با تائید و خواست امام خامنهای مبنی بر لزوم فلسفه ورزی برای کودکان گروههایی در حوزه آموزشوپرورش و فلسفه به تحقیق دراینباره پرداختند و باگذشت چند سال از آن و اجراهای آزمایشی و با صحبتهای دستاندرکاران این حوزه ابعاد بیشتری از چگونگی پرداختن این گروهها به این موضوع برای معلمان و علاقهمندان این حوزه روشن میشود؛ و بهتبع آن کنجکاویها نگرانیهای بیشتری را ایجاد میکند. شروع رسمی کار با تدوین کتابی برای آن در پایهی ششم ابتدایی نگاهها را به سمت این موضوع پیش میبرد که محصول و میوه این اقدامات چه خواهد بود؟ آیا مسئولان امر منظور و مقصود امام را دراینباره بهخوبی دریافتهاند؟ یا اینکه با مواجهشدن با درخواست رهبر کشور و این امر که مورد بازخواست افکار ملت، درباره اجرای اوامر امامشان، قرار خواهند گرفت بلافاصله آنها را به سمت راحتترین کار یعنی ترجمه منابع اجراکننده قبل (غرب) و برداشت از آنها و اجرای آن در مدارس کشور سوق خواهد داد؟(همچون علوم ترجمهای گذشته؛ جا انداختن آموزشوپرورش فرانسه، خدا گونه دانستن افکار جان دیویی و اخیراً کشش به سمت کشورهای شرق آسیا) تجربه تلخ برداشت آنهم بهصورت ناقص از منابع غربی و علنی وعیان شدن نقص علوم انسانی غرب و سیر و روند قهقرایی که برای تابعین خود رقم میزند ایجاد میکند تا نگرانیهایمان را با نگاهی دقیقتر به خواست امام و رهبر جامعه به حوزه قلم و زبان بیاوریم.
امام خامنهای در سخنرانی مهر سال ۸۲ فرمودند یک مسئله که بنده هم خیلی ذهنم متوجه به او هست همواره این است که ما در درجه اول به ساختن و پرداختن شکل روحی کودکانمان اهتمام بورزیم اگر توانستیم هویت انسانی این کودک را از آغاز کودکی شکل دهیم و خلقیاتی را در او به وجود بیاوریم برای همیشه به درد خواهد خورد. معمولاً عوارضی وجود دارد عوارض اخلاقیات را تحت تأثیر قرار میدهد اما اگر چنانچه شخصیت کودک از آغاز ساخته شد عوارض تأثیراتش کمتر خواهد بود و عوامل کمککننده نیز در بین راه کمک خواهد کرد.
فرض بفرمایید اگر چنانچه ما در کودکانمان خردورزی را (نهادینه کنیم) تعبیر فلسفیدن که این خانم اشاره کردند تعبیر بسیار درستی است فلسفه شکل دادن فکر است یاد دادن فهم کردن است ذهن را به فهمیدن و تفکر کردن عادت دادن است قالب مهم است اگرچه محتوا هم مهم است اما عمده شیوه است یعنی کودک از اول کودکی عادت کند به فکر کردن به خردورزی خیلی مهم است…
نگاهی به کلمات کلیدی سخنان ایشان این موضوع را نشان میدهد که اگرچه ایشان در این سخنرانی ظاهراً اسمی از شیوهی اسلامی نبردهاند ولی مقصود ناگفته پیداست نیازی به گفتن نبوده. اما تجربههای گذشته وعدم توجه دقیق به خواست زعمای ملت چنان ما را ترسانده که وادارمان میکند چیزهایی را یادآور شویم.
اول توجه امام به شکل دادن، وقتی بخواهیم تمثالی بسازیم خمیر را در قالبی میریزیم تا شکل بگیرد شکل دادن دارای هدف است و رها کردن نیست تا خود بهصورت دلخواه درآید چنانچه در برخی جلسات میگذارند بحث پیش برود و کودکان خود به جوابی که ماهم نمیدانیم چیست برسند یا نه اصلاً موضوع رها شود، هدف شکلدهی از قبل مشخص است که شما تمثالی را میخواهید یا گل یا نه ظرفی را این موضوع به این دلیل اهمیت دارد که ورد زبان مسئولان، فلسفه برای کودک شده و ما میدانیم که فلسفه یک واژه خنثی است برای همین ما دو گونه فلسفه مادی داریم و فلسفه الهی والی ماشاالله فلسفه مضاف و امیدواریم به این موضوع توجه شود که از امری خنثی نمیتوان انتظار جهت داشتن و شکل دادن را داشت. درخواست رهبری آموزش فلسفیدن به کودکان است.
دوم شکل روحی و هویت انسانی: خوب میدانیم که انسان غرب چگونه انسانی است، انسانی که حتی خدا نیز باید در خدمت او باشد. در آموزش فلسفیدن به کودکان جایگاه عبداللهی انسان (خود کودک، در پرسش از خود) بسیار حائز اهمیت است. که خود روانشناسان کودک غرب گفتهاند دوره دبستان دوره خودشناسی دوم کودک است.
توجه به بعد روحی و روحانی (نه روانی روانشناسی که آنهم علمی است از دیار فروید آمده) و وادار کردن کودک به تفکر در این حوزه چگونه صورت خواهد گرفت؟و اخلاقیات، اخلاقیات با فلسفه چه ارتباطی دارد؟ و با فلسفیدن چه ارتباطی؟
و یاد دادن درست فهمیدن، اگر انسان از روز اول مسائل را درست فهمیده بود حق و باطل از هم جداشده بود، مصائب انسان از همان آغاز در نطفه از بین میرفت. درست فهمیدن یعنی بصیرت.
و اما استراتژی:
متخصصین این علم آن را علم بقا تعریف کردند. شاید به نظر برسد استراتژی هم مثل فلسفه جهت ندارد. و ما استراتژی مادی گرایانه داریم و استراتژی دینی. اما اگر به تعریف استراتژی پایبند باشیم. شارع مقدس تکلیف را یکسره کرده. «و یبقی وجه ربک» پس استراتژی مادی گرایانه غرب چیست؟ جواب به نظر ما مکر است آنها مکر میورزند و فرمود «ومکروا ومکرالله والله خیر الماکرین» و باز استراتژی را تعریف میکنیم: علم بقا علمی که پدیدهها را تبیین میکند (تعیین زمین برای تفکر-یاد دادن فهم در کلام امام) در آن تفکر میکند (فلسفیدن) تا از آن درس بگیرد (روحی و روحانی و اخلاقیات) آنجاست که دیگر میتوان انسان را رها کرد تا سبیل رُشد و یا غَی را به انتخاب خود برگزیند. «که قد تبین الرشد من الغی»
و یک سؤال:
چرا هر سایتی را که باز میکنیم یا سخنرانی که از متخصصان میشنویم درباره فلسفه برای کودک نوشته و از بالا تا پایین از متیو لیمپن نوشتهاید و سابقه فلسفه برای کودک غرب، بررسی کارهای
دیگران یک اصل است این را همه میدانیم اما آیا به همین اندازهی دقتتان در کار دانشگاههای امریکا به کلاسهای امام صادق هم دقت دارید؟ دانشمندان خردسالی که از این کلاسها بر خواسته بودند را بررسی کردهاید؟ که چگونه در محضر بزرگان به تفکر عادت دادهشده بودند؟(امیدوارم ذهن خواننده با نابغه بودن آنها این را توجیه نکند که وظیفهی فلسفیدن برای کودکان نابغه پروری است در سطحی همگانی).
و یک هشدار و توجه:
اگر بخواهید فلسفه برای کودک کارکنید آنهم قدمبهقدم پشت سر متیو لیمپن لطف بفرمایید شر نرسانید که ما الحمدالله امیدمان به خیر غرب قطعشده. و اگر مسئولان امر نیز چون ما هستند ولی اصرارشان به تکرار این جملهی فلسفه برای کودکان است نه فلسفیدن با توجه به توافق همه ملت بر امر پرورش فکری صحیح کودکان امیدواریم توجه بیشتری به حوزه آموزش استراتژی به کودکان بشود.
و نقدی به شیوه اجرای هر دو حوزه استراتژی و فلسفه:
یک ایراد در تدریس استراتژی و همچنین فلسفه به کودکان این است که هر دو این موضوعات دوباره چنانچه علوم سابق تکهتکه شده و از درسها دیگر جداشدهاند (ظاهر قصه داشتن و ادبیاتی بودن، آن را با درسهای دیگر مخلوط و ممزوج نمیکند چنانچه ما ریاضیات راهم به زبانی میآموزیم که هدیهها را) گویا اساتید محترم استراتژی و فلسفه نمیخواهند حرفهای خود را مبنی بر جامعیت علم و کل و یکپارچه بودن آن قبول کنند و این حرفها چیزی جز لقلقه زبان نیست این کار ما را به یاد درسهای قرآن تعلیمات دینی و آموزش ریاضی میاندازد. در هدیه اسمان بخل را نکوهش میکنیم ربا را حرام میدانیم و قرضالحسنه را میستاییم درحالیکه ما ساعت قبل کل اینها را در آموزش ریاضیات با فشار و تکیه فراوان بیاعتبار کرده بودیم.
خواننده محترم، فکر میکنید از این سؤال ریاضی پایهی اول، اقتصاد اسلامی و قرضالحسنه بیرون میآید؟
امین ۷ مداد رنگی دارد ۲ تارا در خانه میگذارد و به مدرسه میرود در مدرسه ۲ تارا به مهدی میدهد و ۲ تای دیگر را به حسین حالا بگو چند مداد رنگی برای امین باقیمانده؟
این آموزش بخل است یا قرضالحسنه یا به تصور همکاران من آموزش یک تفریق ساده. جالب اینجاست که برای آموزش این تفریق باید از دوستداشتنیترین چیزهای کودک بهعنوان وسیله کمکآموزشی استفاده کنیم.
تا کودک خوب بداند که اگر بخشید خودش کمتر خواهد داشت. و یادمان باشد که کودک در این دوران خودمحور است نمیتوان از او انتظار درک لذت عرفانی انفاق را داشت. این ایراد به آموزش استراتژی و فلسفه نیز تعمیم مییابد. اگر این دو فعالیت را خارج از موضوعات کتب دیگر یا در وقتی اختصاصی خارج از ساعات آموزشی دیگر آموزش داده بدهیم قطعاً نتیجه آنچنان مطلوبی نخواهیم یافت.
و اینکه بدانیم وقتی امام معصوم آرزوی سربازی برای امام زمان (عج) را دارد باید اول عالمانی بشویم و بعد عالمانی تربیت کنیم نزدیک به آن درجه از ایمان و بصیرت و تقوا.
نوشته خانم سما ایزدی
بسیار خوب بود. فقط دو نکته.
اول اینکه اشاره کردید:
“یک فلسفه الهی داریم و الی ماشاالله فلسفه های مضاف.”
این دو را از هم جدا کردید.
اما در حقیقت ما یک فلسفه ی الهی داریم و یک فلسفه غیر الهی.
فلسفه ی الهی هم همانند مدل غیرالهی اش،فلسفه های مضاف رو در خودش داراست. و اینطور نیست که فلسفه ی مضاف، فقط مخصوص فلسفه غیر الهی و مادی باشه.
نکته دوم اینکه، فرمودید : روانشناسی، فرویدی ست.
در واقع نمیتونیم تنها با گفتن یک کلمه، زیراب یک علم رو که در بین همه ی علوم (ولو به غلط) جایی برای خودش باز کرده رو بزنیم.این جمله البته برای ما که از نعمت مباحث استاد عباسی بهره مندیم آشناست و پذیرفته شده. اما به طورکلی و برای دیگر مخاطبین، ایجاد سوتفاهم میکنه.خود استاد عزیزمون هم نقد علم روانشناسی رو در بیشتر از ۳۰ جلسه انجام دادن.
بیان کردن مجموعه ی ۳۰ جلسه در یک کلمه، نه تنها مفهوم مورد نظر مارو صحیح منتقل نمیکنه که حتی ممکنه ایجاد سوتفاهم کنه.
بهتر بود که حداقل یک پاراگراف رو بهش اختصاص میدادین.و با دلیل عنوان میکردید که چرا روانشناسی، بعد روحانی انسان رو رها کرده.
و نکته آخر اینکه نوشته تون به غیر از این نکته آخر، خیلی خوب بود. استفاده کردیم.
به امید روزی که دین، در بطن همه ی علوم و هنر ما جای بگیره، نه به عنوان یک بخش جداگانه و مجزا.
موفق باشید.
سلام
اینکه روانشناسى حوزه هاى متفاوتى را در بر میگیرد درست است.این حوزه از علم همچون علوم دیگر شاخ وبرگهاى خودش را گسترش داده واز رشداز اولین لحظات لقاح تا گویایى,تا حرکات بدن ,دلبستگى,وحتى حوزه اخلاق را هم در بر گرفته. اما همه این به اصطلاح روانشناسى ها تغییرات فیزیولوژیکى را اساس تغىیرات روحى معرفى میکنندواثرات محیط وتربیت را نیز باز به حوزه جسم باز میگردانند وگویا هیچ روانشناسى نمیتواند روان را کمى گسترده تر ازتغیرات جسمى(بهتر است همان اصطلاح نفسانیات وکششها وکنشهاى نفسانى را ازقول استاد بکار ببریم) انسان در نظر بگیرداگرچه جسم بسترى است براى ملکه هاى روحى ما اما محدود شدن به جسم سبب دور ماندن از ظرفیت عظیم روح وروان انسان شده ,ظرفیتى که وقتى در انسان کاملى چون على به ظهور میرسد دوست ودشمن را به خضوع در مقابل مقامش وامیدارد و وقتى در شخصى درس اموخته از مکتب على همچون حسنعلى اصفهانى وخمینى کبیر وبهجت و…خودرا نشان میدهددم مسحیایی این ظرفیت در غیاب انسان کامل به چشم انسان معاصر نیز مى اید.اما معرفى این علم با نام علمى از دیار فروید امده بدین دلیل است که این دانشمند پدر مکتب روانکاوى یا روان تحلیلى است (مکتبى که مشخه ان اصالت دادن به تمایلات جنسى وپایه وزیر بنا قرار دادن ان در تمام امور انسان است نه اینکه تمایلات جنسى را نیز بخشى ازوجود انسان ودر موازات با ابعاد دیگر(جسمى) در نظر بگیرد.) مکتبى که اگر نخواهیم بگویم صد در صد,باید گفت قریب به اتفاق روانشناسان وروان درمانگران(؟)با نظریات او اقدام به تاسیس کلینیکها وبر رسى مشکلات مراجعین میکنندوابتداى کار روانکاوى واقدامات کلینیکى نیزتوسط فروید است.ونظریات او پایه امور کلینیکى قرارمیگیرد.نظریاتى که اصل لذت را در جزءجزءزندگى انسان امروزگسترش داد.وبه تبع ان اباهه گرى
………………………..،………………………
متاسفانه از تدریس هاى استاد در این حوزه بجز معدود سخنرانیهایشان اطلاع نداشتم وچقدر جاى تاسف است که ما به عنوان مسلمان ومعلمین فرزندان مسلمان وشیعه و درجامعه اى اسلامى در دانشگاه هایمان با نظریات روانشناسان وفلاسفه ملحد غرب اشنا میشویم واین در حالى که نه تنها علم جایگزین ان را نداریم بلکه حتى از نقد این علوم نیز خود دارى میکنیم .یا اینکه تازه !درنقد نوشته اى در باشگاه ازتدریسهاى سنت شکنانه ى استادعباسى در این حوزه مطلع مى شویم سنتهایى غلط ودست وپاگیر افکارى که سر انسانها را در دانشگاههابه را به پایشان بسته….بسم الله الرحمن الرحیم * والعصر * ان الانسان لفى خسر……
* الهم اهدنا الصراط المستقیم*