جریان چپ در جهان، مدل اقتصاد مارکسیستی[۱]- سوسیالیستی را عرضه نمود. این مدل توانست هفتاد سال در شوروی امور را اداره کند و این کشور را در سطح یک ابر قدرت نگه دارد. هرچند به دلایل متعدد آن سیستم فرو پاشید، اما هنوز ابعادی از آن در کشورها و جوامع مختلف مورد استفاده است که نمونهی آن مبحث بیمه و تأمین اجتماعی است. با فروپاشی اردوگاه سوسیالیسم، جریان راست مدرن در جهان، مدل اقتصاد لیبرالی را یکه تاز صحنهی جهانی خواند، حتی فرانسیس فوکویاما تا آنجا پیش رفت که پایان تاریخ را اعلام نمود و لیبرالیسم و کاپیتالیسم[۲]را آخرین ایدئولوژی در تاریخ برای ادارهی جهان معرفی کرد.[۳]
گرچه تبیین مدل و الگوی اقتصادی، در رویکرد مشتریمدار نهایت امر طرحریزی را شکل میدهد، لیکن گامهای ابتدایی آن، یعنی ترمینولوژی، و سپس تبیین پارادایم، و دکترینها همواره مغفول مانده است. از این رو هرگاه بحث از اقتصاد به میان میآید، مدل جریان چپ یا راست را به ذهن متبادر میکند. درحالیکه بایسته است اساس طرحریزی را در مباحث بنیادین آن، بررسی و سپس تبیین نمود.
ترمینولوژی
طرحریزی مبتنی بر رویکرد مشتریمدار در نسبت با چهار مفهوم روشن میشود: اقتصاد، اکانومی، کدآمایی و بیع. واژهی عربی «اقتصاد»[۴] که در فارسی نیز بسیار رایج است، به معنی میانهروی است، اما تبیین نگاه اسلام در کاربرد این واژه نیست، زیراکه قرآن به صراحت از لفظ «بیع» استفاده میکند. مفهوم «میانهروی» در فارسی، یک لفظ عام است و غیر از معیشت، بسیاری از امور دیگر را نیز در برمیگیرد. واژهی اقتصاد، جامعیت مفهوم قرآنی بیع را برای منظوری که مدنظر است در برندارد. از سوی دیگر، اندیشهی ایرانی، سوای از مفاهیم عربی اقتصاد و بیع، میراثدار واژهی فارسی «کدآمایی» است. همانگونه که کدخدا و کدبانو، با حداقلهای منابع موجود، چرخ زندگی روستا یا منزل را میگردانند، دانش کدآمایی نیز به تبیین چگونگی ادارهی امور زندگی با حداقلهای منابع میپردازد. واژهی چهارم، مفهوم غربی «اکانامی»[۵] است، که تا حدودی به مفهوم کدآمایی فارسی نزدیک است، اما قرابت چندانی با واژههای اقتصاد و بویژه بیع ندارد.(نمودار شماره ۱)

پارادایمهای اقتصاد
از آنجا که اندیشهی بنیادین در هر حوزهای از تبیین دامنهی پارادایمهای موجود یا تولید پارادایم جدید، آغاز میشود، در رویکرد مشتریمدار نیز، تبیین پارادایم گام اساسی در طرحریزی مبتنی بر این رویکرد محسوب میگردد.
مبتنی بر رویکرد عهدمدار (تاریخمدار) همهی پارادایمهای معرفتی، هستی شناختی، و… در زیر دو ابرپارادایم دستهبندی میشوند: سوپر پارادایم امانیسم و ابروادی خداگرایی.
در ذیل هر یک از این ابر پارادایمها، چهار دسته پارادایم اقتصادی وجود دارد. (نمودار شماره ۲)

۱. پارادایم اقتصاد فرآیندی
پارادایم یکم، معطوف به فرآیند کلی اقتصاد است. این فرآیند، هفت گام کلی را در بردارد که به ترتیب شامل تقاضا[۶]- استحصال منابع[۷]- تبدیل مواد به کالا – عرضه[۸]- فروش[۹]- خرید[۱۰]- و مصرف[۱۱]، میشود. در این پارادایم، هر یک از این مؤلفههای هفتگانه، میتواند ثقل اقتصاد قرار گیرد و مکتب اقتصادی، حول آن شکل بگیرد. (نمودار شماره ۳)

۲. پارادایم اقتصاد چرخهای
پارادایم دوم کلیتر است و هر هفت مؤلفهی موجود در پارادایم یکم را به سه دستهی کلی تقسیم میکند: تقاضا محور- تولیدمحور[۱۲]- و مشتریمحور[۱۳]. در این پارادایم که چرخهی اقتصاد مطرح است، هر یک از سه حوزهی تقاضا، تولید، یا مشتری میتواند ثقل اقتصاد واقع شود و منشاء شکلگیری مکتب اقتصادی گردد. (نمودار شماره ۴)

۳. پارادایم اقتصاد مبناگرا
پارادایم سوم، نگاهی عمیقتر به بنیانهای اقتصاد دارد و در واقع از مبنای اقتصاد پرسش میکند. از این منظر، اقتصاد یا طبیعتگراست، و یا انسانگرا. در اقتصاد طبیعتگرا، ثقل اقتصاد در طبیعت نهاده میشود و منابع مادی موجود در طبیعت، مبنای اقتصاد قرار میگیرد. در مقابل، اقتصاد انسانگرا، طبیعت را در خدمت انسان میبیند، لذا ابتدا به تبیین نیازهای انسان میپردازد و سپس منابع موجود در طبیعت را برای برآوردن نیازهای انسان بکار میگیرد.
اقتصاد مدرن عمدتاً طبیعتگراست. در عصر مرکانتیلیستها[۱۴] و دورهی محور بودن فلزات گرانبها در اقتصاد، چون طلا و نقره جزء منابع موجود در طبیعت محسوب میشوند،[۱۵] لذا اقتصاد آن دوره معطوف به طبیعت بود. دورهی فیزیوکراتها[۱۶] در فرانسه، دورهی محوریت زمین در اقتصاد است که آن دوره نیز طبیعت و منابع آن محور اقتصاد به شمار میرود. در دورهی سوسیالیستهای متاثر از مارکس، با مبنا قرار دادن ماتریالیسم[۱۷]، بالطبع نیچرالیسم و طبیعتگرایی زیر بنای اقتصاد مارکسیستی شد.
کلاسیکها و نئوکلاسیکها[۱۸] نیز از گرداب طبیعتگرایی نتوانستند بگریزند، برای نمونه، مالتوس[۱۹]، در موازنهی جمعیتی خود در نسبت با جغرافیا و سرزمین، نظریهی ژئواکونومیک خود را معطوف به بهره از طبیعت ارائه نمود.[۲۰] مفاهیم و نوشتههایی همچون کاپیتال مارکس، یا کتاب ثروت ملل، و… بیانگر سیطره طبیعتگرایی بر اندیشهی فیلسوفان اقتصاد مدرن است. با آغاز عصر داروینیسم[۲۱] و بویژه در کل دوره قرن بیستم، اصالت طبیعت و منابع موجود در آن، در اقتصاد غرب، غیر قابل انکار است.
دکترین کاپیتال اکانامی
طبیعتگرایی در اقتصاد مدرن، به «دکترین کاپیتال اکانامی» یا اقتصاد سرمایهداری منتج شده است. این دکترین از هفت مؤلفهی اساسی چرخهای اقتصاد، تمرکز خود را بر سه حوزهی «استحصال منابع»، «تبدیل آن به کالا»، «و عرضهی آن کالا برای فروش» قرار داده است. چون کالایی که تولید و عرضه میشود، باید مشتری داشته باشد، در نتیجه دستگاههای تبلیغاتی به ذائقهسازی در مخاطب میپردازند تا او متقاضی خرید آن کالاها شود. به حرکت این چرخه، رونق اقتصادی لقب دادهاند.(نمودار شماره ۵)

دکترین کدآمایی
«دکترین کدآمایی» نیز همانند دکترین اقتصاد سرمایه، بر منابع تمرکز دارد با این تفاوت که مؤلفهی تقاضا را در این چرخه دخیل میسازد. در مقابل طبیعتگرایی در اقتصاد، مکتب انسانگرایی قرار دارد. در این پارادایم، انسان به عنوان متقاضی کالا و خدمات، به عنوان مصرف کننده و به عنوان مشتری و خریدار مطرح است. توجه و تمرکز بر نیازهای او و ساماندهی آن نیازها و تعدیل احتیاجات وی در چهارچوبهای مشروع، دکترین اقتصاد بشرگرا را شکل میدهد. (نمودار شماره ۶)

دکترین بیع
آنچه در اسلام «بیع» نامیده میشود هر چند که هر هفت مؤلفهی چرخهی اقتصاد را در بر میگیرد، اما ثقل و تمرکز آن بر مبنع انسانی اقتصاد در چهار حوزهی فروش، خرید، مصرف و تقاضا استوار است. در واقع منابع اولیه و نیروی کار که تولید کالا را رقم زدهاند و ساز و کار و عرضه، همه در خرید و فروش ارزشگذاری میشوند.
اقتصاد بشرگرا که قائل به احترام نسبت به طبیعت است، در ماهیت یک دکترین اقتصاد ایمانی است که به بیع معروف است. (نمودار شماره ۷)

۴. پارادایم اقتصاد کارکردی
چهارمین پارادایم، اقتصاد کارکردی نام دارد. این پارادایم در اقتصاد مدرن، ثقل چرخهی اقتصادی را در هفت مؤلفهی تقاضا- استحصال منابع- تولید کالا- عرضه- فروش- خرید- و مصرف، بر«پول»[۲۲] قرار میدهد. در واقع کارکرد پول موجب شکلگیری و حرکت و رونق چرخهی اقتصاد میشود. فلذا میتوان گفت دکترین کاپیتال اکونومی، یک اقتصاد پول پایه را برمیتابد. و در این دکترین، ثبات پول و ثبات و تنوع پشتوانهی آن، عمدهترین راههای ثبات اقتصادی محسوب میشود.
در اقتصاد دینی، مبتنی بر پارادایم کارکردی نیز پول مطرح است اما مرکز ثقل نیست. و بر خلاف اقتصاد مدرن، چنین نقش برجستهای ندارد. در واقع مرکز ثقل این گونه اقتصادها بر مقولهای غیر مادی به نام «برکت» است. در اینجا کارکرد برکت، جایگزین کارکرد پیچیدهی پول میشود، و پول همچون سایر مؤلفهها، نقشی ابزاری مییابد نه نقطهای کانونی و مرکز ثقل. برکت منابع، برکت کالا، برکت تولید، برکت عرضه و فروش، برکت در تقاضا و خرید، برکت در مصرف و… جهتهای نسبت برکت با چرخهی اقتصاد هستند.
پارادایم اقتصاد کارکردی پولمبنا، بدنبال معاش و عیش صرف بشر است، اما پارادایم اقتصاد کارکردی برکتمبنا، در جستجوی جهتمندی معاش و عیش بشر، معطوف به معاد وی است و معیشت را هم جهت با معیدت مطلوب میبیند.
دکترین بیع در قرآن به طور مبسوط و کامل در آیهی ۱۱۱ سورهی توبه آمده است.
«إِنَّ اللَّهَ اشْتَرى مِنَ الْمُؤْمِنینَ أَنْفُسَهُمْ وَ أَمْوالَهُمْ بِأَنَّ لَهُمُ الْجَنَّهَ یُقاتِلُونَ فی سَبیلِ اللَّهِ فَیَقْتُلُونَ وَ یُقْتَلُونَ وَعْداً عَلَیْهِ حَقًّا فِی التَّوْراهِ وَ الْإِنْجیلِ وَ الْقُرْآنِ وَ مَنْ أَوْفى بِعَهْدِهِ مِنَ اللَّهِ فَاسْتَبْشِرُوا بِبَیْعِکُمُ الَّذی بایَعْتُمْ بِهِ وَ ذلِکَ هُوَ الْفَوْزُ الْعَظیمُ»
واقعیت این دکترین حکایت از خود فروشی انسان دارد. هیچکس، در طول عمر خود، کار دیگری غیر از خودفروشی نمیکند. خودفروشی انسان، به سه دسته تفکیک میشود. دستهی نخست، خود را به خودشان میفروشند. اینان خود را از خود میخرند. خودپسندی و خودخواهی این افراد، محصول «نارسیسیم» و خودشیفتگی آنهاست.
دستهی دوم، خود را به غیر از خودشان میفروشند، و در واقع اینان توسط نفسشان فروخته میشوند. این دسته، بسته به نوع خود فروشیاشان به پنچ گروه تقسیم میشوند. گروه یکم، افرادی که قطعهای از بدن خود مانند کلیه، یا خون خود را میفروشند. گروه دوم، افرادی که اهل فحشا هستند و همان مردان و زنانی که تنفروشی میکنند. گروه سوم، کسانی که همچون کارگران و ورزشکاران، نیروی عضلهی خود را میفروشند. گروه چهارم، افرادی که صدای حنجرهی خود را میفروشند، مانند خوانندگان، مجریان رسانهها، سخنرانان و… . گروه پنجم، کسانی که محصول فکر و مغز خود را میفروشند، همچون دانشمندان که نظرات علمی خود را عرضه نموده و به فروش میگذارند.
اما دستهی سوم، انسانهایی هستند که نفسشان را میفروشند. این افراد مصداق آیهی ۱۱۱ سورهی توبه هستند. (نمودار شماره ۸)
دکترین آیهی ۱۱۱ سورهی توبه، تبیین این موضوع است که خدا مشتری اموال و نفس مؤمنین است- نه همهی مردم- و در مقابل، بهای آنرا بهشت قرار داده است. و در ادامه میفرماید وعدهای بر حق است که در تورات و انجیل و قرآن آمده است و سپس میپرسد چه کسی به عهد خود با وفاتر است نسبت به خدا. در ادامه، بشارت میدهد به این بیع و آنرا فوز عظیم میخواند.

سیستم اقتصادی
در اقتصاد طبیعتگرای مدرن، سرمایه تنها به مال اطلاق میشود، اما در نگاه انسانگرا در دین، نفس انسان و ناموس وی شامل عقیده و… نیز سرمایه محسوب میگردند. از این رو میتوان در اسلام نیز از سرمایهداری سخن گفت، منتها، سرمایهداری مشتمل بر سرمایهی ایمان، سرمایهی علمی، سرمایهی اجتماعی و آنگاه سرمایهی مادی. مسألهی اساسی در اقتصاد، موضوع «مالکیت»[۲۳] است. اقتصاد مادیگرای مدرن، اصالت را به مالکیت درجهی یک انسان بر خود و اموالش میدهد. اما در اقتصاد دینی، مالکیت انسان بر خودش و اموالش، درجهی دو است.
نسبت میان مالکیت و سرمایه در هر دو مکتب طبیعتگرای مدرن و انسانگرای دینی، دو سیستم اقتصادی را پدید میآورد.
در سیستم اقتصاد مدرن ارتباط میان اجزاء سهگانهی ناموس، نفس و مال، با توجه به مالکیت درجهی یک، از بالا به پایین تبیین میشود، یعنی ناموس فدای نفس، و نفس فدای مال میگردد. اما در سیستم اقتصاد دینی، حرکت از پایین به بالاست، یعنی مال فدای نفس، و نفس فدای ناموس میشود. (نمودار شماره ۹)

در هر سه دسته خود فروشی، رضایت خریدار شرط است. خودپسندی که خود را میخرد، او از خود راضی است والا خود را نمیخرید. کسی نیز که توسط نفساش فروخته میشود، در هر پنچ گروه، طبیعتاً باید رضایت مشتری را بدست آورد. در مورد کسی که با توجه به آیهی ۱۱۱ سورهی توبه نفس خود را به خدا میفروشد، او نیز بدنبال رضایت خداست، و اگر خدا راضی نباشد، نفس او را نمیخرد. در سورهی فجر وقتی میفرماید، ای نفس مطمئنه به سوی پروردگار خویش باز گرد، که تو از او راضی و او نیز از تو راضی است، دعوت به ورود او به بهشت، محصول این رضایت مشتری یعنی خداست.[۲۴]
اقتصاد بازار
اقتصاد لیبرالی، از مفهوم بنیادینی بهره میبرد به نام «لسهفر»، یعنی بگذار هر چه میخواهد انجام دهد. متغیر اقتصاد مدرن لیبرالی مفهوم لسهفر است، اما متغیر اقتصاد قرآنی مفهوم «تقوا»ست. در اقتصاد مدرن، اقتصاد، بدون «بازار» موضوعیت ندارد، اما بازار در اقتصاد قرآنی، کوی خودفروشی است که پهنهی ساحت خود انسان است. در اقتصاد مدرن، بازار، بدون «عرضه و تقاضای کالا» موضوعیت ندارد. در اقتصاد قرآنی کالا، نفس و مال است. در اقتصاد مدرن، عرضه و تقاضای کالا، بدون «فروشنده و مشتری» موضوعیت ندارد، در اقتصاد قرآنی، فروشنده، فرد مؤمن، و مشتری، خداست.
در اقتصاد مدرن، فروشنده و مشتری، بدون «پول» موضوعیت ندارند، و در اقتصاد قرآنی اجرت و مزد، بهشت و آخرت است. نتیجه این که در مدرنیته، اقتصاد بدون پول موضوعیت ندارد، و در اقتصاد قرآنی، بیع بدون بهشت. آنجا که جهت معیشت معطوف به معیدت است، همهی ابعاد مختلف بیع، معطوف به بهشت میشود و اقتصاد بهشتی را یک اقتصاد انسانمدار برکتمند میسازد که پول در آن نقش حداقلی خود را ایفاء میکند. (نمودار شماره ۱۰)

پینوشت:
[۱] Marxism: doctrines of Karl Marx, Marxist doctrines advocating a socialistic and communistic approach to politics and economics (Babylon English, Babylon Ltd., Version 6.)
[۲] Capitalism: An economic and political system in which businesses belong mostly to private owners, not to the government. (Longman Dictionary of Contemporary English, 5th Edition, Edinburgh Gate, Pearson Education Publication)
[۳] Francis Fukuyama, The End of History and the Last Man, 1st Ed. New York, Macmillan, Inc., 1992, page xi
[۴]اقْتِصَاد: بر دو گونه است: یکم- اقتصاد پسندیده بطور مطلق در میانهروى چیزى که دو طرف افراط و تفریط دارد مثل جود یا بخشش که میان حالت زیادهروى و بخل قرار دارد و شجاعت که حالتى است ما بین تهور و ترس و مانند اینها. و دوم- اقتصادى است که بطور کنایه از آنچه میان حالت پسندیده و ناپسند قرار مىگیرد، مثل قرار گرفتن میان عدل و جور [که نه عدالت است و نه جور و ستم]. و یا حالتى و موقعیتى در میان نزدیک و دور. (راغب اصفهانی، حسین بن محمد؛ ترجمه و تحقیق مفردات الفاظ قرآن؛ خسروی حسینی، سیدغلامرضا (مترجم)، نشر مرتضوی، جلد۳، صفحه ۱۹۷)
[۵] Economy: Thrifty and efficient use of material resources: frugality in expenditures also : an instance or a means of economizing. (Merriam-Webster’s Collegiate Dictionary, Eleventh ed., Massachusetts, U.S.A, Merriam-Webster Incorporated, 2005)
[۶] Demand
[۷] Resource
[۸] Supply
[۹] Sale
[۱۰] Purchase, Buy
[۱۱] Consumption
[۱۲] Produce-Based
[۱۳] Consumer-Based
[۱۴] Mercantilist
[۱۵]سیاست سوداگران در اسپانیا و پرتغال یک مرکانتیلیسم ابتدایی و هدف آن اندوختن هرچه بیشتر طلا و نقره بود. در انگلیس مرکانتیلیسم به نحو دیگر اعمال شد. «مرکانتیلیسم تجاری، سیاست زراندوزی دولت انگلیس بود.» (قدیری اصلی، باقر؛ سیر اندیشهی اقتصادی، چاپ نهم، تهران، موسسهی انتشارات و چاپ دانشگاه تهران، بهار ۱۳۷۶، صفحه ۳۹-۴۱)
[۱۶] Physiocrat
[۱۷] Materialism
[۱۸] Classical and Neoclassical economist
[۱۹] Thomas Robert Malthus (13 February 1766 – ۲۳ December 1834)
[۲۰] (Reinert, Kenneth A. Rajan, Ramkishen S.; The Princeton Encyclopedia of the World Economy, 1st Ed.,USA, Princeton University Press, 2009, Page 318)
[۲۱] Darwinism, In the idea of Darwinian economist such as Gary Becker (1930– ), Edward O. Wilson (1929– ) (Van Huyssteen, Wentzel (Editor in Chief), Encyclopedia Of Science And Religion, 2nd ed., New York, The Gale Group, 2003, Page 246)
[۲۲] Money
[۲۳] Ownership: the act, state, or right of possessing something. (Concise Oxford English Dictionary, 11st Edition,Oxford, U.K, Oxford University Press, 2004)
[۲۴]یا أَیَّتُهَا النَّفْسُ الْمُطْمَئِنَّهُ *ارْجِعی إِلى رَبِّکِ راضِیَهً مَرْضِیَّهً *فَادْخُلی فی عِبادی *وَ ادْخُلی جَنَّتی * (قرآن الکریم، سورهی فجر، آیات ۲۷ تا ۳۰)
منبع: کدآمایی
خروج از اقتصاد پول مبنا، تنها راه نجات اقتصاد از هم پاشیده جهان امروز است که که علاوه بر تغییر در نگرش تجاری در سطوح تاکتیکی و تکنیکی، نیاز به تغییر نگرش فرهنگی و اعتقادی نیز می باشد. به شکلی که فروشندگان به جای افزایش سود خود به میزان برکت در تجارتشان باشند.
تصاویر مطلب نشان داده نمی شود
اصلاح شد
سلام
لطفا سنجه و ساختار تعریف برکت رو میشه بفرمایین چی هست؟