دموکراسی که برگردان آن «حاکمیت مردم» است، یکی از ارکان مهم لیبرالیسم است؛ یعنی اراده مردم بر هرچه تعلق گیرد همان خواهد شد.
در طول تاریخ معمولاً اراده مردم بر سرنوشتها حاکم بوده! یعنی این انسانها با نفس و نفسانیات خود بودهاند که در مورد امور جاری تصمیم میگرفتهاند. مشکل عمده انبیا نیز همین حاکمیت نفسانیات بر سرنوشتها بوده است و سعی میکردهاند تا مردم را از بعد نفسانی به بعد رحمانی وارد کنند و آنان را عاقبتاندیش نمایند. به ندرت در تاریخ، دورهای بوده که نظر مردم به معنی «ناس» با نظر «الله» یکی بوده باشد؛ یکی از این دوران نادر، دوران انقلاب اسلامی است که در آن به سر میبریم.
در مردمسالاری اسلامی، نظر مردم تا وقتی در دایره حلال باشد محترم است اما وقتی نظر توده مردم بر حرام تعلق گیرد، اسلام نهتنها الزامی به رعایت دموکراسی نمیبیند بلکه سعی میکند مردم را از این انحراف در نگرش، فاصله دهد.
اما دموکراسی در بهشت لیبرال دموکراسی چه جایگاهی دارد؟
حدود 200 سال است که دو حزب در آمریکا قدرت را در دست دارند و مشی کلی آنان کاملاً یکی است اعم از: اصالت اباحه، اصالت سرمایه، در خدمت گرفتن سایر ملتها و ثروتهای آنان در جهت توسعه اقتصادی آمریکا، اقتصاد آزاد و لجامگسیخته، تحمیل فرهنگ و رسانههای آمریکایی بر سایر ملل و گزارههایی ازایندست…
رییسجمهور در آمریکا و سایر کشورهای لیبرال، نقابی بر دیکتاتوری نهفته حاکم بر این کشورهاست. چون جریان پول است که این کشورها را اداره میکند.
مردم آمریکا دو قرن است که در یک دور باطل چرخش قدرت، قرار دارند. فقط دو انتخاب دارند که هردو، فرق چندانی با هم ندارند. در این دو قرن، یک دیکتاتوری نهان تحت مدیریت لابیهای یهودی و سرمایهداری، دموکراسی آمریکایی را مدیریت میکردهاند. آنان طی این مدت، گردش سرمایه و دولتها را طوری قرار دادند که همهچیز کاملاً تحت مدیریت و کنترل شده باشد؛ حتی جریان رسانه و هالیوود، مردم را در وضعیتی قرار میدهد که ناگزیرند مثل آنان فکر کنند.
اندیشیدن در آمریکا کار سادهای نیست
در یک جامعه با اصالت پول، یک فرد برای زنده ماندن راهی جز کار و کار برای کمپانیهای بزرگ ندارد و فراغتی برای اندیشیدن نمییابد مگر برای اندیشه کسب ثروت.
انسان در یک جامعه سرمایهداری بهزودی به یک ربات تبدیل میشود و ناچار است که ندای درونی فطرت و انسانیت خود را سرکوب کند تا بتواند زنده بماند.
«خلوت یافتن» یک انسان لیبرال و چشندهی طعم همه لذتهای دنیایی، انتهایی جز خودکشی ندارد زیرا معنایی وجود ندارد که بتواند با خویش خلوت کند. نگاهی به آمارهای خودکشی در کشورهای مختلف تصدیقگر این گزاره است.
فواره چون سرافراز شود سرنگون شود!
نتایج انتخابات اخیر آمریکا و پیروزی ترامپ، آهنگ فروپاشی جامعه بورژوایی آمریکا را قابل شنیدن کرد.
ترامپ عصاره نومحافظهکاری و جمهوریخواهی در آمریکاست. دو حزب آمریکا، عصاره جامعه بورژوایی آمریکا هستند. آمریکا عصاره لیبرال دموکراسی است. لیبرالیسم عصاره مدرنیته است. مدرنیته عصاره اومانیسم، پوزیتیویسم و تجربهزدگی است. خود اومانیسم خلاصه خداگریزی است و خداگریزی، پایان یک تمدن و مدنیت ناشی از آن…
ترامپ استفراغ زیست و جامعهی بورژوایی- آمریکایی است. استفراغ یعنی فساد حاکمه، از خلوت خود به درمیآید، عریان میشود و رازآلود بودن خود را از دست میدهد. ترامپ شاید آغازی بر پایان ایالات متحده به معنی متحده بودن آن باشد. اصولاً هر جامعهای که به مرحله استفراغ عصاره خود میرسد، فروپاشیاش دیری نمیپاید. همچنان که یزید استفراغ بنیامیه و شروع پایان آن بود؛ همچنان که پهلوی استفراغ سلطنت در ایران بود؛ همچنان که لیبرالیسم استفراغ اومانیسم و پایانبخش تاریخ است. همچنان که…
آری لیبرالیسم پایان تاریخی است که منجر به رویش عهد خواهد شد انشا الله.
میگویند موعود (عج) وقتی ظهور میکند که تمام مکاتب بشرمحور، ناکارآمدی خود را نشان داده باشند…
بسیار مقاله ی رادیکالی در تحلیل انتخابات امریکا بود…به نظر بنده تقریبا در 90 درصد متن شما یک جانبه گرایی رو میشه کاملا حس کرد. ایرادات ساختاری و عمده ای به این متن وارده…خواهشا کمی با فکر و تامل قلم بزنید… این قلم بیشتر ژورنالیستیه تا استراتژیستی
از نظر نگارش قبول دارم که اشکالاتی داره… اما از نظر رادیکال بودن و محتوا، خوب شما اگه با جایی از متن مشکل داری ادله ی خودت رو بگو و با دلیل و استدلال حرف نویسنده رو نقض کن…
این فروپاشی قبلا هم بارها اتفاق افتاده و هر بار مردم دوباره به مکاتب بشر محور روی آورده اند.چرا این بار باید استثنا باشد؟