متغیر یک کشور در روابط خارجی یا مفارقت است یا اشتراک که در مفارقت مهمترین مؤلفه منافع ملی است که مؤلفهای اقتصادی است. در اشتراک نیز مهمترین مؤلفه آن همدلی در علائق مشترک در فرهنگ میباشد. علائق مشترک میتواند منافع مشترک نیز داشته باشد.
تقسیمبندی کشورها بیشتر بر اساس مؤلفه مفارقت و اقتصادی صورت میگیرد مثل کشورهای جهان اول، کشورهای جهان سوم و کشورهای شمال و جنوب.
مهمترین حوزه و علائق مشترک در حوزه روابط بینالملل این است که دو کشور هم پارادایم باشند. در حوزه پارادایم بشر گرایی مجموعه کشورهای غرب، اومانیسم میباشند که علیرغم داشتن کلیسا و پاپ اصالت با بشر است و خدا حق ندارد در جامعه و سیاست دخالت کند. در میان این کشورها اومانیسم محور همکفو بودن میباشد. حال در این نگاه پارادایمی اگر روابط درون پارادایمی بود روابط استراتژیک میباشد و اگر بیرون پارادایم بود روابط تاکتیکی خواهد بود.
در روابط خانوادگی محرم بودن استراتژیکی میباشد ولی روابط با اقوام تاکتیکی است. این روابط در میان کشورها نیز حاکم است مثل روابط امریکا و انگلیس به دلیل هم پارادایم بودن در اومانیسم دارای رابطهای استراتژیکی میباشند. در آیات قرانی نیز میتوان از این اصول یافت بهعنوان نمونه «ان المومنون اخوه» یک اصل استراتژیکی در میان کشورهای اسلامی است.
حال این سؤال پیش میآید که وقتیکه گفته میشود عرصه روابط بینالملل عرصه منافع ملی است، این منفعت ملی در چه چیزی تعریف میشود؟ در این رابطه دو دیدگاه وجود دارد که در زیر بررسی میکنیم:
دیدگاه اول) تئوریهای روابط بینالملل تئوریهای منافع ملی است که اقتصادی میباشد.
دیدگاه دوم)تئوریهایی است که مربوط به مؤلفههای مشترک مثل زبان، دین موضع سیاسی، مذهب و … است و نسبت به این مؤلفهها رابطه طراحی میشود.
مثل روابط ذیل:
ایران و کوبا |
علائق استراتژیک |
استکبارستیزی
|
ایران و تاجیکستان
|
علائق استراتژیک |
زبان مشترک |
ایران و عراق |
علائق استراتژیک |
مذهب مشترک |
با توجه به مقدمه فوق به بررسی روند چگونگی و قواعد ارتباط شوروی با امریکا و ایران با آمریکا میپردازیم.
جهان امروز یک جهان دوقطبی است که ساختار آن بهصورت ذیل است:
در ساختار روابط بومی و پارادایمی مدل اصلی رابطه بین شوروی و آمریکا است. این رابطه در حدود ۶۰ سال مورد ارزیابی قرار میگیرد. در این رابطه شوروی گزارهای است که خودش را پیرامون آمریکا تعریف میکرد (قاعده مرکز پیرامون) در این رابطه اولین کاری که آمریکاییها انجام دادند این بود که نشان دهند آمریکا سوزن پرگار است و روسها باور کردند که مداد پرگار (پیرامون) میباشند.
در گام اول شورویها ایدئولوژی انتخاب کرد به نام مارکسیست که در تضاد ذاتی با کاپیتالیسم بود و زمانی که لنین مکتب لنینیسم را بنیان نهاد. بحث اصلی لنین در سال ۱۹۱۹ و بعد از گذشت دو سال از انقلاب مبتنی بر نگاه مارکس این بود که گفت: «تقابل بین مارکسیسم و کمونیسم با کاپیتالیسم و نظام سرمایهداری یک تقابل قطعی و اجتنابناپذیر است و نمیشود از آن اجتناب کرد و ما حتماً با یکدیگر جنگ میکنیم.» که در این وضعیت با توجه به پلت فوق نقطه کانونی آمریکا و نقطه آلفا در پیرامون وضعیت شوروی میباشد.
در گام دوم و در مقطع زمانی بین سالهای ۱۹۳۰ تا ۱۹۶۰ باز آمریکا نقطه کانونی و شوروی در پیرامون قرار میگیرد با این تفاوت که شوروی دیگر آن وضعیت خصمانه را پیگیری نمیکند. در این سال ۱۹۶۰ خروشچف استراتژی شوروی را اینچنین تعریف میکند: «شما در محلی زندگی میکنید که از قیافه این همسایهتان هم بدتان میآید، چارهای هم ندارید که بفروشید بروید جای دیگر. مجبورید تحملش کنید. ما در یک کره زمین زندگی میکنیم. این کره زمین کره کوچکی است. نمیشود برویم در یک کره دیگر چون از آمریکا بدمان میآید. » این استراتژی که به استراتژی همزیستی مسالمتآمیز مشهور است در آن سالها عناوین تعدادی از کتابها نیز در آن سالها گردید. با این استراتژی شوروی از وضعیت آلفا به وضعیت میو میرسد.
اما در گام سوم. در این زمان گورباچف ادعا کرد که: «نه! ما میتوانیم با کاپیتالیسم سر منازعه نداشته باشیم. مارکسیسم با کاپیتالیسم میتواند آشتی کند.» با توجه به این استراتژی باز آمریکا در نقطه کانونی قرار دارد ولی شوروی از نقطه میو به نقطه امگا میرسد.
با توجه به سهگام فوق منطق شکست و فروپاشی شوروی از دیدگاه علوم استراتژیک فقط یک دلیل داشت و آن اینکه بر سر ایدئولوژی خود که نفی کاپیتالیسم و سرمایهداری بود میتواند به همبندی برسد.
در ادامه انواع گپ در انطباق میژن و ویژن در رابطه به آمریکا و شوروی آورده میشود.
در گپ اول مطابق پلت فوق آمریکا خط افقی و محور میباشد درحالیکه خط فوق در حال دور شدن و تقابل از آمریکا میباشد که استراتژی لنین است.
در گپ دوم که مدلل پارالل یا موازی است باز آمریکا کشور محور و خط قرمز استراتژی همزیستی مسالمتآمیز خروشچف میباشد.
در حالت سوم در گپ کاهنده، آقای گورباچف آمد و این گپ را کاهش داد و نزدیک کرد و در مدل اُمگا نزدیکی ایجاد کرد. در هر سه حالت شما خط قاعده یعنی آمریکا را میبینید که صاف است.
آمریکا در سهگام فوق از دکترین ایکاروس(۱) استفاده کرد و توانست نظام دوقطبی جهان را بر هم زند و رقیب خود یعنی شوروی را حذف کند. حال آمریکا با استفاده از این دکترین و سهگام فوق سعی در دارد این باور را در جمهوری اسلامی ایران تقویت کند که میتواند با آمریکا سازش داشته باشد. حال سهگام فوق را در رابطه ایران و آمریکا در ۳۶ سال گذشته بررسی میکنیم.
۱-وضعیت آمریکا
به محاق بردن دین، ترویج سکولاریسم، رفراندوم در قانون اساسی و حذف اصل ولایتفقیه، به رسمیت شناختن اسرائیل، حذف حمایت از مستضعفین، تحقق دموکراسی آمریکایی، عدم دخالت در آمریکای لاتین
۲-وضعیت ایران
پذیرش دین اسلام و به صحنه آوردن آن در تمامی ابعاد زندگی، مبنا قرار دادن حق خدا در سپس تبیین حقوق بشر بر مبنای آن، سعی در لغو حق وتوی آمریکا، عدمحمایت از رژیم صهیونیستی و بازگشت فلسطینیان و برگزاری رفراندوم و تشکیل دولت وحدت ملی، برچیدن پایگاههای نظامی از منطقه.
وضعیت آمریکا در نقاط میو و امگا همان میباشد که در وضعیت آلفا تشریح گردید.
۲٫۱-اما وضعیت ایران در وضعیت میو
عدم دخالت آمریکا در مناطق تحت نفوذ ایران در جهان اسلام مبتنی بر یک دکترین مونروئه ایرانی، عدم دخالت آمریکا در امور داخلی ایران، کنار نهادن طرح خاورمیانه بزرگ، کنار نهادن موضع خصمانه علیه ایران بهویژه محور شرارت بودن
۲٫۲-وضعیت ایران در حالت امگا
۱) درخواست کمک برای تحقق دموکراسی، لیبرالیسم، جامعه مدنی و حقوق بشر.
۲) مساعدت آمریکا به ایران جهت عضویت در wto
۳) مساعدت آمریکا به ایران جهت عضویت در nato
۴) مساعدت آمریکا به ایران جهت پذیرش ایران بهعنوان عضو ناظر در اتحادیه اروپا
این سهگام که توسط دولتهای بعد از انقلاب اتخاذشده اگر این باور را ایجاد نماید که در تمام ابعاد زندگی باید با آمریکا یکی شد باعث شکست خواهد شد؛ اما آنچه نقطه قوت ایران در این سهگام است ولایتفقیه است که بعد از گذشت ۳۶ سال از انقلاب اسلامی و با توجه به اتخاذ تاکتیکهای متفاوت از سوی دولتمردان و سیاسیون همچنان بر استراتژی مرگ بر آمریکا و نه شرقی و نه غربی، جمهوری اسلامی تأکیددارند.
پینوشت:
۱) ایکاروس همراه پدر از زندان مینوس، به کمک بالهایی که از موم و پر ساختهشده بود، گریخت. باوجود توصیهٔ پدر به خورشید نزدیک شد، بالهای مومی آب شدند و به دریا افتاد. آمریکا در تقابل با شوروی از دکترین ایکاروس استفاده کرد.
۲) برای اطلاعات بیشتر می توانید به جلسه ۳۷ کلبه کرامت با عنوان «روند روابط خارجی» مراجعه کنید.
نوشته آقای سید رحمانی
استفاده از کلمات عربی و نامأنوس مثل « مفارقت » متن را کاملاً از کدر ساخته و از دسترس دور می سازد. و در نتیجه تلاش من برای خواندن متن در همان خط اوّل متوقف می شود.
دوست عزیز عنایت داشته باشید با توجه به اینکه بیشتر مطالب تولیدی در این سایت توسط استاد مطرح شده است و دارای کمترین منابع در بیرون می باشد سعی شده عین کلمات ایشان مورد استفاده قرار گیرد.بنابراین برای تبادل افکار با یک لغت نباید انگیزه ما برای یادگیری کم شود.اندکی صبور باشید البته نظرات صحیح است
سلام. استاد یک یا دو بحث در این مورد داشتن که هیتلر بر اساس یک استراتژی آمریکایی یا انگلیسی رفت به سمت جنگ با شوروی . عکس و پلت هم داشت ، اگر میشه لینکشو قرار بدین.