«بازار مکان و موقعیتی است که در آن خریداران و فروشندگان، کالاها و خدمات و منافع را خریدوفروش میکنند. برای هر کالا، خدمت یا منبعی که در اقتصاد مورد خریدوفروش واقع میشود بازاری وجود دارد».[۱] یا از منظر دیگر اینکه هر جا خرید، فروش و سرمایهگذاری رخ دهد، بازار شکل گرفته است اما برای تبیین دکترین بازار باید از زوایهای دیگر به آن نگاه کرد و دید که بازار دقیقاً چیست، چرا و چگونه است. آلوین تافلر معتقد است: «دو نیمهی زندگی بشری که موج دوم، آنها را از یکدیگر جدا ساخته، «تولید» و «مصرف» است. برای مثال عادت کردهایم که به خودمان بهعنوان تولیدکننده یا مصرفکننده بنگریم. این همیشه حقیقت نداشته است.»[۲]
بازار به معنای واقعی کلمه چیزی بیش از یک شبکهی مبادلاتی یا صفحهی تقسیم نیست که از طریق آن کالاها و خدمات نظیر پیامها به مقصدهای مورد نظر ارسال میشوند. نکتهی اساسی این است: هر کجا تولیدکننده و مصرفکننده از یکدیگر تفکیک شدند، مکانیزمی لازم آمد که بین آن دو رابطه برقرار نماید. این مکانیزم به هر شکلی که باشد من آن را بازار مینامم.»[۳]
«بازار صرفاً واژهای است برای اطلاق به شبکهی مبادلاتی درگذشته در غرب، یکی از آشناترین نوع بازار، بازار سرمایهداری مبتنی بر سود است. اما بازارهای سوسیالیستی نیز وجود دارد. اما باید عنوان کرد که بازار نه پدیدهای است سرمایهداری و نه پدیدهای است سوسیالیستی بلکه درواقع پیامد مستقیم و اجتنابناپذیر جدایی تولیدکننده از مصرفکننده است. هر کجا این جدایی اتفاق افتد بازار هم پدیدار میگردد و هرکجا جدایی بین مصرفکننده و تولیدکننده کم شود تمامی کارکرد، نقش و قدرت بازار مورد سؤال واقع میشود. بنابراین ظهور نظام تولید برای مصرف شخصی، امروزه نقش بازار را در زندگی افراد دگرگون کرده است.»[۴]
فلسفه بازار درکل به این نکته تأکید دارد که تولیدکننده از مصرفکننده از هم جدا شده و بازار به شیوه امروزی شکل گرفته است و در این چیزی که رخ میدهد شکلگیری یک رابط میان تولید کننده و مصرف کننده است که این مفهوم انتزاعی را قوام میبخشد و آن در ذات تفکیک این دو از هم است که به آن « واسطه » یا « دلال » گفته میشود که برای کسب سود تلاش میکنند و کسب سود از طریق تجارت و سرمایهگذاری که حول پول میچرخد رقم میخورد.

این جدایی تولیدکننده و مصرفکننده منجر به پیدایش طبقهی جدیدی در جامعه شد که اصطلاحاً به آنها، «بورژوا»[۵] گفته میشود. در فرهنگ سرمایهداری، بورژوا به شخصی اطلاق میشود که با حداکثرسازی سود شخصی موفقیتی به دست آورده و بتواند در سایهی این موفقیت اقتصادی، جامعه را دگرگون سازد.[۶] اما مارکس، بورژوا را کسی معرفی میکند که به هدف جلب منافع خویش، دیگران را استثمار میکند و ازاینرو در سیستم سرمایهداری، هر «سرمایهدار»، بورژوا محسوب میشود زیرا به استثمار کارگر یا پرولتاریا پرداخته است.[۷]
این طبقه در حوزهی تجارت و بازار، واسطهها و دلالانی بودند که کالا را از تولیدکننده به مصرفکننده انتقال میدادند و در ادبیات تجاری، با نام «مرچنت»[۸] یا سوداگر شناخته شده و بنیان ایدئولوژی «مرچنتیسم»[۹] را رقم زدند.
این گروه دارای ویژگیهایی هستند که متغیر کلیدی رفتار آنها طمع است. بر اساس آراء تئوریک جان مینارد کینز،«پس از سالهای ۱۹۳۰به این سو یکی از مؤلفههای کلیدی روح حاکم بر اقتصاد مدرن، طمع است که از آن بهعنوان یکی از خدایان اقتصاد مدرن، یاد میکند».[۱۰] کار ویژهی اصلی طمع، تولید انسانهایی است که فقط در پی سود شخصی هستند؛ موجوداتی به نام «مرچنت» یا «سوداگر» که انسانمحوری و آرمانیِ بازار آزادند.
«مرچنت[۱۱]کسی است که قلب او را طمع و اباحیگری متصرف ساخته و او را در مقام فردی اباحیگر قرار داده است اگر چه با پوششهای متفاوتی از قبیل تَفَّرُدگرایی، استدلالگرایی، بهرهوری، سودگرایی، بورژوا، لذتگرا و خودمحوری همراه باشد.[۱۲] میتوان در نمودار زیر مراحل و اجزاء تشکیل دهنده قلب مرچنتگرایی را مشاهده کرد.

مرچنت، سوداگر و اصطلاحاً بشر اقتصادی است. فردی که منفعتطلبی شخصی، انگیزهی سودگرا و زیادهخواهی به جای انگیزههای شرافتمندانه همچون نوعدوستی بر او غلبه دارد. به این رفتار در اقتصاد مدرن، رفتار منطقی[۱۳] گفته میشود، طبق نظر آمارتیا سِن این تلقی از انسان، تا حد زیادی نزدیک به رفتار منطقی اما درعینحال احمقانه است.»[۱۴]
ازآنجاییکه در اجتماع متفرد لیبرال، «فرد» اصالت و برتری دارد بنابراین آزادی او برای جستجوی سود و نفع شخصی و تصرّف آنچه که بهعنوان دارایی برایش مطرح است مهمترین ارزش قلمداد میگردد. این نوع نگرش در نحوهی ارتباطات بشری نهتنها به حرصزدن برای تصرّف و انباشت در جهت تولید سرمایهی مادی دامن میزند بلکه تلاش برای اشباع اشتهای سلطهطلبی بر امکانات را فرهنگسازی نموده است. سنجش این سود، ابزاری نیاز دارد که این عمل، بر عهدهی «پول» است. سود بیشتر یعنی کسب پول بیشتر که در بخشهای دیگر به آن پرداخته میشود
با تعریفی که از پول در قسمت اول شد و تعریفی که از بازار در این قسمت ارائه شد؛ مسلماً دکترین بازار آزاد همان دکترین پول است لذا:
چیستی، چرایی و چگونگی بازار مدرن(پول)
بازار چیست؟
- زمانی که از هر حیث تولیدکنندهای(خدمات،محصولات تولیدی و…) از مصرفکنندهای جدا شود
بازار چرا ؟
- سرمایهگذاری برای سود بیشتر
- خرید و فروش (تجارت) برای سود بیشتر
- کسب سود در مدت کوتاه برای کسب اعتبار
- کسب پول و کارنسی به عنوان اعتبار
بازار چگونه ؟
- کسب پول و کارنسی به عنوان اعتبار و هدف به هر نحو توسط انسانهای مرچنت سوداگر که حاصل از شکلگیری جدائی تولیدکننده از مصرفکننده به عنوان واسطه یا دلال یا سفتهباز در بازارهای پول (بورس، بانک، سهام ، اوراق قرضه ، اوراق مشتقه و …)

توضیح آربیتراژ:
به کسب سود از طریق اختلاف قیمت در دو بازار مختلف آربیتراژ میگویند. این اختلاف میتواند از لحاظ زمانی باشد مثل بازار نقد و آتی، و هم از نظر مکانی مثل تفاوت نرخ در دو بازار در مکانهای جغرافیایی متفاوت باشد.
پینوشت:
[۱] سالواتوره ، دومینیک، اقتصاد خرد ، ص ۱۴
[۲] تافلر، آلوین؛موج سوم، شهیندخت خوارزمی (مترجم)، ص۵۳.
[۳] همان ،ص ۵۳، ۵۴ و ۵۵.
[۴] همان ، ص ۳۹۴.
[۵] Bourgeois
[۶] توانائی فرد، حسن ، فرهنگ تشریحی اقتصاد ، ص ۱۲۹
[۷] Borchert, Donald M. (Editor in Chief), Encyclopedia of Philosophy, 2nd Ed, USA, Macmillan Reference, Gale Group, 2006, Vol. 9, p.2381.
[۸] Merchant
[۹] Merchantism
[۱۰] Maynard Keynes, John, “Economic Possibilities for our Grandchildren”, Essays in Persuasion, New York: W.W.Norton& Co., 1963, pp. 358-373.
[۱۱] در پارادایم بیع، در مقابل مرچنت، مفهوم «مؤمن» مطرح میشود و در بازار «اولیاء الله».
[۱۲] Philosophy of Economics, Daniel M.Hausman 2008.
[۱۳] Rational
[۱۴] شمسالدینی ، محمد ، دکترین تجارت جمهوری اسلامی ایران در افق ۱۴۱۴
یک پاسخ به «درآمدی بر تعریف سنجههای بازار (قسمت دوم)»
سپاس و درود
خواستم از محضرتون اجازه بگیرم بجای محتوای لیبرالی از مقاله حضرتعالی برای آموزش استفاده کنم.