هوالحکیم
برای همهی مدافعین علم تثلیثی، و منکِرین علم توحیدی؛ کسانی که در سخنرانی ۱۶ آذر استاد عباسی بودند و صحبتهایش را موهن و عجیب یافتند؛ موهن به معارف و باورهای یقینیشان، و عجیب به لحاظ مخالفت با «علمی که کار میکند و میتواند تریبون بسازد»![۱]
خیلیوقت بود بنا داشتم متنی آکادمیک و متقن و مستند با موضوع «ایمان فلسفیـمسیحی، و نقش آن در استنتاج علوم مادیـتثلیثی» بنویسم؛ از آن متنهایی که اساتید رفرنسطلب را ارضا میکند! اما در أهمفَیالأهم، برای امسال، آن را از برنامهی پژوهشیام کنار گذاشته بودم تا به مسائل مهمتر برسم، هرچند تقریباً تحقیقات و فیشبرداری قسمت «بنیانهای فلسفه»ی آن تمام هم شده است و حتی در کلاسهایم تعلیمشان نیز دادهام. در طول سالیانی که به تحلیل انتقادی گفتمان[۲] فلسفه پرداختهام و فلسفه را با تمرکز بر مبانی آغازیناش در یونان مطالعه کردهام، یک نکته برایم از درس، به علم تبدیل شده است[۳] که: هیچ فیلسوف برجسته، مؤسس و «نظامساز»ی وجود ندارد مگر اینکه در تفکر فلسفیاش، نگاهی به اجداد یونانیاش داشته است؛ و این البته کشف من نیست و کسانی نروند جار بزنند که کشفالکشف کردهاند و آن اینکه کشف دیگران قبلاً مکشوف بوده است!
آلفرد نورث وایتهد معتقد است تمام تاریخ فلسفه تا به امروز، چیزی جز پانوشتی بر آثار افلاطون نیست؛[۴] یا «گادامر مدعی است که ما به تنهایی و فارغ از سنت تاریخی غرب قادر نخواهیم بود به یک سامان معقول دسترسی پیدا کنیم و لذا باید نخست به اصول و دستآوردهای سنت فلسفی و بهخصوص در افق وسیع تاریخ، جایگاه و موضع خویش در عصر کنونی را دریابیم و یکی از نقاط عطف این افق را میتوان در اندیشههای افلاطون جستجو کرد»[۵] و معروف است که «برتراند راسل، فلسفه را چیزی جز حاشیهنویسی بر محاورات افلاطون نمیدانست.»[۶] و من خودم معتقدم افلاطون، صرفاً یک جمعکننده و نظامدهندهی آراء اجداد فیلسوفش بود و بنابراین، فلسفه ریشه در بنیان و ایمان آغازینش دارد. بر این اساس، دو گروه هستند که در تاریکی، طی طریق میکنند:
یکم، منتقدینی که روشنفکری مدرن را بهصورت سطحی و بدون آگاهی از بنیانهای فلسفیـسوفیستی یونان نقد میکنند؛ و دستهی دوم، متحجرین مدرنی که دگماتیسمشان دفاع بیچونوچرا از مدرنیته و ساینس است بدون اینکه شناخت عمیقی از آبشخور اصلی ساینس در یونان داشته باشند و خالیاند از فهم دقیق فرایند رسیدن به علمِ پوزیتو «تریبونساز»، و نیز ناآگاهاند از ایمان فلسفیـمسیحی که جوهر[۷] ساخت این دیدگاهها و علوم است. معالوصف، شرایط پیشآمده و مسائل مطروحه توسط جامعهی علمی و آکادمیک ما، متأسفانه بسیار سطحیتر و ژورنالیستیتر از آن است بتواند در مقام شبهه، محرّکی باشد برای من به عنوان شاگرد کوچک استاد عباسی، که تقریر مقالهای علمی و تخصصی را به عنوان پاسخ به آنها بیاغازم و بهتر میدانم آن مقاله را در وقت مقتضی خود کلید بزنم؛ از این رو، گفتار آکادمیک را رها کرده بسیار ساده به ذکر چند درخواست بسنده خواهم کرد:
یکم، به عنوان یک دانشجو از محضر اساتید حقطلب و خداباور دانشگاهها، خصوصاً اساتید دانشگاه علامه طباطبائی، استدعا دارم اجازه ندهند پرچمداری مخالفت با کلام حق، و انذار بهجا و صحیح مقام معظم رهبری در خصوص «علوم غیرتوحیدی»[۸] ناخواسته و توسط اساتید مدعوّ، بهنام آنها زده شود؛ نگذارید پراگماتیستهایی که از علم، صرفاً انتظار کارکرد و «تریبونسازی» دارند و هیچ برایشان مهم نیست که ذات این علوم سبب انحراف جامعه و جوانان تحت تعلیمشان از خدا و آخرت و غیب میشود، ناخواسته دانشگاه آنها را عَلَمدار مبارزه با خواست خدا و قرآن و رهبر کنند.
دوم به دانشجویان خداباور و مؤمن به اسلام، خصوصاً دوستان دانشکدهی علوم اجتماعی دانشگاه علامه انذار میدهم که شما اکنون در محل امتحان خدا هستید؛ به حکم خدا «سخنان متعدد را بشنوید و نیکوترین را دنبال کنید». انذار استاد عباسی در خصوص «تثلیثی بودن مبانی علوم انسانی» در روز دانشجو، میتواند هدیهی خدا باشد برای شما در جهت گام برداشتن در مسیر علم حق؛ اما اندکی لغزش و زَلَّت، و گوشسپاری به هیاهوهای سیاسی و ظاهراً علمی ولی پوچ، میتواند افق پوزیتویسم و فیزیکالیسم را بر شما بگشاید؛ افقی که تنها چندماه گام برداشتن در مسیر آن کافی است تا شما را به فردی لیبرال و دنیاطلب تبدیل کند. اجازه ندهید یک روشنفکرِ لیبرالِ بیخیالِ دین و آخرت، از دروازهی دین وارد شود و با حدیث «کلّ ما حَکم بهِ العقل، حَکم بهِ الشرع» شما را اغوا کند که ساینس، محصول عقلانیت است و هرآنچه عقلانی است شرعی است! سادهلوح نباشید بلکه کَیِّس[۹] باشید؛ میان «عقل» در نگاه قرآنی تا «خرد بشری» زمین تا آسمان فاصله است.[۱۰] اجازه ندهید یک استادنما با رگباری از اسامی فیلسوفان غربی، اقناعتان کند که همهی حرفها را آنها زدهاند و شما هرچه که بگویید اختراع مجدد چرخ است!
اولاً یک استاد بزرگ و دلسوز، به خود اجازه نمیدهد هر سخنی را به دانشجو منتقل کند؛ شخصاً از یکی از اساتید محترم و کنونی گروه فلسفهی دانشگاه تهران شنیدم که استاد عظیمالشأن، دکتر جهانگیریِ بزرگ، به دانشجوی کارشناسی، همهی فلسفهی هیوم خصوصاً الهیاتش را نمیگفت زیرا معتقد بود توان انتقادی او فعلاً در حدّی رشد نکرده است که بتواند تمایز ریشهای نگاه دینی خودش را با مبنای فکری هیوم دریابد و ممکن است با تعمیمی بیجا، قلب خود را به انحراف بکشاند. کسی که هرچیزی را به بهانهی «آگاهی بیشتر»[۱۱] با لفاظی و استفاده از «بت کلاس»[۱۲] بر ذهن دانشجو القا میکند اغوا صورت میدهد. آیا شکی در این دارید که حتی یک کارشناس فلسفه، به راحتی میتواند با اراجیف چند فیسلوف ملحد، ذهن جوانی را که قلباً ایمانی هنوز نامستقر به خدا دارد به هم بریزد بهطوری که دیگر هرگز رو به قبلهی خدا نگرداند؟ این افتخار نیست بلکه مصداق «لِیُضِلَّ عَن سَبِیلِ اللَّهِ»[۱۳] است. کسی که به دانشجو القا میکند که «ریشهدار بودن علم غربی در تثلیث مسیحیان، آن را از اعتبار نمیاندازد چراکه این علم موشک هوا میکند، تریبون درست میکند و…» اگر نمیداند، بداند که چند چیز را با هم به دانشجویش هدیه میدهد: رکود و خمودگی و سرسپردگی در مقابل علم غربی، تابعیت و سکون و پویش نکردن برای رسیدن به نگاهی جدید به جهان و طبیعت انسان، بستن چشمان او برای فهم نکردن زیرایستاها و اصول متعارف پیشفرضگرفتهشده در علم غربی، و در یک کلام: «بازداشتن آنها از راه خدا»[۱۴] که همانا تحقیق در تأسیس علم توحیدی است.
ثانیاً بدانیم کسانی که به آراء گذشتگان اکتفا میکنند و دانشجو را به مطالعهی آنها فرامیخوانند و میگویند: «دوستانی که در چارچوب اندیشهی دینی دغدغه دارند به جرات به شما عرض بکنم انبوهی از بزرگان در اندیشهی دینی وجود دارند که خواندن آنها بسی راهگشا و روشنگر است»[۱۵] این کسان، سه چیز ندارند: نخست: «شناختی دقیق از وضع موجود»؛ دوم و تبع یکم: «مسئله»؛ و سوم و بالفطره: «قدرت تفکر برای حل مسئله». و چون خود واجد دید عمیق نیستند و فاصلهها و عمقها و مبادی و مبانی و اصول متعارف علوم را درک نمیکنند، باید با پایین کشیدن دیگران در حد خود، کمبودها و نقایص خود را مستور کنند و دانشجو را نیز در سطح دانستههای کهنه و پوسیدهی خود نگه دارند.
ثالثاً کسانی که تمام تلاش خود را میکنند تا دانشجو را از «اندیشههای بنیانبرافکن و انقلابی» دور نگه دارند، و از شما میخواهند اگر هم به دنبال یک پژوهش دینی هستید، گمشدهی شما «معرفتشناسی» است و میگویند: «از بین زندگان هم کم نداریم کسانی را که در چارچوب اندیشهی دینی سخن میگویند و کلی هم استدلال دارند که پروژههای معرفتشناختی خواندنی محسوب میشوند»[۱۶] اینها نادانسته حرف نمیزنند؛ اتفاقاً میدانند که چه میخواهند. «شایان ذکر است که مباحث زیادی که اخلاقی یا سیاسی تلقی شده، و به مطالب صرفاً عملی مربوط دانسته میشوند، در واقع حاوی مطالب فلسفی عمیقتری هستند … و اهل عمل، ممکن است همیشه نسبت به مبانی آن آگاه نباشند. سیاست و اخلاق، و نظریههای کلی مربوط به طبیعت انسان، و متافیزیک و معرفتشناسی را نمیتوان از هم جدا کرد.»[۱۷] و بدانیم که «معرفتشناسی»، یک فلسفهی مرتبهی دوم است و خود بر بنیان یک هستیشناسی و انسانشناسی قرار گرفته است؛ و آیا نقطهی ضعف کنونی جامعهی علمی ما در بحث تحول در علوم انسانی، همینجا نیست؟
بزرگان کنونی ما سه دستهاند: دستهای که ذوب در علوم مدرن هستند و فیزیک مدرن را به عنوان هستیشناسی صحیح، پذیرفتهاند؛ فیزیکی که در آن خدا و روح هیچ جایگاهی ندارد زیرا از فیلتر پوزیتیوسم گذشته است؛ فیزیکی که منهای ترنسفیزیک است. معرفتشناسی مبتنی بر این فیزیک که روح درش جایگاهی ندارد، علیالقاعده باید به مغزگرایی نیل کند و میکند و شیوهی معرفت انسان را مبتنی بر سازوکارهای نوروساینس رقم میزند. دستهی دوم، بزرگانی هستند که تلاش مینمایند هستیشناسی افلاطونیـارسطویی که توسط حکمای قدیم ما تأیید شدهاند را توسعه دهند؛ در این هستیشناسی نیز ترنسفیزیک جایگاهی ندارد بلکه در کنار مباحث متافیزیک و بحث از «ماده و صورت»، به «محرک نخستین» نیز پرداخته شده است. در حوزهی انسانشناسی نیز، تئوری انسان سهجزئی افلاطونـارسطو، پذیرفته و اصلاحاتی روی آن صورت گرفته است که با نگاه دینی همخوان گردد، اما به هر حال، معرفتشناسی خاص خود را خروجی میدهد. و دستهی سوم، کسانی هستند که بنیادین فکر میکنند و برای فلسفههای مرتبهی دوم (مضاف)، در جستوجوی بنیادی حکمیـدینی هستند؛ منتقدین اینها، بیشک دستهی نخستاند.
استادی که اعتقادی به علم توحیدی دینی ندارد اما از طرفی تلاش دارد در سیستم حکومت دینی، هیئت علمی دانشگاهی شود که مال حکومت دینی است، نمیتواند و عاقلانه نیز همین است که دانشجو را علناً و صراحتاً از راه خدا باز ندارد و ضد دین سخن نگوید بلکه بهترین راه برایش این است که به قول عوام، او را سر کار بگذارد: «دوستانی که در چارچوب اندیشهی دینی دغدغه دارند به جرات به شما عرض بکنم انبوهی از بزرگان در اندیشهی دینی وجود دارند که خواندن آنها بسی راهگشا و روشنگر است … کسانی که در چارچوب اندیشهی دینی سخن میگویند و کلی هم استدلال دارند که پروژههای معرفتشناختی خواندنی محسوب میشوند.»[۱۸] (بابت جملهبندی نازیبا من بیتقصیرم) لهذا تلاششان را بر این میگذارند که کسی بنیادین فکر نکند زیرا تمام داشتههایشان یعنی علم مدرن دچار تزلزل خواهد شد. و من به عنوان یک طلبهی استراتژی، و فردی نسبتاً آگاه به فلسفه، و کمی معتقد به دین، به دانشجویان عرض میکنم که امروز، معدودند نهادهایی که در تولید علم دینی از مبدأ، یعنی بنیادها و زیرساختها کار میکنند و از میان همین انگشتشماران، یکی از بزرگپرچمداران این وادی، اندیشکدهی یقین است و بنابراین حملهی این مضطربان، بیدلیل نیست.
معدودند کسان و نهادهایی که عبور از فیزیکالیسم در حوزهی هستیشناسی را در دستور کار دارند، و یکی از معدودین، استاد حسن عباسی با نظریهی «خلق و جعل» است.[۱۹] معدودند کسان و نهادهایی که عبور از انسانشناسی فلسفی، و نوروساینسیسم مدرن در حوزهی انسانشناسی را در دستور کار دارند، و یکی از معدودین، استاد حسن عباسی با چارچوببندی «انسانشناسی قرآنی» است.[۲۰] و حتی معدوند کسانی که مبتنی بر بنیادهای هستیشناسانه و انسانشناسانهی قرآنی به مبحث معرفتشناسی بپردازند و در میان این معدودین، استاد حسن عباسی با پرورش و تولید مباحث «جنین حکمت» و «معرفت تراز»، از شاخصین میباشند.[۲۱] ناشناخته ماندن این نظریات و بسیاری نظریات دیگر ایشان که در طول ۵۴۵ جلسه در دورهی کلبهی کرامت، ارائه شده است، معلول کمکاری و خودخواهی ما شاگردان آن بزرگوار است؛ خودخواهایم چون به صِرف اینکه خودمان شنیده و مستفیض شدهایم راضی و قانع گشتهایم و استفادهمان را میکنیم بدون اینکه به فکر جامعهی تشنهی معرفتمان باشیم؛ و کمکاریم چون نمیدانیم چه مسئولیتی بر دوشمان قرار گرفته است و چه باری را برداشتهایم، همانطور که از روز ازل، انسان نمیدانست و پذیرفت.[۲۲] و من پیرو و پشتبند این سوزن که به دیگران زدهام، جوالدوزی به خودم و دیگر شاگردان استاد خواهم زد.
از اینکه مطلب طولانی شد عذرخواهم چراکه قول داده بودم فقط چند نکته و درخواست کوتاه بنویسم. خدا همهی ما را به راه راست هدایت کند. انشاءالله.
حسین افتخاری
۹۳/۹/۲۱
[button color=”blue” link=”http://dl-abbasi.ir/Amir/1393/Elme%20Taslici.pdf” size=”big” align=”center” font=”0″ radius=”10″ icon=”momizat-icon-arrow-down”]دانلود به صورت PDF[/button]
* کارشناس ارشد فلسفهی غرب و نخبهی دانشگاه تهران ـ معلم فلسفه و عضو هیئت علمی اندیشکدهی یقین.
[۱] آرش حیدری، دانشجوی دکتری ـ معلم مدعوّ دانشکدهی علوم اجتماعی دانشگاه علامه طباطبائی ـ فیسبوک شخصی ایشان: Arash Heydari
[۲] منظورم روش فرکلاف نیست!
[۳] برای شناخت تمایز «درس» از «علم» به جلسهی ۵۴۰ کلبهی کرامت، استاد حسن عباسی با موضوع «معرفت تراز ۱» مراجعه شود.
[۴]The safest general characterization of the European philosophical tradition is that it consists of a series of footnotes to Plato. Alfred North Whitehead, Process and Reality, p. 39 [Free Press, 1979].
[۵] محمد ضیمران، گفتوگو در حاشیهی کتابش «افلاطون، پایدیا و مدرنیته» ـ انتشار در سایت ماهنامهی حکمت و فلسفه:
http://www.ettelaathekmatvamarefat.com/new/index.php?option=com_content&view=article&id=603:1391-09-06-07-30-17&catid =37: mag-8&Itemid=45
[۶] مقالهی «فلسفه چیست؟»، رضا علیزاده ممقانی، روزنامه ایران، شماره ۳۹۹۸، ۲۱/۵/۸۷ صفحه ۱۰ (فرهنگ و اندیشه(؛ و بسیاری از سایتهای فلسفی.
[۷] به معنای زیرایستا Substance .
[۸] رهبری معظم در ۱۱/۰۴/۱۳۹۳ در دیدار با اساتید دانشگاهها بیان داشتند: « مسئلهى دیگر هم مسئلهى علوم انسانى است … حقیقتاً ما نیازمند آن هستیم که یک تحوّل بنیادین در علوم انسانى در کشور بهوجود بیاید. این به معناى این نیست که ما از کار فکرى و علمى و تحقیقىِ دیگران خودمان را بىنیاز بدانیم – نه، برخى از علوم انسانى ساختهوپرداختهى غربىها است؛ در این زمینه کار کردند، فکر کردند، مطالعه کردند، از آن مطالعات باید استفاده کرد – حرف این است که مبناى علوم انسانى غربى، مبناى غیرالهى است، مبناى مادّى است، مبناى غیر توحیدى است؛ این با مبانى اسلامى سازگار نیست، با مبانى دینى سازگار نیست. علوم انسانى آنوقتى صحیح و مفید و تربیتکنندهى صحیح انسان خواهد بود و به فرد و جامعه نفع خواهد رساند که براساس تفکّر الهى و جهانبینى الهى باشد؛ این امروز در دانشهاى علوم انسانى در وضع کنونى وجود ندارد؛ روى این بایستى کار کرد، فکر کرد.»
[۹] امام علی (ع): یَا هَمّامُ! المُؤمِنُ هُوَ الکَیِّسُ الفِطن؛ مؤمن، زیرک و هوشمند است. » نهجالبلاغه، خطبهی همّام، نسخه صبحی صالح، ص۳۰۳، خطبه ۱۹۳ .
[۱۰] برای بررسی قوای ادراکی انسان از منظر دین و فلسفهی غرب و فلسفهی اسلامی، به جلسات متعدد «انسانشناسی» در کلبه کرامت و نیز جلسهی «انسانشناسی فلسفیـدینی» حقیر رجوع شود.
[۱۱] آرش حیدری، فیسبوک شخصیاش: Arash Heydari .
[۱۲] فرانسیس بیکن، معتقد بود چهار مانع و پیشداوری بر سر پژوهش حقیقی وجود دارد و آنها را ذیل چهار نوع بت معرفی کرد: بت قبیله، بت غار، بت بازار، بت کلاس (نمایش)، که عبارت است از خطاهایی که از تعلیمات و استدلالهای غلط فلاسفه و ارائهدهندگان نظریات، حاصل میشود. برای اطلاعات بیشتر رک: محسن جهانگیری، احوال و آثار و آراء فرانسیس بیکن، تهران، علمی و فرهنگی، چاپ اول، ۱۳۶۹ ؛ یا رک: آلن چالمرز، چیستی علم، ترجمه سعید زیبا کلام، تهران، سمت، ۱۳۷۹ .
[۱۳] قرآن مجید، سورهی مبارکهی لقمان، آیهی ۶ ؛ سورهی مبارکهی حج، آیهی ۹ .
[۱۴] الَّذِینَ یَصُدُّونَ عَن سَبِیلِ اللّه ـ سورهی مبارکهی هود، آیهی ۱۹؛ سورهی مبارکهی ابراهیم، آیهی ۳؛ سورهی مبارکهی توبه، آیهی ۳۴ .
[۱۵] آرش حیدری، فیسبوک شخصیاش: Arash Heydari .
[۱۶] آرش حیدری، فیسبوک شخصیاش: Arash Heydari .
[۱۷] تاریخ فلسفهی یونان ، دبلیو. کی. سی. گاتری، ترجمه حسن فتحی، انتشارات فکر روز، جلد دهم فارسی، ص ۲۲
[۱۸] آرش حیدری، فیسبوک شخصیاش: Arash Heydari .
[۱۹] رک: استاد حسن عباسی، دروهی کلبهی کرامت، جلسات: ۴۳۵، ۴۳۸، ۴۴۰، ۴۴۲، ۴۴۵، ۴۴۷٫
[۲۰] رک: استاد حسن عباسی، دروهی کلبهی کرامت، جلسات: ۹، ۱۶۰، ۱۷۵، ۲۴۱، ۲۴۲، ۳۷۲، ۵۱۴٫
[۲۱] رک: استاد حسن عباسی، دروهی کلبهی کرامت، جلسات: ۷، ۸، ۱۲، ۱۲۱، ۳۴۰٫
[۲۲] إِنَّا عَرَضْنَا الْأَمَانَهَ عَلَى السَّمَاوَاتِ وَالْأَرْضِ وَالْجِبَالِ فَأَبَیْنَ أَن یَحْمِلْنَهَا وَأَشْفَقْنَ مِنْهَا وَحَمَلَهَا الْإِنسَانُ إِنَّهُ کَانَ ظَلُومًا جَهُولًا؛ ما امانت [الهى و بار تکلیف] را بر آسمانها و زمین و کوهها عرضه کردیم پس از برداشتن آن سر باز زدند و از آن هراسناک شدند و[لى] انسان آن را برداشت؛ راستى او ستمگرى نادان بود.
تشکر! خیلی مفصل و حتی با رفرنس!
مثل همیشه عالی
آیتالله جوادی آملی با انتقاد از اظهارنظرهای تمسخرآمیز نسبت به دینی شدن علوم، گفتند: متأسفانه برخی افراد با برگزاری همایش، از اسلامی شدن علوم با طنز و تمسخر یاد میکنند؛ همه باید بدانند تمامی علوم فعل خداوند است و این افعال انسان است که یا اسلامی هست یا الحادی.
ایشان تاکید فرمودند:
راه اسلامی شدن مراکز دانشگاهی، اسلامی شدن علوم در دانشگاهها است.
http://goo.gl/ncj9Sl
در این درخواست ؛ انذارها و دعوت های خوبی از دانشجویان در دانشگاههای کشور مطرح شده است . خیلی خوب.
اما از نویسنده محترم ، تقاضا دارم با توجه به تسلط خوبی که بر فلسفه دارند چند مورد از نکات تثلیثی در فلسفه را برای روشن تر شدن ذهن ها بنویسند و در سایت قرار دهند تا افرادی هم که رشته تحصیلی آنها فلسفه نبوده و نیست با ” تثلیث ” در این رشته کمی بهتر آشنا شوند و اگر برخی برهان های قرآنی و روایی و عقلی در جهت نشان دادن باطل بودن آن موارد را در کنار توضیحات شان ذکر کنند ، بهتر می تواند دانشجویان و افراد جویای حقیقت را اقناع کند. با تشکر
احسنت بر شما آقای افتخاری عزیز. حقیقتا استفاده کردیم
نکته ی جالب اینجاست که آقای حیدری آثار ابن سینا، شیخ اشراق، ملاصدرا و … و همچنین علمای در قید حیات را از لحاظ معرفت شناسی خواندنی تلقی می کنند، حال آن که معرفت شناسی ابن سینا، فارابی، غزالی، کندی، سهروردی و … ریشه در اپیستمولوژی افلاطون و ارسطو دارد و علمای فعلی نیز همواره مبانی معرفت شناسی ساینس را و حتی آنتولوژی و آنتروپولوژی علوم انسانی امروز غرب را قبول ندارند. چه طور ما بر معرفت شناسی این علما تاکید داریم اما خبری از آن در سخنان خودمان نیست!
صدرالمتالهین که خود اعتراف می کند که مبانی فلسفه مرا در سایه نگاه داشته بود و از حقیقت دور کرده بود.
صحبت از معرفت شناسی می کنیم اما پوسته و سطح ساینس را نظر می کنیم.
در همین رشته ی جامعه شناسی کسی را که پدرعلم جامعه شناسی می دانند (بگذریم که خود معترف است که خواندن کتاب مقدمه ی ابن خلدون مرا متوجه کرد که می توان جامعه شناسی را به صورت علم پایه گذاری کرد) مگر مبنای معرفت شناختی خود را از فیزیک نیوتن نگرفته است؟ او که دید مبنای تجربی در علم فیزیک جواب می دهد و پیشرفت های خوبی را در فیزیک رقم می زند، ناشیانه این اپیستمولوژی را به علوم انسانی تعمیم داد و لذا نام علم جامعه شناسی ابتدا فیزیک جامعه یا مکانیک جامعه بود. آیا نه این است که انسان و اجتماع موجوداتی بس پیچیده هستند و شناخت آن ها نیازمند بررسی های فراتر از تجربه است و انواع نیازهای روحی، معنوی، الهی و …. در انسان و اجتماع وجود دارد که با نگاه بسته و محدود پوزتیویستی – با این استدلال که چون این نگاه در علوم تجربی جواب داد – قدم موثری در خدمت به علوم انسانی برنداشته ایم؟ آگوست کنت بیچاره و نادان که قدم در این راه گذاشت، بنده ی خدا دست آخر دیوانه و راهی تیمارستان شد. به قول خودمون:
هنگ کرد!
اتفاقا عمده ی اشکال ما به علوم انسانی غرب معرفت شناسانه و اپیستمولوژیک است. معرفت شناسی ساینس از دید ما زیر سوال است و تا اصلاح نشود مصداق علم نافع نخواهد بود.
آری غرب از ساینس می گوید و ما از علم، آن هم علم نافع.
غرب از خرد و عقل می گوید و مولای ما در نهج البلاغه از دفائن العقول.
فیلسوف در جستجوی حقیقت است و حکیم به حقیقت دست یافته است و عارف، خود، تجلی حقیقت است.
فؤاد، شهود، تذکر، چشم دل و یا هر نام دیگری که برایش قائل باشیم، در پیشبرد ساینس و فلسفه و … چه نقشی دارد؟
عاقلان نقطه ی پرگار وجودند ولی عشق داند که در این دایره سرگردانند
و در جواب پوزتیویست ها: چشم دل باز کن که جان بینی آن چه نادیدنیست آن بینی
آیا این ها تعابیر ذوقی است و یا کاملا علمی و حکمی؟
جای این مفاهیم که مرتبه ای بسیار بالا و دقیق از کشف حقیقت است در فلسفه کجاست و فلسفه – که غرب این قدر پزش را می دهد – جز خشک انگاری و راهی تیمارستان کردن بزرگان خود چه دستاوردی برای غرب داشت؟ همین امروز در غرب می گویند: فلسفه نردبانی بود که تمدن غرب از آن بالا رفت و حالا آن را دور انداخته است. حال آن که حکمت دور انداختنی نیست ……………..
فهمتان حسینی
معرفت شناسی تان توحیدی
اربعین عاشقان تسلیت
سلام خدمت شما و همه شاگردان حق جوی حکیم استاد عباسی
و درود بر خود استاد
من کارشناس ارشد تحقیقات هستم.
تا آنجا که کلاس ها و مباحث استاد عباسی را پیگیری کرده ام ، ایشان همیشه با دلیل و مدرک و سند محکم ، صحبت می کنند . و اگر نکته ای را مطرح می کنند قطعا برای همه زیر و بم آن تحلیل ارائه می دهند. نمی گویم موضوع تثلیثی بودن علوم برایم کامل حل شده است با وجود این که چندین ماه است مباحث ایشان را در این رابطه مطالعه می کنم و می اندیشم. ولی دکتر عباسی را فردی اندیشمند و در پی کشف حق یافته ام، منطقی ؛ اهل علم و عمل.
برعکس آن چیزی که خود من در این چند سال حضور در دانشگاه های مختلف از اساتید دانشگاه دیده ام. به ندرت اساتید با سند و مدرک حرف می زنند تازه اگر هم بلند شویم و بگوییم استاد محترم حرف شما اشتباه و غیر عقلانی به نظر می رسد و با فهمی هم که از قران داریم جور در نمی آید ، با شدید ترین لحن ها با ما برخورد می کنند. اساتیدی که به راحتی به کتاب های دانشگاه ایمان آورده اند و آنها را حفظ کرده اند گویا باورشان این است که تمام سوال های دنیا پاسخ داده شده است و نیازی نیست که آنها جواب های تازه تری تولید کنند و بر آن شده اند تا همه چیز را حفظ کنند و به مغز شاگران خود بریزند!!
باید به اساتید محترم بگویم که : نخیر آقا این بشر دوپا هنوز هیچ چیز از این دنیا را کشف نکرده که بخواهد ادعا کنند دنیا را کامل فهمیده است!!
حتی در علوم تجربی هم به پایان راه نزدیک هم نشده ایم، اگر همه چیز کشف شده و نیازی به نو اندیشی نیست، پس چرا هنوز انسان در برابر سرطان ناتوان است ؟ چرا برای ایدز هر روز تحقیق می شود؟ چرا این همه مرگ و میر ساده هرروز اتفاق می افتد؟ و هزاران نقص دیگر
کجای کاریم؟ هنوز انسان نتوانسته حتی به طور کامل کره زمین را کشف کند و معماهای آن را حل کند چه رسد به میلیارد ها میلیارد کهکشان که باید شناخته شود.
حرفم در یک کلام این است: که اساتید محترم دانشگاه ها هنوز خیلی زود است که تصور کنیم همه چیز را دانشمندان پاسخ داده اند و ما باید فقط آنها را از بر کنیم!
قطعا اساتید و دانشجویان حق جو، در این اشاره استاد عباسی، تامل خواهند کرد ؛ انشاالله که خداوند نور علم را بر دل های ما بتاباند.
انشاءالله
بسمه تعالی
علوم انسانی غربی؛ راه یا بی راه
به نظر می رسد علوم انسانی غربی و مبانی آن پیش از آنکه مورد بررسی و مداقه قرار گیرد و صحت و سقم آن ارزیابی شود، میان بخشی از جامعه علمی به عنوان امری واضح و بدیهی پذیرفته شده است و همه گزاره های مخالف با آن به عنوان مخالفت با حقیقت بدیهی تلقی شده و مورد نقد شدید و حتی تمسخر قرار می گیرد. سوال اینجا است که اگر این مبانی در گذشته مورد بررسی دقیق قرار نگرفته اند چرا باید همچنان این مسیر اشتباه طی شود؟ آیا زمان آن نرسیده است که اشتباهات گذشته مورد بازبینی قرار گیرند و پژوهشگران و دانشمندان با نگاهی منصفانه به دنبال حقیقت باشند و خطاهای گذشته را اصلاح نمایند؟
برخی از سوالاتی که می توان در حوزه علوم انسانی غربی مطرح کرد به شرح زیر است:
۱- آیا مبنای علوم انسانی غربی، فلسفه یونانی ماده گرایی است که سوال اصلی خود را یافتن چیستی عالم می داند و در مورد کیستی خالق عالم بدون موضع است؟
۲- آیا تعریف علوم انسانی غربی از انسان ریشه در فلسفه یونانی ماده گرا دارد و به غیب و ماوراء نظر ندارد؟
۳- آیا علوم انسانی غربی به شناخت واحدی از انسان دست یافته و یک تعریف واحد و متفق القول از انسان ارائه داده است؟
۴- آیا در علوم انسانی غربی تعریفی جامع و مانع از انسان ارائه شده و شناخت کاملی از انسان به دست آمده است؟
۵- آیا علوم انسانی غربی به همه سوالات مربوط به انسان پاسخ می دهد و هیچ یک از ابعاد او را مغفول نمی گذارد؟
۶- آیا علوم انسانی غربی در مورد رفع نیازهای انسان کارنامه قابل قبولی ارائه کرده است؟
۷- آیا علوم انسانی غربی زمینه رشد انسان های بزرگ و قابل ستایش را فراهم آورده است و دارای شاهد مثال های متعدد است؟
۸- آیا علوم انسانی غربی در مورد مهم ترین موضوع، یعنی خداوند موضع مناسب و قابل قبولی ارائه کرده است؟
و . . .
سوالی که باید در پایان مطرح کرد این است که آیا می توان به این علوم انسانی غربی، به عنوان تنها راه سعادت جامعه نگریست و راه حل پرسش های خود را اعم از معرفتی، سیاسی، اقتصادی، اجتماعی و فرهنگی با پذیرش بی چون و چرای آن و تسلیم قواعد آن شدن یافت؟ آیا می توان برای دفاع از آن سینه چاک کرد و از مال و جان و آبروی خود مایه گذاشت و منتقدان را مورد شدیدترین انتقادها قرار داد و به این کار افتخار نمود؟
سلام و درود خدمت همه اندیشه جویان عزیز بخصوص استاد افتخاری عزیز
کسی که خوابیده رو می شه بیدار کرد ولی کسی که خودش رو به خواب زده هرگز…….
بسیار زیبا پرمعنی و روشن بیان کردید.
ان شاالله که به راه راست هدایت شوند و از خواب خرگوشی بیدارشوند آنان که باید بشنوند و بخوانند!!!
یاعلی
پیشنهاد نوشتن مقالهای در باب تثلیث در فلسفه، پیشنهادی بسیار بهجاست و واقعاً وظیفهایست بر گردن کسانی مثل من که خدا در این مسیر قرارمون داد و از سوی دیگه استاد عباسی رو هم بالا سرمون گذاشت که تندبادهای فلسفه، ما رو با خودش نبره و به هیچ نظام و چهارچوب فلسفی دل نبندیم؛ خدا میدونه قصد توهین یا کوچکسازی عزیزان فلسفهخونده رو ندارم، اما به جرأت میگم و بر سر این موضوع حاضرم مباحثه کنم که «هیچ فلسفهخوندهای، چه فلسفهی غرب خونده باشه چه فلسفهی اسلامی، نه دید، نه رویکرد، نه روش، و نه عمقبینی ماها استراتژیخوندهها رو در نقد گفتمان فلسفه از منظر جامعهسازی دینی نداره». و خدا از ما نمیگذاره اگر دست روی دست بگذاریم و از علممون و نگاهمون و روشمون و رویکردمون در جهت تنویر افکار استفاده نکنیم؛ اما چه کنیم که هزار گرفتاری داریم؛ مبتلائیم به دانشگاه و نظام سنجشش؛ مبتلائیم به کار و زندگی و عیال و … ؛ خدایا فرصتی عطا کن و پیش از آن همتی ده تا گامی در راه تو برداریم. انشاءالله
باسلام وسپاس فراوان از جناب افتخاری عزیز وآرزوی طول عمر برای حکیم حسن عباسی بزرگ… جناب افتخاری از مطلب شما بسیار استفاده کردیم.. انشالله خداوندبه شما توفیق بدهد وهمچنین این طایفهی ازقافله جامانده را به راه راست هدایت کند.
سلام بر برادر ارجمندم جناب آقای افتخاری
مطلب شما ساختاری منسجم،متقن و قابل دفاع دارد.سپاسگزارم از آن عزیز اندیشه ورز و اندیشه ساز تعالی نگر
و اما چند نکته به دوست فیلسوفم جناب حیدری:
۱-رویکردی که شما در انتقاد از دکتر عباسی به ان اهتمام ورزیده اید خود یک نوع تریبون سازی و اشاعه این هیاهو سالاری است.شان علم ایجاب میکند که نقد آن ،واجدآداب و ادبی باشد.
۲-هدف از نقد علم چیست؟نقادان علم و فیلسوفانی که شما ازآن نام بردید،وجوه ایجابی آنها در علم جدید چه بوده است؟جایگاه تعالی انسان در گزاره های علمی علم پیشنهادی شما از یکسو و فلاسفه غرب چیست؟
۳-علم دگرگون ساز شما چه ویژگیهایی دارد؟
۴-اشاره داشتید که اندیشه دینی یک حقیقت است در میان هزاران…. یعنی شما به تکثر حقیقت اعتقاد دارید.سوال:
از درون این تفکر ،جه علم رهایی بخشی برای بشر بیرون آمده و خواهد آمد؟؟؟
۵-وجوه سلبی علوم تثلیثی از دل حقیقت قران بیرون آمده و وجوه ایجابی علم توحیدی نیز از دل قرآن تولید شده است نه متوسل شدن به ابزار فحش.اگر مسلمانید این جمله باید برای شما اشنا باشد:لا اله الا الله …فکر کنم یادتان آمد…یادتان نرود فحش خود یک نوع تربون سازی است.وجه ایجابی علم توحیدی ، با این ابزار بیگانه است.این ابزار شایسته غوغا سالاران است و نیک میدانید که عمری محدود دارد به گذر یک لحظه…
منتظر جواب ان شبه فیلسوف هستم تا مرا ارشاد کند….
با ارادت
سلام علیکم
احتراماً، خوب بود به جای کلی گویی یک جمله کلیدی را مطرح می کردید و ذهن مخاطب را به چالش می کشیدید به طوری که دائم خودش را در مقابل سؤالش ببیند. شاید عده ای باشند که به قول معروف هنوز هم در باغ نیستند و نفهمند و ندانند که لیبرال و دنیاطلبی تا چه حد با رشته دانشگاهی شان در ارتباط و از طرفی با هدف از خلقتشان در تضاد است.
من از خود می پرسم ” هدف از خلقت انسان بندگی و عبادت است، آیا دانشگاه و مدرک های دانشگاهی من را به خدا نزدیک کرد و یا اینکه موقع نماز در دانشگاه به خود گفتم که برای تحصیل به دانشگاه آمدم و نه برای مسجد و نماز جماعت؟
اعتقاد دارم که با انبوهی از مدارک دانشگاهی می توان از روی پل عابر و امثالهم گذشت، ولی آیا می توان از پل صراط هم گذشت؟ از بین دانشگاه، مدرک های دانشگاهی و … کدامیک توان تضمین دارند؟ قطعاً دین امر شخصی و فردی نیست.
مطلبی که نوشتید عالی بود.
خیلی ممنون
باسلام مجدد خدمت استاد افتخاری عزیز وآرزوی طول عمر برای حکیم حسن عباسی بزرگ.. نکاتی داشتم که میخواستم خدمت دوست عزیز ومومنمان جناب آقای آرش حیدری عرض کنم:
۱-اگر منظورتان از تریبون،گفتمان است که همه میدانیم که گفتمان سازی اساس وارکان هر تفکر ومکتبی است وهر صاحب اندیشه ای تا اندیشه ی خود رابه گفتمان عمومی عصر خودتبدیل نکند درحال انجام کاری بیهوده است، اما اگر منظورتان از تریبون، همین تریبون های امروزی است که ابزار خودنمایی عده ای شده است، باید بگویم که اولا: حکیم عباسی بزرگ، امروز و دیروز نیست که این حرف هارا درجامعه فریاد میزند، بلکه از زمانی که من وشما کودکی بیش نبودیم، این ادبیات برعلیه علوم انسانی غربی توسط این دانشمند فرزانه درادبیات علمی کشور باب شد واگر نگوییم پیشگام، قطعا یکی از اولین پیشگامان تحول درعلوم انسانی در مملکت ما،حکیم عباسی بزرگ بوده اند. بنابراین این شخصیت بزرگ پس از گذشت این همه سال هیچ نیازی به تریبون سازی ندارد.
۲-من دانشجوی فلسفه نیستم وچیزی هم از دیدگاه میشل فوکو درباب علم سردرنمیآورم، اما این نکته را بدانیدکه: تریبون را کسی برای خود میسازد که اول راه است ومیخواهد به وسیلهی آن تریبون به منزلت وجایگاه اجتماعی و آوازه ای برسد؛ اما شما با یک جستجوی سادهی نام این حکیم بزرگ به زبان انگلیسی درفضای مجازی متوجه برد نظریات ایشان درآن سوی کرهی زمین خواهید شد؛ پس باز هم نتیجه میگیریم که ایشان نیازی به تریبون سازی ندارد
۳-بعضی وقتها نگاهی اجمالی به (فقط) تیترهای کلاس کلبهی کرامت شما را به فکر فروخواهد برد که اصلا این کلمه به چه معناست؟ بعنوان مثال( پارادایم تطبیقی، جامعهی رحمی، رویکرد عرصه مدار، انسان بیوسایبورگ و…)..
عرضم این است که انسانی که مشاهدهی فقط سرتیترهای علومی که تولید کرده، دقیقه ها انسان را به فکر فرومیبرد، این انسان ازچنان گنجایش روحی در تولید علم برخوردار است که بازهم نتیجه میگیریم نیازی به تریبون سازی ندارد
نکات دیگری هم درباب عدم نیاز این حکیم بزرگ به تریبون سازی هست که بخاطر جلوگیری از اطالهی کلام آن را به فرصت دیگری موکول میکنم و اکیدا شما را به منابعی ازکلاسهای کلبهی کرامت که دوست عزیزم آقای بحرینی در جوابیهی خود معرفی کرده بودند ارجاع میدهم.
باآرزوی موفقیت برای شما برادرعزیزم جناب آرش حیدری و همهی رهپویان راه معرفت وحقیقت وآرزوی طول عمر برای حکیم حسن عباسی بزرگ… والسلام
آقای افتخاری آنقدر علمی و دقیق و به صورت کامل و جامع پاسخ دادید که نوشتن امثال من سطح سیلی را که شما زدید پایین میاورد لذا از شما تشکر میکنم انشالله خداوندبه شما توفیق بدهد و اینان را به راه راست هدایت کنند
ازدستم ناراحت نشوید ولی به نظرم شماها خودتون فکرهاتون انحراف دارد
آقای افتخاری خیلی خوشحالم بالاخره یه حرکتی از حلقه اول مرکز در جوابیه ی کتبی دیدیم. میدونم سرتون شلوغه اما توقع استاد و ما از شما بیشتره و شما به نوعی الگوی عملی مایید.
موید و منصور باشید
برادر ارجمند جناب آقای افتخاری
با سلام و خدا قوت و تشکر و سپاسگزاری از مقاله وزین , محکم و مستدل حضرتعالی
استاد بزرگوار حکیم فرزانه جناب آقای دکتر عباسی در روز ۱۶ آذر فاتحه ی علوم تثلیثی را خواند و شیفتگان سکولاریسم , جامعه ی مدنی
و لیبرال دمکراسی را داغدار و سیاهپوش کرد جناب آقای بحرینی هم که چشمش را بست و زمین این بیچارهها را کلا” شخم زد , شما هم
که یک چشمه ی کوچک از باورها و یافتههای تان را آر – پی – جی کردید و برجک این طبلهای توخالی را پائین آورده اید , بلطف خدا کاری
کردید که از فردا هزاران دانشجوی رشتههای علوم انسانی این مملکت شهید داده آوار شوند بر سر صدها استاد بیسواد , ترجمه ای و
ضبط صوت علوم تثلیثی و شیطانی غرب , شما را به روح شیطانی و یهودی داروین و فروید قسم میدهم که به این جماعت ورشکسته
ترحم کنید و به این بخت برگشتهها فرصت دهید که ببینند در برابر شماها و فرهنگ قرآنی و علم توحیدی باید چه خاکی بر سرشان
بریزند ( بگوشه ای بنشین و محشر تماشا کن ) .
فعلا” بس است .
خداوند همه ی ما را از خواب غفلت بیدار فرماید انشاء ا . . .
یا علی تا بعد .
جناب آقای ملکی.. میشود بگویید چرا فکرهای ما انحراف دارد و منظورتان ازاین سخن چه بود؟
سلام . خیلی عالی میشد اگر یک نظر سنجی دوستان طراحی کنند و نظر دانشجویان چه دانشجویان کلبه چه دانشگاه های دیگر رو در مورد این که(( به نظر شما علوم تثلیثی که ریشه در جهان بینی غربی دارد میتواند نیاز های انسان ایرانی مسلمان را جواب گو باشد و فلاح او را رقم زند یا خیر ؟)) رو جمع آوری کنند و به صورت آمار در سایت به نمایش بگذارند . با تشکر . (( این فقط یک ایده بود))
خداقوت به استادعزیز و شاگرد خلف ایشان
سلام
دوست عزیز. یکی از بدبختی دنیای مدرن این است که این امکان را فراهم کرده است که هرکس هرچیزی می خواهد می گوید و مهم نیست محتوای حرفهایش درست است یاغلط. آنچه روشن است اینست که شما اینجا از یک ادبیاتی که خودتان آنرا قبول ندارید،برای تائید نوشته هایتان از آن کمک گرفته اید. ریخت فکری و نوع تفسیر شما اینجا به شدت سو گیری و پیش داوری در مورد مسئله ای است که فقط یک فضا ی فکری را برساخته است ، که در آن به هیچ فکری اجازه تنفس نمی دهد.اینجا دعوا سر مسائلی است که با ذات علم مغایرت دارد. در مورد رفرنس ۱-۱۱-۱۸ باید بگویم که به شدت برای شما متاسفم که زمینه ای که باعث تراوش این قضاوت ها شده است از اسلام و قرآن و خدا بیگانه است.زیرا قضاوتتان تحت هیچ شرایطی درست نیست.
در زمینه دستاوردهای فلسفه و بعد انسان سازی (یا بهتر بگوییم انسان سوزی) آن می توان کتاب فیلسوفان بدکردار (philosophers behaving badly) را مورد توجه قرار داد.
کتاب فیلسوفان بدکردار (Philosophers Behaving Badly) نوشته نایجل راجرز (Nigel Rodgers) و مل تامپسون (Mel Thompson) یکی از کتاب های ساختار شکن و بسیار مهم در تاریخ علوم انسانی جهان است.
کتاب فیلسوفان بدکردار کتابی بسیار عالی برای کسانی است که جلوه فلسفه و خرد آنها را به خود می خواند. فلسفه زیباست و انسان زیبایی را دوست دارد. با این حال، خیلی عجیب است که «بزرگ ترین روح ها قابلیت بدترین گناهان را دارند». فلسفه همانطوری که روشن می کند، به بیراهه هم می کشاند. این کتاب زندگی هشت فیلسوف بزرگ غربی را مطالعه می کند تا نشان دهد چگونه آموزه های آنها در حالی که میلیون ها نفر را بر سر شوق آورده، عملا برای آنها چیزی جز درد و رنج و مرگ سخت به ارمغان نیاورده است. پنج نفر از این فیلسوفان یعنی برتراند راسل، لودویگ ویتگنشتاین، ژان پل سارتر، مارتین هایدگر و مایکل فوکو متعلق به قرن بیستم و سه تای دیگر یعنی ژان ژاک روسو، آرتور شوپنهاور و فردریش نیچه از قرون پیش از بیستم هستند. علاوه بر این، در این کتاب به صورت گذرا به زندگی دیگر فیلسوفان هم توجه شده است. به عنوان مثال در مورد زندگی سیمون دوبوار نوشته شده که او هرگز با سارتر ازدواج نکرد و به عنوان یک فیلسوف اخلاق تن به ازدواج نداد. علاوه بر این، دوبوار همجنس باز بود و به طور خاص به دختران جوان دانشجو علاقه مند بود. وی هر از گاهی دوست های دخترش را به ژان پل سارتر پیشنهاد می کرد. یکی از تفریحات سارتر و دوبوار این بود که با هم در مورد تجربیات سکسی بسیار متنوع خود با دیگر زنان صحبت کنند. دوبوار در میان کسانی که او را از نزدیک می شناختند به عنوان زنی خودمدار، خودخواه و بسیار سوء استفاده گر شناخته می شد. زندگی شگفت آور و کمتر گفته شده میشل فوکو و مخصوصا سال های آخرین آن بسیار آموزنده و تکان دهنده است. فوکو که همجنس باز بود علاقه زیادی به خانه های حمامی آمریکایی داشت و وقتی درگذشت، ده ها نفر را آگاهانه به بیماری ایدز مبتلا کرده بود.
این حرف های کلی و کلیشه ای طرح شدنش مضرره و وقتها رو تلف میکنه و برای دولته در گـِل فرو رفته هم طرح و برنامه ی اجرایی نمیشه
اولا ماخارج از کلنجار رفتن با این غرب زده ها که خودشون هم نمیفهمند چی میگن(!) باید با عموم مردم صحبت کنیم و دوم اینکه سریع طرح های اجرایی مشخص نشات گرفته از مباحث نظریمون رو استخراج و طراحی کنیم
چون فرضا دوره بعد کاندیدای حزب الله رای بیاره و رئیس جمهور بشه هزار هم شعار انقلابی بده و تفکرات دینی داشته باشه بالاخره ساختار تثلیثی سازمان ها و وزارتخونه ها او را مستهلک خواهد کرد کما اینکه احمدی نژاد هم بعنوان یک مدیر اجرایی انتظاری ازش نبود که هم نظریه بده و هم برنامه اجراییش رو
تا حدی موافقم من نظر بر این بود که دوستان اندیشکده یا شاگردان دکتر کم کم مباحث به سمت کار های هنری ببر ن
به نظر من رسانه تاثیر گذاری بیشتری داره بر مردم اونم به شکل گسترده حتی جهانی
باید حرکت تو این مسیر خیلی قوی تر کنیم و موضوعات که حکیم عباسی و در اندیشکده تولید شده به سمت ابعاد رسانه ای مثل فیلم مستند انمیشن سریال و… ببریم
مثلا خودم چون مدت هاست دارم کار انیمیشن انجام میدم در فکر تولید کاری در راستای همون درخت فلسفه هستنم
دوست عزیز حرف شما صحیح اما!
اما به نظر من باید قبل از عنوان کردن طرح های اجرایی و مطرح کردن مسائل ریز تر
ابتدا باید کاری کرد که عده ای از مردم دست از ایمانشون به علوم غربی بردارند و تشنه معرفت بشوند. به قول خود حکیم عباسی : اول لا الله کن بعد… , یا اول باید لیوانی که توش چای سرد هست رو خالی کنی, بعد به دنبال چای گرم بگردی. خلاصه مطلب اینکه اول باید دل ها و مغز ها رو از علوم بی خاصیت و منحرف خالی کرد و سپس , حرف شما صحیح است.
عالی بود
انشالله استاد همیشه سالم و پر انرژی باشن
با اجازه تو وبلاگم بازنشر کردم.
یاعلی…
سلام
به جای اینکه تبیین شود دقیق منظور از تثلیث چیست و اینکه هر جا یک چیز سه تایی داشتیم تثلیث است یا نه ..
در کل مقاله فقط حرف رهبری گفته می شود آن هم بدون تبیین و بقیه آن هم غر زدن به اساتید و دانشجویان است و نصیحت کردن افراد و یک مقدار برچسب های مدرن زدن به افراد و دسته بندی کردن انسان ها و تاسف خوردن به حال آنها .
این مقاله فقط برای دانشجویان همان مرکز مفید است .
به نظر من این این مقاله نوشته نمی شد خیلی سنگین تر بود .
جناب آقا یا سرکارخانم as باعرض سلام… اولا این مقاله درپاسخ به سخن دوستمان،اقای آرش حیدری بود و قرار نبود دراین مقاله تثلیثی بودن همه ی علوم انسانی ثابت شود… ثانیا اگر به پاورقیهای مقاله نگاهی بیاندازید، متوجه منابع سخن خواهیدشد و خواهید یافت که فقط یک جای مقاله ب سخن رهبری اشاره شده است… ثالثا آیا بنظرشما دسته بندی اساتید موجود به سه دستهی(۱-ذوبشده ها درعلوم مدرن، ۲-توسعه دهندگان هستی شناسی افلاطونی و ۳- اساتید بنیادی نگر ومنتقد دو تفکرقبلی) غر زدن به اساتید و دانشجویان و نصیحت کردن است؟ یا تبیین حقیقت؟
ماکه هرچه دراین مقاله گشتیم اثری ازنصیحت ندیدیم.. باآرزوی موفقیت برای شما دوست گرامی…… وباآرزوی سلامتی وطول عمربرای حکیم حسن عباسی……….