چکیده
مقالهی پیش رو، مبتنی بر مطلبی که در ویژهنامهی ایران جوان -روزنامهی ایران مورخ 12 آبان ماه سال 1394- به نقل از دکتر سعید لیلاز -استاد دانشگاه و اقتصاددان- به چاپ رسیده است، قصد دارد تا در خصوص اصالت فردگرایی در مکتب اقتصاد آدام اسمیت و میزان کارایی آن در اقتصاد ایران توضیحاتی را ارائه کند و به این پرسش مهم پاسخ دهد که آیا اسمیتزاسیون اقتصاد ایران تنها راه نجات کشور از بیراهههای فراوان مکاتب اقتصادی دستساز بشر است؟
مقدمه
از دیرباز عدهای در داخل کشور به دنبال اسمیتزاسیون اقتصادی بودند و اینگونه تصور میکردند که پیروی از مکاتب اقتصاد غربی تنها راه نجات اقتصاد ایران از عقبماندگیهای ایجاد شده در طول چند قرن اخیر خواهد بود. آدام اسمیت بینانگذار اقتصاد کلاسیک در دنیای اقتصاد قبل از اینکه یک اقتصاددان باشد یک روانشناس بوده است بهطوریکه 17 سال قبل از نوشتن کتاب معروف خود به نام «ثروتِ ملل»، کتاب «اخلاق و عواطف» را به رشتهی تحریر درآورده بود. بههرحال امروزه بیش از اینکه وی را به عنوان یک طبیبِ روح و روان بشناسند، یک اقتصاددان میدانند و شاید خودش هم فکر نمیکرد که افکار و ایدههای اقتصادیاش روزی به عنوان یک مکتب مهم اقتصادی و یک اصل در دانشگاهها و مراکز علمی دنیا تدریس و ترویج شود و مکاتب اقتصادی زیادی پیرو مکتب کلاسیکی وی تأسیس شوند. البته او هیچگاه تا سال 1870 عمر نکرد تا شاهد فروپاشی اقتصادی که خود بنیانهای آن را چیده بود، باشد لکن نزدیک به یک سده از عمر اقتصادی دنیا با تفکرات ایشان طی طریق کرد و دنیا در این مدت با مشکلات زیادی روبرو شد تا اینکه تاریخ انقضای این مکتب اقتصادی نیز مانند مکاتب اقتصادی گذشتهی دستساز بشری -مرکانتیلیسم و فیزیوکراتیسم- به سر آمد و از صحنهی اقتصادی دنیا رخت بربست اما ازآنجاییکه بشر هیچگاه حاضر نبود بپذیرد که به تنهایی و با عقل ناقص خود بر مبنای آزمونوخطا نمیتواند به مقصود مطلوب و مدینهی فاضله برسد بر آن شد تا بلافاصله مکتب جدیدی تأسیس نماید و بر اساس تفکرات جدیدش به معاش دنیوی خود سر و سامانی دهد. پس از دههی 70 از قرن 19 میلادی بود که مکتب نئوکلاسیکها سر از تخم بیرون آورد و به مدت حدوداً 70 سال سرنوشت اقتصادی چند صد میلیون انسان در سراسر دنیا را به دست گرفت. این مکتب نیز با وقوع رکود بزرگ دههی 20 و 30 میلادی ناکارآمدی خود را به جهانیان ثابت کرد و برای همیشه از صحنهی اقتصادی دنیا بیرون انداخته شد. بااینحال شاید هنوز جالب باشد که برخی از متخصصین در داخل کشور از گزارههای این مکاتب دفاع میکنند و تنها راه پیشرفت اقتصادی را عمل به دستورات اسمیتِ روانشناس میدانند. در ادامه به بررسی و صحت راهکار ارائه شده توسط برخی اقتصاددانان ایرانی خواهیم پرداخت.
[divide style=”dots” icon=”square” color=”#7540ff”]
همانطور که در ابتدای مقاله ذکر شد برخی متخصصین اقتصادی در داخل عمل به گزارههای اقتصاد کلاسیک را تنها راه پیشرفت کشور در این عرصه میدانند و از این مکتب در محافل عمومی و دانشگاهی نیز دفاع میکنند.
اما شاید بهتر باشد قبل از پرداختن به موضوع مورد بحث، با اجزاء مهم تشکیلدهندهی مکتب فوق کمی بیشتر آشنا شویم.
بنیانهای مکتب اقتصادی کلاسیک را موارد زیر تشکیل میدهد: «آزادی شخصی، مالکیت خصوصی، تجارت آزاد، حاکمیت مکانیسم قیمت بر محور بازار آزاد، حداقل دخالت دولت، هماهنگی منافع فردی در راستای منافع جمعی، نقش فعال همه منابع از جمله زمین، نیروی کار، سرمایه و مدیریت در تولید ثروت ملتها و استفاده از دستاوردهای مشخص آنان، استخراج قوانینی همچون قانون بازدهی نزولی، قانون مزیت نسبی، قانون بازارها، نظریه رانت ریکاردو، نظریه مقداری پولی و نظریه ارزش کار»
ناگفته نماند که تفکر حاکم بر دوره کلاسیکها معتقد به جهانشمول بودن اندیشههای خود بود که در ادامه نیز تفکرات نئوکلاسیکی همین راه را با شدت بیشتر و با شعارهایی چون «علم اقتصاد لامکان و لازمان است» و مانند علم ریاضی در تمام دنیا با هر فرهنگ و سلیقه و سبک زندگی قابل جمع است، ادامه داد.
تفکر اسمیتی که در قالب مکتبی به نام «اقتصاد کلاسیک» نمود یافت، این حق را برای هر فرد قائل است تا با استفاده از خلاقیت و یا رابطهی خود با افرادِ بنام و صاحبمنصب، بتواند در اقتصاد ورود کرده و با تولید هر کالایی که در آن سود بیشتری نهفته باشد نبض بازار را در اختیار گیرد و دولتها نیز بههیچوجه (مگر در مواقع اضطرار) مجاز نیستند که در مناسبات اقتصادی حاکم بر بازار دخالت کنند و در ادامه معتقد است که اگر هر فرد تنها به فکر سود شخصی خود باشد لاجرم جامعه نیز در سطح کلان به سود رسیده و همگی از زندگی مرفه برخوردار خواهند شد و بدین ترتیب اقتصاد به پویایی و شکوفایی خواهد رسید.
این نوع نگاه در وهلهی اول نگاهی مناسب برای شکوفایی اقتصاد به نظر میرسد که موجب ایجاد انگیزه در بین مردم (به دلیل سود شخصی) خواهد شد و مردم برای بهبود وضع زندگی خود تلاش خواهند کرد تا به حداکثر سود برسند و شاید در این راه از انجام بسیاری از کارها نیز مضایقه نکنند.
مردم در اقتصاد مبتنی بر اخلاق آدام اسمیتی به گونهای تربیت میشوند که محور زندگی اقتصادی خود را بر سود حداکثری بنیان نهند و چون هدف در اخلاق اقتصادی مذکور سود شخصی و حداکثری است و به راه و مسیر رسیدن به سود هیچ اشارهای نشده است جامعه به مرور به سمت اخلاق پراگماتیسمی سوق پیدا خواهد کرد.
شاید یکی دیگر از مشکلات مهم موجود در این اقتصاد که میتواند علت تولید رفتارهایی مانند گرایش مردم به نگاه شخصمحورانه و ایجاد خودبینی و اصالتبخشی به منیت افراد در جامعه باشد، تحریک خصیصهای بنام طمع در جامعه است.
اقتصاد اسمیتی مبتنی بر اصالتبخشی به خلقیات ضد ارزشی مانند طمع و خودبینی استوار است و برای بهبود اقتصاد کلان نیاز به تحریک این خصایص در بین مردم دارد. خصایص مذکور تنها از بُعد ارزشگذاری دارای نمرهی منفی نمیباشند بلکه از دید استراتژیک نیز موجبات بروز مخاطرات فراوانی را در جامعه فراهم خواهند آورد.
بررسی مخاطرات ناشی از تولید طمع در جامعه و بخصوص طمع فردمحورانه را میتوان در قالب دو دکترین -قدرتمدار و امنیتمدار- مورد بحث و بررسی قرار داد؛ اما شاید اولین و مهمترین تأثیر تحریک طمع بین افراد در یک جامعه را بتوان از بُعد دکترین قدرت یک کشور تحلیل و بررسی کرد.
میدان تولید قدرت در دکترین قدرتمدار از برآیند 4 مکتب محور تولید قدرت –قوت، ضعف، اراده و احتیاج- تشکیل میشود.
یکی از مکاتب مهم در این دکترین، مکتب ضعفمحور میباشد. دکترین حاکم بر مکتب مذکور بر اساس افزایش قدرت مبتنی بر کاستن از ضعفها و نقیصههای درونی استوار است. بدین ترتیب مادامی که سیستم دارای ضعفی درونی باشد طرحریزی دکترین سیستم بر اساس زدودن ضعفها خواهد بود تا گپ فزاینده (آلفا) را به گپ کاهنده (امگا) تبدیل نماید زیرا ضعف یک نقیصهی درونی است که موجب بالا رفتن ضریب آسیبپذیری و در نهایت منجر به کاستن از ضریب امنیت کشور با بالا رفتن میزان تهدید خواهد شد.
طمع هیچگاه وسیلهی مطمئنی برای نجات بشر از سختیها و مشکلاتش نبوده است و در بسیاری از مواقع موجب بالا رفتن آسیبها و تهدید حیات بشری نیز شده است. طمع یک قوت درونی نیست بلکه یک نقیصهی بزرگ درون سیستمی بشمار میآید که در نهایت در برآیند با تهدید میتواند ضریب امنیت فرد و جامعه را به شدت کاهش دهد.
همچنین از دیگر معضلاتی که محصول ترویج طمع شخصی میباشد تولید تقاضای کاذب در درون افراد است. مادامی که نیروهای انسانی یک جامعه بر اساس آموزههای دینی و اسلامی آموزش یافته و کنترل شوند و در آن محیط رسانهها با دامن نزدن به تبلیغات غیر ضروری و حاکمان نیز با عدم سیاستگذاریهایی که مردم را تحریک به خرید بیشتر کند، از تحریک طمع در افراد تا جای ممکن جلوگیری به عمل آورند، میتوان امید داشت که تقاضای کاذب در جامعه ایجاد نشود اما دکترین حاکم بر مکتب اسمیت و مدافعان آن، نقطهی مقابل این موضوع را هدف گرفتهاند و تأکید میکنند که اگر میخواهید اقتصاد کشورتان را شکوفا کنید باید بر تحریک طمع در افراد پافشاری کرده و آن را به عنوان یک اصل در سیاستگذاریهای اقتصادیتان بپذیرید.
البته طمعورزی و سیاست ایجاد تقاضای کاذب در افراد تنها محدود به مقولهی اقتصاد نمیشود و طیف گستردهای از مسائل پیرامون بشر را شامل میشود. شاید بتوان افسانههای معروف و آموزندهی زیادی را در دنیا یافت که در نکوهش اعتباربخشی به طمع و قدرتمند کردن آن، نوشته و بیان شده است. دراینبین داستان سامسون (قهرمان یهودیان) و دلیله (قهرمان فلسطینیان) نمونهای از هزاران مورد میباشد.
سامسون فردی قدرتمند بود که توسط قدرتی که در موهای بلند او نهفته بود از یهودیان در مقابل فلسطینیان دفاع میکرد و اجازه نمیداد فلسطینیان به حق خود مقابل یهودیان دست یابند؛ اما روزی خصیصهی طمع در سامسون با دیدن دختری فلسطینی بنام دلیله، تحریک شده و وی برای به دست آوردن دلیله اقدام میکند و در نهایت دلیله نیز که از طرف فلسطینیان برای نفوذ آماده شده بود به درخواست سامسون پاسخ مثبت میدهد و رابطهای را با هم شروع میکنند. در یکی از شبها که سامسون در خواب به سر میبرد دلیله موقعیت را مناسب میبیند و شروع به تراشیدن موهای سامسون کرده و اینگونه نقطهی قوت این فرد توسط دلیله از بین میرود و بعدازآن فلسطینیان میتوانند بر یهودیان فائق آیند و به هدف خود پس از سالها دست یابند.
پیام مهمی که این داستان عبرتآموز در صدد بیان آن است این است که اگر خصیصهی طمع در سامسون توسط دلیله (عامل نفوذی فلسطینیان) تحریک نمیشد و سامسون نیز در مقابل بجای اهمیت دادن و دمیدن در تنور این خصیصه، درصدد سرکوب آن برمیآمد یقیناً پیروزی بر سامسون ممکن نمیشد.
مکانیسم عملکرد طمع در سامسون و روند فروپاشی یک جامعه:
- ترغیب سامسون به دلیله با تحریک طمع توسط فلسطینیان
- اهمیت دادن سامسون به خواستهی این خصیصهی ناپسند و خطرناک
- ایجاد تقاضای کاذب در سامسون (نسبت به دلیله)
- اقدام برای رفع نیاز کاذب با برقراری رابطه با دلیله
- غفلت از دشمن درونی و اعتماد بیشازاندازه به نقطهی قوت خود (موهای سرش)
- از دست دادن نقطهی قوت خود با از دست دادن ابزار قدرت
- و در نهایت بهکارگیری قدرت سخت توسط دشمن علیه سامسون و قومش که دیگر نقطهی قوتی نداشتند و خلع سلاح شده بودند.
اما حامیان دکترین حاکم بر اقتصاد اسمیتی بدون در نظر گرفتن تأثیرات مخرب ترغیب مردم به خودمحوری در اقتصاد، توأم با ترویج طمع به عنوان تنها خصیصهی ناجی اقتصاد -به زعم خود- در تلاش برای پیادهسازی این دکترین در سطح اقتصاد کلان و خرد کشور میباشند و دراینبین برخی اقتصاددانان کشور نیز عامدانه و یا جاهلانه به دنبال اجرای پروژهی اسمیتزاسیون در اقتصاد جمهوری اسلامی میباشند.
اما نقطه ضعف دکترین اقتصاد اسمیتی تنها محدود به مخاطراتش در حوزهی دکترین قدرتمدار و مکاتب مربوط به آن نمیشود بلکه موجب تقلیل ضریب امنیت اقتصادی در کشور با بالارفتن ضریب آسیبپذیری در درون سیستم و در نهایت ازدیاد تهدیدات برون سیستمی خواهد شد.
امنیت در دکترین امنیتمدار حاصل توازن تهدید و آسیب میباشد. تهدید به عنوان پدیدهای که ثبات و بقای سیستم را به خطر میاندازد و آسیب نیز به عنوان پدیدهای که موجب بروز اختلال در سیستم میشود، دو محور از 4 محور اصلی دکترین امنیتمدار را تشکیل میدهند.
آسیب یک نقیصهی درون سیستمی است که میتواند موجب ترغیب دشمن به هدف تهدید سیستم شود.
همانطور که در ماجرای سامسون و دلیله بیان شد طمع و ایجاد تقاضای کاذب در سامسون موجب از بین رفتن نقطهی قوت و برتری وی مقابل دشمن شد و بدین ترتیب طمع به عنوان یک آسیب درونی موجب شد تا نقطهی قوت سامسون نیز تحت شعاع این آسیب قرار گرفته، از بین رفته و دشمن از طریق تهدید خارجی بر وی غلبه نماید.
انسان طماع به دنبال ترغیب دیگران برای خرید محصولات خود با هر نوع کمیت و کیفیت و حتی کاربردهای خارج از چارچوب اخلاق انسانی، میباشد دراینبین به تقاضای بازار و تغییر در روحیه مردم مبنی بر ایجاد روحیه مصرفگرایی در آنها با تبلیغات رسانهای دامن میزند و خود و خانوادهاش نیز در معرض این تبلیغات از مخاطرات آن در امان نخواهند ماند. این فرآیند موجی از تقاضای کاذب را در جامعه به راه میاندازد که موجب افزایش نیازها و بالا رفتن لجام گسیخته توقعات خواهد شد.
همینطور دغدغههای مردم از موضوعات اساسی انسانی به سمت توجهِ صِرف به مسائل مادی سوق خواهد یافت که این موضوع نیز معضلات خاص خود را به دنبال خواهد داشت که پرداختن به آن از حوصلهی این مقاله خارج است.
این فرآیند باعث خواهد شد تا یکی دیگر از عناصر 4 گانهی تولید میدان قدرت در دکترین قدرتمدار به شدت تنزل یابد و در سطح پایینی قرار گیرد. این در حالی است که بر اساس این دکترین برای جلوگیری از لجامگسیختگیها در اقتصاد و بالارفتن برآیند قدرت ملی کشور لازم است تا نیازهای ایجاد شده در بین مردم کاهش داده شود و از ایجاد فرآیندی که موجب دامن زدن به تولید این نیازها شود جلوگیری به عمل آورد.
طمع با ایجاد نیاز کاذب در افراد بستری سست را در فرآیند دکترین قدرت و میدان کنش امنیتی رقم میزند که در مجموع امنیت اقتصادی یک کشور و همینطور قدرت کشور در عرصهی اقتصادی را به شدت کاهش میدهد.
با بررسی اقتصاد امروز دنیا نیز دقیقاً به این نقطه میرسیم که پاشنه آشیل این اقتصاد میزان فزایندهی مصرفگرایی و عدم توانایی کرهی زمین برای رفع نیازهای خارج از چارچوب بشری است که همگی ریشه در طمع افراد و اصالت بخشیدن دولتها به اقتصاد فردمحور مبتنی بر سود حداکثری دارد. افراد با طمع زیاد به دنبال هر راهی برای تولید هر کالایی و با هر کیفیتی هستند که صرفاً سود بیشتری عایدشان کند و حکومتها نیز به این دلیل که میزان کثیری از درآمدشان بر اساس گرفتن مالیات از همین صنایع و تولیدیها استوارشده است لاجرم سیاستگذاریهای کلانشان را در حمایت از این فرآیند تولید، قرار میدهند و تا جای ممکن اخلاق را کنار گذارده و از این افراد و محصولات تولیدیشان با تبلیغاتی جذاب که عمدتاً خارج از اصول اخلاقی میباشد، حمایت میکنند تا فرآیند طمع و تولید نیاز کاذب در سطح جامعه برای خرید محصولات تکمیل و تقویت شود و این اقتصاد مریض همچنان زنده بماند.
اینکه در کشورهای غربی دولتها به مردم عمدتاً به عنوان یک شهروند با معیارهای انسانی و اخلاقی نگاه نمیکنند و آنها را به مثابه ماشینهای خلق پول و ثروت میانگارند، حقیقتی انکارناپذیر است. ارزش افراد در جوامع لیبرالی بسته به میزان تولید ثروت مادی در جامعه سنجیده میشود به همین دلیل است که در کشورهای با اقتصاد لیبرالی افراد با طبقه متوسط و پایینتر باید به شدت کار کنند تا بتوانند ابتدا جیب دولتها و سپس شکم خود را سیر نگهدارند زیرا در غیراینصورت از طرف دولتها به عنوان شهروندان مفید و کارآمد محسوب نشده و در چرخهی زندگی در این کشورها مضمحل و نابود خواهند شد و حتی در مراحل بعدی از داشتن امکانات اولیه در جامعه محروم میگردند.
نتیجهی عمل به تفکری که میگوید: «هر فرد اگر تنها به فکر نفع شخصی خود باشد پس حتماً به سود جامعه نیز تمام خواهد شد…» را در جامعه امروز ایران نیز میتوان مشاهده کرد. افرادی که با این تفکر بزرگ شده و رشد کردهاند و یا به آن باور دارند در نهایت در بهترین حالت میتوانند کارخانههایی مانند ایرانخودرو و سایپا را تأسیس و اداره کنند که در وهلهی اول هدف تأمین منافع شخصی خودشان است و نفع مردمی در رتبهی بعدی قرار میگیرد و در آخر نیز شاید منافع ملی را مدنظر قرار دهند. به همین ترتیب محصولات تولیدی در این مراکز نیز عمدتاً دارای کیفیتی پایین میباشند و به کمک انحصارطلبی که در سطح جامعه و به سود این کارخانهها چه در عرصهی تولید محصول و چه در بحث تبلیغات رسانهای به وجود آمده است، به سرعت رشد میکنند. البته این نوع شرکتها میتوانند یکی از الگوهای به اصطلاح موفقِ داخلی در عمل به تفکر اسمیتی باشند که به حق نیز به خوبی در این مسیر حرکت کردهاند! اما در سایر موارد نتیجه این تفکر یکجانبهگرا و رادیکالی را میتوان بسیار بغرنجتر و خطرناکتر یافت.
در تمام جوامع افرادی هستند که بالقوه دارای روحیهی طمعورزی و زیادهخواهانه میباشند و عمدتاً این افراد به دنبال مسیرهایی برای کسب پول و ثروت میباشند که خلاف قوانین و مقررات ملی است. افرادی با روحیات ذکر شده برای رسیدن به حداکثر نفع شخصی دست به تولید محصولاتی خارج از نیاز حقیقی بشری میزنند. این تولیدات امروزه طیف وسیعی از محصولات را به خود اختصاص میدهند از تولید و تجارت و قاچاق مواد مخدر با بهترین کیفیت گرفته تا تولید مشروبات الکلی با برندهای جدید و جذاب و یا تولید فیلمهای پورن با احداث بیش از 350 میلیون پایگاه اینترنتی در فضای مجازی با بهرهگیری از بهترین امکانات سختافزاری و نرمافزاری که همگی به جهت به دست آوردن بیشترین سود و درآمد و بدون توجه به نیاز حقیقی زندگی بشری تولید شدهاند.
با این اوصاف تصور کنید که برای تحققبخشیدن به اخلاق اسمیتی و به اصطلاح پیشرفت اقتصادی، سیاستگذاریها و تبلیغات، در جهت افزایش تعداد این افراد در جامعه باشد آنوقت باید منتظر چه عواقبی در اقتصاد کشور بود؟ پیادهکردن مکتب اسمیتی در جامعه افراد بیشتری را به سمت پیداکردن این روحیات خودبینانه و طمع کارانه سوق خواهد داد و این موضوعی انکارناپذیر است.
نگاه اسمیت به اقتصاد جامعه به شدت شخصی و بسته است و به نتیجهی عمل اقتصادی فرد و تأثیر مستقیم آن «بر» و «در» جامعه نگاه اصولی و منطقی ندارد.
اصالت بخشی به اقتصاد بر مبنای عواملی چون «فردگرایی و تحریک تقاضا با تحریک طمع در افراد بهمنظور بهرهکشی بیشتر از زمین و منابع محدود آن و همینطور سودجویی بیحدوحصر از انسانها در مجموعههای تولیدی خود جهت بالا بردن سطح کمی تولیدات به جهت تأمین نیاز روزافزون و لجامگسیختهی مردم و پوشاندن عیوب احتمالی محصولات با بمباران تبلیغاتی رسانههای پرشمار غربی» کار را به جایی رسانده است که ابرقدرتهای اقتصادی چون آمریکا امروزه با بدهی نزدیک به 19 تریلیون دلار[1] عملاً یک اقتصاد در آستانهی ورشکستگی میباشند و سایر دول پیرو این مکتب اقتصادی نیز چندان حال و روز بهتری ندارند.
از نتایج رهاکردن بازارهای اقتصادی کشور و سپردن آنها به دست صاحبان زر و زور که اسمیت مبدع آن بود را میتوان در آمریکای امروز مشاهده کرد کشوری که کمی بیش از 50 درصد از ثروت عظیم آن را تنها 1 درصد از مردم آن در اختیار دارند و 99 درصد دیگر بر سر 50 درصد کوچکتر درحال جنگ و نزاعند.[2]
این در حالی است که دولت با وضع مالیاتهای سنگین از پولدار شدن افراد معمولی و درجه دو (افراد عادی و مولد در خدمت انسانهای درجه اول) جلوگیری میکند و تنها صاحبان صنایع بزرگ میتوانند به ثروتهای هنگفت دست یافته و عملاً نبض و اختیار بازارها را هر روز بیشازپیش در دست گیرند و این روند هر لحظه ادامه یافته و این شکاف عمیقتر میشود تا اینکه بر اساس آمارها نزدیک به 50 میلیون فقیر در این کشور به وجود میآیند که بسیاری از آنها محتاج 1 وعده غذا در بوده و درآمدی زیر 2 دلار در روز دارند و سایر مردم نیز عمدتاً در وضعیتی متوسط زندگی میکنند.
این را باید دانست که محاسبات درستاند اما این فرمولها هستند که از ابتدا اشتباه بودند. شاید به این دلیل است که پروفسور جوزف استیگلیتز -برنده 2 جایزه نوبل اقتصاد- اینگونه بیان میکند که این اقتصاد دنیا نیست که درحالسقوط است بلکه علم اقتصاد است که سقوط کرده است. «وقتی اقتصاد جهانی در سال 2008 به ورطهی سقوط آزاد افتاد باورهایمان نیز سقوط آزاد را تجربه کرد. دیدگاههای دیرپا دربارهی اقتصاد، دربارهی آمریکا و دربارهی قهرمانان ما نیز سقوط آزاد کردند.»[3]
و این نتیجهی نگاه یکجانبه به مسائل و دوری از کلاننگری به چالشهای پیش روی مردم دنیاست.
نگاه جامع و کامل را تنها میتوان از کسی طلب کرد که آفرینندهی تمام مخلوقات دنیا و برقرارکنندهی نظم ذاتی و درونی انسانها و موجودات است. تنها با کمک از کسی میتوان وضعیت خطرناک امروز دنیا را بهبود بخشید که خود سازنده و خالق انسانها و ایجادکنندهی نیاز برای آنهاست و طبق حکمت الهی کسی که نیاز را تولید و در درون موجودات قرار میدهد طبیعتاً راه برطرف نمودن آن را نیز ارائه میدهد. پس حتماً لازم و واجب است تا برای جلوگیری از بروز فجایع بزرگ اقتصادی در دنیا، با کمک و بهرهگیری از راهکارهای اقتصاد اسلامی و قرانی، زندگی بشر را متحول ساخت.
… إِنَّمَا يَتَذَكَّرُ أُوْلُوا الْأَلْبَابِ (زمر- آیه 9)[4]
… تنها خردمندانند كه پندپذيرند .
یکی از ویژگیهای انسان بینهایت طلبی اوست که ریشه در فطرت وی دارد. این نیاز به دو صورت قابل ارضاء و اقناع میباشد:
- بهرهکشی از دیگران و محیط پیرامون
و یا:
- حرکت افراد به سمت مشارکت سازنده و تعاملی مثبت با جامعه
اگر هر فرد در جامعه تنها به فکر رفع نیازهای خود باشد و تفکر فردگرایی (Individualism) در جوامع بشری رونق یافته و تبلیغ شود لاجرم باید منتظر بروز اتفاقات ناگوار در سطح جوامع بود. پاشنه آشیل تفکر آدام اسمیت در اقتصاد کلاسیک وی، اصالت بخشیدن به تفردگرایی و مکتب سودگرایی (Utilitarianism) و دامن زدن به طمع فردی میباشد که به طور حتم درصورتِ سیاستگذاریها بر این مبنا در اقتصاد، باید منتظر بروز مخاطراتی چون اختلاسهای کوچک و بزرگ و کلاهبرداریهای متعدد و کلان بود و از این طریق شاهد از بین رفتن روحیه ایثار و ازخودگذشتگی و کمرنگشدن روحیه ترجیح منافع جمع بر منافع خود خواهیم بود.
مکتب اسمیتی که به نوعی مقوّم لیبرالیسم در جهان غرب شد اینگونه مردم را هدایت میکند که برای رسیدن به نفع شخصی خود میتوانید از هر شیوهای -پراگماتیسم- استفاده کنید تا به سود حداکثری دست یابید و این تنها راه نجات خود و جامعهتان خواهد بود پس تا میتوانید در این زمینه خودبین و خودخواه باشید زیرا اسمیت معتقد است که افراد هنگامی که صرفاً به فکر منافع خود هستند ناخودآگاه نفعی به جامعه میدهند که چندین برابر حالتی است که به فکر منافع عمومیاند. این تفکر به این دلیل مورد مناقشه و نکوهش است که اصالتی برای نفع عمومی در عرصهی شخصی برای افراد قائل نیست و نفع جامعه را در ذیل نفع فردی افراد به عنوان جزئی از کل میپندارد.
وی بر این باور بود که برای رسیدن به جامعهای با اقتصاد پویا و آرمانی باید اصالت در کسبوکار را به فرد و بر محور تولید پول قرار داد و نمیدانست که افراد به دلیل داشتن حس بینهایتطلبی فطری هرگز نمیتوانند به محدودیتهایی که فرد را در درون خود محبوس میکند قانع شوند و در نتیجه برای نفع بیشتر فردی به بهرهکشی از دیگر افراد در جامعه روی خواهند آورد و در نهایت افرادی چون «برنیمیداف»ها تولید خواهند شد که دست به اختلاسهای چند ده میلیارد دلاری میزنند تا در وهلهی اول منافع شخصی خود را تأمین کنند و سپس به صورت کاذب شاخص معاملات در بورسهایی مانند والاستریت را بالا نگه دارند.
طمع نه تنها در افراد نمیتواند نقطه قوت محسوب شود بلکه افراد را هم در تولید و هم در کسب درآمد و همینطور در مصرف آن لجام گسیخته بار میآورد. کشوری مانند آمریکا با جمعیتی تنها 325 میلیون نفری از کشور چین با جمعیت در حدود 4 برابر خود کالای بیشتری مصرف میکند که در نتیجه موجب آسیب رساندن بیشتر به طبیعت و تولید گازهای گلخانهای فراوان در دنیا میشود بهطوریکه آمارهای جهانی از سهم قریب به 40 درصدی این کشور در تولید این گازهای مخرب حکایت میکنند و به دلیل اصالتبخشی به تفکر طمع در اقتصاد، این کشور علیرغم امضای پیمان کیوتو در سال 1997 در ژاپن و تعهدش مبنی بر کاهش تنها 5 درصد از تولید گازهای گلخانهایِ بازهم به آن عمل نمیکند. حال تصور شود اگر تمامی کشورهای دنیا بخواهند مانند آمریکا مبتنی بر ترغیب ایدهی طمع بین مردمان به ارضاء بینهایتطلبی خود در قالب تولیدات مادی روی آورند و مدل اقتصادی اسمیتی را در اقتصاد خود پیاده کنند چند کرهی زمین دیگر باید وجود میداشت تا 7 میلیارد انسان بتوانند آنها را نیز به سمت نابودی سوق دهند؟
آیا بازهم میتوان گفت اصالت دادن به طمع در انسان تنها راه نجات از بحرانهای اقتصادی است؟
آیا هیچ راه دیگری را نمیتوان یافت که چنین نتایج بغرنجی را نصیب مردم دنیا، محیطزیست آنها، معیشت و معیدت آنها نکند؟
با تمام این اوصاف نباید از نظرها دور داشت که حتی اگر مدل اقتصاد اسمیتی در عرصهی اقتصاد بینالملل تا حدودی هم موفقیتآمیز عمل میکرد دیگر این اندازه به آن انتقاد وارد نمیشد بااینحال ناکارآمدی این مکتب اقتصادی باعث شده تا هممسلکان وی مجبور به ایجاد تغییراتی در اقتصاد کلاسیک او شوند و در سالهای 1870 تا 1936 به اقتصاد نئوکلاسیک روی آورند؛ اما اشتباه ادامهدهندگان این راه نیز دوری و عدم استفاده از علوم مافوق بشری در طرحریزی برای مکتب جدید اقتصادی بود بهطوریکه در این مسیر تنها متکی بر قوهی عاقلهی خود عمل کردند درحالیکه عقل انسان فقط میتواند تجربه و آزمونوخطا کند و تا رسیدن به مکتب اقتصادی مناسب، انسانهای زیادی باید قربانی تفکرات ناقص مؤسسین این مکاتب شوند و افراد معدودی نیز به ثروتهای کلان برسند و هیچگاه عموم مردم دنیا از آن بهرهای نخواهند برد.
هرچه انسان بیشتر به مکاتب پولی ازایندست اعتماد کرد در مشکلات بیشتری نیز فرو رفت؛ بر اساس آمارهای مؤسسات جهانی میزان درآمد اقشار مرفه نسبت به سایر مردم در جامعهای مانند آمریکا در دههی اول قرن 21 نسبت به دههی 60 میلادی چندین برابر رشد یافته است همینطور بروز بحرانهای اقتصادی دههی 30 و 70 و 90 و سپس بحران بزرگسال 2008 میلادی در غرب یکی دیگر از پیامدهای عمل به گزارههای این اقتصادهاست زیرا محور اصلی تمامی مکاتب دستساز بشر اصالتبخشی به طمع به عنوان موتور محرک اقتصاد است.
نشریه اکونومیست آمریکا آماری از بدهیهای این کشور مربوط به دههی 80 و 90 میلادی منتشر کرده است که نشان از وضعیت روبه افول اقتصاد آن کشور دارد:
«بدهیهای قسطبندی شدة مصرفکنندگان سالی 5/9 درصد افزایش مییابد، با این نرخ افزایش، مقدار بدهی، هر هشت سال دو برابر میشود، بدهیهای ناشی از استفاده از کارتهای اعتباری سالی 15 درصد بالا میرود و از 9/54 میلیارد دلار در سال 1980 به 137 میلیارد دلار در سال 1986 رسید و در سپتامبر 1990 حجمش از 8/215 میلیارد دلار فزونی گرفت، گرفتن قرض برای خرید اتومبیل سالی 10 درصد افزایش مییابد و از 9/111 میلیارد دلار در سال 1980 به 3/285 در سپتامبر 1990 رسیده است.»[5]
امروز به همگان ثابت شده است که مبنای اقتصاد اسمیتی که خودبینی و نفع شخصی اصول آن را تشکیل میدهد اقتصاد ابرقدرتهایی چون آمریکا را به منجلابی بیسابقه کشانده است که دانشمندان اقتصادی نیز راه نجاتی برای آن متصور نیستند و زبان به اعتراف باز کردهاند؛ با این وجود انسان حیران است که هنوز اخلاق ماکیاولیستی حاکم بر دکترین اقتصاد اسمیتی در داخل کشور و در بین برخی اساتید دانشگاه طرفداران جدی دارد و حتی در روزنامههایی ترویج و تبلیغ میشود که خوانندگان عام آن را مطالعه میکنند.
اما در مکتب اسلامی و الهی اصالت نه به فرد و نه به جامعه داده میشود بلکه امر بین الامرین است؛ نفع هردو در نظر گرفته شده و اگر قرار باشد در شرایط حساس انتخاب به یکی از موارد فوق محدود شود این مکتب اصالت را به نفع جمع خواهد داد و حتی دراینبین شاید لازم باشد افراد از جیب خود برای نفع جمعی خرج کنند و به دادن خمس، زکات، انفاق و صدقه ملزم و یا ترغیب شوند تا اینگونه به ایجاد ثبات اقتصادی در جامعه و جلوگیری از بروز شکافهای فاحش طبقاتی کمک شود.
تفاوت در نوع نگاه به اقتصاد در دو مکتب اسلامی و مکتب بشری را باید در تفاوت در ریشههای تغذیهکنندهی این نوع تفکرات جستجو کرد:
1- در جامعه مدنی تکنوکرات غربی، اصالت با فرد و میزان تولید ثروت مادی هر فرد در جامعه است و افراد بر این اساس رتبهبندی میشوند حتی در عرصهی تولید علم نیز شاخص اصلی، درآمدزایی و کمک به کسب سود حداکثری است بهطوریکه اختراعِ مکشوفه اگر به اقتصاد کمک کند خوب است در غیر این صورت جایگاه درخوری در جهان لیبرال نخواهد داشت.
2- در جامعه اسلامی اصالت بر میزان تولید ایمان افراد است هر فرد در هر سمتی، تولیداتش با درجه تولید ایمان در سطح جامعه سنجیده میشود. ایمان همان جوهرهای است که اگر در تولیدات اقتصادی تزریق شود در نهایت تولیدات با نگاهی الهی و در بهترین حالت جهت رفع نیاز بشری قرار میگیرند زیرا کالاها با نگاه توامان اثربخشی در زندگی فردی و زندگی اجتماعی بشر در دنیا و اثر بخشی در سعادت اخروی افراد تولید شده و در نتیجه منجر به تأثیر مثبت در برآیند عیش و معاش دنیوی انسان و در عید و معاد اخروی آنان خواهد داشت که دراینبین خداوند متعال به عنوان بهترین بازرس در تفکر بشری جایگاهی دائمی خواهد داشت که همیشه در حال رصد و سنجش صدق نیت تولیدکنندهی محصول میباشد و اینگونه بشریت هیچگاه به خود اجازهی خطا نخواهد داد.
از ویژگیهای اقتصاد اسلامی میتوان به:
- ربوبیت خدا
- اختیار داشتن انسان در اقتصاد
- ارزشمحور کردن اقتصاد
- تولید برکت با مکانیسم: رزق-» انفاق-» بیع-» برکت
اما مبانی اقتصاد لیبرالی حاکم بر دنیای امروز را میتوان دارای ویژگیهای زیر دانست:
- دئیسم: نفی ربوبیت خدا
- دترمینیسم: جبرگرایی
- اومانیسم: انسان به حال خود رها شده (دست خدا بسته است)
- ایندویژوئالیسم: اصالت فردگرایی
- ساینتیسم: علمگرا بودن مطلق اقتصاد
- پوزیتیویسم: تجربهگرا بودن
- سکیولاریسم: جدایی دین از مباحث جامعه
بااینوجود شاید بنیادیترین تفاوت بین دو مکتب اسمیتی و اسلامی، تفاوت در اصالتبخشیهاست. بدین صورت که در مکتب اسمیتی انسان به معنای فردیت آن محور قرار گرفته و اینگونه تصور میشود که هر فرد اگر به دنبال تحقق سود خود باشد در نهایت جامعه در عرصهی اقتصادی رشد خواهد کرد اما در مکتب اقتصاد اسلامی اصالتبخشی به فرد در اقتصاد مذموم شمرده شده و این مکتب دارای نگاه توامان مبتنی بر روش امر بین الامرین میباشد و خدایی به عنوان ناظر همیشگی وجود دارد که هیچگاه دچار خستگی و یا خوابآلودگی و فراموشی نخواهد شد:
… لاَ تَأْخُذُهُ سِنَةٌ وَلاَ نَوْمٌ … (بقره- آیه 255)[6]
فطرت انسان بینهایتطلب است و غریزه محدود، فطرت آیندهنگر است و غریزه فاقد این ویژگی است. تفکر آدام اسمیت طمع را در موجودی افزایش میدهد که به شدت دارای روحیه آیندهنگرانه و عافیتطلبانه است. بدین صورت دیگر افزایش طمع تنها دارای مخاطرهی تکبعدی نخواهد بود و میتواند منجر به ایجاد تقاضاهای نامحدود بشری و در نهایت تولید تقاضا برای خانوادهی خود پس از مرگ نیز شود. شاید در سادهترین حالت بتوان پدری را مثال زد که علیرغم ایجاد زندگی مرفه برای خانواده و فرزندان بازهم به طور تمام وقت زمان خود را صرف کار خارج از خانه کرده و در جواب علت این اقدام میگوید: برای تأمین آیندهی اقتصادی فرزندان و احتمالاً نوههایم اینقدر کار میکنم …!
شدت طمع در فرد اینبار به بهانهی تأمین زندگی نسلهای بعد از خود مبتنی بر ویژگی آیندهنگری ایجاد شده است؛ علیرغم اینکه آیندهنگری، ویژگی مهم و یکی از تفاوتهای اصلی انسان با سایر موجودات است لکن هنگامی این ویژگی مثبت، خطرناک خواهد شد که طمع به عنوان نیروی حیوانی و غریزی، موتور محرک و به عنوان پیشرانهی زندگی اقتصادی افراد قرار گرفته و هر فرد برای سود حداکثری خود حاضر به انجام و یا تولید و مصرف هرکالایی باشد. برژژینسکی در کتاب خود به نام «خارج از کنترل» اینگونه از عاقبت تقویت طمع و بها دادن به این خصیصه یاد میکند:
«طبقه حریص در آمریکا کاملاً آماده است که برای ثروتمندتر شدن به طُرُق غیرقانونی عمل کند که نمونههای آن را میتوان در پرفروشترین کتاب سال بنام «سلول دزدان» مطالعه نمود.»[7]
برژژینسکی با بیان این جمله تلویحاً به این نکته مهم اشاره میکند که بها دادن به طمع و اصالتبخشی به این خصیصه حتی با ثروتمندشدن افراد نیز اقناع نخواهد شد و این دسته از انسانها حاضرند برای جمعآوری ثروت بیشتر با توجه به قدرتی که پیدا کردهاند، دست به اعمال غیرقانونی نیز بزنند.
همینطور یکی دیگر از مخاطرات موجود در مکانیسم اصالتبخشی به طمع که امروزه جامعهی اقتصادی ایران نیز با آن روبرو میباشد، حرکت سرمایه به صورت جمعی به یک بخش خاص اقتصادی در یک مقطع زمانی خاص است. بدین ترتیب که افراد برای کسب بیشترین سود شخصی و بدون در نظر گرفتن منافع جمعی و ملی، سعی میکنند پول خود را در تولیدات و یا خدماتی از حوزهی اقتصاد سرمایهگذاری کنند که بیشترین سود را عایدشان میکند و این موضوع به تواتر موجب نابسامانی در توازن اقتصادی کشور شده است و موجبات بروز تورمهای افسارگسیختهای را در جامعه فرآهم آورده است.
البته این مقوله در فرآیند احداث کارخانه و تولید محصولات نیز خود را به وضوح نشان داده است. افرادی که از تولید ثروت از طریق بورسبازی و واسطهگری بیزار بودهاند برای کسب درآمد به سمت احداث کارگاهها و تولید محصولاتی رفتهاند که بدون در نظر گرفتن منافع و نیازهای اساسی ملی، عمدتاً سود بیشتری را عایدشان کند، بدین ترتیب امروزه در برخی از حوزهها تولیدات محصولات بسیار زیاد و فراتر از نیاز داخلی (و بدون تقاضا در بازارهای خارجی) و در برخی حوزهها تقریباً هیچ تولیدی وجود ندارد و کشور به شدت نیازمند و تشنه است. تقویت روحیهی طمع در افراد برای کسب سود بیشتر در هر کار اقتصادی حتی در بهترین فرآیند اقتصادی (که احداث کارخانه و تولید محصول است) هم میتواند مخاطرهآمیز و خطرناک باشد.
شاید یکی دیگر از مخاطراتی که تجویز نسخهی اسمیتی میتواند برای زندگی امروز مردم در ایران ایجاد کند در بحث تحریمها خود را نشان دهد. بدین صورت که جامعه میداند که کشور با تحریمهای ظالمانه روبرو است اما به دلیل نگاه فردگرایانه و تجویز نسخههای ضداخلاقی و ضدارزشی، افراد منافع شخصی خود را به منافع جامعه ترجیح میدهند و با نگاه مبتنی بر سود حداکثری خود و نه سود حداکثری جمع، جنس و کالای خارجی را برای رفع نیاز خود در مقابل کالای ایرانی خریداری میکنند در این وضعیت شاهد آن خواهیم بود که اقتصاد کشور نه تنها جان نمیگیرد بلکه همان جسم نیمه جانش هم بیجان خواهد شد. ما نمیتوانیم به مردم بگوییم که تنها برای یک موضوع بیایید و طمعکارانه و بر مبنای سود شخصی خود اقدام و تلاش کنید و منافع خود را بر منافع جمع ترجیح دهید اما در سایر حوزهها از آنها بخواهیم که طمعکار نباشند و به دستورات دینی و شرعی عمل کنند. غریزه فاقد قوهی درک و شعور است و با دستورات و بخشنامهها قابلیت کنترل ندارد. بلکه تنها با آموزش از دوران کودکی مبتنی بر عمل به دستورات اسلامی و پیادهکردن آن در تمامی مراحل و عرصههای زندگی از کودکی تا بزرگسالی میتوان این ویژگی منفی را در افراد کنترل کرد لکن نقش فرهنگسازی توسط حاکمان دراینبین بسیار مهم و اساسی است.
به نظر میرسد دستهای نامرئیِ آدام اسمیت آنقدر بلند بوده است که علاوه بر اقتصاد، در سیستم آموزشی کشورها بخصوص ایران نیز جایی برای خود بازنماید و به قدری ریشه بدواند که این اندیشه در دانشگاههای معتبر این کشور تبلیغ و ترویج شود تا بدین سبب تصورات نسلهای مختلفِ اقتصادیِ جامعه را دستخوش تغییرات عظیم، البته به سمت نقطهی انحراف، نماید.
بااینهمه اقتصاد در کشوری مقاومتر خواهد بود که مردم و مسئولین آن کشور با قطع نمودن دستهای اسمیتی، نگاههای مبتنی بر اصول الهی و قرآنی را در اقتصاد دنبال نمایند:
- عدم اصالت بخشیدن به منیّت خود در جامعه
- در نظر گرفتن منافع ملی در تولید و سپس نفع شخصی
- زدودن نیازها تا جای ممکن
- جلوگیری از تولید نیاز کاذب در سطح جامعه با کنترل رسانهها و ترویج آموزههای اسلامی
- زدودن ضعفها به عنوان نقایص درونی
- بالابردن ضریب امنیت در حوزه اقتصاد با کاهش آسیبپذیری
- کاهش آسیبپذیری با رفع نقایص درونی
- تولید ثروت مبتنی بر رفع نیازهای حقیقی انسان و نه مبتنی بر نیازهای واقعی که ناشی از فرآیند تولید نیاز کاذب ایجاد شدهاند.
- اصالتبخشی به سرمایههای رافع نیاز بشر و عدم اصالت بخشی به پول به عنوان سرمایه
- تولید کالا مبتنی بر دو نگاه: نگاه مادی جهت رفع نیاز عیش و معاش دنیوی بشر و نگاه فرامادی در راستای نزدیک کردن انسان به سعادت و معیدت اُخروی.
- کلاننگری در تولید کالاها و خدمات با:
- در نظر گرفتن خداوند به عنوان بازرس کل و همیشه بیدار
- تقویت وجدان به عنوان بازدارندهای قوی در درون افراد
- تقویت قوهی عاقلهی افراد به عنوان موتور محرک با تبیین درست حقیقت هستی و معاد
- لزوم اهمیت بخشیدن به اجرای احکام شرعی به عنوان مشخصکنندهی حریم مجاز عبور و مرور در مسیر تولید ثروت در جامعه
پینوشت:
[1]. میزان بدهیهای آمریکا، آدرس اینترنتی:
http://www.nationaldebtclocks.org/debtclock/unitedstates
http://www.usdebtclock.org/
[2]. موسسه آکسفام، آدرس اینترنتی:
https://www.oxfam.org/en/pressroom/pressreleases/2015-01-19/richest-1-will-own-more-all-rest-2016
[3]. جوزف استیگلیتز، 2008 میلادی، کتاب «سقوط آزاد»، مترجم: پرویز صداقت، صفحه 76
[4]. سورهی زمر، آیه 9- لینک دسترسی:
http://tanzil.net/#39:9
[5]. احمد سیف، مقدمهای بر اقتصاد سیاسی، صفحه 215 ـ 214
[6]. سورهی بقره، آیه 255- لینک دسترسی:
[7]. زبیگنیو برژژینسکی- کتاب «خارج از کنترل»- مترجم: عبدالرحيم نوه ابراهيم- نشر اطلاعات- صفحه 120
یک دیدگاه