پیشینیان ما معمولاً واژه حکمت را به معنی فلسفه به کار میبردند اما این واژه دلالت گستردهتری از فلسفه دارد . واژه فلسفه یا فیلوسوفیا (philosophy) از دو بخش تشکیلشده است : فیلو به معنی دوستداری و سوفیا به معنی دانایی . فلسفه درعینحال که جایگاه خود را بهعنوان تلاشی برای فهم منطقی پدیدهها دارد ولی هیچ کمکی برای درک مفاهیم معنوی و دینی نمیکند . در واقع فلسفه تلاشی است ذهنی و استدلالی برای درک واقعیتهای جهان هستی . حکمت برخلاف فلسفه از غیب الهام میگیرد و سرمنشأ الهی دارد . حکمت ، معرفت و فهم حقیقت هستی است و فرد حکیم به حقیقت دستیافته است . در این مقاله سعی شده است بر اساس آیات قرآن و احادیث معنی حکمت و حکیم و تبیین شود .
مقدمه
حکمت سرمنشائی الهی و لدنّی دارد و امامان، انبیاء، اولیاء و انسانهای والا در طول تاریخ از آن برخوردار بودهاند. همچنین در بین افرادی که معروف به فلاسفه شدهاند نیز گاه برخی از آنان بهرهای از حکمت داشتهاند که اساساً آن را به طریقی غیر از استدلال فلسفی حاصل کردهاند. ازجمله شیخ شهابالدین سهروردی که آثار خود را حکمت نامیده، معتقد است که حقیقت کتاب او را تنها کسانی بهراستی میتوانند درک کنند که به هدایت شیخی روحانی که خلیفه خداوند بر روی زمین است، به علم اشراق دستیافته باشند . وی در این مورد مینویسد : البته روا نبود که کسی بدون مراجعه به شخصی که به مقام خلیفه اللهی رسیده و دانش این کتاب نزد وی است، طمع بندد که به اسرار این کتاب واقف گردد. همچنین در مورد اطلاق اسم حکیم مینویسد: اسم الحکیم لا یطلق الا على من له مشاهده للامور العلویه و ذوق مع هذه الأشیاء و تألّه[۱] ، اسم حکیم تنها بر کسی صادق است که دارای مقام مشاهده امور عِلوی (والا) و ذوق و تالّه و …. باشد.
بنابراین تمایز فلسفه و حکمت در معنای دقیق این دو اصطلاح از ابتدا در جهان اسلام مطرح بوده از این روی، بسیاری از بزرگان ،حکمت الهی و معرفت قرآنی و معرفت در مکتب ائمه را امری جدای از فلسفه به معنای یونانی آن دانستهاند. از این دیدگاه اساساً فلسفه ذاتی یونانی داشته و فاصلهای بسیار با حکمت دارد.
حکمت عطیهای الهی
با توجه به آیات قرآن نتیجه میشود که حکمت را خدا به انسان اعطا میکند و امری اکتسابی نیست[۲]
تعلیم حکمت به انسانها یکی از اهداف ارسال انبیا
هدف از ارسال انبیا خواندن آیات الهی ، تزکیه ، تعلیم کتاب و حکمت و پاک کردن انسانها بوده است (بهطورکلی ترویج و تبیین دین)[۳] . لازم به ذکر است که حکمتی که پیامبر گرامی اسلام تعلیم میدهد در طول حکمت الهی است و بهاصطلاح پیامبر واسطه فیض است . لذا این موضوع نافی اعطای حکمت از جانب خدا نیست بلکه در طول و راستای آن است.
رابطهی حکمت با دین و کتاب الهی
دین بهعنوان نقشه راه دست یافتن به کمال نهایی و برنامهای برای زندگی سعادتمندانه است و پیامبران مبلغ و مبین معارف دین هستند . اینکه تعلیم حکمت در کنار تعلیم کتاب الهی(بهعنوان مرجع اصلی دین) آورده شده است و خدا بهوسیله آن انسانها را اندرز میدهد[۴]، نمایانگر آن است که حکمت رابطهای خاص با کتاب الهی و دین دارد .
حکمت فهم دین است
قال الصادق (ع) : انَّ الْحِکمَهَ الْمَعْرِفَهُ وَ التَّفَقُّهُ فِی الدِّینِ فَمَنْ فَقُهَ مِنْکمْ فَهُوَ حَکیمٌ وَ مَا أَحَدٌ یمُوتُ مِنَ الْمُؤْمِنِینَ أَحَبَّ إِلَی إِبْلِیسَ مِنْ فَقِیهٍ[۵]
حکمت همان معرفت و تفقه در دین است. پس هرکس از شما که فقیه شد او حکیم است و مرگ هیچ مؤمنی برای ابلیس از مرگ فقیه دوست داشتنیتر نیست.
حکمت گمشده مومن است
حکمت گمشده مومنین است نه ناس . پس برای حکیم شدن و حکمتآموزی اول باید مؤمن شد.
قال علی (ع) : خُذِ الحِکمَه اَنَّی کانَت فَاِنَّ الحِکمَه ضالَّه کُلِّ مُومِن[۶]
حکمت را هرکجا که یافتی فراگیر، زیرا حکمت گمشده هر مؤمن است. اینکه گفتهشده است حکمت را هرکجا که یافتی فراگیر ، احتمالاً منظور این است انسان مؤمن با دقت در آیات الهی زمینه را برای کسب فیض و نزول حکمت در قلب خویش فراهم کند. با توجه به آیات قرآن کریم ایمان ۷ متعلق دارد . بدیهی است که در صورت مؤمن نبودن به هر یک از متعلقات ، حکیم بودن و حکمتآموزی بیمعنی است .
هفت متعلق ایمان
ایمان به خدا | ایمان به آخرت | ایمان به فرشتگان | ایمان به کتاب | ایمان به پیامبران | ایمان به غیب | ایمان به آیات الهی |
متعلقات ایمان در آیات قرآن
لَّیْسَ الْبِرَّ أَن تُوَلُّواْ وُجُوهَکُمْ قِبَلَ الْمَشْرِقِ وَالْمَغْرِبِ وَلَکِنَّ الْبِرَّ مَنْ آمَنَ بِاللّهِ وَالْیَوْمِ الآخِرِ وَالْمَلآئِکَهِ وَالْکِتَابِ وَالنَّبِیِّینَ وَآتَى الْمَالَ عَلَى حُبِّهِ ذَوِی الْقُرْبَى وَالْیَتَامَى وَالْمَسَاکِینَ وَابْنَ السَّبِیلِ وَالسَّآئِلِینَ وَفِی الرِّقَابِ وَأَقَامَ الصَّلاهَ وَآتَى الزَّکَاهَ وَالْمُوفُونَ بِعَهْدِهِمْ إِذَا عَاهَدُواْ وَالصَّابِرِینَ فِی الْبَأْسَاء والضَّرَّاء وَحِینَ الْبَأْسِ أُولَئِکَ الَّذِینَ صَدَقُوا وَأُولَئِکَ هُمُ الْمُتَّقُونَ (بقره ۱۷۷)
الَّذِینَ یُؤْمِنُونَ بِالْغَیْبِ وَیُقِیمُونَ الصَّلاهَ وَمِمَّا رَزَقْنَاهُمْ یُنفِقُونَ (بقره ۳)
أَوَلَمْ یَرَوْا إِلَى الْأَرْضِ کَمْ أَنبَتْنَا فِیهَا مِن کُلِّ زَوْجٍ کَرِیمٍ * إِنَّ فِی ذَلِکَ لَآیَهً وَمَا کَانَ أَکْثَرُهُم مُّؤْمِنِینَ (بقره ۷و۸)
نتیجهگیری
با توجه به آیات و احادیث فوق، حکمت معرفت و فهم دین است و از جانب خدا به افراد اعطا میشود . اینکه در بعضی احادیث گفتهشده است که حکمت را از منافق یا مشرک بیاموزید احتمالاً درست نیست و این احادیث تحریفشده است، زیرا نص صریح قرآن کریم است که حکمت از جانب خدا داده میشود و به هر کس داده شود خیر کثیری نصیب او شده است . همچنین تعلیم حکمت در کنار تعلیم کتاب و تزکیه انسانها آمده است. مگر میشود کسی که حقانیت خدا را انکار میکند حامل حکمت باشد و حکمت بهواسطه او به مؤمن منتقل شود ؟ اگر فرد مشرک یا منافق حکمت میدانست که در وضعیت دیگری بود . به نظر میرسد این تعبیر را بتوان درباره علمآموزی به کاربرد ، ولی اینکه حکمت را از مشرک بیاموزیم واقعاً خلاف عقل است .
پینوشت:
[۱] مجموعه مصنفات شیخ اشراق، ج۲،ص۲۵۹، موسسه انتشارات و تحقیقات فرهنگی.
[۲] یُؤتِی الْحِکْمَهَ مَن یَشَاءُ وَمَن یُؤْتَ الْحِکْمَهَ فَقَدْ أُوتِیَ خَیْرًا کَثِیرًا وَمَا یَذَّکَّرُ إِلاَّ أُوْلُواْ الأَلْبَابِ (بقره ۲۶۹)
(خدا) به هر کس که بخواهد حکمت مىبخشد، و به هر کس حکمت داده شود، به یقین، خیرى فراوان داده شده است؛ و جز خردمندان، کسى پند نمىگیرد.
[۳] لَقَدْ مَنَّ اللّهُ عَلَى الْمُؤمِنِینَ إِذْ بَعَثَ فِیهِمْ رَسُولًا مِّنْ أَنفُسِهِمْ یَتْلُو عَلَیْهِمْ آیَاتِهِ وَیُزَکِّیهِمْ وَیُعَلِّمُهُمُ الْکِتَابَ وَالْحِکْمَهَ وَإِن کَانُواْ مِن قَبْلُ لَفِی ضَلالٍ مُّبِینٍ (آل عمران ۱۶۴)
بهیقین خدا بر مؤمنان منت نهاد [که] پیامبرى از خودشان در میان آنان برانگیخت تا آیات خود را بر ایشان بخواند و پاکشان گرداند و کتاب و حکمت به آنان بیاموزد قطعاً پیش از آن در گمراهى آشکارى بودند.
رَبَّنَا وَابْعَثْ فِیهِمْ رَسُولًا مِّنْهُمْ یَتْلُو عَلَیْهِمْ آیَاتِکَ وَیُعَلِّمُهُمُ الْکِتَابَ وَالْحِکْمَهَ وَیُزَکِّیهِمْ إِنَّکَ أَنتَ العَزِیزُ الحَکِیمُ (بقره ۱۲۹)
پروردگارا در میان آنان فرستادهاى از خودشان برانگیز تا آیات تو را بر آنان بخواند و کتاب و حکمت به آنان بیاموزد و پاکیزهشان کند، زیرا که تو خود شکستناپذیر حکیمى.
هُوَ الَّذِی بَعَثَ فِی الْأُمِّیِّینَ رَسُولًا مِّنْهُمْ یَتْلُو عَلَیْهِمْ آیَاتِهِ وَیُزَکِّیهِمْ وَیُعَلِّمُهُمُ الْکِتَابَ وَالْحِکْمَهَ وَإِن کَانُوا مِن قَبْلُ لَفِی ضَلَالٍ مُّبِینٍ (جمعه ۲)
اوست آنکس که در میان بىسوادان فرستادهاى از خودشان برانگیخت تا آیات او را بر آنان بخواند و پاکشان گرداند و کتاب و حکمت بدیشان بیاموزد و [آنان] قطعاً پیش از آن در گمراهى آشکارى بودند
[۴] وَمَا أَنزَلَ عَلَیْکُمْ مِّنَ الْکِتَابِ وَالْحِکْمَهِ یَعِظُکُم بِهِ وَاتَّقُواْ اللّهَ وَاعْلَمُواْ أَنَّ اللّهَ بِکُلِّ شَیْءٍ عَلِیمٌ (بقره ۲۳۱)
و آنچه را که از کتاب و حکمت بر شما نازل کرده و به [وسیله] آن به شما اندرز مىدهد به یاد آورید و از خدا پروا داشته باشید و بدانید که خدا به هر چیزى داناست.
[۵] بحارالانوار . جلد ۱
[۶] غررالحکم
نوشته آقای فرهاد قلعهای-دانشجوی کارشناسی ارشد مدیریت اجرایی ، دانشگاه شهید بهشتی
سلام.لطفا کمی هم فلسفه بخوانید و بعد ادعا کنید که هیچ کمکی به فهم مسایل دینی نمی کند.
چشم . . . .
منظور این بود که به حقیقت دین نمیشه دست پیدا کرد . . .
سلام خدمت برادر عزیز!
اولاً در مورد این جمله “در واقع فلسفه تلاشی است ذهنی و استدلالی برای درک واقعیتهای جهان هستی . حکمت برخلاف فلسفه از غیب الهام میگیرد و سرمنشأ الهی دارد . ” باید بگم که: خود شما هم برای اثبات تمییز حکمت و فلسفه، دست به دامن استدلال شدی…یعنی برای اثبات مدعای خود، تفلسف ورزیدی…
ثانیاً “اینکه در بعضی احادیث گفتهشده است که حکمت را از منافق یا مشرک بیاموزید احتمالاً درست نیست و این احادیث تحریفشده است، زیرا نص صریح قرآن کریم است که حکمت از جانب خدا داده میشود و به هر کس داده شود خیر کثیری نصیب او شده است .” این جمله هم قطعاً غلط است…چون برای اثبات وثاقت تاریخی یک حدیث، شما باید علم رجال و علم حدیث و روش شناسی علوم تاریخی و… بدونی و حرفت رو مستند به اینا کنی…در ضمن شما فراموش کردید که ممکن است ما اشتراک لفظی و اشتراک معنوی داشته باشیم…
سلام علیکم
حکمت با فلسفه دو چیز جدا است که حالا نویسنده توانسته جا بیندازد یا نه را نمیدانم!
برای این که مشکل شما با این تفاوت این دو واژه برطرف شود به جلسه ی ۳۳۷ کلبه کرامت مراجعه کنید ؛ در این جلسه بطور مفصل به این بحث پرداخته می شود
و چه اشکال دارد از فلسفه استفاده شود ؟ فلسفه برای ادراک بیشتر مفاهیم لازم است ولی نباید اشتباه کرد که فلسفه و حکمت را دوچیز یکسان دانست
و این حدیثی که شما فرمودین هیچ مغایرتی با این ندارد که حکمت را از دیگران بگیری ؛ دیگران حکمت دارند اما از آن بهره نمی برند در واقع برای آنها حکمت نیست و آنها اصلا متوجه آن نیستند
یک لقب خدا حکیم است ، یا مواردی زیادی در قرآن است که گفته حکیم ، حکمت و… اما هیچ وقت گفته نشده فلسفه ، فیلسوف
همانطور که میدانید کلمه ی فتسفه قبل از نزول قرآن بوده ؛ و قرآن هم انواع و اقسام کلمات غیر عربی دارد (عبری ، سریانی و…) و می توانست خداوند از کلمه فلسفه و فیلسوف و… استفاده کند. و نمیتوانید بگویید که در قرآن هم اشتراک لفظی و معانی وجود دارد ، و هرچه انتخاب شده به حق بوده و سرجای خودش بوده است.
این در حوزه ی علمیه است که گفته می شود ما دعوای لغت نداریم ؛ چرا اتفاقا در فلسفه اساس و دعوا سر لفظ و لغت است ، اگر قرار است مطلبی را بگویی که یک فهم مشترک صورت بگیرد باید حتما از یک کلمه ی با معنی درست آن استفاده کنی که سوء تفاهم شکل نگیرد.
یا علی
سلام، آقا امیر برای اینکه من صفر کیلومترم بتونم به از این مباحث چیزی بفهمم از کدام جلسات کلبه کرامت به ترتیب استفاده کنم؟ راهنمایی کنید.
سلام. منم معتقدم که حکمت و فلسفه یکی نیستند…و حتی یادداشت نوشتم تو همین سایت مرتبط با همین موضوع… اما اگر قرار باشه بگیم فلسفه هیچ کاربردی نداره و از این دست مطالب کاملاً مخالفم….اون جلسه “عبور از سایه” رو هم گوش دادم…
اگر قرار باشه بگیم فلسفه هیچ کاربردی نداره …….
کی گفته هیچ کاربردی نداره ؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟ من گفتم ؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟
besmellah
that was actually perfect opinion , and no matter what other says , the matter is you want people to know about hekmat or the hekmat , and we have to follow
دوستان عزیز قبل ازتاختن به فلسفه حداقل قواعد فلسفه اسلامیرا مطالعه کنید.
فلسفه تقلیل یافته حکمت است و نباید ادعا کرد که متعارض با آن است.
متاسفانه شاگردان حکیم عباسی هرکجا دست به نقد فلسفه میزنند یک سری جملات تکراری برگرفته از جلسات و سخنرانی های ایشان را تکرار میکنند.این یک ضعف است و باید مطالب به طور جدی مورد مداقه بررسی قرار بگیرد. بنده از آقایونی که ملاصدرا را نقد میکنند تقاضا دارم که با قواعد حکمی و برهان های قوی وارد نقد اسفار اربعه بشوند و در استدلال های مرحوم صدرالمتعالهین در اثبات پارادایم اسفار خدشه وارد کنند.البته منظور من نه این است که این کار از دست شاگردان استاد برنمی آید بلکه منظورم تعمیق بیشتر نقد ها به موارد مذکور است و الا این سبک نقد کردن و این سطح از نگاه نه تنها کار به جایی نمیبرد بلکه باعث تضعیف نگاه اندیشکده میشود.
یک سری جملات تکراری برگرفته از جلسات و سخنرانی های ایشان را تکرار میکنند . .. . . .
اشکالی داره ، حرف حق رو تکرار کرد ؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟
فایل پی دی اف این مطلب، اون دوستانی که مایل هستند داشته باشند دانلود کنند.
http://rozup.ir/download/97060/%D8%AD%DA%A9%D9%85%D8%AA%20%D9%88%20%D8%AD%DA%A9%DB%8C%D9%85.pdf