خلاصه داستان: راین استون (سندرا بولک) و مت کُوالسکی (جرج کلونی) کار خود را در جهت بهبود تلسکوپ هابل در یک پیادهروی فضایی انجام میدهند، اما در همین حین انفجاری باعث سرگردانی آنها در فضا شده و در ادامه تلاش برای بقا وزندگی و …
مقدمه: طبیعتاً در طول این تحلیل نمیخواهیم از جلوههای ویژه فوقالعادهی فیلم بهخصوص فناوری ۳D در این فیلم صحبت کنیم بلکه میخواهیم به جنبههای فکری-فلسفی فیلم بپردازیم و بدانیم که پشت پردهی فیلمهای هالیوودی چه طرز تفکری قرارگرفته است قبل از شروع تحلیل ما باید با دورههای فلسفی غرب آشنا بشویم تا دلیل رویکرد جدید هالیوود را بدانیم.
تاریخ فلسفه غرب
سنت: تئوئیته (خدایی اندیشی)، تئوئیسم (خدایی گرایی) و تئوئیزاسیون (خدایی سازی) سه گزارهی مرحلهی سنت هستند که در آن خدا، محور و شریعت، مبنا بوده است. عموماً وقتی صحبت از سنت در غرب میشود به دوران حکومت کلیسا بر مردم و فلسفهی اسکولاستیک اشاره میشود، تفکر اسکولاستیک توسط کلیسا رایج شد و جوهرهی فکری آن این جمله بود: اول ایمان، بعد عقل!
مدرنیته: پروتستانیسم، زمینهای برای خدا-غایبی را ایجاد کرد. شرعی اندیشی در این دوره جای خود را به سکولاریته (عرفی اندیشی) میدهد و پسازآن سکولاریسم و سکولاریزاسیون تحقق مییابد. در مرحلهی بعد آتئیسم (ضدیت باخدا) موضوعیت مییابد. امانیته (بشری اندیشی) و امانیزاسیون (بشری سازی) اندیشه بشری را در هر چهار حوزهی معرفت فلسفی: معرفتشناسی، بشر شناسی، هستیشناسی و خداشناسی تحت تأثیر قرارداد.
مدرنیسم: در دورهی مدرنیسم که با رنه دکارت آغاز شد و تا سال ۱۹۷۰ ادامه داشت. توسعهی شاخههای علوم مختلف بر مبنای بشر گرایی یا امانیسم شکل گرفت. در حوزهی معرفتشناسی، سه روش خردگرایی «Rationalism»، اثباتگرایی «Positivism» و تجربهگرایی «Empirism» مبنای تولید علم قرار گرفتند. مبنای انسانشناسی طبیعی نیز در حوزهی فردی بر ایدئولوژی تفرد «Individualism» و اصالت لذت «Hedonism» و در حوزهی اجتماعی بر ایدئولوژی جمعگرایی «Collectivism» و بیاخلاقی گرایی «Amoralism» گذاشته شد. انسان در حوزهی انتولوژی نیز بهعنوان هست شناسی، تنها به هست شناسی پدیدهها بدون پرسش از هستی بسنده کرد. حوزهی خداشناسی نیز نهایت به دئیسم و آتئیسم منجر شد. کانون امانیسم در عبارت فرانسوی لسهفر است یعنی: “بگذار هر چه میخواهد انجام بدهد.” لسهفر سنگ بنای بشرگرایی نهتنها در اقتصاد، بلکه در تمامی حوزههای اجتماعی وزندگی فردی انسان غربی است. این دکترین به انسان اجازه میدهد هر کاری میخواهد انجام بدهد و در این راه بههیچعنوان امرونهی شرع را برنتابد.
پستمدرنیسم: با مرکز قرار گرفتن «خود» بهجای «انسان» عصر پستمدرنیسم آغاز گردید. در این عصر «خودمحوری Egocentrism» مبنای برخورد معرفتی بشر با تمامی پدیدهها و سپس مبنای طرحریزی قرار گرفت. سه گزارهی «اگوئیته»، «خود اندیشی» «اگوئیسم»«خود گرایی» و «اگوئیزاسیون» و «خودی سازی» مؤلفههای اساسی این دوره را شکل میدهند. از ایدئولوژیهای این عصر میتواند به فمینیسم که مبنای آن در حیا زدایی است اشاره کرد. پستمدرنیسم عمر کوتاه سیساله در غرب داشت از اواخر دههی ۹۱ تا پایان قرن بیستم!
ترانس مدرنیسم: بشر در انتهای دورهی پستمدرنیسم یعنی سال ۲۰۰۰ در پاسخ به خود گرایی افراطی حاصل از این دوره، رنسانس به دین را رقم زد، اما ماهیت دین در این دوره ادیان ابراهیمی نبود بلکه پاگانیسمی یا کفر کیشی بود که درنهایت نیز به شیطانگرایی انجامید. سیطنیته «شیطانی اندیشی»، سیطنیسم «شیطان گرایی» و سیطنیزاسیون «شیطانی سازی» عصر ترانس مدرنی را بر پایه ینئوپاگانیسم شکل داده است.
رویکرد ترنس مدرن هالیوود از سال ۲۰۰۰ تا به امروز
هنر شیطانی با ساخت فیلم دروازهی نهم در هالیوود آغاز شد و بعد از ساخت این فیلم توسط کارگردان یهودی آن یعنی رومن پولانسکی بود که این طرز فکر در هالیوود جا افتاد و فیلمهای هالیوودی با ناجی نشان دادن لوسیفر «کنستانتین» و یا نجاتدهنده بودن ادیان بتپرستی همچون هندوئیسم و بودائیسم«زندگی پای» و صدها نمونهی دیگر کفر را وارد هنر کردند. فیلم جاذبه نیز از این قاعده مستثنا نیست و تبلیغ آئین بودا در فیلم میپردازد، شاید از خود سؤال کنید که چطور چنین چیزی ممکن است؟ پس با ما تا پایان این تحلیل همراه باشید.
آشنایی با شخصیت رایان استون: شخصیت اصلی داستان است که فضا را به خاطر سکوتش دوست دارد، میدانیم که فرزند خود را ازدستداده است و زندگی بیهدفی را پس از مرگ دخترش روی زمین دنبال میکرده است، پس از برخورد زبالههای فضایی به شاتل آمریکایی او در فضا سرگردان است و در خلأ گم میشود، او از زندگی روی زمین رنج میکشد اما میخواهد زنده بماند.
رنج
((زائیده شدن رنج است؛ پیری رنج است؛ بیماری رنج است؛ مرگ رنج است؛ اندوه، زاری و درد، پریشانی و ناامیدی رنجاند. نرسیدن به آنچه شخص دوست میدارد رنج است.))
شاتل نابودشده است اما هنوز امیدی هست…
کوالسکی -همکار رایان- به او میگوید که باید به سمت ایستگاه فضایی روسها بروند تا از آن جا بهوسیلهی فضاپیمای سالوز در فرهنگ روسی به معنای اتحاد است خود را به زمین برسانند.
براثر حادثهای که هنگام ورود به ایستگاه فضایی رخ میدهد کوالسکی میمیرد و شخصیت اصلی داستان مانند جنینی که در رحم مادر آرامگرفته است در فضاپیما آرام میگیرد!
خاستگاه رنج
((دلیل رنج دیدن، تمایلات نفسانی است سه نوع تشنگی «میل» قابلبازشناسی است: ۱- تشنگی کام که تشنگی حواس پنجگانه و تمایل به لذتهای جسمانی است. ۲-تشنگیِ بودن تمایل به وجود و بقا و باقی ماندن وضعیت حاضر و همچنین تمایل به وجود در وضعیتهایی دیگر که با واژههایی چون «ایکاش» بیان میشود. ۳- تشنگی نبودن که تمایل به نبودن در وضعیت کنونی و همچنین تمایل به نبودن در وضعیتی دیگر است و با واژههایی چون «ایکاش هیچوقت … نباشم.» تمایل به مرگ نیز در این زمره میگنجد. تمامی رنج انسانی پیامدی است از این سه شکل از تمایل. این سه تمایل بهنوبه خود در پی ناآگاهی و نادانی به وجود میآیند، ناآگاهیای که به تشکیل مفهوم «من» در انسان انجامیده است.))
اما ارادهی زندگی به او اجازه نمیدهد که در همانجا ساکن بماند و باز حادثهای زندگی او را تهدید میکند تا برای نجات جان خود دست به تقلای بیشتری بزند و فوراً به سمت زمین بازگردد، اما هنوز رایان آمادهی زندگی بر روی زمین نیست و بهناچار به سمت فضاپیمای چینی شنزو«Shenzoo» میرود و باز حادثهای دیگر او را متوقف میکند. این بار فضاپیما سوخت کافی ندارد و رایان نمیتواند با زمین ارتباط برقرار کند درحالیکه لالایی یک مرد چینی را برای کودک خود میشنود و مقدار اکسیژن فضاپیما را کاهش میدهد تا با لالایی مرد چینی به خواب ابدی برود, او در رحم طبیعت گیر افتاده است میخواهد بمیرد ولی میل او به زندگی جرئت پذیرش مرگ را حتی در بدترین شرایط به او نمیدهد، کاملاً مشخص است که کارگردان سیر تولد یک جنین را در فیلم نشان میدهد اما سؤال اینجاست که آیا این جنین جسم رایان است که به سمت تولد پیش میرود یا روح او؟
توقف رنج
((بریدن از رنجها با بریدن از تمایلات نفسانی دستیافتنی است و این حقیقت میگوید که هر انسان توان بریدن از رنجها را در خود دارد. گسست از رنجها، روشنایی، بیداری و خاموشی «نیروانا» شعله رنج نیز میگویند. برای رسیدن به این حالت، انسان باید درک کند که راه رسیدن به خوشبختی راستین از طریق دنبال کردن تمایلات و تشنگیها میسر نمیشود بلکه با پذیرش واقعیت خود و گسست از تشنگیها به دست میآید.))
در همین حین کوالسکی وارد فضاپیما میشود و به او میگوید:
درکت میکنم. این بالا قشنگه, میتونی فقط تمام سیستمها رو خاموشکنی تمام لامپها رو خاموشکنی چشمات رو ببندی و به هیچی گوش ندی. این بالا کسی نیست که اذیتت کنه, اینجا امنه, خب اصلاً ادامه زندگی چه فایدهای داره؟ زندگی چه فایدهای داره؟ بچههات مُرده. دیگه بدتر از این که نمیشه اما باز همبستگی به کاری که الآن میکنی، داره. اگه تصمیم گرفتی بری باهاش کنار بیا, بشین و از سواریت لذت ببر. باید پاهات رو بذاری روی زمین و زندگی رو از نو آغاز کنی.
رایان متوجه میشود که او به دلیل کمبود اکسیژن فضاپیما دچار توهم شده و با روح کوالسکی صحبت میکرده است اما همین مکالمهی کوتاه در او تأثیری شگرف میگذارد و خطاب به روح کوالسکی که دیگر کنار او نیست میگوید:
هی مت! به دخترم بگو من هرگز تسلیم نمیشم!
او به سمت فضاپیمای شینزو که در زبان چینی به معنای دولت الهی، کشتی خدا، قایق جادویی است میرود و در اتاقک آن مجسمهی بودا را مشاهده میکند ولی این بار در بدترین شرایط ممکن خود را نمیبازد و به مرگ لبخند میزند و میگوید:
ازنظر من که دو تا احتمال بیشتر وجود نداره یا اینکه من سالم میرسم زمین و یه داستان معرکه برای تعریف کردن دارم یا این بالا جزغاله میشم در هر دو صورت فرقی نمیکنه چون من یه سفر شگفتانگیز پیش روم دارم.
راه توقف رنج
((راه توقف رنج راه اصیل هشتگانه نام دارد. این راه عبارت است از: دیدگاه درست، نیت درست، گفتار درست، کردار درست، معاش درست، کوشش درست، اندیشه درست، و تمرکز درست.))
رایان به زمین میرسد و از رحم طبیعت در کنار ساحل یک رود، درست مثه یک نوزاد متولد میشود، ابتدا مانند کودکان چهارپا میشود و سپس لنگانلنگان راه را ادامه میدهد، به زمین خوشآمدی!
نگاهی به آئین بودا
آیین بودائی یا بوداگرایی دین و فلسفهای مبتنی بر آموزههای سیدارتاگوتاما که در حدود ۶۵۵پیش از میلاد تا ۶۸۵پیش از میلادمیزیسته است. بوداگرایی بیشتر بر کردار نیک، پرهیز از کردار بد و ورزیدگی ذهنی تأکید دارد. آماج این ورزیدگیها پایان دادن به چرخه تولد مجدد یا سمساره است که از طریق بیداری یا درک واقعیت راستین، رسیدن به رهایی یا نیروانا صورت میگیرد.
چکیده آموزه بودا این است:
ما پس از مرگ در پیکری دیگر باز زاییده میشویم. این باز زایی ما بارها و بارها تکرار میشود. این را چرخه هستی یا زاد و مرگ مینامیم. هستی رنج است. زایش رنج است. پیری رنج است. بیماری رنج است. غم و اندوه، ماتم و ناامیدی رنج است. پیوند با آنچه نادلخواه است، رنج است. دوری ازآنچه دلخواه است، رنج است. خلاصه اینکه دل بستن رنجآور است و این رنج زمانی پایان مییابد که دیگر منی یا درک کنندهای نباشد چه او در قید حیات باشد چه نباشد. هدف باید بریدن از این رنج و چرخه وجود باشد.
از دیدگاه بودا ما اگر خواسته باشیم که از چرخهٔ زاد و مرگ رهایی یابیم (درصورتیکه به آن چرخه باور داشته باشیم) باید گرایشهای نفسانی را کنار بگذاریم، درستکار باشیم، به یوگا پرداخته به حالات خلسه روحی دست پیدا کنیم که این تجربیات باعث مهرورزی ما به همهٔ موجودات میشود و سپس از راه این درکها و تمرکزهای ژرف بهروشنی و بیداری میرسیم و از این دور باطل خارج میشویم.
بودا خود، آیین خود را مانند قایقی مینامد که برای چرخه شکنی و رسیدن به ساحل رستگاری به آن نیاز است. ولی پس از رسیدن به رستگاری دیگر به این قایق نیز نیازی نخواهد بود. رسیدن به ساحل رستگاری آدمی را به آرامش و توازن مطلق میرساند. آنجاست که شمع تمامی خواهشها و دربستگیها خاموش میشود. به این روی، این پدیده را در سانسکریت نیروانا یعنی خاموشی مینامند.
چهار حقیقت شریف
آدمی بیمار است. بودا راه درمان این بیماری را درک آن چهار حقیقت میداند: کار حقیقت نخست از چهار حقیقت شریف، تشخیص این بیماری بهعنوان بیماری رنج در انسانهاست. به رسمیت شناختن وجود رنج اهمیت کلیدی دارد. هیچ موجود زنده نمیتواند از رنج بگریزد. زایش، بیماری و مرگ همه باعث رنج هستند. رنج میتواند جسمانی یا روانی باشد. حقیقت دوم، دربستگیها را بهعنوان باعثوبانی این بیماری بازمیشناسد. سومین حقیقت، شرایط را سنجیده و اعلام میکند که بهبود امکانپذیر است. حقیقت چهارم، تجویز دارو برای دست یافتن بهسلامت است. درک این حقایق و اصول، به تمرکز و مراقبه نیاز دارد. این درک باعث احساس مهرورزی نسبت به همهٔ موجودات میگردد.
جملاتی که با رنگ آبی در طول تحلیل نوشتهشدهاند شرح این چهار حقیقت در آیین بودا هستند و شخصیت اصلی داستان نیز هر چهار مرحله این حقایق را طی میکند تا به ساحل رستگاری میرسد و روح خود را متولد میکند. همانطور که در ابتدای تحلیل در مورد عصر ترنس مدرنیسم نوشتیم، در این عصر بشر غربی رو به ادیان غیر ابراهیمی آورده است و با تبلیغ عرفانهای بتپرستانهی شرقی در قالب فیلمهای مهیج با آخرین فناوریهای روز دنیا سعی در جلب مردم دنیا به سمت این ادیان را دارد, دستگاه تبلیغاتی شیطان به دنبال هبوط هر چه بیشتر انسانهای روی زمین است تا قبل از آمدن آخرین حجت خدا انسانهای بیشتری را روانهی دوزخ کند. باور کنیم که به عزت خداوند سوگند خورد که تا آخرین نفر ما را فریب بدهد و راهی دوزخمان کند.
نوشته آقای رضا غفاری