امروز ما شاهدیم در دانشگاههای جمهوری اسلامی اساتیدی به خود اجازه میدهند خلاف شرع اسلام حرف بزنند و کسی مقابل آنها قرار نمیگیرد، هیچکس نمیتواند باور کند که در این کشور در دانشگاههای ما افرادی باشند که از همجنسبازی حمایت بکنند و همزمان در آن دانشگاه بسیج دانشجویی وجود داشته باشد، هیچکس نمیتواند باور کند روزی در دوران دوم خرداد تنها تشکلی که روبروی جریان سکولار روشنفکری و شبهات علیه اصول، آنها میایستاد اما امروز یارای مقابله با جریانی شبهات آبکی مطرح میکند را ندارد، متأسفانه اخباری که از دانشگاهها به گوش میرسد، عقدهگشایی برخی اساتید سکولار و غربزده که قصد گرفتن انتقام سال ۸۸ را دارند و از هر حرکت ضدانقلابی حمایت میکنند، زمینه امتحان جریانهای حزبالله در دانشگاهها را فراهم کرده، آن روزها روزهایی بود که مسئولین دانشگاهها به خود جرئت نمیدادند که مقابل جریانهای دانشجویی بایستند اما امروز نهتنها توسط مسئولین دانشگاهها کنترل و اداره میشوند بلکه مسئولین به خود اجازه میدهند برای تشکلها تعیین تکلیف میکنند و سخنرانی تشکلها را به نفع جریان سیاسی خود کنسل و یا تغییر مکان میدهند، دیگر خبری از جنبش عدالتخواهی دانشجویی با آن قوت گذشته نیست.
سؤال ما این است که کجایند آن وجدانهای بیدار در دانشگاهها که یکتنه مقابل تمام تشکلهای سکولار دوران دوم خرداد ایستادند، ما در حالت گفتمانی در موضع هجومی هستیم اما به نظر میرسد گفتمانی علمی که از طرف امثال استاد حسن عباسی تولید میشود، پیادهنظامی برای پیادهسازی و مطالبه گری در دانشگاهها ندارد، تمام فعالیتها در دانشگاهها مختصر شده در راهیان نور و یادواره شهدا، چیزی که رقیبان سکولار مآب ما در دانشگاهها میخواهند، آنها نمیخواهند ما با فراغ بال به نهضت تولید علم در دانشگاهها بپردازیم، امروز ما شاهد این هستیم که اکثر علومی که در دانشگاههای ما تدریس میشود تثلیثی و سکولار میباشد، امروز ما شاهد این هستیم نایب امام زمان بهصراحت میگوید علوم ما غیر دینی، غیر توحیدی و مادی میباشد اما دریغ از اینکه یکی از جریانهای دانشجویی در کشور کوچکترین اعتراضی را نسبت به جریان اساتید دانشگاهی در این حوزه انجام بدهد! این شرایط و اوضاع بسیار نگران کنند و حساس میباشد، همین سکوتها و سکونها کار را به أین عمار رهبری کشاند، این سکوت و سکون نشانه دو چیز میتواند باشد، یا اینکه جریان حزبالله در دانشگاهها در گفتمان خود با تردید روبرو شده هست، که در این حالت باید زمانی را برای توجیه و آمادهسازی دوباره نیروهای خودی باید بگزاریم، یا در حالت دوم باید بگوییم که جریان حزبالله در دانشگاه اصلاً دیگر وجود ندارد و یا اینکه حداقل در اقلیت به سر میبرد که در این مورد باز هم قصور و کمکاری جایز نبوده و همچون فتوحات صدر اسلام که جبهه باطل همواره بیشتر از حق بوده باید مبارزه را ادامه داد و به بهانه اینکه حرف ما بجایی نمیرسد نباید از زیر بار مسئولیت شانه خالی کرد .
شاید بهتر باشد که بخشی از سخنان رهبر معظم انقلاب را در خصوص جنبش دانشجویی طراز دوباره مرور کنیم و خودمان را با این خط کش و شاخص بسنجیم. به فضل الهی
بیانات امام خامنهای در دیدار اساتید و دانشجویان در دانشگاه علم و صنعت
جریان دوم که آن مسئلهی آرمانخواهی است در دانشگاهها – که در زبان متعارف به او گفته میشود جنبش دانشجویی – در کشور ما تاریخ بسیار جالبی دارد. این را ازاینجهت میگویم و رویش تکیه میکنم که این حرکت باید ادامه پیدا کند و این چیزی نیست که بتواند متوقف بشود؛ چون کشور در شرایطی است و نظام جمهوری اسلامی، ساخت و ویژگیها و مختصاتی دارد که حتماً جنبش دانشجوئی در کنارش بایستی حضور داشته باشد. این جنبش دانشجوئی در کشور ما در تاریخ ثبتشده و شناختهشدهی خود، همیشه ضد استکبار، ضد سلطه، ضد استبداد، ضد اختناق و بهشدت عدالتخواه بوده است. این ممیزات جنبش دانشجوئی ما از روز اول است تا امروز. اگر کسی مدعی جنبش دانشجوئی باشد، اما این ممیزات را نداشته باشد، صادق نیست. دست جنبش دانشجوئی نمیتواند در دست کسانی باشد که در فلسطین قتلعام میکنند، در عراق جنایت میکنند، در افغانستان مردم را از دم تیغ میگذرانند؛ این جنبش دانشجوئی نیست. جنبش دانشجوئی خصلت و خاصیتش در کشور ما لااقل اینجور است – شاید در خیلی از کشورهای دیگر هم باشد – که ضد استکباری، ضد سلطه، ضد دیکتاتوری و طرفدار عدالت است. شروع این حرکت یا مقطع شناختهشدهی این حرکت، همین ۱۶ آذر است.
بعد، از آن سال تا سال ۴۲ – که شروع نهضت روحانیت و نهضت دینی و اسلامی در کشور ماست – جنبش دانشجوئی کم و بیش تحرکاتی دارد. من یادم است سالهای ۳۸ و ۳۹ و ۴۰ و …، دانشجوها تحرکاتی داشتند، منتها بهشدت سرکوب میشد و اجازه نمیدادند بروز پیدا کند؛ تا نهضت روحانیت در سال ۱۳۴۱ و اوجش در سال ۴۲ شروع شد، که اینجا باز شما نشانهی جنبش دانشجوئی را مشاهده میکنید؛ یعنی در تمام پانزده سالی که بین ۱۳۴۲ است که شروع نهضت روحانیت باشد، تا ۱۳۵۷ که پیروزی انقلاب اتفاق افتاد، شما در همهجا و دوشادوش روحانیت و در کنار او، جنبش دانشجوئی را مشاهده میکنید. دانشگاههای کشور، محیطهای دانشجوئی کشور، مرکز تحرک و فعالیت است و یکی از بازوهای اساسی نهضت در تمام طول این مدت – که این را ما از نزدیک هم خودمان شاهد بودیم؛ هم دوستانی که در کار نهضت و مبارزات بودند و هم همه این را تجربه کردهاند و آزمودهاند – دانشجویاناند. بنابراین، دانشگاهها یک بخش لاینفک از نهضت روحانیت بودند. البته در دانشگاهها جریانهای الحادی و ضد دینی و مارکسیست و غیره هم بودند، لکن آن حرکت غالب، مربوط بود به دانشجوهای مسلمان. لذا گروههایی که تشکیل میشد – گروههای مبارز – و کارهایی که انجام میگرفت مثلاً در زندانها – این زندانهای گوناگون در سالهای مختلف که ما خودمان تجربه کردیم – در همهجا، دانشجوها هم حضور داشتند؛ یعنی روحانیون و دانشجویان عمدهی زندانیها را تشکیل میدادند. همین موجب شد که ما روحانیون مشهد، علمای مشهد و جمع کثیری از مردم مشهد در سال ۵۷، قبل از پیروزی انقلاب، وقتی میخواستیم تحصن انجام بدهیم، این تحصن در مرکز دانشگاهی پزشکی امام رضا انجام گرفت؛ یعنی مرکزیت دانشگاه. در تهران هم تحصن علما و روحانیون و انقلابیون و مبارزین برای ورود امام – که در ورود ایشان تأخیر شده بود – در دانشگاه تهران انجام گرفت. اینها نشاندهندهی نقش دانشگاه و نقش دانشجوست، تا انقلاب پیروز شد.
بعد از پیروزی انقلاب این حرکت دانشجوئی – جنبش دانشجوئی، حضور دانشجوئی – صحنهی عجیبی است. در همان ماههای اول، مسئلهی تشکیل سپاه پاسداران و حضور فعال دانشجویان در سپاه است و به فاصلهی چند ماه، تشکیل جهاد سازندگی بهوسیلهی خود دانشجوهاست، که خود دانشجوها جهاد سازندگی را تشکیل دادند و خودشان آن را توسعه دادند؛ خودشان آن را پیش بردند، که یکی از برکات و افتخارات نظام اسلامی، جهاد سازندگی بود. چند ماه بعدازاین، موج دوم حضور دانشجویان در مواجهه و مقابلهی با عناصر مسلحی بود که دانشگاه را لانهی خودشان کرده بودند، که اتفاقاً خیلی از آنها غیر دانشجو بودند و همین دانشگاه تهران تبدیلشده بود به مرکز تسلیحات و تفنگ و مهمات و نارنجک! آنها این وسایل را جمع کرده بودند برای اینکه با انقلاب مبارزه کنند. کسی که توانست اینها را از دانشگاه تهران ازاله کند، خود دانشجوها بودند؛ حرکت عظیم دانشجوها که اینجا هم خودش را نشان داد.
سال ۵۹ با شروع دفاع مقدس، حضور دانشجوها در جبهه است که نمونههای مختلفی از آن وجود دارد که یکی از آنها همین حاج احمد متوسلیان و امثال اینها بودند که بلند شدند رفتند منطقهی غرب در کردستان، در عین غربت – بنده در همان ماههای اول جنگ، پنج شش ماه بعد از اول جنگ، منطقهی کردستان را از نزدیک دیدم؛ گرد غربت آنجا بر سر همه کأنه پاشیده شده بود – و در تنهائی، بیسلاحی و با حضور فعال دشمن و بمباران دائمی دشمن، این مخلصترین نیروها در آنجا کارهای بزرگی را انجام دادند که قبل از عملیات فتحالمبین – عملیاتی که این سردار بزرگوار و دوستانش انجام دادند – عملیات محمد رسولالله (صلی الله علیه و اله و سلم) را انجام دادند که آن، یک نمونه از حضور دانشجویان است. یک نمونهی دیگر دانشجوهایی هستند که در ماجرای هویزه حضور پیدا کردند که آن دانشجوها را هم بنده، تصادفاً در همان روزی که اینها داشتند میرفتند – روز ۱۴ دی – بهطرف منطقهی نبرد و درگیری، دیدم؛ شهید علمالهدی و شهید قدوسی و دیگران. این مربوط به سالهای ۶۰ و ۶۱ است که البته ادامه پیدا کرد تا آخر جنگ. یعنی واقعاً یکی از بخشهای تأمینکنندهی نیروهای فعال ما در طول دوران هشت سال دفاع مقدس، دانشگاهها بودند. بعد هم که در همان اوایل دههی ۶۰، وقتی بازگشائی دانشگاهها انجام شد، جهاد دانشگاهی تشکیل شد که یکی از نقاط حساس و یکی از مراکز مایهی افتخار، جهاد دانشگاهی است. قبل از اینها هم در سال ۵۸، تسخیر لانهی جاسوسی به دست جنبش دانشجوئی است.
حالا دانشجو به حیث دانشجو، عضو جنبش دانشجوئی است. ممکن است آنکسی که خودش در تسخیر لانهی جاسوسی فعال بوده، بعد از مدتی از کار خودش پشیمان شود – کما اینکه ما پشیمانشدههایی هم داریم! خیلی از کسانی که در جنبش دانشجوئی حضور داشتند، در برههی دیگری، گرفتاریهای زندگی و انگیزههای مختلف، ثبات قدم را از اینها گرفت – لکن حرکت بزرگ مربوط به دانشجوست، که این حرکت تسخیر لانهی جاسوسی یکی از مهمترین این حرکات است.
حالا این یک تاریخچه است، تا امروز هم ادامه دارد. در تمام دورانهای مختلف، در طول انقلاب، حوادث گوناگون، لحظههای حساس و خطیر، حضور دانشجویان مؤمن، متعهد، عدالتخواه، باگذشت، توانسته فضا را در جهت صحیح هدایت کند. این برداشت من از جنبش دانشجوئی و نگاه من به جنبش دانشجوئی است: ضد استکباری، ضد فساد، ضد اشرافی گری، ضد حاکمیت تجملگرایانه و زورگویانه، ضد گرایشهای انحرافی؛ اینها خصوصیات جنبش دانشجوئی است. در همهی این سالهای انقلاب، حضور دانشجویان در این صحنهها، حضور فعال و مؤثری بوده. دانشجوها گفتمان ساز بودهاند، فضای فکری ساختهاند، گفتمانهای سیاسی و انقلابی را در جامعه حاکم کردهاند، که در موارد زیادی این وجود داشته.
بسم الله الرّحمن الرّحیم
سلام
(( چه باید کرد )) ؟
متاسفانه یک نکته رو ازش به سادگی گذشتید و اون هم توجیه نبودن است. یه بنده ی خدایی به عنوان نمونه و مشتی از خروار دیدم، ترم آخر دانشگاهه ( به اضافه ی ترم های مشروط ) و کلی مسئولیت بهش دادن منتهی هنوز شبهات ابتدایی مثل فلسفه ی تقیّه توی ذهنش هست. در یکی از بهترین دانشگاه های ایران ( البته نه در سطح تهران و شریف، اما یکی از بهترین ها ).
متاسفانه عموم مسئولین فرهنگی ( چه رسمی و چه غیر رسمی ) کلا کشور رو در تهران خلاصه میکنند و حتی به شهر های دور و برش هم نگاه نمیکنند ( عموما میگن اونا خودشون پا میشن میان، ما چرا بریم؟ ) یا نهایتا به دانشگاه های درجه یک مثل اصفهان و مشهد میروند، بعد هم میخواهند نتیجه ی مثبت بگیرند و از اوضاع ذهنی کل کشور خبر داشته باشند.
همچین مشکلاتی زیاد داریم متاسفانه. روحیه ی مطالبه گری توی برخی دانشگاه ها مثل دانشگاهی که خود بنده توش تحصیل میکنم تقریبا میتونم بگم مرده. فقط چون مسئولین فرهنگی، جهاد فرهنگی رو در تهران خلاصه میبینند.
کجاست اون نهضت ۱۰۰ نفره ی سخنرانی که توی دانشگاه های کشور میرفت معرفت دانشجو جماعت رو درست میکرد؟ از روی هوا که نمیتونیم این معرفت رو تزریق کنیم به جنبش های دانشجویی و بسیج دانشجویی.
مسئولین فرهنگی رو در سطح تهران خلاصه کردند، خیلی راحت توی همون ناحیه هم شکستشون دارن میدن. خب زمین خدا واسعه، دانشجو هم طالب معرفت. تا کی به صورت شخصی و تک و تنها از توی مانیتور بشینیم ببینیم مسئولین صرفا دارند در تهران با یک جمع ۵۰۰-۶۰۰ نفری صحبت میکنند و ما هم خودمون رو گول بزنیم که مسئولین برای ما هم دارند این حرف ها رو میزنند؟
انتقاد به خود شما مسئولین وارده جناب. رها کردید کشور رو.
اگر بی انصافی ای کردم در انتقادم عذرخواهم و امیدوارم از دستم ناراحت نشید. دانشجو هستم و دل پُر.
شاید علت درجا زدن دانشجویان عدم درک چرخه علم ،صنعت و مردم دارد زیرا نقطه مقابل دانشجو ،استاد نیست بلکه دانشجو باید بتواند هرچه سریعتر درک کند این علم چه جایگاهی را در اینده شغلی اش قرار است به او بدهد و ان شغل در سیاست های انقلاب چه جایگاهی دارد بعد از درک این تفاوت ها بتواند در جهت اصلاح این خشت اول که دانشگاه است بیدار تر عمل کند.اجمالا بایستی از رشته گرایی و تخصصی شدن سعی شود به کلی نگریه بررسی این چندصد رشته علمی در جامعه بصورت عملی پرداخته شود.