ورود به جنگ نیابتی یا استراتژی برگ برنده

طی سالیان گذشته موضوعی به عنوان «جنگ نیابتی» به قدری برجستگی پیدا کرد که در افکار عمومی بخش قابل توجهی را به خود اختصاص داد و همه‌ی افراد به زعم خود تعریفی را از آن ارائه کردند و در این اینجا به تعریفی جامع از تعاریف مطرح شده می‌پردازیم.

وضعیتی است که قدرت‌های درگیر به جای اینکه مستقیماً وارد جنگ شوند با حمایت مالی ، تسلیحاتی و تبلیغاتی از کشورها یا گروه‌های مسلح دیگری سعی در تضعیف یا فشار بر قدرت مقابل خود می‌نمایند.

و علت آن را این طور بیان می‌کنند که  طرف‌های اصلی برای اینکه متحمل صدمات اقتصادی و سیاسی نشوند به این‌گونه عمل می‌کنند.

شاید بعد از گذشت چند سال از ورود مستقیم ایران به صحنه‌ی یک جنگ واسطه‌ای و با گذری بر تاریخچه‌ی این‌گونه جنگ‌ها بشود به شناختی جامع‌تر از این پدیده رسید و حتی به راه‌های مقابله با آن فکر کرد … .

عده‌ای معتقدند دولت آمریکا و جهودان به اصطلاح صهیونیست حاکم بر این کشور بعد از شکست‌های پیاپی در عراق و افغانستان به این نوع جنگ و هرج‌ومرج برای رسیدن به اهداف خود در منطقه‌ی غرب آسیا روی آوردند ولی اگر بخواهیم راهبردی مناسب برای مقابله با آن تبیین کنیم باید نگاهی کلان‌تر به این موضوع داشته باشیم.

در اصل تاریخچه‌ی این کار به سال 1914 برمی‌گردد به این صورت که در همان سال فراماسون‌ها یعنی تشکیلات وابسته به جهودان صهیونیست، پیشنهادی را برای ترور آرچدوک فرنز فردیناند که وارث تاج‌وتخت امپراتوری اتریش_مجارستان بود با گروه صرب‌های جدایی‌طلب که آن‌ها را دست سیاه می‌نامیدند مطرح کردند و صرب‌ها به علت انگیزه‌ی سیاسی خود که جدا شدن استان‌های جنوبی اتریش_لهستان که اسلاوهای جنوبی در آن ساکن بودند و تبدیل به یک صربستان بزرگ‌تر و یا ملحق شدن به یوگوسلاوی بود از طرح جهودان برای این ترور استقبال کردند.

و در آخر در تاریخ 28 ژوئن سال 1914 فردیناند توسط 7 نفر از گروه صرب‌های جدایی‌طلب کشته شد که بسیاری از مورخان و محققان که در این زمینه کار کردند به قطعیت این اتفاق را جرقه‌ی اصلی شروع جنگ جهانی اول می‌دانند و می‌گویند جهودان صهیونیست ماشه‌ی شروع جنگ جهانی اول را کشیدند.

بعد از این اتفاق و آغاز جنگ جهانی اول طبق قراردادی که بین جهودان و انگلیسی‌ها بسته شد، جهودان آمریکا توسط یکی از عوامل خود به اسم لوئیس دمبیتز برندیس که با تهدید ویلسون رئیس جمهور وقت آمریکا به افشای رابطه‌ی نامشروعش با یک زن یهودی که آن هم از عوامل جهودان بود به مقام قاضی در دیوان عالی قضایی امریکا منصوب شده بود به ویلسون پیشنهاد ورود به جنگ جهانی اول را دادند و وقتی انگلیس‌ها به هدف خود یعنی حضور آمریکا در جنگ با آلمان نازی بود رسیدند اعلامیه‌ی بالفور شکل گرفت و جهودان صهیونیست به هدف خود که برای آن‌ها از همه‌ی این اتفاقات مهم‌تر بود رسیدند.

این تنها بخشی از رویدادهای آن زمان است که پرداختن کامل به آن از بحث ما خارج است، البته توضیحاتی که داده شد همگی مستند هستند و بیانگر این است که جنگ نیابتی چیزی بیشتر از همه‌ی تعاریفی است که تابه‌حال گفته شده؛ به نظر نویسنده موضوعی که اصطلاحاً جنگ نیابتی گفته می‌شود یک تفکر و راهبردی است که انحصاراً میراث جهودان صهیونیست است که جنگ جهانی اول بخش کوچکی از اقدامات آن‌ها در این زمینه است و نمونه‌های بسیاری وجود دارد.

در هر صورت جنگ نیابتی یا واسطه‌ای، پروژه ایست که نخست با پروژه‌ی نفوذ و برای رسیدن به اهدافی مشخص انجام می‌شود دقیقاً مانند غواصی که به عمق آب‌ها نفوذ می‌کند و مرواریدی را که در مدت طولانی در یک صدف شکل می‌گیرد برمی‌دارد.

حال می‌خواهیم به راه مقابله با این استراتژی فکر کنیم و در مقابل آن یک استراتژی برتر را معرفی و تبیین کنیم.

 وقتی میگوییم مرحله‌ی اول در آن نفوذ است بیانگر این نیست که دشمن نمی‌تواند یک گروه مسلحی فراهم کند و آن را به خدمت بگیرد، در این مورد یکی از مثال‌های خوبی که می‌توانیم بزنیم گروهک تروریستی داعش است به این صورت که آن هم با انجام پروژه‌ی نفوذ شکل گرفته اما نه در یک دولت یا حکومت بلکه در یک تفکر و به اصطلاح فرقه‌ی دینی به اسم وهابیت و در ادامه هم استفاده از عوامل خود در رهبری آن، حتی در این زمان این موضوع روشن شده است که فرقه‌ی وهابیت و تفکرهای تکفیری چگونه و توسط چه کسانی و برای چه اهدافی شکل‌گرفته‌اند.

این مسئله بدیهی است که انجام پروژه‌ی نفوذ به هر نحوی کار راحتی نیست و قطعاً کسی که این کار را انجام می‌دهد لوازمی را به کار می‌گیرد، پس مقابله با آن تبدیل می‌شود به یک جنگ تمام‌عیار اطلاعاتی جهت پیش‌گیری از آن و وقتی این تنش و جنگ صورت گرفت و ماشه‌ی اول کشیده شد به این معناست که هر حکومت یا دولتی که ناخواسته به این جنگ وارد شود در مرحله‌ی اول شکست خورده زیرا باید متوجه می‌شد و پیشگیری می‌کرد و ادامه‌ی آن هم برای جلوگیری از شکست بیشتر است نه به دست آوردن پیروزی.

ممکن است کشوری برای منافع خود وارد جنگ نیابتی شود برای مثال هرج‌ومرج در کشور همسایه رخ دهد و این حکومت برای منافعی که در آن سرزمین دارد و یا تعاملات سیاسی خود وارد درگیری بشود اما نباید فراموش کرد که حتی آن هم در مرحله‌ی اول شکست خورده زیرا اگر منافعی دارد که جنگ آن را به خطر میندازد باید پیشگیری می‌کرد نه آنکه وقتی آبی ریخت به فکر جمع‌کردنش بیفتد.

این‌گونه مشخص می‌شود، استراتژی برگ برنده تنها راه مقابله با راهبرد جنگ نیابتی ست و این‌گونه بیان می‌کنیم که شرط پیروزی در یک جنگ اطلاعاتی این است که همیشه چند قدم از طرف مقابل خود جلوتر باشد و تحولات آینده را شما رقم بزنید.

توسط سید علی سجادپور

Journalist???? Writer Intelligence science expert Student of diplomatic relations

3 دیدگاه

  1. تحلیل بسیار عالی بود.در واقع دلیل اصلی طولانی شدن نبرد در سوریه این بود که محور مقاومت عملا نتوانست برگ برنده جدید برای مدیریت رفتار آمریکا و اسراییل ایجاد بکند.وما اسرار داشتیم به برگ های قدیمی بازی را ادامه بدهیم.

    1. ممنون از مطالعه و نظر محترمتون ، انشالله این برجسته کردن مشکلات افکار همه ی دوستان و مسئولین رو به سمت چاره اندیشی هدایت کنه و به هیچ وجه باعث نا امیدی نشه .. ممنون

  2. با سلام
    به واقع درست اشاره كردید كه” شرط پیروزی در یک جنگ اطلاعاتی این است که همیشه چند قدم از طرف مقابل خود جلوتر باشد و تحولات آینده را شما رقم بزنید” و البته دوست دارم به این جمله نهایی شما اضافه كنم كه: بهترین راه در نبرد اطلاعاتی چه سایبری و یا حتی رفتار اطلاعاتی در صحنه نبرد باید اینگونه باشد كه تا آنجا كه ممكن است بحرانها را تبدیل به فرصت كرد و از هیچ تلاشی در این راه دست نكشید.(به واقع بحران های پیش رو قلب فرصت ها هستند اگر درست درك شوند.)
    در واقع حتی گاهی لازم است بحران های ساختكی و شبیه سازی شده و آزمایشگاهی را به وجود آوریم تا در صحنه ٰآن بحرانٰ آن ها را هدایت كرده و به فرصت تبدیل كنیم.
    با تشكر از نویسنده گران قدر.
    ح.اژدر

دیدگاهی بنویسید