آتش سنگین در آغاز
همانطور که گفته شد فصل چهارم در حالی آغاز میشود که جنگی بزرگ، خشن، ساختاریافته و نابرابر در لایههای زیرین جامعه در جریان است. جنگی که همواره وجود داشته و دارد و صد البته برای انسانهای عادی هر جامعهای قابل درک و احساس نیست، جنگ اشباح…
نکتهای که در آغاز این فصل بیش از هر چیز دیگر چشمگیر است و نظر هر مخاطبی را به خود جلب می کند، استفاده از یک ایستگاه قدیمی مترو به عنوان مرکز کنترل و فرماندهی است. از طرفی این ایستگاه قدیمی بیانگر ادامه داشتن مبارزه زیرزمینی در زیر پوست شهر، دقیقا در زمان و مکانی که کسی انتظارش را ندارد است. و از طرف دیگر مترو و قطار نماد رشد، یکپارچه شدن و پیوستگی سرزمین آمریکاست. و این موضوع را به مخاطب القا می کند که مرکز فرماندهی جنگ علیه تروریستهای تمامیتخواه، ایالات متحده است.
قسمت سوم این فصل در حالی آغاز میشودکه ریس به همراه همکار جدیدش در اداره 8 جنایی، یعنی فاسکو در حال تعقیب یک جنایتکار است. هر سه نفر با عجله در خیابانهای محله منهتن شهر نیویورک می دوند. در این بین ناگهان ریس از اتوبوس حامل گردشگران بالا می رود و از نقطه ای در بالاتر از شخص تحت تعقیب به او شلیک می کند. و با موفقیت او را زمینگیر میکند. فاسکو از موضوع شلیک ناراحت میشود و به جملاتی با این مضمون که دیگر او یک افسر سیا نیست و مجبور نیست کارهایش را تنهایی انجام دهد را به او میگوید. این جملات همگی در ستایش استعدادهای شگرف یک افسر سابق سیا است…!!
از جمله مسائلی که این روزها بحث و مجادله پیرامون آن زیاد است و طرفداران و مخالفان بسیاری هم دارد، موضوع انتخابات الکترونیکی یا رایگیری تلفنی و اینترنتی است. در قسمت پنجم این فصل، نحوه تقلب و دستاوردن در این دست از انتخاباتها را بررسی می کند و این نکته را تذکر می دهد که مداخلهگر نیاز نیست حتما برای تغییر در نتیجه انتخابات به سیستم مرکزی شمارش انتخابات نفوذ کند، صرفا با مسدود کردن دسترسی تماس برخی شهروندان به سیستم انتخابات در یک منطقه یا چند منطقه خاص میتوان نتیجه انتخابات را به صورت دلخواه تغییر داد.
شکل 1- بررسی وضعیت آراء نامزدها در سیستم سامری
در همین قسمت به این نکته اشاره می شود که گرچه بهترین راه برای حفظ اطلاعات در عصر دیجیتال نگهداری یک نسخه آنالوگ از آنها در یک جعبه فلزی محکم است اما بازوی عوامل انسانی سیاستمداران قابلیت دست آوردن در آن و تغییر را هم دارند.(شکل 2)
شکل 2- سایمن لی در حال بکآپ گیری از اطلاعات دیجیتالی
در فصل چهارم سریال، اکثر کاراکترهای ثانوی فیلم دو جمله را نسبت به ریس بیان می دارند: اولین جمله این است که تو کی هستی؟ این استعدادها فراتر از دانش یک پلیس است. و دومین جمله این که، مرد کت شلواریای وجود ندارد چون اگر وجود داشت من را از این بلا نجات می داد.
جمله اول بیانگر روح قدرتمند و میهن پرستی یک افسر سابق سیا و یک آمریکایی اصیل است که حتی وقتی از کار خود برکنار شده است از مردم خود مراقبت می کند و جمله دوم نشان دهنده تلاشهای تهیهکنندگان فیلم برای القای این مطلب به مخاطب است که ریس و سایر تیم دستگاه ماشین ابر قهرمان نیستند بلکه همان آدمهای عادی جامعه هستند که از دیگران در برابر حوادث غیرقابل پیش بینی حفاظت میکنند. در واقع این جمله نوعی عادی سازی شخصیت افراد درگیر فیلم است.
در چند سال اخیر یا شاید بهتر است بگوییم در یک دهه اخیر که تحریمهای غربی همه کالاهای زندگی یک ایرانی را شامل شدهاند، اما برخی کالاها از این تحریمها مصون بودهاند از جمله آنها سیستمهای عامل، موبایلهای هوشمند، روترهای شبکه، سرورها و انواع دیگر تجهیزات ارتباطی است. در قسمت هفتم این سریال فینچ و خانم گروز، با یکی از حیلههای مرموز دستگاه سامری برای کنترل همه جانبه نسل آتی، رو به رو میشوند. جرد ویلکینز، یک مهندس نرمافزار است که در برنامهای به نام یک تبلت برای هر دانشآموز سعی دارد از فرماندار نیویورک بودجهای جند میلیون دلاری بگیرد و با استفاده از پرینترهای سه بعدی، این تبلتها را بسازد. و به هر دانشآموز ابتدایی ایالت یک تبلت رایگان اهدا کند. اما نرمافزار اصلی و شاکله این تبلتها، یعنی سیستمعامل آن را، دستگاه سامری تهیه کرده است. این در حالی ویلکینز با هدفی خیرخواهانه در تلاش است تا به رشد و ارتقای سطح آموزش دانشآموزان کمک کند. دستگاه سامری قصد دارد تا از این ایده برای کنترل و نظارت بر دانشآموزان و نسل نوجوان آینده استفاده کند… (شکل 3)
از ژانویه سال 2005 به این سو، طرحی به نام یک لپتاپ برای هر کودک[1] در دنیا با پشتیبانی عظیم مالی،عملیاتی و علمی موسسات آمریکایی با هدف ارائه یک لپتاپ ارزان و کارآمد در راستای تحول آموزشی[2] در حال انجام است. این طرح توسط دو سازمان غیرانتفاعی در آمریکا به نامهای OLPCA و OLPCF پشتیبانی میشود. این طرح از سال ۲۰۰۸ میلادی با کمک بانک جهانی[3] در منطقة آمریکای لاتین و آفریقا در حال اجراست و تاکنون در کشورهای آرژانتین، بولیوی، برزیل، پرو، اروگوئه، شیلی، کلمبیا، السالوادور، هائیتی، جاماییکا، مکزیک، هندوراس، نیکاراگوئه، پاراگوئه، اکوادور، ونزوئلا و ترینیداد و توباگو اجرا شدهاست.[4] (شکل 4)
طرحی که در این فیلم از آن یاد میشود (یک تبلت برای هر دانش آموز) شیوهای کثیف برای مدیریت افکار کودکان شهر نیویورک و تبدیل آن ها به ماشینهایی با افکار از پیش برنامه ریزی شده و مطابق خواسته دستگاه سامری است. در واقعیت اما، طرحی که در دنیا در حال انجام است با وسعتی چندین برابر و کیفیتی بیشتر، همین ایده را با همین اهداف پیاده سازی می کند. (شکل 5 و 6)
شاید تنها دلیلی که سبب میشود در اوج تحریمهای مثلا فلج کننده غربی، گوشیهای مدرن و به روز باسیستمعاملهای پیشرفته در بازار ما مثل نقل و نبات در دسترس باشند هم همین باشد. کنترل و نظارت…
شکل 3- یک تبلت برای هر دانشآموز، نام موسسهای است که سامری از ایده آن برای کنترل نسل آینده استفاده می کند.
شکل 4- دانش آموزان یک مدرسه در مغولستان در حال کار با لپ تاپ های موسسه OLPC
شکل 5- کودکان یک روستا در نپال در حال کار با لپتاپ OLPC
شکل 6- کودکان یک مدرسه روستایی در کامبوج در حالی که لپتاپ OLPC در دست دارند.
وقتی تب هوش مصنوعی بالا میگیرد، تقریبا هیچکس گوشش به معایب آن بدهکار نیست و همه مثل رادیو از محاسن آن میگویند!! از خبرگزاریها گرفته تا اساتید دانشگاهها همه و همه تقریبا مطمئن هستند که «هوش مصنوعی خوب است.»! این دقیقا همان بحثی است که فینچ در قسمت دهم این فصل با خانم شاو و گروز دارد. در این بحث خانم شاو و گروز هوشهای مصنوعی را به دو دسته بشر دوست و ضد بشر تقسیمبندی میکنند و معتقدند که دستگاه ماشین نوعی هوش مصنوعی بشر دوست است برخلاف دستگاه سامری که نوعی هوش مصنوعی ضد بشر است. اما فینچ معتقد است که مرزهای اخلاقی برای یک هوش مصنوعی معنا و مفهومی ندارند و مثال معروف حل مشکل گرسنگی مردم زمین با حذف تعداد کافی انسانهای درمانده، را طرح میکند که گرچه مشکل گرسنگی را حل می کند اما آیا واقعا این راه حل همان چیزی است که ما میخواهیم؟
شکل 7- بحث درباره اخلاق و هوش مصنوعی بین فینچ و خانم شاو و گروز
در گوشهای دیگر از همین قسمت، دو هوش مصنوعی درگیر فیلم شروع به مذاکره و صحبت با یکدیگر میکنند. آنها از رابطهای آنالوگ خود در این مذاکره بهره میبرند. (شکل 5) در لابهلای حرفهایشان، سامری دیدگاه خود را درباره گونهی انسانها بیان میدارد: «این دنیا منجلابی از جنایت، فساد و فقر است. آنگاه که جنگ نیست، طمع هست و آنگاه که طمع نیست، گرسنگی هست.» دستگاه ماشین با پذیرش این واقعیت ادامه می دهد:«تو نمی توانی انسانیت را عوض کنی.» در واقع با این حرف خود تمامی خصلتهای زشت و پست انسانهای فرومایه را مدل انسانیت معرفی میکند و آن را واقعیتی تغییر ناپذیر میداند. در ادامه سامری بیان میدارد:«خیر. اما می توانم واقعیت آنها را تغییر بدهم.»!
شکل 8- مذاکرهکنندگانی که در واقع تجسمی از خود واقعی هوشهای مصنوعی هستند…
نکته کلیدی در این مناظره، جنسیت طرفهای مذاکره کننده است، دستگاه سامری یک پسر بچه کم سن و سال، و دستگاه ماشین یک خانم بالغ است. از آنجایی که در سینما زن نماد سرزمین است، دستگاه ماشین نیز به عنوان نماینده ایالات متحده، زن در نظر گرفته شده است. کما اینکه در فصل های بعد این دستگاه از جنگ هوشهای مصنوعی زنده بیرون میآيد و کارش را از نو شروع میکند. که به نوعی بیانگر آغاز دوباره و حیات پایان ناپذیر ایالات متحده است.
افت سهام در بازار بورس بزرگ نیویورک، پای دستگاه ماشین و همکارانش را به والاستریت هم باز می کند. در ابتدای قسمت یازدهم این فصل هنگامی که خانم گروز و فینچ در حال صحبت درباره آثار سوء فروپاشی اقتصاد ایالات متحده بر اقتصاد دنیا هستند، خانم گروز میگوید: «اگر اقتصاد ما فروبپاشد دنیا دچار جنگ، قحطی و شورش می شود! » آنچه را که او بازگو میکند از یک طرف القا برتری این کشور از نظر اقتصادی بر سایر کشورهاست و از طرف دیگر، این اخطار را به کشورهای دیگر دنیا میدهد که در صورت وقوع یک جنگ سایبری ممکن است باعث نابودی اقتصاد بقیه دنیا بشویم!!
به نام لیبرالیسم!
این سریال بر پایه نوعی از خود گذشتگی غربی بنا شده است. در قسمتهای مختلف این سریال شاهد نوعی ایثار خاص هستیم. شخصیتهای درگیر فیلم، گاهی اوقات خود را برای آرمانهایی فدا می کنند که در جامعه خودشان شاید ارزشمند باشد. در این سریال کاراکترهای فیلم خود را برای آمریکایی فدا میکنند که با وجود همه مشکلهایش باز هم سرزمین آنهاست و آنها به جای شمشیر کشیدن روی ملت و حکومت خود تا آنجایی که می توانند برای اصلاح و بهبود شرایط آن تلاش میکنند. تیم ماشین و فینچ از آزادی های فردی و لیبرالی در همه ابعاد آن بدون حد و مرز دفاع می کنند. از بانکداران متقلب و زنان و مردان خائن به همسران خود در زندگی زناشويی گرفته تا سیاستمداران و قاضی های سالم اجتماع!! آنها از کوره در نمیروند و با دشمنانشان همپیمان نمیشوند. و تا آخر آمریکایی می مانند! به هر حال این درسی است که برخی از اهالی سیاست ما باید بگیرند. نویسنده فیلم تلاش بسیاری کرده تا از سربازان ایالات متحده سلحشورانی بزرگ و شیردل بسازد آنان که در هر شرایطی برای کشور و ملت خود جانفشانی می کنند. سربازانی که برای رفاه دیگران دست به دزدی از بانک ها ُ،کازینو ها یا انبار پلیس می زنند و یا سربازانی که پس از ترد شدن در پیشگاه مقامات خود، در پشت صحنه و تاریکی از مردم دفاع می کنند… وخلاصه به نام عدالت و به نام لیبرالیسم…! آمریکا یعنی آرمان های فاسد شده…
آمریکاییها جمله معروفی دارند که میگوید: «همه مسلمانان تروریست نیستند ولی همه تروریستها مسلماناند!» بر اساس این اصل است که در قسمت دوازدهم این فصل، میبینیم که تعدادی از دانشجویان عربستانی حاضر در ایالات متحده قصد دارند دست به یک بمبگذاری در شهر دیترویت بزنند! (شکل 6)
شکل 9- چهار دانشجوی مسلمان رشته مهندسی کامپیوتر در شهر دیترویت که قصد حمله تروریستی دارند!
در میان این چهار نفر، سه نفر تابعیت عربستان دارند و یک نفر متولد میشیگان است. با این حال عضو گروهی هستند که «خراسان» نام دارد! پیداست که تهیهکنندگان سریال تسلطی بر مسائل اسلامی ندارند. به همین علت چند عربستانی عضو گروهی ایرانی هستند! و مبالغی از یک بانک در دبی به حساب آنها واریز میشود!
این قسمت سریال به خوبی نشان میدهد که اگر همه آمریکا در امنیت کامل هم باشد باز هم تروریستهای افراطی مسلمانی هستند که قصد به خاک و خون کشیدن این کشور را داشته باشند! دشمن تراشی برای بقای بیشتر در عرصه نظامی-سیاسی بین المللی مناسب ترین راهکار است!
در قسمت پانزدهم این فصل سریال، دستگاه سامری با سوءاستفاده از یک نرم افزار جستجوی آنلاین سوالات به نام VAL (Voice Activated Lookout) به افرادی که قصد خودکشی دارند بهترین راه را پیشنهاد می کند! مشابه امروزی این برنامه در دنیای واقعی نرم افزارهای دستیار صوتی نامیده میشوند. مثل برنامه Siri (برای پلتفرم های Apple) . با دسترسی دستگاه سامری به الگوریتم های جستجوی آنلاین این برنامه و سرورهایش خطراتی از قبیل، جایگزینی پاسخ اصلی با پاسخ جایگزین و غلط را متوجه افراد جامعه می کند.
سلیمان خان نام شخصیتی است که موسس بزرگترین شرکت تولید کننده آنتی ویروس در دنیاست. (شکل 7) بنابر اطلاعات فینچ نیمی از شبکه های بزرگ و رایانه های دنیا از برنامه او برای مقابله با بدافزارها استفاده می کنند. در قسمت نوزدهم فصل چهارم، دستگاه سامری به سوء استفاده از آنتی ویروس او رو می آورد تا از این طریق با اسکن کردن کل شبکههای بزرگ ردی از ماشین پیدا کند. آنتی ویروس هایی که روزی قرار بودند به حفاظت از دارایی های مرم یعنی زندگی شخصی آنها بپردازند، امروز درگیر جاسوسی از آنها شدهاند!
شکل 10- سلیمان خان، طراح بزرگ آنتی ویروس هک شد!
او خیلی زود متوجه وجود یک هوش مصنوعی بزرگ در پس بسیاری از حوادث روزمره زندگی می شود. بنابراین راهی جز حذف پیش پای سامری نمیگذارد. در مکالمه ابتدای این قسمت ریس به فینچ می گوید «فقط آدم های پارانویایی زنده می مانند!» و و فینچ در جواب با رد این اتهام از خود می گوید«اگر کسی به دنبال تو باشد این دیگر پارانویا نیست.» این مکالمه کوتاه بیانگر این واقعیت است که همواره کسانی در پس صحنه در جستجوی آثار باقی مانده دیجیتالی ما هستند. آنها میتوانند دولتها یا نوابغ شبکه ای باشند که در پی کسب داراییاند…
تبرئه سامری
در قسمت های اخیر کارگردان فیلم با شدت هر چه تمام تر پستی و پلیدی یک خدای بد را به نمایش میگذارد. خدایی که برای بقاء خود و حفظ برتری، دست به هر عمل زشت و ناشایستی میزند! قتل، ترور، آدم ربایی، قاچاق، پولشویی و… فقط بخشی از اقدامات دستگاه سامری است. در نبود موسی(ع) (هارولد فینچ) و خدایش (دستگاه ماشین)، سامری (آرتور کلیپول) گرچه بنده ناسپاسی نبود اما گوسالهای (دستگاه سامری) از طلا (کدها) ساخت تا خلاء وجود موسی را پر کند. هر چند این بندگان ناسپاس و کدهای بد از آن سوء استفاده کردند اما هدف پاک بود، استفاده کننده نیتش صاف نبود!!
به نظر میرسد علت برگزیدن اسم سامری برای این دستگاه همین باشد.
شکل 11- گوساله طلایی سامری که جای خدای موسی (ع) را میان بنی اسرائیل پر کرد.
در قسمت بیستم فصل چهارم، فینچ و خانم گروز در پی یک تماس مشکوک عازم یک تیمارستان می شوند تا خانم شاو را از دست دستگاه سامری و همکارانش خلاص کنند. نکته قابل توجه این استه که او به عنوان یک ایرانی دیوانه در اتاق 914 نگهداری می شود. با نگاهی به شماره این اتاق می توان حدس زد که به تاریخ 19 سپتامبر یعنی روز تصرف مسكو پايتخت روسيه توسط ناپلئون بناپارت اشاره دارد.[5] ناپلئون در اوج قدرت با حمله به روسیه و فتح آن کشور نه تنها نتوانست آنجا را به قلمرو امپراطوری خود اضافه کند بلکه حتی زمینه ساز نابودی حکومت خود نیز شد. این همان اتفاقی است که برای دستگاه سامری نیز رخ داد. دستگاه سامری با این خیال که با خاموش کردن دستگاه ماشین زمینه ساز برتری بلامنازع خود را فراهم آورده، همه تلاش خود را برای نابودی دستگاه همتا بهکار بست. اما چندی پس از آن که میدان برای یکه تازی دستگاه سامری خالی شد، دستگاه ماشین دوباره اوج میگیرد، و به رینگ مبارزه بر میگردد.
فصل پنجم سریال بر خلاف آنچه انتظار می رفت، بیشتر کاری احساسی است و تهیه کنندگان با دستپاچگی محض تلاش کرده اند تا در این فصل، هرچه سریعتر سر و ته داستان را به هم برسانند. این فصل با صدای خانم گروز که متعلق به دستگاه ماشین است شروع میشود:
«اگه دارین اینو میشنوین، یعنی تنهایین…
تنها چیزی که ازمون باقی مونده فقط صدای منه…
نمیدونم هیچکدوم از ماهاموفق شدیم یا نه…
بُردیم؟ یا باختیم؟
نمیدونم، حتی دیگه مطمئن نیستم که معنی پیروزی رو میدونم یا نه، ولی در هر حال دیگه تموم شده، پس بذارین بهتون بگم ما کی بودیم
…بذارین بهتون بگم شما کی هستین، ما چطوری مبارزه کردیم»
Asset //n
دستگاه سامری با راهانداختن شبکهای متشکل از مزدورها و رشوهبگیرها در همه جای دستگاه حاکمیتی، موجبات آسودگی انجام کارها را برای خود و تیمش فراهم کرده است. این استراتژی بخشی از راهبرد پیشبرد اهداف به صورت مخفیانه در یک جامعه است. او اشخاصی را به استخدام خود در میآورد و بدون اینکه آنها میان خود ارتباطی داشته باشند، کاری را که دستگاه سامری فرمان می دهد، آنجام میدهند. این دستگاه آنها را دسته بندی میکند تا منابع مختلف اطلاعاتی را میان آنها به اشتراک بگذارد. برخی به منابع زیاد و برخی به هیچ منابعی دسترسی ندارند. (شکل 9)
شکل 12- سامری مزدورهایش را دسته بندی کرده است!
در قسمت اول فصل پنجم، بخشی از خاطرات فینچ هنگام ساختن ماشین به نمایش در میآید. در یک مکالمه که مابین فینچ و نیتن اینگرام رخ میدهد، فینچ تمام تلاش خود را می کند تا به همه ثابت کند که شاید یک هوش مصنوعی خیلی قدرتمند و باهوش باشد، اما باز هم یک ماشین است و برای نیل انسان به اهدافش ساخته شده است و باید همیشه در چارچوب خواستههای انسانها حرکت کند. و اگر اخلاقیات را در کدنویسی یک هوش مصنوعی حذف کنیم آنگاه زمینه ساز نابودی نسل انسان را فراهم کردهایم. تمام این مکالمه، یک هشدار منطقی و اخلاقی است. (شکل 10)
شکل 13- ماشین میان انسانها تبعیض قائل شده است و برخی را برخی ارجحیت داده است. این همان چیزی است که فینچ از آن واهمه دارد و نسبت به آن هشدار می دهد. (در این تصویر، ماشین فینچ را به عنوان مدیر اصلی و اینگرام را به عنوان مدیر جایگزین در نظر گرفته است.)
مرگ در ادبیات لیبرالیسم
در قسمت اول سریال، هنگامی که خاطرات فینچ در گذشته و هنگام ساخت دستگاه ماشین نشان داده میشود، ماشین سوالی از فینچ میپرسد: «مرگ چیست؟» فینچ در جواب میگوید: «مرگ برای انسانها یک تعریف بیولوژیکی دارد. به آن هنگامی که قلب از تپش بایستد، مرگ میگویند.» در ادامه بحث ماشین میگوید: «ولی تو به اینگرام گفتی که پدرت زمانی مرد که حافظهاش را از دست داد.» و همچنین میگوید: «تو اگر حافظه من را پاک کنی کنی، چطور از اشتباهاتم درس بگیرم و چطور رشد کنم؟» (شکل 15)
دستگاه در نقش اجتماع و سرزمین، باید از اشتباهات گذشته خود درس بگیرد و به رشد کردن برای بقا و حفظ برتری ادامه دهد، اما اگر این اجتماع حافظه تاریخی ضعیفی داشته باشد و از تاریخ درس نگیرد محکوم به مرگ است. این نکته ظریفی است که مخاطب ایرانی بیش از سایر ملل به درک و توجه به آن احتیاج دارد.
شکل 14به راستی مرگ یک سیستم کی رقم میخورد؟! جز با آغاز فراموشی فراموشی است؟
استراتژی روایت و بقا یا دکترین شهرزاد قصهگو، به خوبی موید این قضیه است. (شکل 14) که حافظه و به خصوص به یاد داشتن خط زمانی (Time Line) تاثیری کلیدی و اساسی در رشد و ماندگاری یک تمدن دارد. داستان هزار و یک شب یا افسانههای شب پارسی، حکایت تلاشهای بانویی قصهگو برای رضایت پادشاه عصر خود در جلوگیری از قتل او و دیگر بانوان آن سرزمین است.
استراتژی روایت و بقا، راهبرد کلیدی اسرائیل برای حفظ و جغرافیای خود بوده است. نگاهی به کتاب «بر شماست این واقعه را بازگو کنید» موید این قضیه است. (شکل 16) و البته تلاش های بینظیر استیون اسپیلبرگ در ساخت فیلم سینمایی مونیخ نیز از همین استراتژی سرچشمه میگیرد.
شکل 15- شهرزاد قصه گو/ نقاشی اثر:سوفی اندرسون
شکل 16- عکس روی جلد کتاب
قیامت
در قسمت دوم فصل پنجم، فینچ، خانم گروز، ریس و فاسکو در حال بررسی و رفع مشکلات دستگاه ماشین هستند. که دستگاه ناگهان با بررسی سوابق افراد ذکر شده و مشاهده گذشته پر از خشونت آنها، دسترسی آنها را به خودش مسدود می سازد و آنها را تهدید تلقی میکند. سپس در حال بازیابی تاریخچه خود، آن روز را Day R می نامد. R در ریاضیات، نماد اعداد حقیقی است. یعنی مجموعه ای از اعداد که شامل همه عددهای دیگر است. در اینجا منظور روزی است که شامل همه روزهاست. یعنی قیامت…
در این بخش سریال، همه کاراکترهای اصلی سریال مورد بازجویی قرار میگیرند و بابت گذشته خود جواب پس میدهند. سپس همگی بخشیده میشوند و کار مبارزه با دشمنان از سر گرفته میشود! این قسمت سریال به نحوی به رفع اتهام از ایالات متحده و NSA میپردازد. و همه کارهای بد آنها را در جهت تامین امنیت و رفاه شهروندان آن کشور بر میشمرد…
در فصل آخر این سریال جمله «دنیا تغییر کرده است.» را از زبان بیشتر کارکترهای کلیدی این فیلم می شنویم. گویا تهیهکنندگان قصد دارند مخاطبان خود را متوجه این واقعیت گریز ناپذیر کنند که دنیا تغییر کرده است.
در قسمت هشتم این فصل، دستگاه سامری با ایجاد یک توطئه مردم را به سوی یک نمونهدهی همگانی دی.ان.ای سوق میدهد تا سازمان ملی سلامت (NHC) با ایجاد یک بانک اطلاعاتی از نمونههای ژنتیکی مردم، کار کنترل جمعیت و نظارت بر آنها را برای دستگاه سامری سادهتر کند.
در قسمت دوازدهم، دستگاه ماشین به طرح یک سوال میپردازد:«چه میشد اگر من هیچگاه ساخته نمیشدم؟» سپس به بررسی احتمالات میپردازد و سرنوشت هر یک از اعضاء تیم خود و جهان را بررسی میکند. سرنوشت هیچکدام از اعضاء، بدون ماشین، چنگ زیادی به دل نمیزند! برخی در دنیای کثیفی از کردار خود غرق شدهاند و آنها که سالم ماندهاند، بودنشان تغییری در وضع دنیای پیرامونشان ندارد و فقط زندهاند! (فینچ، هیچگاه اینگرام را از دست نمیداد ولی هیچگاه نیز با گریس هندریکس آشنا نمیشد. ریس، از CIA بیرون میرفت ولی هیچگاه نمیتوانست جسیکا آرنت را به چنگ آورد و بالاخره توسط همکارانش در CIA به قتل میرسید. فاسکو، به یک مامور پلیس کثیف تبدیل میشد. کارتر، در اداره پلیس رشد میکرد و ترفیع میگرفت. شاو، به ادامه ماموریتهای خود برای رسیدگی به شمارههای مرتبط ادامه میداد و همواره مامور ISA می ماند. گروز، به سرعت به یکی از مهرههای ارزشمند دستگاه سامری بدل میشد.) اما در این بین گرچه دستگاه هیچگاه ساخته نشد اما، دستگاه سامری به کار گرفته شد و دنیا را به تصرف خود در آورد. آنچه از این شبیهسازی و جواب برمی آید این است که اگر NSA دنیا را زیر نظر نگیرد، حتما کس دیگری این کار را خواهد کرد و تبعات آن غیر قابل پیشبینی است. در دنیای سامری (دنیای بدون NSA و شنود)، آدمها دیگر مالک سرنوشت خود نیستند. صرفا عروسکهای خیمه شببازی اند…
در آخر، این سریال با جملهای از ماشین تمام میشود: یک بار کسی از من پرسید از همه این داستانها، چیزی یادگرفتم یا نه؟ پس بگذار بگویم چه چیزی یادگرفتم، یادگرفتم همه تنها می میرند، ولی اگر برای کسی مهم باشی، اگر به کسی کمک کرده باشی… یا عاشق کسی بودی… اگر حتی یک نفر هم تو را به یاد داشته باشه… پس شاید هیچوقت واقعاً نمیری و شاید… این، آخر همه چیز نباشد.
در سکانس پایانی، سیمین شاو در حالی که با خرس (سگ غنیمتی آقای ریس) پس از قتل کاراکتر کلیدی سامری در حال راه رفتن و گذران اوقات است، ناگهان تلفن کنار خیابان زنگ می خورد و کار نجات مردم از سر گرفته میشود. تلقین این نکته که مامورین حرفهای ایالات متحده به صورت دائم و بدون هیچ داشت و با هر ملیتی در حال حفاظت از ملت و هویت امریکایی هستند، همه تلاشهای کارگردان فیلم را خلاصه میکند!
پینوشت:
[1] One Laptop per Child (OLPC)
[2] transform education
[3] World Bank
[4] تبلت دانش آموزي در گوشه و کنار جهان: طرح OLPC در جهان طرحي شناخته شده است. اين طرح از سال 2008 ميلادي با کمک بانک جهاني در کشورهاي در حال توسعه بويژه در منطقه آمريکاي لاتين و آفريقا در حال اجراست که هدفش در دادن يک لپ تاپ به هر کودک است.
اين طرح تاکنون در کشورهاي آرژانتين، بوليوي، برزيل، پرو، اروگوئه، شيلي، کلمبيا، السالوادور، هائيتي، جاماييکا، مکزيک، هندوراس، نيکاراگوئه، پاراگوئه، اکوادور، ونزوئلاو ترينيداد و توباگو اجرا شده که بررسي ها نشان مي دهد در سه سال آغازين اجراي اين طرح، علاقه مندي و مشارکت دانش آموزان دريادگيري بالارفت، روابط بين فردي و کارگروهي پيشرفت داشت و وضع آموزش برخي دروس مثل درس زبان بهبود پيدا کرد.
اين در حالي است که بررسي ها پس از شش سال از اجراي طرح، نزديکي بيش از پيش مدرسه و جامعه، توسعه مديريت دانش، ارتقاي مسئوليت پذيري فردي و اجتماعي و پيشرفت قابل ملاحظه در يادگيري موضوعات کليدي را نشان داده است.
در قاره آسيا نيز ورود تبلت دانش آموزي به مدارس مورد توجه قرار گرفته به طوري که تبلت دانش آموزي در هند که «آکاش» ناميده مي شود و از سال 2011 ميلادي به عرصه آموزشي وارد شده، براي توسعه برنامه هاي آموزشي الکترونيکي، تسهيل ارتباطات معلم و دانش آموز از طريق شبکه و توسعه کتاب هاي الکترونيکي اميدواري هاي زيادي را به وجود آورده است.
در ترکيه نيز طرح «فاتح» که در زبان ترکي حروف اول «جنبش پيشبرد فرصت ها و توسعه تکنولوژي» است اين هدف را دنبال مي کند که براي همه دانش آموزان مدارس دولتي تبلت هاي رايگان فراهم کند. پايلوت اين طرح از سال 2011 با توزيع 12هزار و 800 تبلت در 52 مدرسه در 17 استان ترکيه آغاز شده و در آينده اي نزديک استفاده از آن سراسري خواهد شد.
منبع: روزنامه جام جم ، شماره 3754 ، تاریخ 09/05/92 ،صفحه 14 (جامعه)
[5] حمله ناپلئون بُناپارت امپراتور فرانسه به روسيه در 24 ژوئن سال 1812م، آغازي بر پايان اقتدار ناپلئون به شمار ميآيد. سرعت پيشروي نيروهاي فرانسوي در آغاز اين حمله، حتي با وسايل و تجهيزات امروزي هم عجيب و باورنكردني است. او فاصله مرزهاي آن روز روسيه با لهستان را در كمتر از سه ماه پيمود و روز چهاردهم سپتامبر 1812م وارد مسكو شد. ناپلئون گمان ميكرد كه با فتح مسكو، تزار روسيه را به زانو در خواهد آورد و سرزمين پهناور روسيه را به قلمرو امپراتوري خود خواهد افزود، ولي فرداي ورود سربازان او به مسكو، شهر آتش گرفت و سربازان روسي كه ضمن عقب نشيني، شهر را به آتش كشيده بودند، سپاه ناپلئون را در اين شهر بدون آذوقه گذاشتند. شدت آتش سوزي به حدي بود كه سه چهارم شهر مسكو به كلي طعمه حريق شد و نابود گشت.
با فرا رسيدن زمستان سخت روسيه و كمبود تداركات و مواد غذايى، ناپلئون تصميم گرفت از روسيه عقبنشيني كند ولي در بين راه، سرما و گرسنگي از يك طرف و حملات پيدرپي نيروهاي روسيه از طرف ديگر، صدها هزار نفر از سربازان فرانسوي را از پاي درآورد، به طوري كه از ارتش 530 هزار نفري ناپلئون، تنها 30 هزار نفر به مبداء حركت خود بازگشتند. اين شكست پايان اقتدار ناپلئون بُناپارت را رقم زد و از آن پس در برابر اتحاد كشورهاي مخالف خود، ناكام ماند.
شکل17- ناپلئون در روسیه