درآمدزا یا عافیت‌بخش؟ / تحلیل فیلم «The Rainmaker 1997»

 فیلم سینمایی «دلال بیمه»[1] «The Rainmaker 1997» اثر قابل‌تحسین و خوش‌ساخت امّا کم اقبال از کارگردان پرآوازه‌ی آمریکایی فرانسیس فورد کاپولا «Francis Ford Coppola» و برگرفته از رمانی به همین نام از نویسنده‌ی مشهور جـان گریشام است. کاپولا در پدرخوانده «The Godfather 1972» آن‌قدر سلیقه‌ی مخاطبانش را ارتقاء داد که دیگر حتی خودش هم نتوانست در دیگر آثارش پاسخ‌گوی توقع آنان باشد.

«دلال بیمه» یک درام اجتماعی و انتقادی، از زبان جوانی تازه‌وارد به دنیای وکالت به نام «رودی بِیلور» با بازی مَت دِیمون Matt Damon است. رودی پسری پرتلاش از طبقه‌ی پایین اجتماع است که استعداد علم حقوق در تحقق عدالت، پای او را به دانشکده‌ی حقوق کشانده است و از این منظر او یک آرمان‌گرای باانگیزه است. محور و موضوع اصلی «دلال بیمه» تقابل ظالم و مظلوم و مطالبه‌ی اصیل عدالت است و در آن کاپولا در ساحت یک منتقد اجتماعی به روشنگری و آسیب‌نمایی در مورد عناصر دخیل در بی‌عدالتی در دو بخش از دو نظام متولی عدالت و سلامت، یعنی نهاد وکالت و بیمه می‌پردازد. او بیمه را به لحاظ تعارضش در دو حوزه‌ی اعلان و عمل، نهادی بی‌مسئولیت، سوداگر و فاسد معرفی می‌کند و نقش وکلای مدافع بیمه را در این معادله‌ی ظالمانه همسنگ خود بیمه می‌داند تا آنجا که هرازگاهی با کنایه نقش وکلای فاسد را در سرپوش گذاشتن بر حقیقت و جانب‌داری از ظالم با تعابیری نظیر مرده‌خور، خودفروش، دزد، دروغ‌گو، و کوسه (اشاره به درنده‌خویی) به خوبی روشن می‌کند.

«رودی بیلور» که دانشجوی حقوق است جهت تأمین هزینه‌ی تحصیلش در یک باشگاه شبانه پذیرایی می‌کند و از مسیر آشنایی با مالک باشگاه که یک وکیل زیرک به نام «بروزر» است به دفتر او راه می‌یابد. البته «رودی» از این ورود کاملاً راضی نیست امّا چون چاره‌ای ندارد می‌پذیرد، روال کار در این دفتر به‌این‌ترتیب است که «بروزر» به وسیله‌ی ارتباطاتی که درون دستگاه پلیس دارد گزارش‌های مربوط به تصادفات و زدوخوردها را دریافت می‌کند و سپس به بیمارستان محل بستری شدن مجروحین می‌رود و سعی می‌کند با وعده‌ی اخذ غرامت آنان را به شکایت از مقصرین حادثه ترغیب کند، «بروزر» این کار را ماهی‌گیری می‌نامد امّا «رودی» که دل خوشی از این کار ندارد آن را مرده‌خوری می‌داند، «دِک شیفلِت» همکار رودی که مسئول سرکشی به بیمارستان‌ها است به او می‌گوید «بهتر است به سرعت این کار را یاد بگیری وگرنه از رقابت در این بازار عقب می‌افتی و از گرسنگی می‌میری.»

وکیل جوان به واسطه‌ی حضورش در یک کارگاه مشاوره حقوقی با خانواده‌ی بلک آشنا می‌شود که قصد دارند علیه شرکت بیمه‌ای که با وجود پرداخت تمام و کمال اقساط بیمه‌نامه حاضر به تقبل هزینه‌های درمانی پسر بیمارشان نیست اقامه دعوا کنند، به موازات این جریان رودی در بیمارستان مرد جوانی را مشاهده می‌کند که با همسر مجروحش مشاجره می‌کند و او را به باد ناسزا می‌گیرد این صحنه او را به یاد ضرب و شتم مادرش توسط پدرش می‌اندازد و حس ترحم و دلسوزی او را نسبت به دخترک مجروح و شکسته که کِلی نام دارد برمی‌انگیزد و باعث می‌شود تا تصمیم بگیرد به عنوان یک وکیل به دخترک که هیچ پناه و مدافعی در برابر خشونت‌های بی‌رحمانه‌ی شوهرش ندارد نزدیک شود و کمک کند.

  

هم‌زمان با برگزاری اولین جلسه‌ی دادگاه شکایت خانواده بلک از بیمه، بروزر رئیس رودی به اتهام رشوه و فرار مالیاتی تحت تعقیب قرار می‌گیرد و متواری می‌شود و رودی که تازه‌کار و بی‌تجربه است مجبور می‌شود به تنهایی خود را به عنوان وکیل پرونده به قاضی معرفی کند. در مقابل او وکالت شرکت بیمه‌ی «گِرِیت بِنِفیت» Great Benefit را یک تیم حقوقی مجرب به ریاست یک وکیل مقتدر و حقه‌باز به نام لِئو دِروموند بر عهده دارند که ناپختگی و مبتدی بودن رودی آن‌ها را به کسب یک پیروزی بی‌دردسر و آسان مطمئن می‌کند. لِئو وکیل بیمه و قاضی فاسد پرونده بی‌پرده به رودی پیشنهاد می‌دهند که در ازای دریافت مبلغی ناچیز با بیمه مصالحه کند و از ادامه دادرسی منصرف شود ولی رودی خود را نمی‌فروشد و نمی‌پذیرد و تصمیم دارد بیمه را رسوا کند. چند روز بعد و در اثر یک حادثه تصادفاً قاضی فاسد پرونده فوت می‌کند و جای خود را به قاضی «تایرون کیپلِر» سیاه‌پوست می‌دهد که یک انسان رنج کشیده و دردآشنا است و با شرکت‌های بیمه و مشاورین حقوقی آن‌ها میانه خوبی ندارد و هر جا که بتواند در چهارچوب قانون از مانع‌تراشی آنان در روند دادرسی، جلوگیری به عمل می‌آورد.

در جریان ثبت شهادت طرفین پرونده، «دَنی» پسر بیمار خانواده‌ی بلک به علت عدم تأمین هزینه‌ی درمانش از سوی بیمه از دنیا می‌رود و رودی قسم می‌خورد که انتقام او را از شرکت گِرِیت‌بِنِفیت بگیرد. به موازات این جریان رودی با خبر می‌شود که کِلی دوباره توسط شوهرش مضروب شده و شبانه به محل کارش پناه برده است رودی او را به خانه‌ی پیرزن مهربانی که صاحب‌خانه‌ی خودش است و رابطه‌ی صمیمانه‌ای با هم دارند منتقل می‌کند و تصمیم می‌گیرد با تقبل وکالت وی او را از زندگی جهنمی‌اش نجات دهد، چند روز بعد وقتی رودی به همراه کِلی به منزل او می‌روند تا وسایل مورد نیازش را بردارد شوهر کِلی از راه می‌رسد، از قصد او با خبر می‌شود و از کوره در می‌رود و به آن‌ها حمله می‌کند، در جریان درگیری مَرد توسط کِلی کشته می‌شود و او به عنوان متهم به قتل بازداشت می‌شود و رودی ناچار به روند رسیدگی به پرونده بیمه برمی‌گردد.

در مقابل او لِئو وکیل بیمه که وجدان خود را به پول فروخته است از هیچ تلاشی برای سرپوش گذاشتن به حق مسلم خانواده‌ی بلک فروگذار نمی‌کند، از استراق سمع دفتر رودی گرفته تا اتهام فساد به هیئت‌منصفه، پنهان کردن اسناد و مدارکی که حاوی حقایق مهمی هستند و وارد آوردن فشار به شهودی که توسط رودی به دادگاه فراخوانده می‌شوند با وجود همه‌ی این سنگ‌اندازی‌ها و کارشکنی‌ها، وکیل جوان موفق می‌شود به کمک عوامل مساعد متعدد نظیر تلاش‌های همکار ماهرش دِک در جمع‌آوری مدارک، نفر اول گِرِیت‌بِنِفیت را به دادگاه بکشاند. در طرف دیگر ماجرا دادستان مربوط به پرونده‌ی کِلی قتل شوهرش را بر مبنای شواهد و سوابق موجود دفاع از خود تشخیص داده و کِلی آزاد می‌شود. سپس در این سو در دادگاه بیمه این قضیه فاش می‌شود که هرگاه بیمه با بیماری روبرو می‌شود که هزینه‌ی درمانش سنگین است، سعی می‌کند با بهانه‌تراشی و کاغذبازی‌های طولانی‌مدت، او را از پیگیری درخواستش مأیوس و منصرف کند و اگر نشد در مرحله‌ی بعد با توسل به ادعاهای ساختگی مانند اینکه روش درمان یک بیماری خاص صرفاً آزمایشگاهی است و یک روش استاندارد تجربه شده نیست از زیر بار مسئولیت پرداخت هزینه‌ی آن شانه خالی می‌کند.

این رفتار غیرمنصفانه و ظالمانه درحالی‌که خلاف قانون است، در داخل دستگاه بیمه، یک سری آیین‌نامه‌های غیررسمی مصوب دارد و توسط بخش‌های نظارتی اجرای آن‌ها کنترل می‌شود؛ همچنین آمار رسمی مربوط به رَدِ هشتاد درصدیِ درخواست‌های سالانه از سوی بیمه و سندی که نشان می‌داد بیمه خودش در روش‌های درمانی که آن‌ها را غیراستاندارد می‌داند سرمایه‌گذاری قابل‌توجهی کرده است، در نهایت با استناد به این مدارک و شهادت شهود رودی موفق می‌شود هیئت‌منصفه را متقاعد کند و آن‌ها نیز شرکت بیمه گِریت بِنفیت را محکوم و ملزم به پرداخت غرامت پنجاه میلیون دلاری به بازماندگان دَنی‌رِی‌بلک می‌کنند و در اثر صدور این حکم چهل‌وهشت ساعت بعد شرکت بیمه اعلام ورشکستگی می‌کند.

دو داستانی که به موازات یکدیگر در طول فیلم جریان دارند هریک تمثیلی از دیگری در سطحی متفاوت هستند که به خوبی تناقضات موجود در عملکرد دو نهاد وکالت و بیمه را آشکار می‌کنند؛ در یک داستان مردی که قرار است حامی و سرپناه همسر خود باشد بلای جان او می‌شود و به جای احترام به او، حقوق وی را پایمال می‌کند و او را مورد ضرب‌وشتم بی‌رحمانه قرار می‌دهد؛ گویی که زنش هیچ حقی برای امنیت و آرامش ندارد. در داستان دیگر، نهادی که مقرر است مطابق با یک قرارداد دوطرفه، به هنگام گرفتاری و بیماری، حامی و پشتیبان مشتریان خود باشد درحالی‌که آنان شرافتمندانه به تعهدات خود عمل کرده‌اند، ولی خودخواهانه پس از بهره‌کشی از آنان، از زیر بار مسئولیت شانه خالی کرده و جان آنان را به مخاطره می‌اندازد؛ گویی هیچ حقی برای عافیت و حیات ندارند و در پاسخ به اعتراض آنان، مانند همان شوهر ضارب، دست به خشونت می‌زند، البته نه خشونتی سخت و عیان، بلکه نرم و پنهان با استفاده از خلاء قوانین حقوقی و محاسبه‌ی ناتوانی طرف مقابل، برای تأمین هزینه‌های دادرسی، و همچنین به خدمت گرفتن وکلای مزدوری که هیچ خط قرمزی را برنمی‌تابند و هیچ ابایی از پوشاندن لباس حق بر تن باطل ندارند و این همان‌جایی است که حقیقت زیر پا نهاده شده و به تبع آن، عافیت از دست می‌رود و آنچه برجای می‌ماند، بغض و کینه در سینه‌ی مظلوم است که چنان چه امکان ظهور و بروز یابد فوران آن غیرقابل‌مهار است؛ بغض تلنبار شده‌ی زنی مضروب و شکسته که می‌جوشد و شوهر بی‌رحمش را به کام مرگ می‌فرستد و همچنین، بغض خانواده‌ای که فرزند خود را به علت سودخواری شرکت بیمه ازدست‌داده‌اند و تمایل به گرفتن انتقام وی، آن‌ها را به مبارزه مصمم می‌کند و شرکت بیمه را به ورطه‌ی ورشکستگی می‌کشاند و مهر تأییدی می‌شود بر این حقیقت که جمع وعده و عمل متناقض، بن‌بست تباهی است.

چه طور ممکن است نهادی که سود آن در گرو «هزینه‌کرد» کمتر در قبال تعهداتش است، انگیزه‌ای برای بهبود و یا ارتقای سلامت مشتریانش داشته باشد، درحالی‌که این خیرخواهی مستلزم سخاوتمندی بی‌دریغ است!؟ آیا انگیزه واقعی مؤسسین و سهام‌داران بیمه، ارائه خدمات به نیازمندان است؟ و یا کسب سود و درآمدزایی برای خود؟ آیا اساساً این دو با یکدیگر قابل جمع هستند؟ آیا نهادی مانند بیمه در ذات خود درگیر یک تضاد در عملکرد نیست؟ بن‌بست حاضر چگونه قابل رفع است؟

پاسخ پرسش‌های فوق در بستر جهان‌بینی‌های مختلف، متفاوت است. کسی که به منافع خود حریص است در یک جهان‌بینی مادی‌گرا که در آن عاقبت و آخرتی در کار نیست و هر چه هست همین دنیا و منابع محدود آن است، می‌داند که توزیع عادلانه‌ی ثروت و خیرخواهی برای محرومان و ضعفا او را به سود بیشتری نخواهد رساند. چنین کسی اگر به واسطه‌ی مقام و قدرتی، به حقوق دیگران مسلط شود بعید نیست به تجاوز، فریب و استثمار دست بزند، درحالی‌که از دید او این رفتار، منطقی و واقع‌بینانه است. در اینجا سرزنش او برای سوءاستفاده از خلاء موجود در قوانین تنها دیدن میوه‌ها و غفلت از ریشه‌هاست. نباید فراموش کرد که خودخواهی محض، تنها ثمره‌ی غیرقابل‌اجتناب دنیاگرایی است. از سوی دیگر مجدداً همان انسانی که به منافع خود حریص است، این بار در وادی یک جهان‌بینی الهی و توحیدی که در آن عاقبت و آخرت مطرح است و میزان، رضایت پروردگار جهان است، می‌داند که بخشش یک‌طرفه و خیرخواهی برای دیگران نه تنها به ضرر او نیست که موجب فلاح اوست. بر همین اساس برای او فزون‌خواهی و سوداگری و بن‌بست انتخاب بین منافع خود و یا خدمت بی‌دریغ به دیگران، به‌راحتی قابل‌جمع است. برای تحقق همین امر است که مؤمنان به صدقات، انفاق و زکات مبادرت می‌ورزند درحالی‌که باور دارند صدقه دادن و بخشش مال، نه تنها از دست دادن نیست بلکه به دست آوردن است. آیا اگر انفاق، قرض‌الحسنه، صدقه و زکات رواج یابد، نیازی به نهادهای فاسد و باطلی هم چون بیمه پدیدار می‌ماند؟! پاسخ این پرسش را صاحبان خرد ناب و اولوالالباب می‌دانند.

 


پی‌نوشت:

[1] واژه انگلیسی Rainmaker واژه‌ای تخصصی در حوزه علم اقتصاد و بیمه به شمار می‌رود که تقریباً می‌توان گفت معادلی در زبان فارسی ندارد و به کسی گفته می‌شود که از طرف شرکت‌های بیمه‌گذار مأمور می‌شود تا برای شرکت‌های بیمه مشتری جذب کند، به همین جهت می‌توان آن را «دلال بیمه» یا «کارگزار بیمه» ترجمه کرد.

نوشته‌ی آقای رضا مبین

یک دیدگاه

  1. باسلام
    استفاده کردیم ولی کاش لایه های پنهان(زیرمتن و فرامتن) فیلم بیشتر آشکار میشد.
    با این تفسیری که ارائه شده کشور ما هم دچار همین مادیگری و ماده پرستی شده!

دیدگاهی بنویسید