
سهگانهی پدرخوانده بر اساس رمانی از ماریو پوزو یکی از فیلمهای مؤلف و پر سر و صدای تاریخ سینماست که کمتر کسی پیدا میشود که این فیلم را ندیده باشد. فیلمی خوشساخت با نقشها و موسیقی بهیادماندنی. دلیل اهمیت این فیلم و استقبال کمنظیر مخاطبان سراسر دنیا از این فیلم افشاگری آن نسبت به عناصر پشت پردهی سیاست و نقش اساسی آنها در این میدان بود. در واقع این فیلم پدرخواندههای دنیای سیاست را به ما معرفی میکند و بیننده را وارد زندگی و ماجراهای آنها میکند. پدرخواندههایی که سیاسیون برای آنها تنها عروسک خیمهشببازی هستند.
ویتو کورلئونه با بازی مارلون براندو، پدرخواندهای که وقتی شخصی با نام سولاتزو برای همکاری نزد او میآید به او میگوید چرا سراغ من آمدی؟ سولاتزو میگوید چون به سیاستمدارانی که مثل پول خرد در جیبت داری احتیاج دارم.
در جایی از فیلم پدرخوانده ۲، پنتانجلی که از دوستان و همکاران خانوادهی کرلئونه است، به تام هگن (مشاور ویتو کرلئونه) میگوید: خانواده کورلئونه سالها همانند امپراتوری روم زندگی کردند.
آنها هر کاری میخواهند انجام میدهند و اگر کسی مانع خواستههایشان شود برای برداشتن او از سر راه «به او پیشنهادی میدهند که نتواند رد کند.» دیالوگی که بارها در فیلم تکرار میشود و نشان از قدرت و نفوذ آنها دارد. که این پیشنهاد معمولاً تهدید به مرگ یا چیزی از این قبیل است. به راحتی تمام آدم میکشند و از هیچ جنایتی برای رسیدن به منافعشان اجتناب نمیکنند.
فیلم پدرخوانده در شرایطی ساخته شد که چهرهی مافیا در عرصهی افکار عمومی آمریکا به مرور از پشت نقاب خارج میشد. خانوادههای قدرتمندی که فیلم پدرخوانده به بیننده نشان میدهد، بیش از هر چیز انسان را به یاد ۳ خانوادهی روچیلدها، مورگانها و راکفلرها میاندازد.
فیلمی همچون پدرخوانده از این حیث که نسبت به عناصر پشتصحنه قدرت افشاگری میکند یک فیلم دینی است. (البته این افشاگری همراه با نکات مغرضانهای است که در ادامه اشاره خواهد شد.) در واقع این افشاگری یکی از حرفهای اساسی انقلاب ماست. اساسیترین حرفهای انقلاب ما در این فیلم و همچنین دو فیلم ۱۲ مرد خشمگین و زندگی شگفتانگیز مطرح میشود. ما اگر میخواهیم سینمای طراز انقلاب اسلامی را به دنیا معرفی کنیم و ثابت کنیم که اندیشهی اسلامی بالاتر از تمامی اندیشهها حرف برای گفتن دارد باید بدانیم که این چنین فیلمهایی در دنیا ساخته شده و ما برای رسیدن به این هدف باید بتوانیم حرفهایی برتر و عمیقتر از این فیلمها مطرح کنیم که در ادامهی این نوشته به آن خواهیم پرداخت.
در حقیقت وجود پدرخواندهها و مافیا، لازمهی لیبرال دموکراسی است. اگر جوامع توتالیتر در ذات خود فاشیستاند جوامع لیبرال هم ذاتاً دچار پدیدهی مافیا میشوند. مافیا به ۲ دسته تقسیم میشود:
مافیای کلاسیک: که با کتاب شهریار ماکیاولی در ایتالیا (جزیرهی سیسیل) شروع شد.
مافیای مردن: با ایدئولوژی لیبرالیسم کار خود را شروع میکند. لیبرالیسم معلول رشد بورژوازی در قرن ۱۷ بود. بورژوازی اقتصاد بازار آزاد را به وجود آورد و یک چنین جامعهسازیای به مافیا میانجامد.
رونالد اینگلهارت میگوید: رابطهی بین دموکراسی و توسعهی اقتصادی جدید پیچیده است. ۳ عامل مهم به نظر میرسد؛ اول: پیدایش بورژوازیِ صنعتی – تجاری و از لحاظ سیاسی قدرتمند. دوم: ایجاد شرایط مقدماتی برای تسهیل مشارکت سیاسی تودهی مردم در سیاست. سوم: گسترش حمایت تودهای از نهادهای دموکراتیک و احساس اعتماد به یکدیگر تا حد اعتماد به احزاب مخالف. تحلیل گران از مارکس تا وبر به نقش تعیینکنندهی سرمایهداران صنعتی – اجتماعی در پیدایش نهادهای دموکراتیک تأکید کردهاند همانطور که مور در ۱۹۶۶ در کتاب ریشههای اجتماعی دیکتاتوری و دموکراسی گفته است بدون بورژوازی دموکراسی وجود ندارد. لیند بلوم نیز تأکید کرده که تا این لحظه از تاریخ دموکراسی تودهای تنها در جوامع مبتنی بر اقتصاد بازار آزاد پدید آمده است.[۱]
مثلاً کره شمالی، شوروی و … که بورژوازی و اقتصاد بازار آزاد نداشتند هیچگاه دموکراسی هم نداشتند. اما در کشورهایی مثل انگلیس و ژاپن مافیا وجود دارد. در انگلیس لُردها و سِرها نقش مافیا را بازی میکنند و در ژاپن مفهوم مافیا با نام یاکوزا شناخته میشود که بعد از فیلم پدرخوانده فیلمی با نام یاکوزا نیز ساخته شد. در نتیجه مافیای مدرن از دل این ۴ مفهوم بیرون میآید:
بورژوازی-لیبرالیسم-اقتصاد آزاد-دموکراسی.
معروف است که یک پدر آمریکایی به پسر نوجوانش که روی دیوار بود گفت: به پایین بِپر. او پرید و پدرش خودش را کنار کشید و پسر افتاد و دست و پایش شکست. پدر گفت این درس اول زندگی مافیایی است که به هیچکس اعتماد نکن!
مافیا از تعداد زیادی سندیکا (صنف) تشکیل میشود. یکی از چهرههای اصلی مافیای جنایت در آمریکا لوکی لوچیانو (لوسیانو) بوده است که در ۱۹۴۳ (جنگ جهانی دوم) با همکاری رئیس مافیای سیسیل -دون کالژ روسینی- کاری کرد تا آمریکاییها بتوانند در سیسیل نیرو پیاده کند. روی تمام تجهیزات نظامیشان پرچم زرد و مشکیای بود که در وسط آن حرف L نوشته شده بود که به مردم سیسیل و جنوب ایتالیا اطمینان میداد که از همکاری و حمایت لوسیانو برخوردارند.
یا در شیکاگو دههی ۲۰ و ۳۰ میلادی شخصیتی وجود داشت به نام آل کاپون. که در فیلمها زیاد به آن پرداخته شده. وی چهرهی کلیدی مافیا در شیکاگو و در ایالت ایلنوی بود. جیانکانا نیز یکی از مافیاهای جنایت در دههی ۶۰ و ۷۰ میلادی آمریکا محسوب میشود.
فیلم پدرخوانده سالهای زیادی است که جزء فیلمهای مطرح سینماست و حرفهایی که این فیلم میزند سالهای متمادی در افکار عمومی تأثیر داشته و تقریباً همه امروز میدانند که پشت این نظم ظاهری ارکان قدرت، نظم دیگری وجود دارد و صحنهگردانان اصلی عالم سیاست اشخاص دیگری هستند.
اما در ۲ عرصهی مهم دیگر نیز پدرخواندههایی وجود دارند و مردمان امروز کمتر از آن مطلعاند:
- عرصهی هنر و رسانه
- عرصهی علم یا ساینس[۲]
در ۲ عرصهی فوق نیز پدرخواندههایی وجود دارند و مردم زیادی امروز از وجود آنها بیخبرند. برای مثال افرادی چون رابرت مرداک، ادوارد برنایز و … در رسانه و کسانی چون داروین، فروید و … در علم. افشاگری نسبت به پدرخواندههای این عرصهها امروز نیازی است اساسی که میطلبد فیلمهای متعددی برای آنها ساخته شود. برای افشاگری نسبت به پدرخواندههای عرصهی سیاست فیلم پدرخوانده در ۳ قسمت ساخته شد اما پدرخواندهی ۴ و ۵ را برای عرصهی رسانه و هنر و عرصهی ساینس چه کسی خواهد ساخت؟
برای مثال رابرت مرداک فردی است که رسانههای متعددی در سراسر دنیا مثل سیانان، فاکسنیوز، زمزمه، فارسی۱ و … را در اختیار دارد. حدود ۱۵۰ رسانه اعم از شبکه، سایت، روزنامه و … در کشورهای متعدد در اختیار اوست. مارشال مک لوهان مفهوم دهکدهی جهانی را مطرح کرده بود. مجلهی نیوزویک در یکی از شمارههایش لقب پرنسس دهکدهی جهانی را به مرداک داده بود.
رابرت مرداک چندی پیش اعلام کرده بود:
برای نابودی ایران باید در مورد خانواده هزینه کرد. در ایران مادر همهچیز را مدیریت میکند. اگر مفهوم مادر را به لجن بکشیم تمام جامعهی ایران را به لجن کشیدهایم. کاری میکنم که در سال ۲۰۲۰ مفهوم مادر در ایران بیمعنا شود.
همانطور که میدانیم در آمریکا فیلمساز مستقل وجود ندارد در نتیجه اگر فیلمهای مهمی از قبیل پدرخوانده که افشاگریهای مهمی در آن اتفاق میافتد ساخته شود حتماً فکری پشت آن است. درست است که فیلم پدرخوانده نسبت به عناصر اصلی قدرت در پشتصحنهی سیاست افشاگری میکند اما شخصیتهای اصلی داستان فیلم که متعلق به خانوادهی کرلئونه هستند همین عناصر پشتصحنهی سیاست هستند و بیننده با آنها سمپاتی برقرار کرده و در تمام طول فیلم دوست دارد که آنها پیروز شوند. این نکته از طرفی اصالت دادن به همین نظم موجود در دنیای سیاست است و به رسمیت شناختن و طرفداری از همین وضع است و از طرفی برانگیختن افکار عمومی نسبت به طرفداری از پدرخواندهها و نه مخالفت با آنها. در فیلم عناصر قانونی قدرت اعم از پلیس، نماینده مجلس و … نیز منفعتطلب و جنایتکار نشان داده میشوند و گویی مخاطب باید بپذیرد که عناصر قانونی قدرت نیز به اندازه کافی فاسد هستند و به آنها امیدی نیست و چارهای جز پذیرفتن پدرخواندهها نداریم. برای مثال رئیس پلیسی که با باند قاچاق مواد مخدر همدست است. در سکانسی که مایکل کرلئونه با نامزد خود که کِی نام دارد در حال گفتگو است دیالوگهای مهمی رد و بدل میشود.
کی: گفته بودی که نمیخواهی مثل پدرت باشی.
مایکل: پدر من هیچ فرقی با هر مرد قدرتمند دیگر ندارد. هر مردی که مسئول بقیه مردم است. مثل یک سناتور یا رئیسجمهور.
کی: چقدر سادهای.
مایکل: چرا؟
کی: سناتورها و رئیسجمهورها آدم نمیکشند.
مایکل: حالا کی ساده ست؟
همانطور که ملاحظه میکنید با این دیالوگها چند نکته برای مخاطب بیان میشود. اول اینکه بین پدرخواندهها و مسئولین قانونی تفاوتی نیست و فساد در میان قدرتمندان حکومتی نیز وجود دارد. دوم اینکه چون پدرخواندهها قدرتمندند پس مسئول مردم هستند در نتیجه اگر به آدم کشی و فساد دست میزنند برای تأمین منافع مردم است. بهاینترتیب فیلم پدرخوانده در عین افشاگری نسبت به عناصر پشت پردهی قدرت، آنها را به رسمیت میشناسد و وجود آنها را توجیه کرده و برای تأمین منافع مردم لازم برمیشمارد. حتی صحنهی اول فیلم پدرخوانده ۱ بهگونهای شروع میشود که فردی برای احقاق عدالت به پدرخوانده مراجعه کرده. دادگاه با حکم حبس تعلیقی دو پسر متجاوز به دختر او را همان روز آزاد میکند و به قول خودش مثل احمقها وسط دادگاه مبهوت ایستاده بودم. به همسرم گفتم برای اجرای عدالت باید پیش دون کرلئونه بروم. جالب اینجاست که کرلئونه به او میگوید که چرا از اول پیش من نیامدی و به پلیس مراجعه کردی؟
در دههی ۱۹۲۰ به دلیل خصوصی شدن بانک مرکزی (فدرال رزرو)، آمریکا با رکود عظیم اقتصادی مواجه شد. در نتیجه همگرایی خانوادگی و واگرایی از دولت، در ادارهی حوزهی فردی و عمومی، به اوج رسید. در چنین شرایطی، شکلگیری خانوادههای جرم و جنایت، طبیعی به نظر میرسید.
نکتهی اساسی اینجاست که اگر ما بخواهیم فیلمهایی برای افشاگری نسبت به پدرخواندههای رسانه و هنر و ساینس و حتی سیاست بسازیم تقلید از فیلم پدرخوانده صحیح نیست و باید بهگونهای پرداخته شود که به این نظم موجود اصالت داده نشود و مخاطب را به بر هم زدن این نظم ترغیب کند.
نکتهی مهمتر آن است که نباید تصور شود که برای ساخت چنین فیلمهایی صرفاً باید انتقادی و سلبی عمل کنیم. چه در عرصهی سیاست، چه در عرصهی رسانه و هنر و چه در عرصهی ساینس فیلمها و مستندهای انتقادی زیادی در خود غرب ساخته شده. بهطورکلی تقریباً در تمامی موضوعات اعم از علمی، فلسفی، هنری و … که در غرب مطرح شده، در خود غرب مورد نقد واقع شده و به چالش کشیده شده است و در بسیاری از حوزهها نیاز به نقد مجدد به ویژه از سوی ما مسلمانان نیست و تکرار مکررات خواهد بود. بلکه از ما انتظار میرود که در این شرایط به فکر بیان الگوها و طراحی راهکارهای جایگزین باشیم. به عنوان مثال به جای ساخت فیلمی شبیه به پدرخوانده برای انتقاد نسبت به ساختار کنونی قدرت سیاسی، به فکر ساخت فیلمهایی باشیم که ساز و کار صحیح قدرت و حکومت را نشان میدهد. اگر هم رسیدن به چنین سازوکارهای ایده آلی در عمل سخت و زمانبر است لااقل در عرصهی هنر به راحتی قابلدستیابی است. میتوان ابتدا آن را در دنیای مجازی هنر به تصویر کشید و تَصور آن را برای تعداد زیادی مخاطب به وجود آورد تا لااقل افکار عمومی با الگوهای صحیح آشنا شوند. فیلمهایی که پدرخواندههای عرصهی رسانه و هنر و عرصهی ساینس را معرفی کند تا حدودی ساخته شده است. فیلمها و سریالهایی چون Network ، Political Animal، آینهی سیاه، نیمه ماه مارس و … در عرصهی رسانه و مستندهایی چون Expelled و …. در عرصهی ساینس. اگرچه در این ۲ عرصه هنوز به افشاگری بیشتر نیاز است اما بیش از این افشاگری نیاز به ارائهی الگوهای جایگزین احساس میشود.[۳]
برای ارائهی ساز و کار صحیح ادارهی جامعه در عرصههای مختلف سیاسی، اقتصادی، رسانهای و … ابتدا نیاز به کار فکری و تئوری پردازی هستیم که این مسئله به بهترین وجهی در اندیشکده یقین و مراکز دیگر در حال انجام است. اما مرحلهی بعدی آن ارائه به عموم در قالبهای هنری و رسانهای است. در واقع سادهسازی آن با ابزار هنر و رسانه. چرا که عموم مردم نه نیازی به تمامی زوایای تخصصی هر موضوع دارند و نه توانایی فهم دقیق آن.
در شرایط فعلی به نظر میرسد بیشتر به فیلمهایی احتیاج داریم که الگوهای صحیح را ارائه میدهند و نه فیلمهای نقادانه. لااقل وظیفهی ما ساخت فیلمهای انتقادی نیست و این قطعه از پازل را خود جامعهی غرب تکمیل کرده و قطعهی باقیمانده برای نجات بشر عبارت است از ارائهی الگوهای جایگزین. بیدلیل نبود که چندی پیش پروفسور مایکل جونز گفت که وقت آن رسیده است که ایران فیلمهای جهانی بسازد.
پینوشت:
[۱] کتاب مدرنیزاسیون، تغییر فرهنگی و دموکراسی- ص ۲۳ و ۲۴
[۲] ساینس (science) مفهومی است که بهغلط، علم ترجمه میشود در صورتی که به نظر میرسد برای ترجمهی صحیح آن باید بگوییم: تجربه شده.
[۳] دربارهی ارائهی الگوی صحیح مثلاً در حوزهی قدرت و سیاست، پویانمایی غول آهنی (The Iron Giant) تا اندازهای به مفهوم ولایت فقیه نزدیک میشود. در این پویانمایی، آدمآهنی بزرگ و قدرتمندی وارد شهری میشود و از فطرتِ پاکِ یک کودک میآموزد که از قدرتش در جهت دفاع از مردم استفاده نماید.
ممنون از تحلیل خوب و نسبتأ جامعی که داشتید. با آرزوی توفیق روزافزون
فقط چند تا سوال برام پیش اومده:
۱-منظورتون رو از اینکه گفتید “فیلمی همچون پدرخوانده از این حیث که نسبت به عناصر پشتصحنهیپشتصحنهی قدرت افشاگری میکند یک فیلم دینی است.” متوجه نشدم. این افشاگری عناصر پشت صحنه قدرت چه ارتباطی با دین داره؟ و به تبع اون، اینکه گفتید “از اساسی ترین حرف های انقلاب ماست.” کدوم حرف های اساسی؟!
آخه جواب این سوالات در ادامه متن نیست. من متوجه نشدم.
۲- شاید بشه گفت که مرداک ملعون (!) پدرخوانده حوزه رسانه است، اما چطوری میشه گفت که افرادی مثل فروید یا داروین پدرخوانده حوزه علم هستند؟ آخه اینها بیشتر در “تولید” علم نقش ایفا کردند (هرچند علمی که تولید کرده اند نیز، منحط، تثلیثی و موجب اغوای بشریت شده است، چون این علوم مبنای مادی و غیر الهی دارد)، فلذا به نظر من کسانی که در پشت صحنه علمی جهان مانع تولید و نشر علوم جدید هستند را باید مافیای علم امروز دانست. یعنی همان شبکه ای که استادان دانشگاه های آمریکا را به دلیل نفی و رد نظریه داروین از دانشکاه اخراج می کند (مستند EXPELLED).
و در آخر ذکر چند نکته نگارشی:
– در جایی از متن گفتید دهه ۲۰ و ۳۰ که بهتر بود کلمه “میلادی” را به آن اضافه کنید یا به صورت کامل بنویسید : ۱۹۲۰ و ۱۹۳۰
– گمونم ایالت “ایلینویز” درست باشه. در متن نوشته شده “ایلینوی”
– “عناصر پشت صحنه” در متن ۲ مرتبه و بدون رعایت فاصله تکرار شده. (سوال اول بالا)
موفق باشید
با سلام
پاسخ سؤال اولت خیلی واضحه و چون خیلی واضحه در متن توضیح ندادم
یکی از حرف های اساسی انقلاب ما اینه که لیبرال دموکراسی رایج در دنیا رو قبول نداریم چرا که پشت این به ظاهر دموکراسی، دیکتاتوری سرمایه داری و مافیا وجود داره و ما انقلاب کردیم تا دنیا رو آگاه کنیم و الگوی صحیح رو ارائه بدیم که بخش اول رو این فیلم بیان می کنه ولی برای بخش دوم هنوز فیلمی ساخته نشده.
در مورد سؤال دومت هم بدون شک افرادی که مدیر هستن هم نقش دارند اما اگر دقت کرده باشی هر کسی که علمی رو پایه گذاری می کنه یا نظریات اساسی در علمی رو ارائه میده رو به عنوان پدر اون علم ازش یاد می کنن و در واقع کار اصلی رو این ها انجام میدن. مثلا میگن آدام اسمیت پدر علم اقتصاد غربه یا مثلا ویلیام جیمز پدر روانشناسی نوین در غربه. به این دلیل ویلیام جیمز رو پدر روانشناسی مدرن غرب می دونن چون اساسی ترین حرف های امروز روانشناسی در غرب ادامه ی اندیشه ها و نظریه های اونه.
از نظریه ی تکامل داروین هم به عنوان مهم ترین نظریه ی علمی چند قرن اخیر یاد می کنن چون اساس خیلی از نظریات دیگه قرار گرفته. با این که این نظریه در زیست شناسیه اما به علوم انسانی هم سرایت کرده و سرمایه داری، نژادپرستی، استعمار، تعاریف حیوانی از انسان و … رو سبب شده (توضیح مفصل این نکته از حوصله ی این نوشته خارجه) یا مثلا فرویدِ یهودی اومده و هم جنس بازی و … رو تئوریزه کرده. و بسیاری نظریات و اشخاص دیگه. اما از اون جایی که این ها با این انحراف هایی که رقم زدند شایسته ی کلمه ی پدر نیستند بهتره اون ها رو پدرخوانده های ساینس بدونیم که بسیاری از نظریه هاشون هم نه به دلیل کشف علمی و … بلکه به دلیل تئوریزه کردن تمدن غیر الهی و غیر انسانی بوده. (اگر تاریخچه ی رنسانس و دوران هلنیسم رو عمیق و ریشه ای مطالعه کنی تفصیل این نکته برات روشن میشه). در فیلم creation از قول داروین میگه اگر نظریه ی تکامل من مورد قبول واقع بشه اون وقت مناسبات انسانی و اخلاق بین انسان ها از بین میره و بین انسان ها هم قوانین جنگل و تنازع بقا حاکم میشه. همچنین خدا حذف میشه. این مساله رو در جهان بعد از داروین در غرب کاملا به چشم می بینیم.
بنابراین به نظر می رسه که اون دسته از پدران علوم امروزی که با اغراض سیاسی و ضدیت با خدا دست به تولید نظریه زده اند رو باید با عنوان پدرخوانده های ساینس ازشون یاد کنیم و به همه این آگاهی رو بدیم.
نکات نگارشی هم در متن اعمال شد. فقط ایلنوی درسته و مشکلی نداره. ایلنویز هم می گن ولی من بیشتر ایلنوی دیدم.