خطیب و نابلد سیاسی؟!

متن «اندر مصیبت اساتید اصولگرا!» نوشته آقای امید حسینی

آنچه در زیر می‌خوانید در ابتدا متنی است که آقای حسینی در کانال تلگرام خود (به آدرس: https://t.me/ahestan_ir/672 ) مدت‌ها پیش منتشر کرده‌اند. اما حالا برخی‌ها جداْ تلاش دارند تا آن‌ها را سر جای خود بنشانند و به حد و مرزهایشان برگردانند! تعریف‌هایی از خطیب و سخنران به میان می‌آید که با ماهیت خطیب و سخنران در جامعه اسلامی غریبه است. اکنون زمان مناسبی است که به سوالات و شائبه‌های آن، که اولین حرف و نقد جریانات غربگرا در مواجهه با روشنگری‌های ایشان است، یک بار برای همیشه پاسخ داده شود…

? اندر مصیبت اساتید اصولگرا!

 

?جناح اصولگرا در این سالها هزینه زیادی داده که عمده آنها بخاطر نابلدی سیاسی بوده است. بزرگان این جناح سالهاست به راهشان ادامه می‌دهند و تغییری در جایگاه و فکر و نظرشان ایجاد نشده. بعد از هر شکست، آماده می‌شوند برای شکستی دیگر! ولی من دلم برای پیاده نظام این جریان که بخش اعظم آنها جوانان و نوجوانان حزب‌اللهی‌ هستند می‌سوزد. آنها این‌روزها پریشان و افسرده‌‌اند چون تا دیروز نظرسنجی‌هایی را در جلسات حقیقی و مجازی خود می‌دیدند که به دروغ، پیروزی را به آنها وعده می‌داد! حالا حق دارند افسرده شوند.

 

?بیاییم یک بار برای همیشه مشکل را حل و اینقدر روح و روان این جوانان را با بازی‌های مسخره سیاسی خراب نکنیم. بیش از این زندگی حال و آینده آنها را نابود نکنیم. برای یک‌بار هم شده قبول کنیم که ماهم اشتباه می‌کنیم.

 

?به نظرم قدم اول این است که یک تغییر و تحول فکری و بنیادین در این جریان ایجاد شود. مداحان و سخنرانان مذهبی (ضمن احترام به آنها) به جایگاه خودشان برگردند و دست از تئوری‌پردازی و نظریه‌‌سازی بردارند. میدان سیاست، آدم خودش را می‌خواهد. آدمی که با تمام ریزه‌کاری‌های این عرصه آشنا باشد. با ادبیات صرفا مذهبی آنهم از نوع عوامانه نمی‌توان در این میدان کاری کرد. مداحان و خطبای مذهبی مگر چقدر سواد سیاسی و اجتماعی دارند که برای همه چیز این مملکت نسخه می‌پیچند؟ چرا جناح اصولگرا اصرار دارد که از این نسخه‌ی بی‌جواب، همچنان استفاده کند؟

 

?جناب #پناهیان سالها پیش یک سخنران محبوب و مورد علاقه جوانان بود اما امروز مشغول تئوری‌پردازی است! قطعا حرفم این نیست که پناهیان حق اظهارنظر سیاسی ندارد، حرفم دقیقا این است که ایشان و امثال ایشان حد و حدود خودشان را بشناسند و جوانان حزب‌اللهی‌ هم توقع زیادی از آنها نداشته باشند. جناح اصولگرا به اندیشمند و متفکر و استاد و متخصص نیاز دارد، نه استادِ سخنران و منبری.

 

?در میان اصلاح‌طلبان آدمهایی هستند که کارشان سیاست و جامعه‌شناسی و روانشناسی و … است و در یک لحظه پناهیان و بزرگتر از پناهیان را فتیله‌پیچ و ضربه‌فنی می‌کنند. آیا نباید عبرت گرفت و لااقل از چهار نفر استاد و متخصص این عرصه استفاده کرد؟

 

?شما متفکران و اندیشمندان دو جناح را باهم مقایسه کنید. چه می‌بینید؟ چه آدمهایی در مقابل این همه استاد اصولگرا (استاد پناهیان، استاد میرباقری، استاد حاج حسین یکتا، استاد حسن عباسی و … ) قرار دارند؟ همه این‌ها عزیزند و محترم و دلسوز و انقلابی، اما برای یک‌بار هم شده فکر کنیم و ببینیم چه داریم برای رقابت؟ آیا یک‌بار، فقط یک‌بار از این اساتید مدعی نظریه‌پردازی شنیده‌اید که به اشتباه خودشان اعتراف کنند و پاسخگو باشند؟ آیا اینها اصلا اشتباه می‌کنند؟ سیاست عرصه آزمون و خطاست، اما آیا تا حالا دیدید و شنیدید که اینها بگویند ما هم اشتباه کردیم؟!

 

?وقتی منطق این آدمها چنان است که یک رقابت ساده‌ی انتخاباتی را به جنگ تاریخی حق و باطل تبدیل می‌کنند و خود را هم نماینده حق می‌دانند، آیا می‌توان توقع اشتباه از آنان داشت؟ حق همیشه با آنهاست و همیشه با همین منطق، همه چیز را توجیه می‌کنند. حتی حاضرند به ۲۰ میلیون رای جریان مخالف توهین و همه را به فساد و فحشا متهم کنند تا حقانیت خودشان را اثبات کنند. بعد از شکست هم با ادبیات مذهبی (که ما به تکلیف عمل کردیم و همچنان پیروزیم) حامیانشان را قانع می‌کنند. اما کسی نمی‌پرسد که آن منطق امام حسین در برابر یزید، چه ربطی به رقابت سیاسی شما در جمهوری اسلامی دارد؟ و اگر نتیجه برایتان مهم نیست، پس چرا اصلا رقابت می‌کنید؟

 

?بلایی که این سالها بر جناح اصولگرا نازل شد، بدتر از این شکست‌های سیاسی است. شکست‌ها را می‌توان جبران کرد، اما این قشری‌گرایی مذهبی و سیاسی بعید است به آسانی جبران شود. چنان فکر و ذهن جوانان را در جلسات بصیرت و تحلیل سیاسی، با بودجه‌‌های میلیونی خراب کرده‌اند، که به راحتی نمی‌توان با آن مقابله کرد.

 

?این چند خط را صرفا از سر دلسوزی نوشتم و می‌دانم بسیاری از دوستان از حرفم دلخور می‌شوند اما لااقل درباره‌اش کمی فکر کنید. بیایید علاوه بر اساتید مذکور، به چهار نفر آدم فهمیده دیگر هم مراجعه کنید. سالها حرف بزرگان اصولگرا و این اساتید را شنیدید، نتیجه‌اش را هم دیدید. حالا حرف دیگران را هم بشنوید. این درست که آن اساتید چنان بر همه چیز چنبره زده‌اند که جناح اصولگرا فقط با همین‌ها شناخته می‌شود اما هستند کسانی که حرف و تحلیلشان در این سالها، لااقل از این اساتید مدعی، بهتر، دقیقتر و واقعی‌تر بوده است. »

 

حرف اول؛ میدان سیاست، آدم خودش را می‌خواهد…

اگر برداشت از سیاست، مکر و حیله و نیرنگ و فریب و بی وفایی است، و ریزه‌کاری‌های آن از این دست باشند، امام علی (ع) هم مرد چنین سیاستی نبوده است!

انقلاب اسلامی، با ادبیات مذهبی و به دست عوام جامعه به پیروزی رسید. ادبیات مذهبی، ریشه در مفاهیم  عمیق عرفانی، دینی و علمی دارد که طی قرون متمادی، با تغییر استراتژی و تاکتیک، ایدئولوژی اصیل مذهبی خود را حفظ کرده است.

شهید عبدالحسن برونسی، نمونه مناسبی برای رد این تصور باطل است که ادبیات مذهبی در عرصه سیاست  کاری از پیش نمی‌برد. ایشان آنگاه که در میانه جنگ، در سختی قرار می‌گرفت، دو رکعت نماز می‌خواند از حضرت زهرا (س) استمداد می طلبید. نتیجه باور نداشتن به یدالله فوق ایدیهم، فاستقم کما امرت و سیره ائمه معصومین (ع)، دیدگاهی است که می‌پندارد عرصه سیاست، برازنده معاویه است نه امام علی (ع).

به راستی که آن خطبای مذهبی که می‌گویید، جملگی محصلین و مدرسین قابلی در عرصه‌های علوم اسلامی‌اند. و بر خلاف آنچه از خطیب به تصویر می‌کشید، اگر خطیب اهل تقوا نباشد، یا ابن زیاد می‌شود یا اشعث!

آقایان پناهیان، رحیم‌پور و عباسی، همگی خطبایی با تقوا و محصل مکتب اهل بیت (ع) هستند. پس بهتر این است که سخنان و نظریات ایشان در بوته نقد آزموده شود، و نه شخصیت و جایگاه اجتماعی. یادمان باشد که، اگر کربلا در کربلا نماند، به خاطر خطیبی چون حضرت زینب (ع)، امام سجاد (ع) بود. اینجاست که خطیب و سخنران مذهبی، وظیفه زنده نگه داشتن آرمان‌ها  اهداف را بر عهده دارند.

جناح اصولگرا ( آن کنسرواتیست‌های وطنی که نویسنده متن بالا با جریان حزب‌الله جامعه جمع می‌بندد.) برای بقاء خود می‌جنگند. دیگر خبری از اهداف انقلاب در بیانات و عملکرد آن‌ها نیست. اصولی که آن‌ها بر آن پا فشاری می‌کنند، جناحی است و نه اسلامی و مذهبی. پس بدیهی است که در مجلس اصولگرا، فساد و بی‌تدبیری موج می‌زند. اما آقایان پناهیان، رحیم پور و عباسی که بیشتر از دیگر عزیزان، از ایشان نام برده اید، هیچ و سر و سری با این جماعت ندارد و دقیقا  اندیشمند، متفکر، استاد و متخصصینی اسلامی‌اند. صدها ساعت جلسات سخنرانی ایشان در باب مسائل مختلف جامعه شناسی و تاریخ اسلام، گواه این مدعا است. همان جامعه شناسی اسلامی و تاریخ اسلامی که پیش از این می‌بایست در آثار امثال دورانت و یا گوستاو لوبون آن را جستجو می‌شد…

به نظر می‌رسد ایشان اکنون محبوب‌تر و بیشتر مورد علاقه جوانان هستند. با نسخه متن بالا، بهتر می‌بود امام حسین (ع) با یزید بیعت می‌کرد و از حد و اندازه خود فراتر نمی‌رفت!

حرف دوم؛ همه اصلاح طلب‌ها…

در میان اشخاص برجسته اصلاح‌طلب‌ها، کسانی هستند که دکتری اقتصاد و جامعه‌شناسی،‌روانشناسی، فلسفه و… را دارند و هیچ نظریه‌ای از خود ندارند! (زنبور بی‌عسل!) و سال‌هاست که بلندگوی نظریات دیگران تبدیل شده‌اند! و یا در نظریه پردازی دقیقا به آخر خط رسیده‌اند. به عبارت بهتر، فیتیله پیچ نظریات خود شده‌اند! آخرین زیر دو خم‌گیری آن‌ها هم «اسلام مرده است.»! طباطبایی است. تمام هم‌و‌غم زیباکلام، غربی شدن جامعه از فرق سر تا نوک پا، و سریع‌القلم، درهای باز اقتصادی و رابطه با اسرائیل است!

نمی‌دانم، بخش نظریه پردازی این حضرات، که سال‌ها پست‌های تدریس این مملکت و تربیت نسلی خسته و ناامید هم‌چون نویسنده متن بالا ، کجاست؟! برای یادآوری خوب است نگاهی به تاریخ جنبش‌های دانشجویی ضد پهلوی در اوایل انقلاب داشته باشیم، که همگی مولود دانشکده‌های فنی بودند. همانجایی که اساتید آن فکر نمی‌کردند، مارکس، هگل، اسمیت، بنتام و امثالهم یعنی «عرصه سیاست» و امام و علی (ع) و امام حسین (ع) یعنی «ادبیات مذهبی از نوع عامیانه».

حقیقت این است که دوران نظریه‌پردازی در غرب تمام شده است. قطار نظریه‌پردازان علوم انسانی غیر توحیدی، به انتها رسیده است. امروز امثال قاسم سلیمانی و شهید حسن شاطری، در عراق و سوریه و لبنان، نظرات خمینی و خامنه‌ای را سرلوحه عملکرد و استراتژی خود قرار می‌دهند، نه آن اصلاح طلبانی که فیتیله پیچ فن خود شده‌اند…! اگر این اصلاح‌طلب‌ها فیتیله پیچ کن بودند، حسن روحانی،شیخ هم‌نشین رفسنجانی، نماینده تحمیلی به آن‌ها نمی‌شد…!

حرف سوم؛ در باب قیاس…

در مقایسه این دو جناح یعنی اصلاح‌طلبان و جریان حزب‌الله، اگر امثال: سروش (تئوریسن فراری که به قرآن به عنوان وحی الهی اعتقاد نداشت و در عوض مدعی بیان آن از لسان پیامبر بود!)، گنجی (اکبر قمپوز سابق، که روزگاری با پنس حجاب دختران را به سرشان میخ می‌کرد!)، طباطبایی (اسلام مرده است!)، زیباکلام (ضبط صوت کتاب:« آ.گیدنز، ترجمه منوچهر صبوری، جامعه شناسی، تهران: نشر نی.1373 »!! نظریه ندارد، باید جزوه بنویسی!)، محمود سریع‌القلم ( همه راه‌حل هایش در یک جمله خلاصه می‌شود، رابطه با اسرائیل! امریکا هم نه، اسرائیل!! کسی که یک پایش در کنفرانس داووس و نشست امنیتی مونیخ است، آن هم با عنوان استاد دانشگاه ملی ایران! یعنی حتی کوچکترین اعتقادی به شهید بشهتی و انقلاب اسلامی ندارد…)، حجاریان (در باب معرفی ایشان می‌توان از «استراتژیست سال‌های سگی»! نام برد. ایشان صاحب نظریه «فتح سنگر به سنگر تا سنگر ولایت هستند!»)، تاج‌زاده (شاید نظریه پرداز نباشد، اما این دلیل ضعف او در برابر عباسی و دیگران نیست!)، تاجیک (مترجم طراز اول و استاد دانشگاه شهید بهشتی! قربون نظریاتش!)، قوچانی (نظریه ندارد انگشت می‌زند!)، داوری اردکانی (صاحب نظریه «تولید علم دینی امتناع محال است!» بفرما، حالا بیا و درستش کن…!!)، تئوریسن طراز هستند، بیشتر فقر فکری این جماعت در قیاس با جریان حزب‌الله به چشم می‌آید! این لشکر عظیم چند ویژگی مشترک دارند: همگی دکتری علوم انسانی دارند، همگی پیر و سالخورده‌اند، هیچ‌کدام صاحب نظریه یا دکترینی نیستند که بتوان از آن به عنوان یک نظریه بدرد بخور در مملکت اسلامی استفاده کرد، همگی در سنگر دانشکده‌های علوم انسانی موضع گرفته‌اند!

می توانی همه این‌ها در یک قاب تصور کنی؟! خنده دار نیستند؟! این‌ها قرار است کسانی باشند که پناهیان و امثال پناهیان را در یک حرکت فیتیله پیچ می‌کنند؟! این‌ها بیشتر به موزه اشیا باقی مانده از حمله آمریکا به هیروشیما می‌مانند تا به تئوریسن فیتیله پیچ!!

اما نظریات آقای عباسی در سلسله مباحث گوناگون و گسترده نظیر «تاریخ طرح‌ریزی استراتژیک»، «سینمای استراتژیک»، «شورش علیه طمع»و…، نظریات آقای پناهیان نظیر سلسله مباحث «تنها مسیر»، «تاریخ تحلیلی صدر اسلام»، و نظریات آقای رحیم‌پوراذغدی نظیر سلسله مباحث «نقد و بررسی نظریات و آراء اندیشمندان» و «بررسی حکومت از نگاه اسلامی»، ثمره‌اش شکل‌گیری تفکر نوین و قدرتمند «ما توانستیم و از این پس هم می‌توانیم» در نسل جوان حزب‌الله شد.

 

تصویر 1- چه کسی علم مبارزه شیعه را به آن‌ها آموخته است؟

 

پاسخگو بودن و عذرخواهی کردن از ویژگی‌های بارز خط حزب الله است. برای مثال، وقتی حسن عباسی به خاطر تقطیع کلیپ 2 دقیقه‌ای از جلسه درس 2 ساعته با اتهام توهین به ارتش به دادگاه فراخواندند و بعدا مشخص شد، از اساس این اتهام غلط بوده است و قرار منع تعقیب صادرشد، حسن عباسی به نامه‌ای به فرماندهان ارتش از آن‌هخا عذرخواهی و دلجویی کرد. در حالی که اتهامی به او وارد نبود. اما عذرخواهی را وظیفه خود می‌دانست.

حرف چهارم؛‌رقابت…

رهبر انقلاب در آخرین بیانات خود فرموده‌اند: «تلاش کنید دولت جوان و انقلابی سر کار بیاید.» آیا در فضای جامعه جمهوری، راهی جز رقابت با اندیشه‌های افسار گسیخته مادی و تحمیلی به جامعه وجود دارد؟ و آیا اگر امثال آنهایی که در متن بالا، از آن‌ها به عنوان خطیب مذهبی و نابلد سیاسی نام برده شده است، هر کاری که از دستش بر می‌آید انجام ندهد، طی این طریق ممکن است؟

بر خلاف آنچه شما می‌پندارید، سیاست عرصه آزمون و خطا نیست! زمامداری مسلمین باید در دستان توانی انسان‌های مقتدری مثل حضرت امام روح‌الله (ره)، امام خامنه‌ای، حسن باقری، و عبدالحسین برونسی و… باشد، تا قدم‌شمار ملت و انقلاب را میدان مین و پیچ‌های سرنوشت ساز و تاریخی عبور دهند. مگر می‌شود، زندگی و امور ملتی را به بازی گرفت و هر خطا و اشتباهی را ذیل «عرصه آزمون و خطا» توجیه کرد؟ این حرف‌ها از ذهن‌هایی فریفته و خطرناک بر‌می‌آید… سرداران و استراتژیست‌های رشید اسلام در عراق و سوریه و در طی این چند سال جنگ به خوبی اثبات کردند،‌ دیدگاه آن‌ها و جریان حزب‌الله به خوبی از پس مدیریت بحران و شرایط دشوار برمی‌آید. و حقیقتا مردان لحظات سخت و دشوار هستند…

حرف پنجم؛ عرصه حق و باطل

حق و باطل، هر لحظه و همیشه در در جدال و کشمکش هستند.و همواره اصحاب باطل در برابر اصحاب حق صف‌آرایی کرده و در حال نبرد و نزاع هستند. اگر باور برخی بر این است که اتفاقاتی نظیر آنچه در انتخابات 88 رخ داد، چیزی جز «جنگ تاریخی حق و باطل » بود، و همیشه حق با حق نیست و گاهی حق با باطل است، با سلامت دینی خود شک کند.

آقای رئیسی، در سال 96 به تکلیف خود عمل کرد. و همه دیدیم، چگونه عده‌ای پیر و سالخورده سیاسی با رفتارهای پوپولیستی و عوام فریبانه آراء یک ملت بزرگ و عزیز را تصاحب کردند و با اکثریت آراء به پیروزی رسیدند. اما آیا رئیسی تمام شد؟! خیر. به جرائت می‌توان گفت هم اینک رئیسی در پست مهم ریاست قوه قضائیه، مسیر بهشتی را پیش گرفته و به خوبی حقانیت خط حزب‌الله را نشان می‌دهد.

منطق امام حسین در برابر یزید اساس منطق جمهوری اسلامی است.و اگر کسی بخواهد با منطق یزیدافسار حکومت را در دست بگیرد، واضح است که به قول آقای رحیم‌پور: «عاشورای دیگری در همین خاک رقم خواهد خورد.» این دلیل محکمی است تا با شرکت در انتخابات و همه تلاش خود،‌اجازه ندهیم «انقلاب به دست نااهلان بیافتد». اما در تفکر اسلامی، ارجحیت با تکلیف است. کما اینکه رهبر انقلاب در ابتدای دولت روحانی فرمودند:«در این دولت برای انقلاب خیر کثیره است.» معنای این حرف، آن نبود که جریان حزب‌الله نباید در انتخابات شرکت یا تلاش می‌کرد تا پیروز شود. بلکه معنای آن این است که تکلیف خط حزب‌الله انجام شد، اما شاید پیروزی خط حزب‌الله جور دیگری و با به چشم آمدن ناکارآمدی تفکر غربگرای موجود در جامعه، رقم خواهد خورد. اگر کسی تصور می‌کند نتیجه بر تکلیف مقدم است، احتمالا برداشتش از واقعه عاشورا این است که، امام حسین (ع) با شکست سپاهیانش در برابر سپاهیان ابن‌سعد، رقابت را باخته است…!

حرف ششم؛ جلسات تحلیل و تفسیر

این بخش از سخنان نویسنده متن بالا، به نوعی توهین به شهدا و به خصوص شهدا مدافع حرم است. چرا که طیف وسیع و تقریبا همگی آن‌ها، پیگیر این جلسات روشنگری بوده‌اند. تصور می‌شود نویسنده متن بالا،  معتقد است کسانی که با شرکت در جلسات بصیرت و تحلیل سیاسی آقایان پناهیان، رحیم‌پور و مخصوصا عباسی، در سوریه و عراق و در دفاع از حرم و پایان دادن به توطئه جنگ مذهبی 30 ساله شهید شده‌اند،‌ همگی فکر و ذهنی خراب داشته اند که نمی‌توان با آن مقابله کرد…!

2 دیدگاه

  1. اصولگرایان طیف دیگه اصلاحاته یعنی یک شعبه از اصلاحات حالا شما ب قول استاد از ریشه بحث رو بزن کی گفته حسن عباسی اصول گراست اقا مطهری اصول گراس لاریجانی اصولگراس اینا ما رو وارد دوقطبی های الکی نکنند حالا من اشتباه میکنم توجیه کنید

دیدگاهی بنویسید