انقلاب اسلامی و اسلام انقلابی؛ هر دو یا هیچ‌کدام…!

این روزها از زبان برخی مسئولین عالی‌رتبه کشور مطالبی می‌شنویم که جای اندکی تأمل دارد. مسئله‌ی تفکیک انقلاب اسلامی و اسلام انقلابی نخستین بار توسط متفکر شهید مرتضی مطهری مطرح گردید. ایشان در بیان وجه تمایز انقلاب اسلامی از اسلام انقلابی می‌فرمایند:« انقلاب اسلامی یعنی راهی که هدف آن اسلام و ارزش‌های اسلامی است و انقلاب و مبارزه، صرفاً برای برقراری ارزش‌های اسلامی انجام می‌گیرد و به‌بیان‌دیگر، در این راه، مبارزه هدف نیست، وسیله است. اما عده‌ای میان انقلاب اسلامی و اسلام انقلابی اشتباه می‌کنند. یعنی برای آن‌ها انقلاب و مبارزه هدف است، اسلام وسیله‌ای است برای مبارزه. این‌ها می‌گویند هرچه از اسلام که ما را در مسیر مبارزه قرار بدهد، آن را قبول می‌کنیم و هرچه از اسلام که ما را از مسیر مبارزه دور کند، آن را طرد می‌کنیم»[1].

صرف‌نظر از دیدگاه شهید مطهری دراین‌باره، سؤالی که در اینجا به ذهن متبادر می‌شود این است که هدف از بیان این مسئله از سوی مقامات عالی کشور، آن‌هم در شرایط نابسامان فعلی منطقه و جهان چیست؟ و آیا افرادی که این پرسش را در چنین شرایطی مطرح می‌کنند و معتقد به انقلاب اسلامی در مقابل اسلام انقلابی هستند و اسلام انقلابی را در هر دوره‌ای از تاریخ، امری مذموم می‌شمارند، خود به‌طور کامل قائل به مفهوم انقلاب اسلامی می‌باشند؟

پاسخ این سؤال را به راحتی می‌توان در موضع‌گیری‌های سال‌های نه‌چندان دور این افراد در تفکیک انقلاب اسلامی از جمهوری اسلامی، جستجو کرد. همان‌جا که بیان می‌دارند« باید ببینیم می‌خواهیم انقلاب اسلامی باشیم یا جمهوری اسلامی؛ اگر می‌خواهیم انقلاب اسلامی باشیم رسالت سنگینی بر دوش داریم و باید قدرت ملی تولید کنیم، اما اگر می‌خواهیم جمهوری اسلامی باشیم رسالت اولیه و اولویت ما خود جمهوری اسلامی است و باید ثروت ملی تولید کنیم؛ در واقع انقلاب کردیم تا به جمهوری اسلامی برسیم»[2].

هدف این نوشتار نه بررسی مبانی فلسفی و پیچیده‌ی  اختلاف بین انقلاب اسلامی و جمهوری اسلامی است و نه اشکال کردن بر سخنان متفکر شهید استاد مطهری، که این مباحث می‌بایست در محافل علمی توسط صاحب‌نظران و کارشناسان مورد کنکاش و موشکافی عمیق قرار گیرد؛ بلکه مقصود این نوشته اثبات این نکته است که هنوز مسئولان عالی کشور بر سر مسائل اساسی انقلاب (همان‌طور که خود تأکید می‌کنند) اختلاف‌نظر دارند.

به عقیده نگارنده، مشکل این افراد در این است که مفهوم انقلابی بودن و انقلابی گری را فقط و فقط در شمشیر دست گرفتن و جنگیدن با دشمن متخاصم می‌بینند. بنابراین انقلابی بودن (یا بهتر بگوییم: علم مبارزه) در علم، در صنعت و تولید، در تکنولوژی، در اقتصاد، در فرهنگ، در فضای مجازی، در حوزه‌ی سیاست و دیپلماسی و بسیاری از حوزه‌های دیگر مفهومی برای دوستان نداشته و ندارد. که اگر داشت، پس چه نیازی بود که در شرایط فعلی جهان که همه‌چیز، حتی مفاهیم فوق (علم و تکنولوژی و اقتصاد و فرهنگ و…) با مبارزه به دست می‌آیند، این موضوع توسط دوستان مطرح شود؟

مگر نه این است که تمدن غرب که امروز به تمدن هژمون تبدیل شده است، حدود 200 انقلاب را در حوزه‌های مختلف در طول تاریخ خود رقم زده است تا بدین مرتبه رسیده است که برخی از آن‌ها عبارت‌اند از: کشف جاذبه توسط نیوتون، انقلاب در فیزیک با ارائه نظریه نسبیت انیشتین و در دوره جدید نظریه ریسمان‌ها (حوزه‌ی انقلاب‌های فیزیک)، اختراع صنعت چاپ و ماشین بخار (حوزه انقلاب‌های تکنولوژیک و صنعتی)، کشفیات گالیله و نظریه‌های کارل پوپر (حوزه انقلاب‌های علمی)، به وجود آوردن صنایع بانک و بورس و تأمین اجتماعی (حوزه‌ی انقلاب‌های اقتصادی) و… . و مگر نه این است که جامعه ما در راستای تحقق تمدن نوین اسلامی که بارها توسط امام راحل (ره) و رهبر انقلاب (حفظ آ…) مطرح شده است، نیاز به چنین انقلاب‌هایی در حوزه‌های مختلف دارد و مگر نه این است که چنین حرکت عظیمی تنها از ذهن و فکر جوانان جامعه برخواهد خواست؟

قطعاً نگارنده بر این نکته واقف است که مفهوم اسلام انقلابی اولین بار توسط گروهک فرقان و منافقین مطرح گردید و پس‌ازآن شهید مطهری به تبیین تفاوت بین اسلام انقلابی و انقلاب اسلامی پرداختند، اما آیا مطرح کردن این تمایز بدون بیان پشتوانه‌ی فلسفی آن، آن هم از طریق رسانه‌ی ملی و نیز در شرایط کنونی که جوانان کشور به شدت در همه‌ی عرصه‌ها به روحیه انقلابی‌گری نیازمندند، آن هم توسط عالی‌ترین مقامات سطح استراتژیک حکومت، درست و بجا می‌باشد؟ و آیا تقبیح اسلام انقلابی (بخوانید اسلامی که روح انقلابی‌گری در آن زنده است) و زدودن چهره‌ی انقلابی اسلام در ذهن افراد جامعه‌ای که قرار است تمدن نوین اسلامی را رقم بزند، موجب کندی و زوال این حرکت عظیم نخواهد شد؟

و سؤال آخر این که آیا همین دوستانی که امروز وجه انقلابی اسلام را مورد هجوم قرار می‌دهند و انقلاب اسلامی را تمجید می‌کنند، آیا واقعاً اعتقادی به انقلاب اسلامی دارند؟ که اگر دارند پس به چه دلیل میان انقلاب اسلامی و جمهوری اسلامی خود را موظف می‌کنند که یکی را انتخاب کنند و معتقدند که: «انقلاب کردیم تا به جمهوری اسلامی برسیم»؟

آنچه واضح است این است که انقلاب اسلامی و اسلام انقلابی، دو لبه‌ی یک شمشیرند و در کنار هم‌معنا پیدا می‌کنند، و هرکدام بدون دیگری معنا نخواهد داشت. همان‌طور که رهبر انقلاب در جریان پویش «من انقلابی‌ام» بر این نکته تصریح کردند و بیان ایشان گواه این نکته است که اسلامی که روح مبارزه و انقلابی‌گری در آن نباشد، محکوم به شکست است.

نگاهی گذرا بر بیانات سال‌های نه‌چندان دور رهبر فرزانه‌ی انقلاب، ذهن را به این نکته رهنمون می‌سازد که اسلام انقلابی نه تنها مفهومی تقبیح شده نیست، بلکه لازمه‌ی حرکت انقلاب اسلامی و عامل پویایی آن نیز می‌باشد.

«دشمنی با اسلام انقلابی، اسلام امام، اسلام زندگی‌بخش، اسلامی که وقتی پرچمش برافراشته می‌شود، همه دنیا را به خود متوجّه می‌کند؛ همچنانی که امروز هم همین‌طور است. دشمنی با این اسلام به‌خاطر این است که این اسلام، دست بیگانگان را ازاینجا کوتاه کرد و منابع این کشور را از دست بیگانگان نجات داد. هرکس که امروز اسلام انقلابی، اسلام امام، اسلام زندگی‌بخش و اسلام مبارزه با ظلم و ستم را گرامی بدارد…، اوست که برای ایران و ملت ایران، برای تاریخ ایران و آینده ایران و یکایک آحاد این ملت خدمت می‌کند»[3].

«شاید عده‌ای خیال می‌کردند که بعد از آن‌که امریکا جمهوری اسلامی را متهم به ارتجاع کرد و تبلیغات ضد جمهوری اسلامی را در همه‌ی دوازده سال ادامه داد، توده‌های مردم از اسلام انقلابی رو برگردانده باشند. شاید عده‌ای خیال کرده باشند که این تهمت تروریستی که به شما و به ما و به سایر مسلمانان در نقاط مختلف دنیا می‌زنند، موجب بشود که ملت‌ها از تفکر اسلامی و جهت‌گیری اسلامی و شعارهای اسلامی رو برگردانند، اما آیا این‌طور شد؟»[4].

توجه به نکات ذکر شده در بالا توسط معظم له، این موضوع را اثبات می‌کند که ایشان نه تنها مفهوم اسلام انقلابی را تأیید می‌کنند، بلکه یک تعریف جدید از آن ارائه نموده، آن را می‌ستایند و لازمه‌ی حرکت انقلاب اسلامی می‌دانند.

در نتیجه لازم است دوستانی که امروز دم از انقلاب اسلامی می‌زنند و در تقابل آن با اسلام انقلابی سخن میرانند، اولاً تکلیف خود را با خود مفهوم انقلاب اسلامی روشن کرده و مشخص نمایند که تا چه میزان بدان پایبندند و ثانیاً در برخورد با اسلام انقلابی بیش و پیش از اینکه به نظرات بزرگان متقدم همچون شهید مطهری (ره) استناد کنند (که این نظرات در زمان خود و در جای خود محترم‌اند)، به سخنان امام جامعه توجه داشته باشند و آن را سرلوحه‌ی سخن و عمل خود قرار دهند.

 


پی‌نوشت:

[1] شهید مطهری، مجموعه آثار، جلد 24 ص 174

[2] فصلنامه راهبرد، شماره 39 – ثروت ملی یا قدرت ملی؟- 1385

[3] بیانات در دیدار جمعی از بسیبجیان، 03/09/1378

[4] بیانات در دیدار عضو شورای فرماندهی انقلاب لیبی، 07/11/1370

نوشته آقای ابوالفضل انصاری‌زاده

دیدگاهی بنویسید