میجنگند تا اگر بتوانند شما را از دینتان برگردانند و کسانی از شما که از دین خود برگردند و در حال کفر بمیرند آنان کردارهایشان در دنیا و آخرت تباه میشود و ایشان اهل آتشاند و در آن ماندگار خواهند بود.
۶) إِنَّ الَّذِینَ یکفُرُونَ به آیات اللَّـهِ وَیقْتُلُونَ النَّبِیینَ به غیر حَقٍّ وَیقْتُلُونَ الَّذِینَ یأْمُرُونَ بِالْقِسْطِ مِنَ النَّاسِ فَبَشِّرْهُم بِعَذَابٍ أَلِیمٍ ﴿۲۱﴾ أُولَـٰئِک الَّذِینَ حَبِطَتْ أَعْمَالُهُمْ فِی الدُّنْیا وَالْآخِرَةِ وَمَا لَهُم مِّن نَّاصِرِینَ ﴿۲۲﴾ (آل عمران: ۲۱ و ۲۲)
آنهائی که به آیات خدا کفر میورزند، و پیامبران را میکشند، آنانی را هم که مردم را به رعایت عدالت میخوانند به قتل میرسانند، تو ایشان را به عذابی دردناک مژده ده، که اینان همانانند که اعمالشان در دنیا و آخرت حبط میشود و به هیچ وجه یاوری ندارند.
۷) الْیوْمَ أُحِلَّ لَکمُ الطَّیبَاتُ ۖ وَطَعَامُ الَّذِینَ أُوتُوا الْکتَابَ حِلٌّ لَّکمْ وَطَعَامُکمْ حِلٌّ لَّهُمْ ۖ وَالْمُحْصَنَاتُ مِنَ الْمُؤْمِنَاتِ وَالْمُحْصَنَاتُ مِنَ الَّذِینَ أُوتُوا الْکتَابَ مِن قَبْلِکمْ إِذَا آتَیتُمُوهُنَّ أُجُورَهُنَّ مُحْصِنِینَ غَیرَ مُسَافِحِینَ وَلَا مُتَّخِذِی أَخْدَانٍ ۗ وَمَن یکفُرْ بِالْإِیمَانِ فَقَدْ حَبِطَ عَمَلُهُ وَهُوَ فِی الْآخِرَةِ مِنَ الْخَاسِرِینَ (مائده: ۵)
امروز، همهی چیزهای پاک و دلپسند برای شما حلال شده است، و طعام اهل کتاب برای شما حلال است و طعام شما نیز برای آنان حلال است. و (ازدواج با) زنان پاکدامن و با ایمان و نیز زنان پاکدامن از کسانی که پیش از شما به آنان کتاب آسمانی داده شده مانعی ندارد. در صورتی که مهریه زنان را بپردازید و پاکدامن باشید نه زناکار و نه دوست گیرندهی پنهانی و هرکس به ایمان خود کفر ورزد، قطعاً عمل او تباه شده و او در آخرت از زیانکاران است.
۸) وَیقُولُ الَّذِینَ آمَنُوا أَهَـٰؤُلَاءِ الَّذِینَ أَقْسَمُوا بِاللَّـهِ جَهْدَ أَیمَانِهِمْ ۙ إِنَّهُمْ لَمَعَکمْ ۚ حَبِطَتْ أَعْمَالُهُمْ فَأَصْبَحُوا خَاسِرِینَ ﴿مائده: ۵۳﴾
و کسانی که ایمان آوردند (هنگام پیروزی مسلمانان و رسوایی منافقان با تعجّب، به یکدیگر) میگویند: آیا اینان همانهایی هستند که با تأکید، به خدا قسم میخوردند که ما با شماییم؟ پس اعمالشان نابود شد و زیانکار شدند.
۹) ذَٰلِک هُدَی اللَّـهِ یهْدِی بِهِ مَن یشَاءُ مِنْ عِبَادِهِ ۚ وَلَوْ أَشْرَکوا لَحَبِطَ عَنْهُم مَّا کانُوا یعْمَلُونَ ﴿انعام: ۸۸﴾
آن هدایت خداست، هر کس از بندگانش را که بخواهد به آن هدایت میکند و اگر شرک ورزند، قطعاً آنچه انجام دادهاند از دستشان خواهد رفت.
۱۰) وَالَّذِینَ کذَّبُوا بِآیاتِنَا وَلِقَاءِ الْآخِرَةِ حَبِطَتْ أَعْمَالُهُمْ هَلْ یجْزَوْنَ إِلَّا مَا کانُوا یعْمَلُونَ ﴿الأعراف: ۱۴۷﴾
و کسانی که آیات، و دیدار رستاخیز را تکذیب کنند، اعمالشان نابود میگردد; آیا جز آنچه را عمل میکردند پاداش داده میشوند؟
۱۱) کالَّذِینَ مِن قَبْلِکمْ کانُوا أَشَدَّ مِنکمْ قُوَّةً وَأَکثَرَ أَمْوَالًا وَأَوْلَادًا فَاسْتَمْتَعُوا بِخَلَاقِهِمْ فَاسْتَمْتَعْتُم بِخَلَاقِکمْ کمَا اسْتَمْتَعَ الَّذِینَ مِن قَبْلِکم بِخَلَاقِهِمْ وَخُضْتُمْ کالَّذِی خَاضُوا أُولَـٰئِک حَبِطَتْ أَعْمَالُهُمْ فِی الدُّنْیا وَالْآخِرَةِ وَأُولَـٰئِک هُمُ الْخَاسِرُونَ ﴿التوبة: ۶۹﴾
(حالِ شما منافقان،) همچون کسانی است که پیش از شما بودند، (با آنکه) آنان نیرومندتر از شما و ثروتمندتر و صاحب فرزندان بیشتری بودند، پس آنان از نصیبشان بهرهمند شدند، شما نیز همانگونه که پیشینیانِ شما متمتّع شدند، بهرهی خود را بردید و (در روش باطل خود) فرو رفتید، چنانکه آنان فرورفتند. آنها اعمالشان در دنیا و آخرت محو شد و آنان همان زیانکارانند.
۱۲) أُولَـٰئِک الَّذِینَ کفَرُوا به آیات رَبِّهِمْ وَلِقَائِهِ فَحَبِطَتْ أَعْمَالُهُمْ فَلَا نُقِیمُ لَهُمْ یوْمَ الْقِیامَةِ وَزْنًا ﴿کهف: ۱۰۵﴾
آنان، کسانیاند که به آیات پروردگارشان و دیدار او (در قیامت) کفر ورزیدند، پس کارهایشان تباه ونابود شد. پس ما برای آنان در قیامت، میزانی برپا نخواهیم کرد.
۱۳) أَشِحَّةً عَلَیکمْ ۖ فَإِذَا جَاءَ الْخَوْفُ رَأَیتَهُمْ ینظُرُونَ إِلَیک تَدُورُ أَعْینُهُمْ کالَّذِی یغْشَیٰ عَلَیهِ مِنَ الْمَوْتِ ۖ فَإِذَا ذَهَبَ الْخَوْفُ سَلَقُوکم بِأَلْسِنَةٍ حِدَادٍ أَشِحَّةً عَلَی الْخَیرِ ۚ أُولَـٰئِک لَمْ یؤْمِنُوا فَأَحْبَطَ اللَّـهُ أَعْمَالَهُمْ ۚ وَکانَ ذَٰلِک عَلَی اللَّـهِ یسِیرًا ﴿احزاب: ۱۹﴾
در حالی آنان بر یاری شما بخیل هستند، که هرگاه (لحظات) بیم (و جنگ) پیش آید، آنان را میبینی چنان به تو مینگرند که چشمانشان (در حدقه) میچرخد، همچون کسی که مرگ او را فرا گرفته، پس همین که ترس از میان رفت، زبانهای تند و خشن (خود را) بر شما میگشایند، در حالی که نسبت به خیر (مال و غنیمت) بخیل هستند، آنان ایمان (واقعی) ندارند و خداوند اعمالشان را محو نموده؛ و این کار بر خداوند آسان است.
۱۴) یا أَیهَا الَّذِینَ آمَنُوا لَا تَرْفَعُوا أَصْوَاتَکمْ فَوْقَ صَوْتِ النَّبِی وَلَا تَجْهَرُوا لَهُ بِالْقَوْلِ کجَهْرِ بَعْضِکمْ لِبَعْضٍ أَن تَحْبَطَ أَعْمَالُکمْ وَأَنتُمْ لَا تَشْعُرُونَ ﴿حجرات: ۲﴾
ای کسانی که ایمان آوردهاید! (در گفتگو با پیامبر) صدایتان را بلندتر از صدای پیامبر نکنید و آن گونه که با یکدیگر بلند گفتوگو میکنید، با پیامبر بلند سخن مگویید! مبادا اعمالتان نابود شود و شما آگاه نشوید.
۱۵) لَا تُبْطِلُوا صَدَقَتِکُم بِٱلْمَنِّ وَٱلْأَذَی (بقره: ۲۶۴)
بخششهای خود را با منت و آزار، باطل نسازید.
چه چیزهایی موجب حبط اعمال انسان میشود؟
قبل از اینکه به این موضوع بپردازیم باید دو واژه «حسنات و سیِّئات» که در آیات مربوط به «احباط و تکفیر» وارد شده و در تفسیر آن نیز اختلاف وجود دارد، معنا شوند. واژه «حَسَنه» از ریشه «حُسْن» گرفته شده و جمع آن «حسنات» است که شامل نعمتهای دنیا و آخرت میباشد. در «المیزان» این کلمه چنین تعریف شده است: «حسنه آن فعلی است که مورد رضایت ذات باری تعالی باشد و در قبال آن ثواب عطا کند». بنابراین سیئه نیز آن فعلی خواهد بود که عدم رضایت یا غضب خداوند را موجب شود.
«سیّئه» به معنای «بد، قبیح و ناپسند»، میباشد و دارای مفهوم وسیعی است که در موارد مختلف بر مصداقهای گوناگون قابل تطبیق میباشد.
گناهانی که حسنات را حبط و باطل میکند:
- -کفر
- شرک
- نفاق و بیمار دل بودن
- دنیا را یگانه مقصود دانستن و فقط خواستار زینت و زیور آن بودن
- کشتن پیامبران: و به قتل رساندن منادیان قسط و عدالت
- انکار روز قیامت و تکذیب معاد
- دشمنی با رسول خدا (ص) که به حکم آیه ۳۲ سوره محمد باعث حبط بعضی از حسنات میشود، چون مقابله میان دو آیه اقتضا میکند که امر به اطاعت از رسول در مقابل و به معنای نهی از مشاقه با رسول بود.
- ارتداد و برگشتن از دین نیز موجب حبط اعمال میشود.
آیت الله جوادی آملی در تفسیر تسنیم خود می گویند: «اگر مسلمانی از دین برگردد، این ارتداد موجب حبط و بطلان همه اعمال نیک او خواهد شد: «ومَن یرتَدِد مِنکم عَن دینِهِ فَیمُت وهُوَ کافِرٌ فَاُولئِک حَبِطَت اَعملُهُم فِی الدُّنیا والاءاخِرَة». در حقیقت، چنین مسلمانی با دست خود همه اعمالش را نابود کرده است؛ همانند کسی که سالها با زحمت درختکاری میکند و بعد همه آن را با دست خود به آتش میکشد.
عقیده و عمل با هم رابطه دارند و حبط اعمال به سبب قطع پیوند آن دو از یکدیگر است. کار مخلصانه مؤمن در نامه عمل او ثبت میشود؛ ولی با انکار خدا رابطه خود را با آن عمل قطع میکند؛ نظیر غیبت که موجب جدا شدن عمل از عامل است، زیرا برپایه روایات کارهای نیک غیبت کننده در نامه عمل غیبت شونده نوشته میشود 1 و این روایات بر آیه «فَمَن یعمَل مِثقالَ ذَرَّةٍ خَیرًا یرَه ٭ ومَن یعمَل مِثقالَ ذَرَّةٍ شَرًّا یرَه» سوره زلزله، آیات ۷ و ۸ حاکماند، چون با قطع رابطه دیگر عمل برای غیبت کننده نیست تا آن را در قیامت ببیند، پس گاهی همه اعمال نیک به سبب ارتداد یا کفر حبط میگردد و گاهی پارهای از اعمال؛ مثلاً بر اثر غیبت، به همان مقداری که آبروی غیبت شونده را ریخته است، از غیبت کننده میگیرند و به حساب غیبت شونده میآورند. »
– فراتر از صدای پیامبر سخن گفتن و بلندتر از کلام ایشان ندا سر دادن
– منّت و آزاری که بعد از صدقه انجام میگیرد
حال این سؤال پیش میآید که قاعده حبط فقط به کافران و مشرکان و مرتدان تعلق میگیرد یا در مورد مومنان نیز صدق میکند و آیا فقط بلند ترکردن صدا از صدای پیامبر و صدقه با منت را شامل میشود؟
در مورد احباط دو گروه کافران و مشرکان اختلافی نیست ولی در مورد گروه سوّم یعنی انسانهایی که مؤمن بوده و سپس به ارتداد و کفر کشیده شدهاند، حبط در مورد این گروه قابل بحث و بررسی است و به طور اجمال درمورد ثبوت «حبط» اعمال آنان، اختلافی وجود ندارد. اما گروه چهارم یعنی مؤمنانی که دارای حسنات و اعمال صالح میباشند، اما به ندرت به طور عمد و یا سهو مرتکب گناه میشوند نیز «احباط» قابل بررسی است و بلکه بیشتر اختلاف نظر متکلمان، در همین مورد است.
نکته قابل توجه این است که معتقدان به «احباط»، در نحوه آن با هم اتفاق نظر ندارند و لازم است که حد و مرز بین آنان مشخص گردد، برای انجام این امر میتوان معتقدان به «احباط» را به چند گروه تقسیم نمود:
گروه اوّل: نظر آنان این است که «احباط» یک قانون کلّی و عام نیست و فقط در مورد گناه کفر و مانند آن جریان دارد. عدّه ای از منکران وجود «احباط»، هنگام تفسیر آیات مربوط به این موضوع، در عمل چنین نظری را از خود نشان میدهند.
آیت اللَّه سبحانی مینویسد: «احباط به گناهانی مثل شرک و مانند آن اختصاص دارد. »
گروه دوّم: این گروه بر این عقیده هستند که «احباط» به معنای حقیقی آن وجود دارد، اما یک قانون کلّی نیست، ولی علاوه بر کفر و مانند آن، شامل گناهانی که در آیات و روایات بر آن تصریح شده است، نیز میگردد.
ظاهر کلام «صاحب وسائل»(شیخ حرّ عاملی) منطبق بر نظر این گروه است.
آیت الله جوادی آملی در تفسیر تسنیم خود چنین آوردهاند:
«توضیح اینکه حبط اعمال دو قسم است: حبط محض و غیر محض، چون کارهای انسان دو گونه است: برخی همانند کفر، شرک و ارتداد، به منزله مرگ است که بر اثر آن انسان همه هستی خود را از دست میدهد و بعضی نیز چون معاصی به منزله مرض است.
آیه مورد بحث که موضوعش حبط همه اعمال به سبب ارتداد است، شاهد حبط محض (نابودی همه اعمال بر اثر کفر، شرک یا ارتداد) است. نیز طبق آیهای دیگر، کسانی که کافر شدند و راه خدا را بستند و عالمانه رو در روی پیامبر اکرم (ص) قرار گرفتند، کاری از پیش نمیبرند و همه اعمالشان باطل میشود: «اِنَّ الَّذینَ کفَروا وصَدّوا عَن سَبیلِ اللّهِ وشاقُّوا الرَّسولَ مِن بَعدِ ما تَبَینَ لَهُمُ الهُدی لَن یضُرُّوا اللّهَ شیئاً وسَیحبِطُ اَعملَهُم» (سوره محمد، آیه ۳۲)
شاهد حبط غیر محض (نابودی بعضی اعمال بر اثر ارتکاب برخی گناهان) آیهای است که به مؤمنان خطاب میکند خدا و رسول او را اطاعت کنند و اعمالشان را باطل نکنند: «یاَیهَا الَّذینَ ءامَنوا اَطیعُوا اللّهَ واَطیعُوا الرَّسولَ ولاتُبطِلوا اَعملَکم» (محمد: آیه ۳۳) زیرا این آیه خطاب به مؤمنان است و مؤمن به صرف گناه کردن همه اعمالش باطل نمیشود و اگر همه اعمال را باطل کند، دیگر مؤمن نیست.
تقابل دو آیه مزبور دو نکته را روشن میکند: درباره کفر کافران، سلب کلّی است و درباره معصیت مؤمنان، سلب جزئی، چون جرم بزرگی مانند شرک، همه حسنات را محو و گناهان جزئی برخی از حسنات را از میان میبرد. »
اگر احباط را از دیدگاه روایات بررسی کنیم دامنه آن گسترده تر میشود و معنای جبط فقط به موارد بالا محدود نمیگردد.
احباط از دیدگاه روایات
واژه «حبط» و مشتقّات آن در روایات متعدد نیز به کار برده شده است. احادیثی که مربوط به این موضوع هستند به چند دسته تقسیم میشوند؛ دسته ای در زمینه شأن نزول آیات، دسته ای در مورد توضیح و تفسیر آنها و دسته ای مربوط به بیان اموری به عنوان «عامل حبط» میباشد، ولی تا آنجا که تحقیق و جستجو شد، اخباری که درباره این مسأله نقل شده است (از هر دسته که باشد) در مقام بیان و توضیح این اصطلاح نمیباشد، بلکه در مقام تبیین عوامل حبط و مصادیق آن است؛ بنابراین، آنچه که در این فصل میآید و مورد بررسی قرار میگیرد، بیان «عوامل حبط» از دیدگاه روایات است.
۱- نپذیرفتن ولایت حضرت علی
در روایات متعددی، مسأله «ولایت» مورد تأکید قرار گرفته و عدم پذیرش آن (به هر نحو که باشد و به بیانهای مختلف) به عنوان عامل «حبط اعمال» معرفی شده است:
۱ – از امام باقر در مورد آیه شریفه (ذلِکَ بِاَنَّهُمْ کَرِهُوا ما اَنْزَلَ اللَّهُ… ) نقل شده که فرمودهاند: «قَوْلُهُ تَعالی: (ذلِکَ بَاَنَّهُمْ کَرِهُوا ما اَنْزَلَ اللَّهِ… ) فی عَلیّ فَأَحْبَطَ اَعْمالَهُمْ».
«آنان آنچه را خداوند در مورد حضرت علی نازل کرده بود کراهت داشتند بنابراین خداوند اعمالشان را حبط نمود. »
به همین الفاظ با این مضمون، چند روایت دیگر نیز نقل شده است.
۲ – از امام باقر درباره آیه «وَ مَنْ یَکْفُرْ بِالْایمانِ فَقَدْ حَبِطَ عَمَلُهُ» نقل شده است که فرمودهاند:
«مراد از ایمان در بطن قرآن، علی و ولایت اوست؛ پس هر که به آن کفر ورزد، اعمالش حبط میگردد. »
از ابن عباس نیز نقل شده که گفته است: «برای علی بن ابی طالب در کتاب خدا نامهایی است که مردم آنها را نمیدانند، از جمله به آیه مزبور اشاره میکند و میگوید: یکی از اسمای او «ایمان» است. »
۳- هر کس خدا را بدون ولایت حضرت علی ملاقات کند، عملش «حبط» میشود. از رسول خدا نقل شده است: «وَ مَنْ لَقِیَ اللَّهَ عَزَّ وَ جَلَّ به غیر ولایَتِکَ فَقَدْ حَبِطَ عَمَلُهُ»
۴- در چند روایت آمده که پیامبر خطاب به حضرت امیر فرمودهاند: «لَوْ لَمْ اُبَلِّغْ ما اُمِرْتُ بِهِ مِنْ ولایَتِکَ لَحَبِطَ عَمَلی؛ اگر آنچه در مورد ولایت تو مأمور به آن شده بودم، ابلاغ نمیکردم، عملم حبط میشد. »
همین مضمون در روایات دیگر نیز وارد شده است.
۵- در مورد آیه شریفه «ذلِکَ بِاَنَّهُمُ اتَّبَعُوا ما اَسْخَطَ اللَّهُ وَ کَرِهُوا رِضْوانَهُ فَاَحْبَطَ اَعْمالَهُم» در تفسیر قمی آمده است: منظور از «ما اَسْخَطَ اللَّهُ» موالات فلان و فلان، آنان که به امیرمؤمنان ظلم نمودند، میباشد.
از امام باقر نقل شده که در مورد «کَرِهُوا رِضْوانَهُ» فرمودهاند: «کَرِهُوا عَلیّاً»
۶- در تفسیر آیه شریفه 65 سوره زمر آمده است که امام صادق فرمودهاند: «تَفْسیرُها لَئِنْ اَمَرْتَ بِولایَةِ احدٍ مَعَ ولایة عَلی مِنْ بَعْدِکَ لَیَحْبَطَنَّ عَمَلُکَ وَ لَتَکُونَنَّ مِنَ الْخاسِرینَ»
«تفسیر آیه چنین است که اگر در کنار ولایت علی، ولایت کس دیگری را فرمان میدادی، عملت حبط میشد. »
از امام صادق نیز نقل شده که فرمودهاند: «یعنی اِنْ اَشْرَکْتَ فِی الْولایَةِ غَیْرَهُ»
۷- درباره کسی که عمر بسیار طولانی نماید و اموال فراوانی داشته باشد و تمامی آنها را در راه خدا انفاق کند، روزها را روزه بدارد و شبها را شب زنده داری کند، ولی با بغض حضرت محمد و علی از دنیا برود، از پیامبر نقل شده که فرمود:
«وَ لَرَدَّ اللَّهُ عَزَّ وَ جَلَّ اَعْمالَهُ عَلَیْهِ وَ اَحْبَطَها», خداوند اعمالش را به خودش رد میکند و آنها را «حبط» مینماید.
۸- همچنین درباره رزمنده ای که در راه خدا کشته شود و بدون ولایت باشد، آمده است که: پیامبر فرمودهاند: «وَ لا یَبقی لَهُ عَمَلٌ اِلّا اُحْبِطُ؛ هیچ عملی از او باقی نمیماند مگر اینکه «حبط» میشود. »
در روایات دیگری نیز به بیانهای گوناگون، عدم پذیرش ولایت به عنوان «عامل حبط»، مطرح شده است.
۲ – بی صبری و بی تابی نمودن هنگام مصیبت
در چندین روایت «ناشکیبا بودن در قبال مصیبت»، از عوامل «حبط» شمرده شده است از جمله:
۱- پیامبر اکرم فرمود: «ضَرْبُ الْمُسْلِمِ یَدَهُ عَلی فَخِذِهِ عِنْدَ الْمُصیبَةِ، اِحْباطٌ لِأجْرِهِ»
«زدن دست مسلمان بر رانش هنگام مصیبت «حبط» نمودن پاداش اوست. »
۲- امیرمؤمنان فرمود: «یَنْزِلُ الصَّبْرُ عَلی قَدْرِ الْمُصیبَةِ، وَ مَنْ ضَرَبَ یَدَهُ عَلی فَخِذِهِ عِنْدَ مُصیبَتِهِ حَبِطَ عَمَلُهُ»
«صبر و شکیبایی به اندازه مصیبت، نازل میشود، کسی که دستش را (به عنوان بیتابی و ناشکری) به هنگام مصیبت، بر زانو زند اجر او ضایع میشود (و پاداشی بر مصیبت نخواهد داشت). »
۳- امام جواد نیز فرمود: «… فَمَنْ غَلَبَ جَزَعُهُ عَلی صَبْرِهِ حَبِطَ أجْرُهُ… »
«هر کس که ناشکیباییش بر صبر او غلبه نماید، اجرش «حبط» میگردد. »
این مسأله در بسیاری از روایات دیگر، نیز مطرح شده است. علّامه مجلسی در توضیح یکی از روایات مزبور میگوید:
«ظاهر روایت، حرمت زدن دست بر ران، هنگام مصیبت میباشد، ولی ممکن است آن را حمل بر کراهت نماییم، چنانکه ظاهر کلام بسیاری از اصحاب چنین است؛ امّا احوط ترک آن است و به هر حال این روایت، فی الجمله بر «احباط» دلالت دارد. »
صاحب «وسائل الشیعه» نیز روایاتی را که در این موضوع نقل میکند تحت بابی به عنوان «باب تأکّد کراهة ضرب المصاب یده علی فخذه» قرار میدهد.
اگر گفته شود: زدن دست بر ران، هنگام مصیبت مکروه است و باعث حبط پاداش میشود، در این صورت باید گفت: عوامل حبط، در دایره گناهان کبیره، منحصر نمیگردد، بلکه شامل بعضی از مکروهات نیز میشود.
اما همان طور که ظاهر این روایات، دلالت دارد متعلق «حبط»، اجر و پاداشی است که با صبر نمودن بر مصیبت، نصیب انسان میشود؛ بنابراین، بی تابی کردن مانع ثبوت و تحقق آن میگردد، نه اینکه ثواب و اجری حاصل شده باشد و سپس با ناشکیبایی نمودن از بین برود، پس اگر «احباط» را مربوط به عمل و ثواب پیشین بدانیم، این امر از عوامل «حبط» شمرده نمیشود.
۳ – ترک عمدی نماز
در این زمینه روایات زیادی وارد شده است، از جمله از پیامبر اکرم 6 نقل شده است:
«مَنْ تَرَک صَلاتَهُ حَتّی تَفُوتَهُ مِنْ غَیْرِ عُذْرٍ فَقَدْ حَبِطَ عَمَلُهُ… بَیْنَ الْعَبْدِ وَ بَیْنَ الْکُفْرِ تَرْکُ الصَّلاةِ»
«هر که نمازش را ترک کند، تا اینکه بدون عذر از او فوت گردد، عملش «حبط» میشود… بین بنده خدا و کفر، ترک نماز، فاصله است. »
درکتابهای روایی و تفسیری اهل سنت، بیشتر روی عدم ترک نماز عصر، تأکید شده و در این باره، روایات فراوانی نقل کردهاند، مانند آنچه از پیامبر اکرم وارد شده است: «مَنْ تَرَکَ صَلاةَ الْعَصْرِ مُتَعَمِّداً حَتّی تَفُوتَهُ فَقَدْ أُحْبِطَ عَمَلُهُ»
«هرکس که از روی عمد، نماز عصر را ترک کند تا از او فوت شود (و زمان آن بگذرد)، عملش «حبط» میشود. »
۴- ریا
۱- امام صادق روایتی را از پیامبر اکرم بدین مضمون نقل میکند:
«اِنَّ الْمُرائی یُدْعی یَوْمَ القِیامَةِ بِاَرْبَعَةِ اَسْماء: یا کافر! یا فاجر! یا غادِر! یا خاسِر! حَبِطَ عَمَلُکَ وَ لاخَلاقَ لَکَ الْیَومَ فَالْتَمِسْ اَجْرَکَ مِمَّنْ کُنْتَ تَعْمَلُ لَهُ»
«روز قیامت، ریا کار با چهار اسم خوانده میشود: ای کافر، فاجر، غادر (حیله گر) و خاسر (زیانکار) (و به او گفته میشود): عمل تو «حبط» شد و امروز بهره ای نخواهی داشت، پس پاداش خویش را از کسی که برای او انجام میدادی مطالبه کن. »
۲- پیامبر اکرم فرمود: «… وَ لا تُراؤواالنّاسَ فَیَحْبَطَ عَمَلُکُمْ… »
«در مقابل مردم، ریا نکنید که در این صورت عملتان «حبط» میشود. »
۳- همچنین پیامبر اکرم فرمود: «… مَنْ رائا به عمله ساعَةً حَبِطَ عَمَلُهُ الَّذی کَانَ قَبْلَهُ… »
«هر کس با عمل خویش، ساعتی (لحظه ای) ریا کند، آن عمل او که قبل از آن انجام گرفته بود، «حبط» میشود. »
۴- در روایتی از امام باقر آمده است: «نگهداری عمل از خود عمل، مشکل تر است. راوی گفت: نگهداری عمل یعنی چه؟ امام فرمود: یعنی انسان عملی برای خدای یکتا، دور از چشم مردم انجام میدهد و در نامه عمل او همین طور ثبت میشود، بعد آن عمل را بازگو کند، آن عمل از صورت یک عمل سرّی محو میشود و به عنوان یک عمل علنی در نامه عمل او ثبت میگردد، بار دیگر آن عمل را بازگو میکند، در این وقت، آن عمل از دیوان حسنات (وی) محو میشود و به عنوان یک عمل ریایی در دیوان سیّئات او ثبت میگردد. »
۵- فراتر از کلام پیامبر (ص) سخن گفتن
رجوع شود به آیه 2 سوره حجرات.
۶- راضی نبودن به قضای الهی
۱- امام صادق فرمود: «مَنْ رَضِیَ الْقَضاءَ أتی عَلَیْهِ القَضاءُ وَ هُوَ مَأْجُورٌ وَ مَنْ سَخِطَ القَضاءَ أتی عَلَیهِ الْقَضاءُ وَ أحْبَطَ اللَّهُ اَجْرَهُ»
«هر کس به قضای الهی راضی باشد، نسبت به او جاری میشود و پاداش نیز خواهد داشت و آن کس که راضی نباشد، قضای الهی نسبت به او انجام میشود و خداوند اجرش را «حبط» میکند.»
۲- امام باقر فرمود: «وَ مَنْ سَخِطَ الْقَضاءَ مَضی عَلَیْهِ الْقَضاءُ وَ اَحْبَطَ اللَّهُ اَجْرَهُ»
«و هر کس نسبت به قضای الهی ناخشنود باشد، نسبت به او انجام میگیرد و خداوند اجرش را «حبط» میکند. »
۷- خصومت
۱- امام باقر 7 فرمود: «اَلْخُصُومَةُ تَمْحَقُ الدّینَ وَ تُحْبِطُ الْعَمَلَ وَ تُورِثُ الشّکَّ»
«خصومت، دین را از بین میبرد، عمل را «حبط» میکند و باعث ایجاد شک میشود. »
۲- و نیز امام باقر فرمود: «یا زِیاد اِیَّاکَ وَ الْخُصُوماتِ فَاِنَّها تُورِثُ الشَّکَ وَ تُحْبِطَ الْعَمَلَ… »
«ای زیاد! از گفتگوهای دشمنی خیز بپرهیز که موجب شک شود و عمل را تباه کند… »
در اینکه منظور از خصومات چیست؟ علّامه مجلسی و صدرالمتألهین مینویسند: «الخصومات ای المجادلات الکلامیّة و المناظرات التعصّبیة قصداً للغلبة فانّها منبع اکثر الاخلاق الذمیمة… » منظور از خصومات، جدلهای کلامی و مناظرههای تعصب آمیز است که به خاطر غلبه بر خصم، دنبال میشود، اینها سرچشمه بیشتر خلقها و خویهای ناپسند میباشد و این امور موجب شک میگردند، زیرا نفس انسان را به یکی از دو طرف، متمایل میسازد همچنین، اعمال را «حبط» میکند.
ملاصدرا اضافه میکند: «بعضی از عرفا گفتهاند: نسبت این خصومات و مجادلات کلامی به فواحش باطنی مانند نسبت شرب خمر، به فواحش ظاهری است، همان طور که شارب خمر از بین فواحش و گناهان، شرب خمر را کوچک میشمارد و بر آن اقدام میکند و سپس در حال مستی به سوی سایر گناهان کشیده میشود، همین طور نیز حبّ غلبه بر خصم و… بر او غالب میگردد و او را به پنهان نمودن خبائث سوق میدهد»، «خصومات، عمل را «حبط» میکند، زیرا مبنای صحت عمل و مترتب شدن ثواب بر آن، داشتن یقین، توحید، اخلاص نیّت و سلامت قلب از شک و ریا میباشد. »
در «لسان العرب» آمده است: «الخصومة: الجدل؛ خصومت یعنی جدل»
مرحوم نراقی نیز میگوید: «خصومت نوعی از جدال است»
علّامه مجلسی در جای دیگر مینویسد: «شاید مراد از خصومت، خصومت [و جدل] در آن مواردی است که بحث و تکلم در آنها منع شده باشد از قبیل تفکر در ذات یا کُنْهِ خداوند متعال، یا در مسأله قضا، قدر و جبر و اختیار و امثال آن، آنچنان که آخر روایت به آن اشاره دارد».
در روایاتی دیگر نیز خصومت، به عنوان عامل «حبط عمل» به حساب آمده است.
در بعضی از روایات «مراء» عامل «حبط عمل» شمرده شده است؛ از جمله در وصایای امام صادق به «محمدبن نعمان» آمده است:
«یا اِبْنَ النُّعمان اِیّاکَ وَالْمِراءَ فَاِنَّهُ یُحْبِطُ عَمَلَکَ»
«ای پسر نعمان! از مناقشه بپرهیز، که عملت را «حبط» کند. »
مرحوم نراقی مینویسد: «مراء و جدال عبارت است از اعتراض کردن بر سخن غیر و اظهار نقص و خلل آن، در لفظ یا در معنی به قصد پست کردن و اهانت به آن شخص و اظهار زیرکی و فطانت بدون باعث دینی و فایده آخرت است. »
۸- منت گذاردن و اذیّت نمودن
۱- امام صادق از پیامبر اکرم چنین نقل میکند: «مَنِ اصْطَنَعَ اِلی أخیهِ مَعْرُوفاً فَامْتَنَّ بِهِ اَحْبَطَ اللَّهُ عَمَلَهُ وَ ثَبَّتَ وِزْرَه وَ لَمْ یَشْکُرْ لَهُ سَعْیَهُ»
«هر کس به برادر همکیش خود نیکی کند و سپس بر او منت گذارد، خداوند عملش را حبط نموده گناه آن منّت نهادن را برای وی مینویسد و اجر و پاداشی برایش منظور نمیدارد. »
۲- پیامبر اکرم فرمود: «اِنَّ اللَّهَ … یُحْبِطُ أجْرَ الْمُعْطی الْمَنّانِ»
«خداوند پاداش عطا کننده منت گذار را «حبط» میکند. »
۳- همچنین پیامبر اکرم فرمود: «مَنْ أسْدی اِلی مُؤمِنٍ مَعْرُوفاً ثُمّ اذاهُ بِالْکَلامِ اَوْ مَنَّ عَلَیْهِ فَقَدْ اَبْطَلَ صَدَقَتَهُ… »
«هر کس به مؤمنی نیکی نماید و سپس او را با سخن آزار دهد یا بر او منّت نهد، صدقهاش را باطل ساخته است. »
۴- امیر مؤمنان فرمود: «… فَاِنَّ الْمَنَّ یُبْطِلُ الْاِحْسانَ… »
«منّت نهادن، احسان را باطل میکند. »
۹- کبر
در نهج البلاغه آمده است: «فَاعْتَبِرُوا بِما کانَ مِنْ فِعْلِ اللَّهِ به ابلیس اِذْ اَحْبَطَ عَمَلَهُ الطَّویلَ وَ جَهْدَهُ الجَهیدَ وَ کانَ قَدْ عَبَدَ اللَّهَ سِتَّةَ آلافِ سَنَةٍ، لا یُدْری اَمِنْ سِنِی الدُّنْیا اَمْ مِنْ سِنِی الْآخِرَةِ عَنْ کِبْرِ ساعَةٍ واحِدَةٍ. فَمَنْ ذا بَعْدَ اِبْلیسَ یَسْلَمُ عَلَی اللَّه بهمثل مَعْصِیَتِهِ؟»
«بنابراین از آنچه خداوند در مورد ابلیس انجام داده عبرت گیرید زیرا اعمال طولانی و کوششهای فراوان او را (بر اثر تکبر) از بین برد، او خداوند را شش هزار سال عبادت نمود که معلوم نیست از سالهای دنیاست یا از سالهای آخرت، اما با ساعتی تکبر همه را نابود ساخت، پس چگونه ممکن است کسی بعد از ابلیس همان معصیت را انجام دهد ولی سالم بماند؟»
بعضی از شارحان نهج البلاغه بر این عقیدهاند که سبب «احباط» عمل ابلیس، کفر او بوده و چون در مقابل خداوند و اطاعت او کبر ورزیده است و این کبرش به کفر منجر شده، بنابراین اعمالش را «حبط» نموده است، پس در حقیقت عامل «حبط»، کفر او بوده است نه کبر جدای از آن.
۱۰- حسد
۱- امام هادی فرمودند: «اَلْحَسَدُ ماحِقُ الْحَسَناتِ… »
«حسد، ویران کننده حسنات است».
۲- امام علی در نهج البلاغه میفرماید: «… وَلا تَحاسَدُوا فَاِنَّ الْحَسَدَ یَأکُلُ الْإیمانَ کَما تَأکُلُ النَّارُ اَلْحَطَبَ»
«حسد نورزید! که حسد ایمان را به باد میدهد، آنچنان که آتش هیزم را خاکستر میکند. »
«بیماری حسد پیوسته، ذهن حسود را به خود مشغول میسازد و همواره در فکر چیزی است که نسبت به آن حسد ورزد؛ بنابراین برای او فراغتی نمیماند تا به تحصیل کمالات بپردازد و بالاتر از آن، ملکات نیک و حسناتی را که در جانش نقش بسته بوده از بین میبرد. »
۳- پیامبر اکرم فرمود: «اَلْحَسَدُ یَأکُلُ الْحَسَنَاتِ کَما تَأکُلُ النَّارُ اَلْحَطَبَ»
«حسد، حسنات را نابود میکند، همان گونه که آتش هیزم را از بین میبرد».
در بعضی از روایات حسد ورزیدن نسبت به امیرمؤمنان از عوامل «حبط» محسوب شده است. از پیامبر اکرم 6 نقل شده: «مُعاشِرَ النَّاسِ اِنَّ اِبْلیسَ اَخْرَجَ آدَم مِنَ الْجَنَّةِ بِالْحَسَدِ فَلا تَحْسُدُوهُ [علیّا] فَتَحْبَطَ اَعْمالُکُمْ وَ تَزِلَّ اَقْدامُکُمْ… »
«خطاب به مردم فرمود: ابلیس به واسطه حسد ورزیدن، موجب خارج شدن آدم از بهشت شد؛ پس شما نسبت به علی حسد نورزید که در این صورت اعمالتان «حبط» میشود و قدمهایتان لغزش پیدا میکند. »
۱۱- طمع
از پیامبر اکرم نقل شده است: «… اِیَّاکُمْ وَاِسْتِشْعارَ الطَّمَعِ فَاِنَّهُ یَشُوبُ الْقَلْبَ بِشِدَّةِ الْحِرْصِ وَ یَخْتِمُ عَلَی الْقُلُوبِ بِطابِعِ حُبِّ الدُّنْیا وَ هُوَ مِفْتاحُ کُلِّ سَیِّئَةٍ وَ رَأسُ کُلِّ خَطیئَةٍ وَسَبَبُ اِحْباطِ کُلِّ حَسَنَةٍ»
«از اینکه طمع را شعار و خوی خویش ساخته، پرهیز کنید؛ زیرا قلب را به حرص شدید آلوده میسازد و بر دل، مهر دوستی دنیا می زند و آن، کلید هر بدی، سرچشمه هر لغزش و سبب حبط شدن هر حسنه ای میباشد. »
۱۲- عجب و خود بزرگ بینی
۱- پیامبر اکرم فرموده: «ثَلاثٌ مُهْلِکاتٌ: شُحٌّ مُطاعٌ وَ هَویً مُتَّبِعٌ وَ اِعْجابُ الْمَرْءِ بِنَفْسِهِ وَ هُوَ مُحْبِطٌ لِلْعَمَلِ… »
«سه چیز، هلاک کننده است: بخل که آن را اطاعت کنی، هوا و هوس که از آن پیروی نمایی و عجب نمودن به خویش، که آن، عمل را «حبط» میکند. »
۲- امیرمؤمنان فرمود: «اَلْعُجْبُ بِالْحَسَنَةِ یُحْبِطُها»
«عجب و فخر کردن به حسنه و کار نیک، آن را «حبط» میکند. »
۳- امیر مؤمنان 7 در نامه ای به مالک اشتر مینویسد: «… اِیَّاکَ وَالْاِعْجابَ بِنَفْسِکَ وَ الثِّقَةَ بِما یُعْجِبُکَ مِنْها وَ حُبِّ الْاِطْراءِ فَاِنَّ ذلِکَ مِنْ اَوْثَقِ فُرَصِ الشَّیْطانِ فی نَفْسِهِ لِیَمْحَقَ ما یَکُونُ مِنْ اِحْسانِ الْمُحْسِنینَ… »
«خویشتن را از خودپسندی بر کناردار و نسبت به نقاط قوّت خویش، خود بین مباش؛ مبادا تملق را دوست بداری؛ زیرا که آن مطمئنترین فرصت برای شیطان است، تا نیکوکاری نیکان را محو و نابود سازد. »
۱۳- سوگند بر اینکه خداوند شخصی را نمیآمرزد
در روایت آمده است: «اِنَّ رَجُلاً قالَ یَوْماً: وَ اللَّهِ لا یَغْفِرُ اللَّهُ لِفُلانٍ، قالَ اللَّهُ عَزَّ وَ جَلَّ: مَنْ ذَا الَّذی تَألّی علیان لا اَغْفِرَ لِفُلانٍ؟ فَاِنّی قَدْ غَفَرْتُ لِفُلانٍ وَ أحْبَطْتُ عَمَلَ الْمُتَألّی بِقَوْلِهِ لا یَغْفِرُ اللَّهُ لِفُلانٍ»
«روزی مردی گفت: به خدا سوگند خداوند، فلانی را نمیآمرزد. خداوند عز و جل گفت: چه کسی سوگند یاد کرد که من فلانی را نمیآمرزم؟ پس همانا من فلانی را بخشیدم و عمل قسم خورنده را به خاطر آن کلامش که گفت خداوند او را نمیآمرزد «حبط» نمودم. »
مُتَألّی: کسی است که سوگند یاد میکند.
مُتَألّین: آنان که بر خداوند حکم میکنند و می گویند فلان شخص در بهشت و فلان کس در جهنم است.
۱۴- انجام ندادن فرایض
از رسول خدا نقل شده است: «… فَمَنْ صَدَّقَ عَلیّاً وَ وازَرَهُ وَ أطاعَهُ وَ نَصَرَهُ وَ قَبِلَهُ وَ أدّی ما عَلَیْهِ مِنَ الْفَرائضِ للَّهِ ِ، فَقَدْ بَلَغَ حَقیقَةَ الْایمانِ، وَ مَنْ أبَی الْفَرائِضَ فَقَدْ أحْبَطَ اللَّهُ عَمَلَهُ حَتّی یَلْقَی اللَّهُ وَ لا حُجَّةَ لَهُ عِنْدَهُ… »
«هر کس حضرت علی را تصدیق کند، او را یاری و نصرت دهد، از او پیروی نماید و او را بپذیرد و آنچه از فرایض و تکالیف بر عهدهاش میباشد انجام دهد، به حقیقت ایمان دست یافته است و آن کس که از انجام فرایض ابا ورزد و آنها را ادا نکند، خداوند متعال اعمالش را «حبط» میکند و زمانی که او را ملاقات میکند، هیچ حجتی برایش وجود ندارد. »
۱۵- غیبت
از رسول خدا نقل شده است:
۱- «یُؤتی بِأحَدٍ یَوْمَ الْقیامَةِ فَیُوقَفُ بَیْنَ یَدَیِ الرَّبِّ عَزَّ وَ جَلَّ وَ یُدْفَعُ اِلَیْهِ کِتابُهُ، فَلا یَری حَسَناتِهِ فیه. فیقول: اِلهی لَیْسَ هذا کِتابی [فَاِنّی] لا آری فیهِ حَسَناتِی. فَیُقالُ لَهُ: اِنَّ رَبَّکَ لا یَضِلُّ وَ لا یَنْسی، ذَهَبَ عَمَلُکَ بِاغْتیابِ النَّاسِ. ثُمَّ، یُؤْتی به آخر وَ یُدْفَعُ اِلَیْهِ کَتابُهُ، فَیَری فیهِ طاعاتٍ کَثیرَةً. فَیَقُولُ: اِلهِی، ما هذا کِتابِی، فَاِنّی ما عَمِلْتُ هذِهِ الطّاعاتِ، فَیُقالُ لَهُ: اِنَّ فُلاناً اِغْتابَکَ فَدَفَعَ حَسَناتِهِ اِلَیْکَ… »
«روز قیامت بنده ای را در پیشگاه حق، نگاه میدارند و نامه عملش به او داده میشود و حسنات خود را در آن نمیبیند؛ پس چنین میگوید: خداوندا! این نامه عمل من نیست و حسنات خود را در آن نمیبینم؛ به او گفته میشود: همانا پروردگار تو نه گمراه است و نه فراموشکار، چرا که با غیبت کردن تو از مردم، عملت حبط و نابود شد؛ پس از آن بنده دیگری را میآورند و نامه عملش را به او میدهند و در آن طاعتهای بسیاری میبیند، آنگاه میگوید: بار الها! این نامه عمل من نیست زیرا که من این طاعات را انجام ندادهام به او گفته میشود فلانی غیبت تو کرده پس حسنات او به تو داده شد. »
۲- «مَنِ اغْتابَ اَخاهُ الْمُسْلِمَ بَطَلَ صَوْمُهُ وَ انْتَقَضَ وُضُوؤُهُ»
«هر کس غیبت برادر مسلمان خود را بنماید، روزهاش باطل میشود و وضویش شکسته خواهد شد. »
۳- «مَا النَّارُ فی الیَبْسِ بِأَسْرَعَ مِنَ الْغَیبَةِ فی حَسَناتِ الْعَبْدِ»
«غیبت در از بین بردن نیکیهای بنده، سریع تر است از آتشی که هیزم خشک را میسوزاند. »
۱۶- لواط و زنا
۱- پیامبر اکرم فرمود: «… مَنْ نَکَحَ اِمْرَاَةً حَراماً فی دُبُرِها اَوْ رَجُلاً اَوْ غُلاماً حَشَرَهُ اللَّهُ یَوْمَ القیامَةِ آنتن مِنَ الجیفَةِ تَتَأذّی بِهِ النّاسُ حَتّی یَدْخُلَ جَهَنَّمَ وَ لا یَقْبَلُ اللَّهُ مِنْهُ صَرْفاً وَلا عَدْلاً وَ اَحْبَطَ اللَّهُ عَمَلَهُ… »
«هر کس با زنی که بر او حرام است یا با مردی یا پسری از پشت نزدیکی کند خداوند سبحان، در روز قیامت او را با بویی که از بوی مردار، گندیده تر است محشور فرماید به گونه ای که همه مردم از بوی بد او در رنج باشند تا اینکه به دوزخ رود و پروردگار از او هیچ توبه و فدیه ای قبول نکند و همه اعمال خیر او را تباه سازد. »
۲- امام باقر فرمود: «عَبَدَ اللَّهَ عابدٌ ثَمانینَ سَنَةً ثُمَّ اَشْرَفَ عَلی اِمْرَأةٍ فَوَقَعَتْ فی نَفْسِهِ فَنَزَلَ الیها فَراوَدَها عَنْ نفسها فَطاوَعَتْهُ فَلَمَّا قَضی مِنْها حاجَتَهُ طَرَقَهُ مَلَکُ الْمَوْتِ فَاعْتَقَلَ لِسانُهُ فَمَرَّ سائِلٌ فَأشارَ اِلَیْهِ أنْ خُذْ رَغیفاً کانَ فی کِسائِهِ فَاَحْبَطَ اللَّهُ عَمَلَ ثَمانینَ سَنَةً بِتِلْکَ الزَّنِیَّةِ وَ غَفَرَ اللَّهُ لَهُ بِذلِکَ الرَّغیفِ»
«عابدی هشتاد سال عبادت کرد [روزی] از مکان مرتفع و بلندی چشمش به زنی افتاد؛ آن زن در دل او جای گرفت سپس به سوی او رفت و تمنّای کامجویی نمود و آن زن تسلیم او شد، پس از اینکه حاجتش را از آن روا ساخت، ملک الموت فرا رسید، زبان عابد بند آمد در این هنگام سائلی (گدایی) عبور میکرد به او اشاره نمود که قرص نانی که در زیر لباس اوست بردارد. خداوند متعال به خاطر آن زنا، عمل هشتاد ساله او را «حبط» نمود و به واسطه آن قرص نانی که احسان کرد، او را مورد آمرزش قرار داد. »
۱۷- نپوشاندن عورت میّت هنگام تغسیل
از رسول خدا نقل شده است: «مَنْ غَسَّلَ مَیِّتاً فَأدّی فیهِ الْاَمانَةَ کانَ لَهُ بِکُلِّ شَعْرَةٍ مِنْهُ عِتْقُ رَقَبَةٍ وَ رُفِعَ لَهُ بِهِ مائَةُ دَرَجَةٍ فَقالَ عُمَرُبْنُ الخطّاب: یا رَسُولَ اللَّهِ وَ کَیْفَ یُؤدّی فیهِ الْاَمانَةَ؟
قالَ: یَسْتُرُ عَوْرَتَهُ وَ یَسْتُرُ شَیْنَهُ وَ اِنْ لَمْ یَسْتُرْ عَوْرَتَهُ وَ یَسْتُرْ شَیْنَهُ حَبِطَ أجْرُهُ وَ کُشِفَ عَوْرَتُهُ فِی الدُّنْیا وَ الْاخِرَةِ»
«هر کس جنازه مسلمانی را غسل دهد و امانت را ادا بنماید، برای او به هر مویی از آن جنازه، ثواب آزاد کردن یک برده باشد و همچنین یکصد درجه رتبه او بالا رود.
عمربن خطاب گفت: یا رسول اللَّه چگونه ادای امانت کند؟ فرمود: عورت او را بپوشاند و اگر نقص عضوی دید آن را مستور دارد و چنانچه ستر عورت او نکند و عیب او را نپوشاند، اجرش تباه شود و در دنیا و آخرت عیوبش آشکار گردد. »
۱۸- سعایت و بدگویی
از پیامبر اکرم نقل شده است: «… وَمَنْ سَعی بِأخیهِ اِلی سُلْطانٍ لَمْ یَبْدُلَهُ مِنْهُ سُوءٌ وَ لا مَکْرُوهٌ أحْبَطَ اللَّهُ عَزَّ وَ جَلَّ کُلَّ عَمَلٍ عَمِلَهُ، فَاِنْ وَصَلَ اِلَیْهِ مِنْهُ سُوءٌ اَوْ مَکْرُوهٌ اَو أَذیً جَعَلَهُ اللَّه ُ فی طَبَقَةٍ مَعَ هامانَ فی جَهَنَّمَ… »
«هر کس نزد سلطانی، از برادر همکیش خود بدگویی کند، چنانچه از آن سلطان نسبت به او بدی یا چیزی که موجب ناراحتی او شود، پدید نیاید، خداوند عزّ و جل همه اعمال آن شخص بدگو را تباه سازد، و اگر بدی یا رنج یا آزاری از جانب سلطان به آن شخص برسد خداوند او را در دوزخ هم طبقه و هم ردیف هامان (وزیر فرعون) خواهد ساخت. »
۱۹- خیره شدن زن شوهردار به مرد نامحرم
از پیامبر اکرم وارد شده است: «اِشْتَدَّ غَضَبُ اللَّهِ عَزَّوَجَلَّ عَلی اِمْرَأَةٍ ذاتِ بَعلٍ مَلَاَتْ عینها مِنْ غَیْرِ زوجها اَوْ غَیْرِ ذی مَحْرَمٍ، فَاِنَّها اِنْ فَعَلَتْ ذلِکَ، اَحْبَطَ اللَّهُ کُلَّ عَمَلٍ عَمِلَتْهُ»
«خشم و غضب پروردگار عزوجل، بسیار سخت و گران است بر آن زن شوهرداری که چشم خویش را پر کند از دیدن مرد اجنبی و نامحرم به ناپاکی و هرگاه چنین کند، خداوند همه اعمال نیک او را نابود کند. »
۲۰- تهمت زدن به مرد یا زن پاکدامن
پیامبر اکرم فرمود: «… وَ مَنْ رَمی مُحْصَناً اَوْ مُحْصَنَةً أَحْبَطَ اللَّهُ عَمَلَهُ… »
«هر کس به مرد یا زن پاکدامنی تهمت زند، خداوند اعمال نیک او را «حبط» کند. »
۲۱- ستم کردن به کارگر
از رسول خدا نقل شده است: «… مَنْ ظَلَمَ أجیراً اَجْرَهُ، أحْبَطَ اللَّهُ عَمَلَهُ وَ حَرَّمَ عَلَیْهِ ریحَ الْجَنَّةِ… »
«هر کس در اجرت اجیر و مزد وی ستم کند، خداوند عمل او را «حبط» نموده و بوی بهشت را بر او حرام مینماید. »
۲۲- تکریم شرابخوار
از پیامبر اسلام نقل شده است: «مَنْ سَلَّمَ عَلی شارِبِ الْخَمْرِ اَوْ عانَقَهُ اَوْ صافَحَهُ أحْبَطَ اللَّهُ عَلَیْهِ عَمَلَ اَرْبَعینَ سَنَةً»
«هر کس به شارب خمر سلام کند و یا با او معانقه یا مصافحه نماید، خداوند عمل چهل سال او را «حبط» میکند. »
نویسنده کتاب احباط در انتها نتیجه میگیرد که «اگر عامل «حبط اعمال» را فقط منحصر در کفر و مانند آن بدانیم، بهناچار باید کلّیه روایات، تأویل شود و اگر غیر از کفر را نیز عامل «حبط» بدانیم (و این مطلب به خوبی از مجموع ادّله عقلی و نقلی استفاده میشود) این مسأله قابل تأمل است که آیا تک تک عوامل مذکور در روایات، به تنهایی عامل «حبط» تمامی اعمال نیک است یا اینکه هر کدام قسمتی از اعمال را باطل میسازد و یا مجموع آنها و در کنار هم عامل «حبط» میباشد. »
آنچه که مسلم است در حبط، اعمال فرد نشانه گرفته میشود و منظور از اعمال، حسنات یا کردیت هایی است که شخص آن را جمع کرده ولی با یک خطا یا گناه مورد نظر، خط بطلان بر روی آنها کشیده میشود. توجه به قاعده حبط از آنجهت خطیر است که اگر با روال معمول حسابداری و ترسیم حساب T، اعمال و کنشهای خود را بدون درنظر گرفتن این قاعده حسابرسی کنیم همیشه حساب خود را پر و خود را شخصی موفق میبینیم و در ارزیابی دچار خطای فاحش میشویم و نتیجه ای که به ما ارائه میدهد بسیار با قواعد الهی فاصله دارد و این سرآغاز کژی و انحراف در نحوه تفکر و برداشت خواهد بود. بنابراین برای ارزیابی دقیق چه از یک فرد حقیقی و چه از یک شخصیت حقوقی یا حتی جریان سیاسی باید قواعد خداوند اعمال گردد تا اولاً صاحب شاخص استواری برای تجزیه و تحلیلها شویم و بهمنزله چنگ انداختن به یک ریسمان محکمی که از انتها و اتصال نهایی آن نیز آگاهیم، باشد. در ثانی جاذبه «تعداد» و «شمارش» نتواند ما را در دام کمیت محض بیندازد و از حقیقت دورمان کند.
رژیم پهلوی را نمیتوان با سعی در نقل چند کار مثبت اندک و وزن دادن به ستون کردیت آن، از گناهانش کاست، اگر قواعد «تبدیل» یا «حبط» را باور داشته باشیم.
با این قواعد الهی، خدمات و اختراعات یهودیان در جهان را که گوش فلک فضای مجازی را پر کرده است و از آنها به عنوان کردیت های بسیار چشمگیر جهانی یاد میشود را نباید به حساب آورد چنانکه خداوند به حساب نمیآورد و باطل میداند.
شماره کردن پیشرفتهای آمریکا و اروپا در صنایع تکنولوژی یا نظامی برای اثبات برتری آنها را نمیتوان به رخ کشید چرا که از منظر قواعد الهی همه آن امتیازات با کشتار یا تأیید کشتار بیگناهان زایل و باطل است.
با این اوصاف باید دوباره حساب تی را رسم کرد و با قواعد الهی کردیت ها و دبیت ها را شمرد و حسابرسی عادلانه انجام داد. از خودمان گرفته تا جهانی که در آن زندگی میکنیم. با این توضیحات حالا جور دیگری سوره فجر را خواهیم فهمید.
در سوره فجر خداوند قانون خود را با صلابت تمام نسبت به قوم ثمود ابراز میدارد. در برخی از این آیات از اقامتگاه قوم ثمود خبر داده و میفرماید: «و ثمود الذین جابوا الصخر بالواد» که در این آیه از ساختمانهای قوم ثمود و این که آنان این ساختمانها را با بریدن صخرهها و سنگهای کوهها بنا میکردند، یاد شده است. همچنین مفاد این آیه میرساند که قوم ثمود در سرزمینی کوهستانی و پر از صخره زندگی میکردند.
در آیاتی دیگر خداوند متعال میفرماید: «ولقد کذب اصحاب الحجر المرسلین* و ءاتینهم آیاتنا فکانوا عنها معرضین* و کانوا ینحتون من الجبال بیوتاً ءامنین». قوم ثمود در سرزمینی به نام «الحجر» میزیستند؛ از همین رو خداوند آنان را «اصحاب الحجر» خوانده است. همچنین در این آیات از چگونگی اقامت و زیست قوم ثمود در سرزمین «الحجر»… که ناحیه ای کوهستانی و پرصخره و سنگ بود، سخن رفته است. آنان در کمال آسودگی و امنیت خاطر، از کوهها خانه میتراشیدند. از این آیات دریافت میشود مهارت قوم ثمود در تراشیدن کوهها، پیشرفت آنان و به ویژه تواناییشان در هنر معماری و مهندسی و نقشه کشی ساختمان، در این آیات مشهود است.
قوم ثمود در شهرسازی مهارت داشتند. حضرت صالح (ع) توانایی و مهارت قوم ثمود را در تراشیدن صخرهها و کوهها، عنایت و فضل الهی میدانست و پیوسته این حقیقت را به آنان یادآوری میکرد. خداوند متعال میفرماید: «و تنحتون من الجبال بیوتاً قرهین». واژه «فرهین» در این آیه، دو گونه قرائت معتبر دارد: «فارهین» و «فرهین».
۱- «فارهین» جمع واژه «فاره» به معنای کسی است که کارها را با مهارت به انجام میرساند. قرآن کریم در این آیه قوم ثمود را به استادی در تراشیدن خانهها ستوده است.
۲- «فرهین» جمع واژه «فره» به معنای شخص سرمست، سبک سر، رفاه طلب و اسراف کار است. اگر این واژه به این صورت قرائت شود، مفاد آیه، مذمت و نکوهش قوم ثمود را میرساند؛ چرا که آنان با ساختن خانههایی استوار در دل کوهها، سرمست و سبک سر شدند و در زندگیشان اسراف را در پیش گرفتند.
این دو معنا به ظاهر متناقض مینماید ولی در حقیقت چنین نیست. قوم ثمود از تواناییشان در تراشیدن خانهها از سنگ، استفاده بهینه کردند؛ اما آن را در راه رفاه طلبی و سرمستی تباهش ساختند. همین امر سبب شد که قرآن کریم به نکوهش و مذمت آنان بپردازد.
آنان تا جایی پیشرفت کردند که در دشتهای وسیع نیز کاخهایی استوار بنا نهادند و حضرت صالح (ع) این امر را به قومش یادآور میشود: «واذکروا اذجعلکم خلفاء من بعد عاد و بوّأ فی الارض تتخذون من سهولها قصوراً و تنحتون الجبال بیوتاً فاذکروا ءالاء الله ولا تعثوا فی الارض مفسدین»(و یاد آورید آن گاه که شما را از پس [قوم] عاد جانشین [آنها] کرد و شما را در این سرزمین جای داد که از جاهای نرم و هموار آن کاخها میسازید و کوهها را برای ساختن خانهها میتراشید؛ پس نعمتهای خدا را به یاد آرید و در زمین به تبهکاری مکوشید. )
و در جای دیگر گفت: «هو أنشأکم من الارض و استعمرکم فیها» (خداوند شما را از زمین [خاک] آفرید و شما را به آبادانی اش واداشت. )
از دیگر مظاهر پیشرفت قوم ثمود بنابر آیات قرآن علاوه بر تراشیدن خانهها در دل کوهها به عمران و آبادانی دشتها و زمینهای هموار نیز میپرداختند: «و بوّأ فی الارض تتخذون من سهولها قصوراً… » و بدین سبب به اطمینان و آرامش خاطر دست یافته بودند: «و کانوا ینحتون من الجبال بیوتاً آمنین» (و از کوهها خانهها میتراشیدند در حالی که ایمن و آسوده خاطر بودند.)[10]
آنان در کشاورزی، بهسازی اراضی، استخراج آب و استفاده از محصولات زراعی و باغی، به سطح بالایی از پیشرفت رسیده بودند.
قرآن کریم از لسان پیامبرش صالح (ع) این امر را به آنان یادآور میشود؛ آنجا که میفرماید: «أتترکون فی ما ههنا ءامنین. فی جنات و عیون. و زروع و نخل طلعها هضیم. و تنحتون من الجبال بیوتاً فرهین» (آیا شما را در آن چه اینجاست – یعنی نعمتها – ایمن خواهند گذاشت؟ و در باغها و چشمه سارها و کشتزارها و خرما بنها که شکوفهاش (میوهاش) نازک و لطیف است. و از کوهها استادانه (و با قرائت فرهین یعنی سرمستانه و از روی تکبر) خانهها میتراشید. )
قرآن کریم در این آیات به آسوده بودن قوم ثمود در سکونتگاههاشان و متنعم بودن آنان از زمینها و محصولات کشاورزی و باغی اشاره کرده است. آنان، کشتزارها و باغهای خود را از چشمه سارهایی که در اختیار داشتند سیراب میکردند و بسیاری از محصولات زراعی را به عمل میآوردند و به سبب حاصلخیزی باغات، به کاشت انواع مختلف درختان میوه به ویژه خرما میپرداختند.
قدرت قوم ثمود برای تسلط بر زمین، باغها، بوستانها و کشتزارهایی که آنان بر روی زمین پدید آوردند، خانههایی که در دل کوهها تراشیدند و کاخهایی که در دشتها ساختند، همگی از اراده خداوند بود که صالح (ع) نیز در این آیه بدان اشاره کرده است: «قال یا قوم اعبدوا الله ما لکم من اله غیره هو انشأکم من الارض و استعمرکم فیها فاستغفروه ثم توبوا الیه ان ربی قریب مجیب ([صالح] گفت: ای قوم من! خدای یکتا را بپرستید، شما را جز او خدایی نیست؛ اوست که شما را از زمین آفرید و شما را به آبادکردن آن واداشت؛ پس، از او آمرزش بخواهید و آنگاه به سوی او باز گردید که پروردگار من نزدیک و پاسخ دهنده است)».
ولی با داشتن تمامی این دانشها و پیشرفتها، ثمودیان بت پرست بودند. با پیامبر خدا از در دشمنی درآمدند. معجزه خدا و پیامبرشان را کشتند. آنها به فساد و حب مال گرفتار بودند و بر روی زمین طغیان کردند و این شد که در حسابرسی خداوند مردود شدند و گناهانشان دیگر اعمالشان را باطل کرد و این شد که عذاب برای پایان دادن به کار این قوم نازل گردید.
سوره الفجر
بِسمِ اللَّهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِیمِ
وَ الْفَجْرِ (۱) سوگند به سپیده دم
وَ لَیالٍ عَشرٍ (۲) و به شبهای دهگانه
وَ الشفْع وَ الْوَتْرِ (۳) و به زوج و فرد
وَ الَّیلِ إِذَا یسرِ (۴) و به شب هنگامی که میگذرد
هَلْ فی ذَلِک قَسمٌ لِّذِی حِجْرٍ (۵) آیا در این برای خردمند [نیاز به] سوگندی [دیگر] است؟
أَ لَمْ تَرَ کیف فَعَلَ رَبُّک بِعَادٍ (۶) آیا ندانسته ای که پروردگارت با قوم عاد چه کرد؟
إِرَمَ ذَاتِ الْعِمَادِ (۷) و [با آن شهر] اِرم که دارای [کاخهای] ستون دار بود؟
الَّتی لَمْ یخْلَقْ مثلها فی الْبِلَدِ (۸) که مانندش در شهرها [کشورها] ساخته نشده بود
وَ ثَمُودَ الَّذِینَ جَابُوا الصخْرَ بِالْوَادِ (۹) و با قوم ثمود چه کرد؟ همان قومی که صخرههای عظیم را در وادی [القری میان مدینه و شام] میبریدند و میتراشیدند
وَ فِرْعَوْنَ ذِی الأَوْتَادِ (۱۰) و با فرعون چه کرد؟ فرعونی که دارای [ساختمانهای محکم و استواری به شکل] میخها [ی وارونه همچون هِرَم] بود
الَّذِینَ طغَوْا فی الْبِلَدِ (۱۱) همانها که درسرزمین طغیان و سرکشی کردند
فَأَکثَرُوا فیها الْفَسادَ (۱۲) و در آنجا فساد کردند
فَصب عَلَیهِمْ رَبُّک سوْط عَذَابٍ (۱۳) پس پروردگار تو تازیانه عذاب را بر سر ایشان فرو ریخت
إِنَّ رَبَّک لَبِالْمِرْصادِ (۱۴) مسلّماً پروردگار تو در کمینگاه است
فَأَمَّا الانسنُ إِذَا مَا ابْتَلَاهُ رَبُّهُ فَأَکرَمَهُ وَ نَعَّمَهُ فَیقُولُ رَبی أَکرَمَنِ (۱۵) اما انسان هنگامی که پروردگارش وی را میآزماید و عزیزش میدارد و نعمت فراوان به او میدهد میگوید پروردگارم [چون شایسته و سزاوار بودم] مرا گرامی داشته است
وَ أَمَّا إِذَا مَا ابْتَلَاهُ فَقَدَرَ عَلَیهِ رِزْقَهُ فَیقُولُ رَبی أَهَنَنِ (۱۶) و امّا زمانی که پروردگارش او را بیازماید و روزی او را تنگ نماید، خواهد گفت: پروردگارم مراخوار و زبون داشته است
َکلابَل لا تُکرِمُونَ الْیتِیمَ (۱۷) این چنین نیست، بلکه [زبونی، خواری و دور شدن شما از رحمت خدا برای این است که] یتیم را گرامی نمیدارید
وَ لا تحَضونَ عَلی طعَامِ الْمِسکینِ (۱۸) و یکدیگر را بر طعام دادن به مستمند تشویق نمیکنید
وَ تَأْکلُونَ الترَاث أَکلاً لَّمًّا (۱۹) و میراث [ضعیفان] را چپاولگرانه میخورید
وَ تحِبُّونَ الْمَالَ حُبًّا جَمًّا (۲۰) وثروت را بسیار دوست دارید
َکلاً إِذَا دُکتِ الأَرْض دَکا دَکا (۲۱) این چنین نیست که میپندارید، هنگامی که زمین را به شدت درهم کوبند
وَ جَاءَ رَبُّک وَ الْمَلَک صفًّا صفًّا (۲۲) و پروردگارت بیاید و فرشتگان صف در صف حاضر آیند
وَ جِایءَ یوْمَئذِ به جهنّم یوْمَئذٍ یتَذَکرُ الانسنُ وَ أَنی لَهُ الذِّکرَی (۲۳) در آن روز دوزخ را بیاورند، در آن روز انسان متذکّر شود و کجا این تذکر برای او سودمند افتد؟
یقُولُ یلَیتَنی قَدَّمْت لحَِیاتی (۲۴) خواهد گفت: کاش برای زندگی خود (خیرات و حسناتی) پیشاپیش میفرستادم
فَیوْمَئذٍ لا یعَذِّب عَذَابَهُ أَحَدٌ (۲۵) پس در آن روز (خداوند کافر را چنان عذابی میرساند که) هیچ کس عذابی همسان عذاب او را بدو نمیرساند
وَ لا یوثِقُ وَثَاقَهُ أَحَدٌ (۲۶) و (در آن روز) هیچ کسی همچون خداوند او را به بند نمیکشد
یأَیتهَا النَّفْس الْمُطمَئنَّةُ (۲۷) ای انسان اطمینان یافته
ارْجِعِی إِلی رَبِّک رَاضِیةً مَّرْضِیةً (۲۸) به سوی پروردگارت بازگرد، در حالی که تو (از کرده خود در جهان و از نعمت آخرت) خوشنودی، و (خدا هم) از تو خوشنود است
فَادْخُلی فی عِبَدِی (۲۹) پس در میان بندگانم درآی
وَ ادْخُلی جَنَّتی (۳۰) و به بهشت من داخل شو
پینوشت:
[1] https://www.accountingtools.com/articles/2017/5/17/debits-and-credits
[2] Luca Pacioli
[3] https://www.investopedia.com/university/accounting/accounting1.asp
[4] کلبه کرامت، جلسه ۳۱۲ با موضوع تاریخ طرح ریزی استراتژیک اسلام ۵، تقوا و اطاعت – عدد و احصاء
[5] کلبه کرامت، جلسه ۳۳۹، دکترین حسابداری جمهوری اسلامی ۳۱/۱/۹۱
[6] تفسیر المیزان
[7] تفسیر المیزان
[8] تفسیر المیزان
[9] کتاب «احباط» نوشته حجت الاسلام جعفر طیاری
[10] http:maarefquran.org/index.php/page,viewArticle/LinkID,12529
ممنون از مطللب زیباتون فعالیت سایتتون کمه بیشتر مقاله بزارین