بررسی نظریات ژئوپلیتیک در صد سال اخیر

«ژئوپلیتیک» یا «جغرافیای سیاسی» علمی است که مسلماً در نسبت با دیگر رشته‌های عمومی مثل فیزیک، ریاضیات و … شناخته شده نیست اما هر کس به آن وارد شده و مطالعه‌ای داشته اذعان نموده که از حیث کنترل قدرت و حفظ بقای تمدنی بسیار حائز اهمیت است. در ژئوپلیتیک، نگاه اولیه و اصلی به علم جغرافیا است اما از این منظر برجسته می‌شود که از جغرافیا برای اهداف سیاسی، نظامی و روابط یا منازعات بین قدرت‌های جهانی استفاده می‌کند.

از طرف دیگر علم ژئوپلیتیک، پایه علمی دیگر به نام «ژئو استراتژی» یا «جغرافیای استراتژیک» است که بیشتر کاربرد آن در امور نظامی است اما در زمینه حکومت‌داری نیز کاربرد وسیعی دارد.

اهمیت ژئوپلیتیک و ژئواستراتژی زمانی بارزتر می‌شود که بدانیم جنگ جهانی اول و دوم بر حسب نظریات تولید شده در این دو علم بوده است! لذا در این مقاله قصد داریم تاریخچه یکصد ساله اخیر ژئوپلیتیک را بررسی نماییم.

       * هالفورد مکیندر

هالفورد مکیندر، ژئوپلیتیسین برجسته غرب (۱۸۶۱ – ۱۹۴۷) یک جغرافی‌دان انگلیسی بود که استفاده ار جغرافی را در علوم قدرت و حکومت و نظامی رایج نمود. او بعنوان دانشیار جغرافی در آکسفورد منصوب شد و در ادامه، در سال ۱۸۹۹ دانشکده جغرافی آکسفورد را تأسیس نمود.

یک قرن پیش، هالفورد مکیندر با انتشار مقاله‌ای با عنوان «محور جغرافیای تاریخ» نگرانی اصلی سیاست دفاعی غرب را از اینکه گستره خشکی اوراسیا تحت کنترل یک قدرت قرار بگیرد و در چنین وضعیتی به اعمال استیلای جهانی دست بزند بازگو کرد.  مقاله وی که به مقاله «محور» شهرت دارد در سال ۱۹۰۵ منتشر شد که طی آن تاریخ را صحنه نزاعی دائمی بین قدرت‌های بری منطقه اوراسیا معرفی نمود. وی شاه کلید پیروزی در نبردهای بری جهانی را، در اختیار داشتن تمامی منطقه آسیای میانه بصورت یکپارچه می‌دانست و مدعی بود از طریق تسلط بر این منطقه و سپس بر اوراسیا، می‌توان همه جهان را تحت سلطه در اورد.

پس از پایان جنگ جهانی اول در ۱۹۱۸ میلادی، وی در کتابی با عنوان «عقاید دموکراتیک و واقعیت» حوزه منطقه «محور» را تا «دریای سیاه» و «بالتیک» گسترش داد و آن را هارتلند (Heartland) به معنی «قلب خشکی» نام گذاشت.

جملات بسیار مهم مکیندر در هارتلند به این شرح بود:

۱- هر کس بر اروپای شرقی مسلط شود، بر هارتلند حکمرانی خواهد کرد.

۲- هر کس بر هارتلند مسلط شود، بر جزیره جهانی (اوراسیا) حکمرانی خواهد کرد.

۳- هر کس بر جزیره جهانی حکمرانی کند، بر جهان حکومت خواهد کرد.

 * هاوس هوفر

این نظریات مکیندر تا حدی قوی ارائه شده بود که «هاوس هوفر» ژئوپلیتیسین آلمانی و رئیس مؤسسه تحقیقات ژئوپلیتیکی مونیخ، خواستار بازنگری در معاهده ورسای به نفع آلمان شد و به دولت آلمان گفت که باید بتواند تمامی مناطق آلمانی زبان را تحت قدرت خود بگیرد و دامنه قدرتش را تا اروپای میانه پیش ببرد و سپس توسعه ماوراء البحار را برای تملک فرانسه و انگلیس در پیش گیرد و اینجا بود که رایش سوم آلمان یعنی آدولف هیتلر، حرکت جهانی خود را که به وقوع جنگ جهانی دوم انجامید، آغاز کرد.

البته هیتلر در بخش دوم نظریه هاوس هافر دچار تردید بود و بجای آن به دنبال کسب فضای حیاتی در شرق بود نه در غرب، و به دنبال دسترسی به منطقه جنوب غرب آسیا بود. اما آنچه رخ داد این بود که پس از پیوستن اتریش و سودتلند به آلمان هیتلری بدون وقوع کوچکترین جنگی و در اوج استقبال مردم این دو سرزمین از هیتلر، بخش اول نظریات هافر به وقوع پیوست و پس از آن با امضای قرارداد مولوتف – ریبن تروپ که موجب توافق بین آلمان و شوروی در تقسیم اروپا میان خودشان بود، ظاهرا باز هم نظریات هافر بود که محقق شد نه نظریات هیتلر. چون پس از صلح با شرق، به سمت اشغال دانمارک، نروژ، بلژیک، هلند و فرانسه رفت و عملا نظر هافر مبنی بر دستیابی به آب‌های غربی بود که جامه عمل بر تن می‌کرد.

کار به جایی رسید که انگلیس، دیگر هیچ متحد بری نداشت و نیروی دریایی‌اش هم در انزوای کامل بود. دولت بریتانیا تا له شدن در زیر چکمه ارتش هیتلر تنها چند قدم مانده به مرزهای فرانسه – بریتانیا فاصله داشت. اما یک تصمیم ناگهانی از سوی هیتلر همه چیز را بر هم زد و آن هم یک ارزیابی اشتباه در وضعیت ژئوپلیتیکی منطقه اوراسیا بود! تصمیم اشتباهی که منجر به شروع نبرد «بارباروسا» بر علیه شوروی گردید آن هم بصورت همزمان در ۶ جبهه مختلف!  هیتلر قصد داشت که شوروی را در فشار همه جانبه بگذارد تا از طرف مقابل آن، ژاپن که پیش از این جنگ بر علیه چین را آغاز نموده بود، در پاسیفیک به آمریکا حمله نموده و نیروی دریایی آنها را مشغول کند  تا متحد بحری بریتانیا به کمکش نیاید. اما در اواخر ۱۹۴۱ معلوم شد اشتباه بزرگ هیتلر مبنی بر عدم محاسبه سرمای منطقه شوروی به چه شکل نقشه را بر هم زد و جنگ در بعضی مناطق مثل استالینگراد به ۱۹۴۳ رسید!

با این حال در ۱۹۴۱ مذاکراتی بین استالین و هیتلر جریان گرفت و واضح بود که استالین برای پایان جنگ حتی حاضر بوده بخشی از اوکراین را به هیتلر بدهد. اما هیتلر نپذیرفت چون در این صورت ژاپن نمی توانست با خیال آسوده دست به توسعه طلبی پاسیفیک بزند. اگر ژاپن به پرل هاربر حمله نکرده بود وآمریکا درگیر جنگ نشده بود، آلمان قادر می‌شد بر اروپا از دریای شمال تا اوکراین و قفقاز را در اختیار بگیرد و به این شکل تهدیدی بزرگ برای خاورمیانه و خلیج فارس می‌گشت.

بطور مشخص‌تر نسبت به هاوس هافر، نیکولاس اسپایکمن در کتاب «استراتژی آمریکا در سیاست جهانی» بیان کرد که «یک دولت روسی از اورال تا دریای شمال هرگز بر یک دولت آلمانی از دریای شمال تا اورال برتری نخواهد داشت» که این جمله اسپایکمن نشان دهنده تأثیر عمیق نظریات مکیندر بر بزرگان ژئوپلیتیک جهان است. نظریه معروفی که اسپایکمن منتشر نمود که بعدها با نام «ریملند» شناخته شد، در راستای ادامه نظریه هارتلند مکیندر بود.

        * جابجایی هارتلند جهان و ابطال نظریات مکیندر 

این دست نظریات تا حدود سال ۲۰۰۰ میلادی پابرجا بود. اما با گذر از سال ۲۰۰۰ که مقارن با بیست و یکمین سال تأسیس «جمهوری اسلامی ایران» در خاورمیانه بود و از طرف دیگر حیاتی‌تر شدن مسئله سوخت فسیلی در جهان خصوصاً برای تمدن غرب در قرن بیست و یک میلادی، شکست دولت غاصب اسرائیلی در لبنان و ترک خاک لبنان توسط آنها، هم‌گرایی کشورهای منطقه مثل لبنان، فلسطین و سوریه به سمت ایران در جهت خلاف منافع آمریکا و مبدّل شدن ایران از یک قدرت منطقه‌ای به یک قدرت در عرصه جهانی، شاهد گردش هارتلند از منطقه آسیای میانه به درون خاک ایران بودیم و این به معنی ناکارآمدی نظریات مکیندر با گذر از سال ۲۰۰۰ و قدرت‌گیری جمهوری اسلامی ایران بود.

سند محکمی که بر این مدعاست، وقوع دو جنگ آمریکایی در دو مرز شرقی و غربی ایران است که در سال ۲۰۰۱، به اشغال افغانستان و در سال ۲۰۰۳ به اشغال عراق انجامید و پیش از آن نیز دیگر کشورهای همسایه ایران چه در مرزهای شمال نظیر آذربایجان، چه در مرز غرب نظیر ترکیه، و چه در مرزهای آبی جنوب همانند امارات و قطر، اختیار کامل به حضور نظامی آمریکا در خاک خودشان داده بودند و آمریکا در این کشورها پایگاه‌های مختلف هوایی، دریایی و زمینی دارد و این بدان معنی است که مرزهای جمهوری اسلامی ایران بطور ۳۶۰ درجه‌ای در محاصره نظامی – سیاسی ایالات متحده آمریکا بوده است اما باز هم موفق به کنترل منطقه اوراسیا از طریق این تسلط نشد و تنها دلیل آن، نداشتن خاک ایران که حالا هارتلند اصلی جهان است، بود.

سند قاطع دیگر اینست که آمریکا با وجود داشتن چنین برتری در منطقه، به مرور با تشکیل حکومت جدید در عراق که به ایران نزدیک است، شکست‌های سه‌گانه اسرائیل در سه جنگ ۳۴ روزه، ۲۲ روزه و ۸ روزه در مقابل نائبین ایران و فرسایشی شدن جنگ داخلی سوریه از دو هفته به ۳ سال! و وقوع انقلاب‌های بیداری اسلامی در منطقه، کاملاً در صحنه خاورمیانه تضعیف شد و نه تنها نتوانست جهان را با تصرف این منطقه به دست گیرد، بلکه حتی به مرور در حال از دست دادن منطقه خاومیانه است و این به دلیل این است که هارتلند جهان که کلید برتری بر اوراسیا و سپس جهان است، خاک میهن ماست و امروز در سال ۲۰۱۳ میلادی، شاهد ادامه روند پیشروی قدرت جمهوری اسلامی ایران در منطقه و در جهان هستیم.

لذا در مدل امروزی ژئوپلیتیک، هارتلند جهان که قلب خشکی‌ها و کلید برتری قدرت در سطح جهان است از منطقه هارتلند مکیندر، به درون خاک جمهوری اسلامی ایران منتقل شده است.

نویسنده: آقای شکوهیان راد

3 دیدگاه

  1. سلام علیکم

    ببخشید بخش هالفورد مکیندر پاراگراف اول خط دوم اواسط خط یه غلط املایی وجود داره .
    به جای منسوب باید منصوب نوشته شود.
    منسوب یعنی نسبت داده شده .
    منصوب یعنی کسی را به شغل یا مقامی گماشتن یا نصب کردن .

    ببخشید بنده خودم سراپا تقصیر هستم و فقط بابت اطلاع شما این موضوع را مطرح کردم.

    1. با سلام
      شما سرور ما هستی برادر، مشکل اینجاست که ما ویرایشگر نداریم که اشتباهات تایپی و غلط های املایی مطالب رو بررسی اصلاح کنه.
      به هر حال ممنون جاهای دیگر سایت هم اگر اشتباهی بود اطلاع بدید خوشحال میشیم.
      یا علی

دیدگاهی بنویسید