بیش از ۲۰۰ سال از روابط بین چین و آمریکا میگذرد، از زمانی که در سال ۱۷۸۴ کشتی تجاری Empress of China از نیویورک بهطرف Canton راه افتاد. این شروع، حداقل برای مسافران آمریکایی ۳۰ درصد سرمایه، سود داشت.
در سالهای بعد آمریکا به بریتانیا در کسب دیپلماسی و دستاوردهای تجاری از جنگهای تریاک ۱۸۳۹ و ۱۸۵۸ ملحق شد.
سیاست «درب باز» (Open Door Policy) از طرف آمریکا در سالهای ۱۸۹۹ و ۱۹۰۰ طی انتشار دو اعلامیه اجرا شد. این اعلامیهها بهصورت یادداشتهای بخشنامهای توسط جان هِی[1]، رئیس دفتر (وزیر خارجه) وقت آمریکا به بریتانیا، آلمان، ایتالیا، روسیه و ژاپن ابلاغ گردید. این سیاست حدود ۴۰ سال هسته مرکزی سیاست خارجی آمریکا در شرق آسیا بود.
سیاست «درب باز» یا «درهای باز» اصطلاحی در امور بینالمللی است که بار اول به طور رسمی توسط وزیر خارجه آمریکا هِی در ۶ سپتامبر ۱۸۹۹ بکار گرفته شد و طی اعلامیهای به قدرتهای اروپایی بزرگ آن زمان ارسال گردید. در حقیقت سیاست درهای باز آمریکا از عملکرد بریتانیا نشأت میگیرد که در معاهداتش با سلسله امپراتوری «شین»[2] بین سالهای ۱۸۳۹ تا ۱۸۴۲ بعد از اولین جنگ تریاک منعکس گردید. البته پیشتر مفهوم سیاست درهای باز اولین بار در کنفرانس برلین در سال ۱۸۸۵ دیده شد که در آن اعلام شده بود هیچ قدرتی نمیتواند گمرکات و مالیاتهای تبعیضآمیز در کنگو وضع کند. بعدها این سیاست بهعنوان یک اصل قرار گرفت ولی هرگز بهعنوان یک قانون بینالمللی در معاهدهها بکار گرفته نشد.
سیاست درهای باز را در حقیقت فقط تا قبل از ایجاد حکومت کمونیستی خلق چین در سال ۱۹۴۹ میتوان مورد بررسی قرارداد. بعد از دنگ شیائوپینگ در سال ۱۹۷۸، این اصطلاح به تغییر سیاست خود چینیها تبدیل شد بهطوریکه چین میخواست خارجیها در کشور سرمایهگذاری کنند و این حرکتی بود به سمت یک انتقال اقتصادی از کمونیستی به مدرن (لیبرالی).
از مشخصههای سیاست درهای باز این دوره (۱۸۹۹ به بعد) که مرحله دوم دیپلماسی آمریکا در چین را تشکیل میدهد، تغییر از توسعه سرزمینی به توسعه تجاری، نقش آقابالاسری برای چین بهجای امپریالیستی، تلاش برای به انحصار درآوردن درهای باز چین با روش تقویت حکومت مرکزی چین در مقابل قدرتهای استعماری غرب و ژاپن و درنهایت استفاده از نیروی نظامی میباشد.
عمده سیاست خارجی آمریکا در این مرحله شامل: اعلامیههای «درب باز» در ۱۸۹۹ و ۱۹۰۰، به رسمیت شناختن جمهوری چین در ۱۹۱۳ و حمایت از دولت چیانگ، امضای توافقنامه بین آمریکا و قدرتهای اروپایی و چین در سیاست درهای باز، حفظ حاکمیت چین و عدم به رسمیت شناختن جمهوری خلق چین بعد از ۱۹۴۹ است.
ترتیب زمانی وقایع در جدول زیر، روند سیاست خارجی آمریکا را در یک تصویر کلی نشان میدهد:
۱۸۴۲ |
سیاست درهای باز اول (دسترسی به بنادر چین) پیمانهای Anglo-Chinese |
پیمان نانجینگ Nanjing |
۱۸۴۴ |
سیاست درهای باز اول (دسترسی به بنادر چین) پیمانهای Anglo-Chinese |
پیمان وانگشیا Wangxia |
۱۸۵۷ |
اعلانجنگ انگلیس و فرانسه به چین |
|
۱۸۹۰ |
رکود اقتصادی آمریکا |
|
۱۸۹۴ –۱۸۹۵ |
جنگ ژاپن با چین Sino-Japanese |
|
۱۸۹۵ –۱۹۰۰ |
کنترل بنادر چین (spheres of influence) |
معروف به «قاچ کردن هندوانه» |
۱۸۹۶ |
تأسیس انجمن آسیا و آمریکا |
|
۱۸۹۸ |
تصرف فیلیپین، هاوایی و گوام توسط آمریکا |
|
۱۸۹۹ |
اعلامیه اول سیاست درهای باز |
|
۱۸۹۹ –۱۹۰۰ |
قیام بوکسرها |
|
۱۹۰۰ |
اعلامیه دوم سیاست درهای باز |
|
۱۹۰۱ |
شکست قیام بوکسرها و پروتکل بوکسر |
|
۱۹۰۹ |
تأسیس کنسرسیوم بانک بینالمللی |
|
۱۹۱۲ |
انقراض امپراتوری شین و تأسیس جمهوری چین |
۱۹۱۲ – ۱۹۴۹ |
۱۹۱۴–۱۹۱۸ |
جنگ جهانی اول |
|
۱۹۱۵ |
درخواست ۲۱ گانه ژاپن از چین |
Twenty-one Demand |
۱۹۱۹ |
قیام مردمی چهارم می در چین |
Fourth May Movement |
۱۹۲۰ |
آغاز جنبش کمونیستی |
|
۱۹۳۷ |
حمله ژاپن به چین |
|
۱۹۴۱ |
جنگ ژاپن و آمریکا |
|
۱۹۴۳ |
پیمان آمریکا و چین |
|
۱۹۴۹ |
پیروزی حزب کمونیست در چین |
این مقطع از تاریخ با رکود اقتصادی و بحرانهای داخلی در آمریکا آغاز میگردد و آمریکا را متوجه چین میکند. آمریکا با سیاست درهای باز در داخل چین نفوذ کرده و تفوق بر دیگر قدرتهای مسلط را استحکام میبخشد. مهمترین موانع سیاستهای آمریکا قیام بوکسرها، توسعهطلبی امپراتوری ژاپن و کمونیستهای چین بودند که اولی را با مداخله نظامی در چین سرکوب کرد و ژاپن را در جنگ جهانی دوم با بمب اتم شکست داد ولی نتوانست بر انقلاب کمونیستی فائق آید؛ بنابراین استراتژی دیگری برای آن طرحریزی کرد و آن لیبرالیزه کردن محتوای حکومت کمونیستی چین بود.
چرا چین؟
از زمانی که کریستف کلمب به دنبال مسیر جدیدی برای رسیدن به هند و چین بود، خیلی از غربیها رؤیای تسخیر بازار دشوار چین را در سر داشتند. با شکست اسپانیا در آتلانتیک و پاسیفیک (آرام و اطلس)، با الحاق فیلیپین بهعنوان بنادر آمریکایی و ایستگاههای بارگیری زغالسنگ به مناطق تحت سیطره خود، آمریکا آماده بود که این رؤیا را به واقعیت مبدل سازد. بازرگانان آمریکایی به تنهایی منتظر این موقعیت نبودند. دیگر کشورها مانند ژاپن، روسیه، بریتانیا، فرانسه و آلمان نیز امیدوار بودند که راهی برای دستیابی به چین بیابند.
معاهدات قبلی بین بریتانیا و چین در سالهای ۱۸۴۲ و ۱۸۴۴ در زمان جنگهای تریاک، وقتی امپراتوری چین را وادار کرد که تریاک هند را بخرد و چای به او بفروشد، سیاست درهای باز به چین تحمیل شد یعنی تمام دول خارجی را در دسترسی به بنادر چین، آزاد و برابر قرارداد.
عوامل ایجاد سیاست درهای باز:
آمریکا همزمان با عملیات نظامی، تاختوتاز و دستاندازی در مناطق مختلف جهان، محدوده و نفوذ خود را از طریق دیگر نیز گسترش داد. از متن یادداشتهای «درب باز» پیداست که بهطور خاص آمریکا ظرفیت و توانایی اقتصادی و صنعتی خود را به امپراتوری خود افزود.
بحران چین و تقسیم آن به قلمروهای نفوذ یا Spheres of influence توسط قدرتهای اروپایی مصادف با چندین تغییر و توسعه در آمریکا بود. یکی اینکه پس از رکود اقتصادی آمریکا در دهه ۱۸۹۰ علاقه جدیدی به بازارهای خارجی به وجود آمده بود. آمریکا تازه فیلیپین، جزیره گوام Guam و هاوایی را به دنبال جنگ با اسپانیا در سال ۱۸۹۸ به دست آورده بود و بهطور فزایندهای متوجه چین شده بود جایی که کارخانههای تولیدی نساجی آمریکا بازاری برای اجناس نخی ارزان پیداکرده بودند.
در چنین شرایطی در سال ۱۸۹۹ اعلامیه اول سیاست درهای باز را تنظیم و صادر کردند:
- هر یک از قدرتهای بزرگ باید از دسترسی آزاد خود به یک بندر آزاد (Treaty Port) یا دسترسی به هر سود اعطا شده در داخل قلمروی خود محافظت کند.
- فقط دولت چین باید مالیات بر تجارت را جمعآوری کند.
- هیچیک از قدرتهای صاحب قلمرو از پرداخت گمرکات بنادر یا راهآهن معاف نخواهد بود.
[button bgcolor=”#F76A6A” hoverbg=”#” textcolor=”#” texthcolor=”#” bordercolor=”#” hoverborder=”#” align=”center” target=”_blank” link=”http://courses.knox.edu/hist245/opendoortext.html” radius=”4″ outer_border_color=”#” icon_color=”#”]متن کامل اعلامیه های اول و دوم «سیاست درهای باز» خطاب به سفرای آمریکا در کشورهای صاحب قلمرو در چین[/button]
کشورهای مختلف دنیا از پاسخ و اظهارنظر درباره این اعلامیه طفره رفتند ولی Hay این عکسالعمل را به «پذیرفتن» تعبیر کرد.
تقسیم چین به قلمروهای نفوذ:

سلسله شین تقریباً سه قرن (۱۶۴۴-ـ-۱۹۱۲) بر چین حکمفرما بود. ممانعت امپراتوران این سلسله از ورود و فروش تریاک منجر به جنگ و برقراری معاهدات ناعادلانه شد. امپراتوری شین بعد از شکست در جنگ با ژاپن (1895-1894 Sino-Japanese) تحتفشار فزایندهای از سوی قدرتهای امپریالیستی قرار گرفت. سالهای ۱۸۹۵ تا ۱۹۰۰ به «قاچ کردن هندوانه» معروف است. طوری که چین توسط قدرتهای سلطه اروپایی و ژاپن به قلمروهای نفوذ تقسیم شد.
تا سال ۱۸۹۷ آلمان حق انحصاری معادن را در شمال چین به دست آورد. در سال ۱۸۹۸ مجوز احداث راهآهن در منچوریای شمال شرقی را گرفت. هر کشوری یکی پس از دیگری منطقه و قلمروی نفوذ خود را درست کردند تا از سهم خود از بازار چین اطمینان حاصل نمایند.
اصل برابری تمام کشورها برای دسترسی به تمامی بنادر تجاری چین در پیمان Anglo-Chinese به نامهای نانجینگ[3] در سال ۱۸۴۲ و وانگشیا[4] در ۱۸۴۴ گنجانده شده بود. بریتانیا بیشترین منافع را در چین از سیاست درهای باز تا اواخر قرن ۱۹ دارا بود. بعد از اولین جنگ (Sino_Japanese 1894-1895) یک هجمه و تقلایی توسط روسیه، بریتانیا، فرانسه و آلمان برای به تصرف درآوردن قلمروهای نفوذ در قسمتهای مختلف چین شروع شد. علاوه بر اینکه در هریک از قلمروها که کشورهای نامبرده امتیازات انحصاری سرمایهگذاری را مدعی شدند، ولی ترس از انحصاری کردن تجارت توسط دیگران را نیز داشتند. همچنین از اینکه چین تقسیم شده به بخشهای اقتصادی توسط این کشورهای مسلط، منجر به تقسیم کشور به کلونیها شود نگران بودند.
در سال ۱۸۹۷ آلمان کنترل بندر Kiaochow را به دست گرفت که تجارت سودآوری از منطقه Manchuria کسب کرد. قدرتهای دیگر نظیر ژاپن، روسیه، فرانسه و بریتانیا برای کنترل اقتصادی بر دیگر قسمتهای کلیدی چین فشار آوردند. ژاپن Fukien را خواست. روسیه بندر Arthur در شمال Manchuria را برداشت. فرانسه منطقه Yunnan و Kwangsi را در مرز چین و هند به اشغال خود درآورد و بریتانیا به زمینهای بیشتری اطراف هنگکنگ در دره Yangtze دستدرازی کرد و یک پایگاه دریایی در شبهجزیره Shantung ایجاد نمود.
این تقسیمبندیها و تصرفات موجب به خطر افتادن دسترسی آمریکا به تمامی چین شد و تهدیدی به بسته شدن «درب باز» بود. آمریکا از ملحق شدن به این دستاندازیها و تقسیمات خودداری کرد در عوض واشنگتن به بازی کردن در نقش متحد اقتصادی چین و ضد کلونی شدن این کشور ادامه داد.
آمریکا و سیاستهای به انحصار درآوردن درهای باز چین:
الف) سیاست آقابالاسری و حمایتی (Paternalism) بهجای مدل امپریالیستی و زورمدارانه (Imperialism)
درحالیکه قدرتهای اروپایی نگران این بودند که سهمشان بهتر از دیگری نیست، آمریکا بهعنوان میانجی مداخله کرد. برعکس دول اروپایی، بازرگانان آمریکا تمامی چین، نهفقط سهمی از آن را برای خود میخواستند. این تجار مایل بودند بدون ایجاد قلمرو یا مرز که موجب تحدید تجارت آنها شود در چین تجارت کنند ولی بدون درگیری یا مسئولیتهای قانونی که ضد امپریالیستها مخالف آن بودند.
پسازاینکه قدرتهای اروپایی قصد تقسیم چین بهعنوان مستعمره خود کردند، در پاسخ، ویلیام وودویل راکهیل[5] دیپلمات و سفیر آمریکا در یونان که بهعنوان مؤلف سیاست درهای بازشناخته میشود، سیاست در باز را به فرمول درآورد تا از منافع تجاری و دیگر منافع آمریکا در چین حفاظت کند که «هِی» یادداشت آن را تنظیم کرد.
با کمک وزیر خارجه آمریکا هِی، تجار آمریکایی، انجمنی به نام American Asiatic Association را در سال ۱۸۹۶ برای ایجاد فرصتهای بزرگتر تجاری در چین تشکیل دادند. اعلامیههای در باز وزیر خارجه آمریکا تمام قلمروهای خود را حذف میکرد و اساساً تمامی درها را برای تجارت باز میکرد بدون اینکه کنترل گمرکات و حملونقل به کشوری اختصاص یابد تا به یکی از کشورها بر کشور دیگر امتیاز برساند. بهویژه اینکه اعلامیهها از تمامی کشورها خواسته بود برای استفاده از تجارت آزاد به دولت مرکزی چین مالیات و هزینه بنادر و راهآهن پرداخت کند. دسترسی برابر برای همه در سیاست درهای باز بر روی کاغذ آمده بود ولی واقعیت این بود که درنهایت به نفع آمریکا تمام میشد. تجارت آزاد در چین به بازرگانان آمریکایی منافع بیشماری میرساند چرا که شرکتهای آمریکایی کالاهایی با کیفیت بالاتر از دیگر کشورها تولید میکردند که ارزانتر نیز بود. سیاست درهای باز مثل سیل در بازار چین عمل میکرد و آن سیل، اجناس آمریکایی بود که دیگر کالاها را از بازار خارج میکرد. چین کاملاً از اعلامیه درهای باز راضی بود چون حفظ حکومت مرکزی را در برداشت.

در سال ۱۸۹۹ در پاسخ به پدیدار شدن این تهدید از سوی دیگر قدرتهای خارجی برای موافقتنامه تجاری بین آمریکا و چین، جان هِی وزیر خارجه وقت آمریکا اولین یادداشت یا اعلامیه «درب باز» را نوشت. وی اعلام کرد: «دولت آمریکا نمیتواند نگرانی خود را از اینکه امکان و احتمال بروز پیچیدگی بین قدرتهای همپیمان، حقوق تضمین شده آمریکا و موافقتنامههایش با چین را به مخاطره میاندازد، مخفی نگاه دارد.» هِی اهمیت حفظ سیاست «درب باز» برای اطمینان بخشیدن به تجارت برابر برای همه ملل در بازار چین را متذکر شد و افزود: «ممکن نیست که منافع شهروندان آمریکایی از طریق رفتار انحصاری قدرتهای کنترلکننده «قلمروهای نفوذ»[6] آسیب ببیند…»
یادداشت درب باز بیشتر پیامی برای قدرتهای خارجی بود تا چین. آمریکا میخواست چین را متقاعد کند که مانند دیگر قدرتها نیست بلکه نیت دوستانهای داشته و قصد تضعیف قدرت حکومت را ندارد.
هِی اعلام کرد که «بدون در نظر گرفتن ملیت کشورهایی که بنادر چین را در دست دارند، وجوه گمرکات توسط دولت چین جمعآوری گردد.» بنابراین اگرچه دولتهای خارجی کنترل بنادر چین را در دست داشتند ولی سیاست «درهای باز» نیاز داشت که رسیدهای پرداختی گمرکات بهجای اینکه در دست قدرتهای خارجی باشد به دولت چین برود بنابراین اولین اعلامیه «درهای باز» حاکی از حمایت آمریکا از حاکمیت اقتصادی و تمامیت ارضی چین بود. اگرچه دیگر قدرتها با بیمیلی اعلامیه هِی را دریافت کردند ولی با اصول تجارت آزاد موافقت کردند و کنترل دولت چین بر تجارت را به رسمیت شناختند. هِی فکر کرد که با انتشار یادداشت درهای باز در سال ۱۸۹۹ تهدید و خطر چین از تکهتکه شدن از میان رفته است ولی بهزودی متوجه شد که مشکل چین حل نشده و علیرغم تلاشهای آمریکا برای حمایت از حاکمیت چین در قبال تسلط قدرتهای خارجی بر قلمروهای نفوذ که حفاظت از منافع آمریکا را در برداشت، چین بیثبات باقی ماند.
حمایت آمریکا از سیاست درهای باز همچنین منجر به تشکیل یک کنسرسیوم بانک بینالمللی در سال ۱۹۰۹ شد و توافق گردید که تمامی وامهای راهآهن چین به پولهای دیگری بین آمریکا و ژاپن مبادله شود.
ب) قیام بوکسرها و اعلامیه دوم سیاست درهای باز

در اکتبر ۱۸۹۹ به دنبال برداشت بسیار کم محصولات کشاورزی در استانهای Chihli و Shantung یک گروه مخفی به نام «بوکسرها»[7] یا جنبش Yi Ho Tuan به زبان محلی، با هدف بیرون راندن خارجیها و ریشهکن کردن مسیحیان تظاهرات کردند که عکسالعمل حضور رو به افزایش بیگانگان بود. این گروه مسلط به هنرهای رزمی مثل بوکس و مسلح به چماقهایی با سر آهنی مانند گرز بودند. برخی از آنها یک گروه مخفی به نام «مشت هماهنگ و بهحق»[8] تشکیل دادند. آنها معتقد بودند که روح مافوق بدنهای آنها را از آتش سلاح و توپ در امان نگاه میدارد. این دو گروه با هم متحد شدند و بهسرعت در سرتاسر چین انتشار یافتند. آنها کلیساها را خراب میکردند و چینیهای مسیحی شده را میسوزاندند و به خارجیها حمله میکردند طوری که حتی کِهلر[9] وزیر خارجه آلمان در چین را ترور کردند اما این شورشیان فقط توده مردم عادی نبودند بلکه جنبش از طرف تمامی بخشهای اجتماعی چین حمایت میشد از جمله همسر امپراتور چین «دومِیگر»[10] و مشاورانش. خارجیها و همچنین برخی از چینیها از اینکه تعداد حامیان یورشیان که در مسند قدرت هم هستند زیاد شود و حکومت چین نتواند این شورش را سرکوب کند و کشور دچار آنارشیست شده و از کنترل خارج شود هراس داشتند.
آمریکاییها هم قربانی حملات ضد خارجی بوکسرها شدند. خیلی از میسیونرهای مسیحی خارجی، آمریکایی بودند البته این امکان هم وجود داشت که چینیها به نیت آمریکاییها شک کرده بودند و اعتقاد داشتند که آمریکا طرحهای قدرتگرایانه دارد.
در همان سالی که هِی اعلامیه اول «درهای باز» را صادر کرد، آمریکا تمام جزایر فیلیپین را با کشتار و خونریزی عظیمی تصاحب کرد بنابراین خیلی از چینیها به مقاصد واقعی آمریکا در چین شک کرده بودند.
قیام بوکسرها سیاستمداران آمریکا را در یک وضعیت ناراحتکنندهای قرارداد زیرا آمریکا مجبور بود که یا بهعنوان حامی که تا آن موقع وانمود کرده بود، عمل کند یا بهعنوان یک قدرت امپریالیستی. تصمیمی که آیا آمریکا باید برای سرکوب شورشیان و نجات شهروندان آمریکایی و حمایت از منافع اقتصادیاش نیرو اعزام کند؟ آمریکا به خاطر نقش دوستانه شریک تجاری که بازی میکرد هیچ نیروی نظامی در چین نداشت. اگر آمریکا عدم ارسال سرباز به چین را انتخاب کند، شورشهای ضد خارجی گسترش مییابد و آمریکاییهای بیشتری میمیرند و آینده چین نامطمئنتر میشود. واضح بود که آمریکا نمیتوانست برای به وجود آمدن یک چین پر از هرجومرج و ناآرام ریسک کند. از طرفی اولاً دخالت آمریکا با نیروهای مسلح در امور داخلی چین، حاکمیت این کشور را زیر پا میگذارد و شراکت دو کشور را نقض میکند ثانیاً اگر آمریکا حضور نظامی در چین پیدا کند بقیه قدرتهای خارجی نیز بهانه برای اعزام نیرو و سرباز جهت حمایت از قلمروی منافع خود پیدا میکنند و چین بین ۵ قدرت استعمارگر تکهتکه میشود و «در باز» برای همیشه بسته میشود؛ بنابراین آمریکا بر سر دوراهی گیر کرده بود. حفظ منافع اقتصادی و «در باز» یا حفظ تصویر حامی حاکمیت چین و ضد امپریالیستی؟

اما در سیاستگذاری آمریکا عوامل دیگری به غیر از منافع اقتصادی و در خطر بودن شهروندان آمریکایی دخیل بود و آن تبلیغ جمهوریت و لیبرالیسم بود. آمریکا خود را مدل جمهوری و دولت لیبرال برای جهان معرفی کرده بود و آمریکاییها مانند میسیونرهای مسیحی بر این باور بودند که ایدئولوژی جمهوریت را در سرتاسر جهان رواج دهند. رئیسجمهور آمریکا ویلیام مک کینلی[11] در سال ۱۹۰۰ در پیغام سالیانه خود به کنگره میگوید: «آزادی آمریکایی استوارتر از هر وقت دیگری بنیان پیداکرده است و عشق به آن و تصمیم به نگاهداری از آن جهانیتر شده است…» آمریکاییها همیشه سیاست خارجی خود را با تعصب سیاسی ابرقدرتی و بشردوستی توجیه میکنند و قیام بوکسرها این انگاره ایدئولوژی آمریکایی، آزادی و حق مالکیت را تهدید میکرد. آمریکا معتقد بود که با جدا شدن از دیگر قدرتهای خارجی و به عهده گرفتن یک نقش ضد امپریالیستی میتواند برای غربی کردن چین در این کشور نفوذ کند. واشنگتن میترسید که شورش بوکسرها به یک انقلاب فرانسه دیگری تبدیل شود. جنبش بوکسرها تمامی اجزا و شرایط را دارا بود یعنی خشونت و رادیکال بودن به طوری که آزادی فردی ممتازان جامعه را با تخریب اموالشان تهدید میکرد و این افراد ممتاز، خارجیها ازجمله آمریکاییها بودند.
عکسالعمل آمریکا به حضور نیروهای اروپا در شمال چین بهمنظور سرکوب قیام بوکسرها، انتشار اعلامیه دوم «هِی» در سال ۱۹۰۰ بود که در آن به اهمیت حفظ قلمروی چین و تمامیت حکومتی آن اشاره شده بود ولی این بار در آن درخواست پاسخ از کشورها را نکرده بود ولی تمامی قدرتها و صاحبان قلمرو در چین بهجز ژاپن با آن موافقت کردند.
وقتی بوکسرها سفارتهای دول خارجی استعمارگر را در پکن[12] محاصره کردند و آمریکاییها، بریتانیاییها، چینیها و دیگران را به دام انداختند، وضعیت به بحرانیترین نقطه خود رسید طوری که آن را «آنارشی واقعی» در پکن نامیدند. در این شرایط بود که در بهار ۱۹۰۰ ویلیام مک کینلی ۵۰۰۰ نفر از نیروی دریایی را برای سرکوب شورش بوکسرها گسیل داشت و هی دومین اعلامیه «درهای باز» را صادر کرد و در آن قاطعانه از دلایل آمریکا برای اعزام نیرو به چین دفاع کرد. در اعلامیه آمده است که هدف اولیه اعزام نیرو نجات کارمندان آمریکایی، میسیونرها و دیگر آمریکاییهایی است که در خطر بودند و آمریکا به دنبال راهحلی برای استقرار امنیت و صلح دائمی در چین است و دیگر اینکه خواستار حفاظت از تجارت برابر و بیطرف با امپراتوری چین میباشد. آمریکا با این یادداشت میخواست اطمینان یابد که قدرتهای خارجی که سرباز و نیروی کمکی برای سرکوب بوکسرها اعزام کرده بودند بهمحض خاتمه غائله نیروهای خود را بازمیگردانند به همین جهت متذکر شد که: «معاهده حقوق همه قدرتها برای آینده تضمین میگردد، «درب باز» برقرار و منافع و اموال شهروندان خارجی حفاظت میشود.»
برای درک صحیحتر از قیام تاریخی بوکسرها (۱۹۰۱-۱۸۹۸)، واقعه را باید از زبان تاریخ نویسان و تحلیلگران چینی هم شنید. مجله China Now دراینباره آورده است:
گفته شده است قیام بوکسرها اولین نشانه ناسیونالیسم چین بعد از جنگ تحقیرآمیز تریاک میباشد. این مقاله با این سؤال شروع میکند که آیا جنبش بوکسرها یک خشونت بیگانه هراسی بود یا یک تلاش ضد امپریالیستی قهرمانانه که افتخار و سربلندی مردم چین و سنگ زیربنای پیروزی ۵۰ سال بعدشان بود؟
Peter Fleming در کتاب Seige of Peking نوشته است که:
«خارجیها برای تجارت به چین آمدند. انگیزه آنها ممکن است والا نباشد اما طبیعی و قانونی بود…البته اجتنابناپذیر بود که قدرتها با اهداف خودخواهانه به چین وارد شوند و اجتنابناپذیر بود که آماده استفاده از نیروی نظامی برای رسیدن به این اهدافشان باشند. آنچه که به نظر نمیآمد که کاملاً اجتنابناپذیر باشد این بود که حاکمان چین، کشور را در پیله تعصبات بچهگانه مخفی کرده بودند طوری که اولین درگیری مهم این کشور با تمدنهای جوانتر با اشک به پایان برسد.»
میتوان این عذر بیشرمانه برای امپریالیسم را با عکسالعمل لنین به جنبش بوکسرها مقایسه کرد:
«دولتهای اروپایی تقسیم چین را شروع کردهاند تا به این کشور دستبرد بزنند مانند غولهای خبیثی که نبش قبر میکنند و وقتی جنازهها مقاومت میکنند بهشدت خود را مانند یک درنده وحشی روی آنها پرت میکنند، کل روستاها را میسوزانند، تیراندازی میکنند، نیزه میزنند و در رودخانه Amur اهالی غیرمسلح و زن و بچههایشان را غرق میکنند و تمام این استثمارگران مسیحی با عربدههایی علیه بربرهای چینی که جرئت کردند آستینهای دستان خود را علیه اروپاییهای متمدن بالا بزنند یورش میبرند.»
بوکسرها ابتدا در اوایل قرن ۱۸ بهعنوان یک اجتماع سری باهدف انقراض سلسله Qing یا Ching و روی کار آوردن سلسله Ming ظهور کردند.
بوکسرها یا «مشتهای هماهنگ و به حق» فرقه Daoism یا Taoism را پیروی میکردند و معتقد بودند که قدرتی مافوق طبیعی به اعضا هبه شده است. این فرقه رقیب کنفوسیونیسم بود. کنفوسیونیسم برگرفته از فلسفه یا مذهب کنفوسیوس است که مردم چین بیش از ۲۰۰۰ سال پیرو آن بودند. بودائیسم تنها مذهب خارجی بود که بعد از قرن دوم میلادی وارد چین شد و چین آن را پذیرفت.
اگرچه بوکسرها تحت فشار بودند ولی خرافه بوکس معجزهگر، سنت آنها را در تاریکی و ابهام نگهداشت تا اینکه دوباره در سال ۱۸۹۸ در Shandong و هماکنون در Hebei در شمال چین احیا شدند.
در آخر قرن نوزده نفوذ امپریالیسم اقتصاد چین را مختل کرد و هزینه جنگ چین ژاپن و غرامتی که بعد از شکست بر چین تحمیل شد چین را ورشکست کرد. کشاورزان که از تخریب صنایعدستیشان با واردات ارزان در رنج بودند حالا باید مالیات بیشتری نیز بپردازند.
مقاومت عمومی رو به رشد در برابر دخالتهای امپریالیست خودش را در آشوبهایی علیه فعالیت میسیونرها از سال ۱۸۶۰ به بعد نشان داد. این آشوبها بهانهای برای تجاوزات بیشتر قدرتهای غربی شد و در سال ۱۸۹۷ پس از کشتن چند میسیونر آلمانی، آلمان کشتیهای جنگی خود را برای تصرف خلیج Kiaochow (Jiao Zhou) فرستاد و منطقه نفوذ خود را در شاندونگ قرارداد. کمکم آلمان به داخل چین به دنبال گرفتن امتیاز معادن و راهآهن بود.
زمینهای کشاورزی با فروشهای اجباری تصاحب شد و جادهها و کارخانهها و راهآهن بدون اعتنا به اعتقادات و باورهای مردم محل که به feng shu یعنی احداث با استفاده از نیروهای غیبی و خاک ریختن معتقد بودند، ساخته شدند. واردات پنبه و نفت بین سالهای ۱۸۹۶ تا ۱۸۹۹ بهسرعت افزایش یافت و تأثیرات بسزایی در زندگی کشاورزان شاندونگ گذاشت. اضافه بر این موارد، کمبود محصولات کشاورزی و سیل رودخانه زرد Yellow River خیلی از کشاورزان را بیخانمان و تهیدست کرد. این موارد باعث شد که بوکسرها در شاندونگ دوباره هویدا شوند. اگرچه آنها هنوز مخالف سلسله شینگ بودند ولی حالا بهجای جایگزینی سلسله مینگ، شعار «نابودی بیگانگان» را دادند که این تغییر این حقیقت را منعکس میکرد که تضاد اصلی بین مردم چین و امپریالیست است. پس از گذشت مدتی که حاکم شاندونگ نتوانست بوکسرها را سرکوب کند به حمایت از آنها متوسل شد و با اعطای وضعیت نیمه قانونی به آنها، حرکت ضد حکومت آنها را منحرف کرد. شاندونگ منطقه آنها بود ولی در نیمه اول سال ۱۹۰۰ به شمال حرکت کردند و کلیساها را آتش زدند و چینیهای مسیحی شده را کشتند و سپس وارد Tianjin و Beijing شدند و سفارتخانههای خارجیان در پکن را به مدت ۵۵ روز محاصره کردند.
بریتانیا، فرانسه، آلمان، ژاپن، آمریکا، اتریش، روسیه و ایتالیا فرصت را ربودند و با هزینه کرد بینالمللی برای سرکوب بوکسرها درنهایت چین را تکهتکه و تجزیه کردند.

بوکسرها بااینکه به شمشیر، نیزه و یا ابزارهای ابتدایی مسلح بودند با شجاعت بسیار از ورود نیروهای متحد پیشرفته خارجی به تیانجین و پکن ممانعت کرده و راه را مسدود کردند. نبرد یک ماه طول کشید و هم مردان و هم زنان در خط مقدم میجنگیدند. «فانوسهای قرمز»[13] سازمان زنان جوان بود که کلاه قرمز به سر میگذاشتند و فانوسهای قرمز و نیزههایی با منگولههای قرمز به دست میگرفتند و در این جنگ وحشیانه حضور فعالانهای داشتند و شعارشان این بود:
فانوسهای قرمز و بوکسرها برادران و خواهران در این قیام هستند و با یک قلب با بیگانگان میجنگند.
نیروهای خارجی در جاده به سمت پکن نیمی از سربازانش که ۱۵۰۰ نفر بودند را گم کردند و با ترس به تیانجین عقبنشینی صورت گرفت ولی عاقبت در ۱۴ آگوست به پکن وارد شدند. همسر امپراتور به نام Dowager Cixi که علیه قدرتهای خارجی اعلام جنگ کرده بود به شمال غرب فرار کرد و بنا به دستور قدرتهای متجاوز، حاکمان چینی به قتلعام بوکسرها پرداختند. در سپتامبر ۱۹۰۱ «پروتکل بوکسرها»[14] بزرگترین پیمان ظالمانه امضا شد. طبق این پروتکل چین محکوم به پرداخت غرامت هنگفتی به مبلغ ۴۵۰ میلیون Taels که با سودش به دو برابر میرسید که از محل گمرکات و پرداخت مالیات تأمین میگردید، شد. دولت چین همچنین موافقت کرد که کارمندانی که با بوکسرها همکاری داشتند اعدام کند و اجازه ساخت پایگاه نظامی در پایتخت و در طول مسیر راهآهن داده شود.
این از دست دادن حاکمیت و تحقیر ملی منتهی به سرزنش بوکسرها از سوی چینیهای غربگرا شد و رفتار غیر متمدنانه آنها را باعث تحریک قدرتهای خارجی دانستند. نگرشی که همیشه غربگرایان داخلی را در مقابل حرکتهای آزادیخواه و استقلالطلب قرار میدهد و در اتخاذ سیاستهای استعمارگران، عناصر کلیدی پشتیبان به شمار میروند.
اما علیرغم فقدان یک رهبر هماهنگکننده و وجود سلاحهای مبتدی شک نمیتوان کرد که جنبش بوکسرها در حقیقت مانع جاهطلبیهای امپریالیست برای تکهتکه کردن چین شد. سرزنش کردن بوکسرها جهت فراهم نمودن زمینه تجاوز امپریالیست، تاریخ را بر روی سر ایستاندن است. مائو درباره بوکسرها میگوید:
«آیا بوکسرها که بهوسیله مردم چین سازماندهی شدند و قیام کردند در خاک کشورهای اروپایی و آمریکای امپریالیست، ژاپن، آتشافروزی و قتل انجام دادند؟ یا کشورهای امپریالیستی که برای سرکوب و استثمار مردم چین به کشور ما تجاوز کردند؟ این سؤال اساسی است که باید روی آن بحث شود.»
ادامه مطلب در قسمت دوم
منابع و پینوشت:
[1] John Hay
[2] Qing
[3] Nanjing
[4] Wangxia
[5] William woodville Rockhill
[6] Spheres of influence/interest
[7] Boxers
[8] The Fist of Righteous Harmony
[9] Keheler
[10] Domager
[11] William MacKinley
[12] Peking
[13] Red Lanterns
[14] Boxer Protocol
- http://www.chinanowmag.com/chinanow.htm
- http://www.britannica.com/event/Open-Door-policy
- https://history.state.gov/milestones/1899-1913/hay-and-china
- The Boxer Protocol.” Peking. 7 Sept. 1901″
- Davids, Jules, ed. American Diplomatic and Public Papers: The United States and China, vol. 5
- Hay, John. “The First Open Door Note, 1899.” Major Problems in American Foreign Relations, Vol. I
- The Second Open Door Note, 1900.” Major Problems in American Foreign Relations, Vol. I”
- Walter LaFeber, The American Age: U.S. Foreign Policy at Home and Abroad, Vol. 1
- http://as.cornell.edu/publications
- http://berkshirepublishing.com/assets_news/BerkshireDownloads/Downloads/US_CHINA_Relations.pdf
یک دیدگاه