باروخ (بندیکت) اسپینوزا فیلسوف خردگرای قرن 17 اروپا میگوید:
«به دلایلی که دکارت ارائه کرده میدانیم که خدا وجود دارد و موجودی است کامل و نامتناهی؛ ولی اگر خدا نامتناهی است پس حد و مرز نمیتواند داشته باشد، چون اگر میداشت متناهی میشد. پس خدا همهچیز است؛ بنابراین مثلاً نمیتوان تصور کرد که خدا یک موجود است و جهان موجودی دیگر، چرا که وجودی دیگر خدا رو محدود میکرد. بدین قرار خدا باید همچنین مصداقِ هرچه وجود دارد باشد…کل چیزها تنها چیزی است که بیرون از آن هیچ نیست و این یعنی خدا…پس خدا بیرون جهان نیست، ولی درون جهان هم نیست؛ بلکه خود جهان است. میشود گفت جهان فیزیکی جسم اوست.»
(سرگذشت فلسفه، برایان مگی، ص 93-92)
اسپینوزا با این دیدگاه طبیعت را به مقام خدایی رساند و البته این دیدگاه بعدها به مبانی نهضت رمانتیک بدل شد.
این ایده حدود سیصد سال بعد توسط جولیان هاکسلی (Julian Huxley)، زیستشناس داروینیست بریتانیایی و اولین رییس سازمان یونسکو بازتولید شد و به عنوان مبانی نظری فعالیتهای یونسکو در نظر گرفته شد.
در گزارش چهلصفحهای یونسکو که در سال 1976 به مناسب سیسالگی یونسکو و با محوریت جولیان هاکسلی به پانزده زبان مختلف منتشر شد، تفکرات او به صورت مبسوط شرح داده شده است. هاکسلی که علاوه بر زیستشناسی به مطالعات فلسفی و مذهبی نیز مشغول بوده، هسته اصلی «دین بدون وحی» را بنیاد مینهد.
در صفحه 12 این گزارش آمده است:
«از خیلی سالهای پیش، هاکسلی هیچ اعتقادی به هیچ نوعی از منبع ماورا الطبیعی و متافیزیکی نداشته است. او در این فکر بوده که یک سیستم اخلاقیِ صرفاً علمی که قابلیت اشاعه به عنوان دین متحد جهانی برای نوع بشر باشد، ایجاد کند. با این نگاه «عشق به خدا»، جای خود را به «عشق به طبیعت» و «عشق به انسانیت» خواهد داد. دینی بدون اصول عقاید وحیانی، بدون خدا و بدون [تفکیکِ] بهشت یا زمین.»
او برای تشریح و تفسیر بیشتر عقاید خود در سال 1927، کتابی با عنوان «مذهب بدون وحی» که از لحاظ فلسفی بسیار قابل اهمیت است، تألیف میکند. مبانی فلسفیای که بعدها به عنوان مبانی نظری اقدامات یونسکو در حوزه آموزش، علم و فرهنگ قرار گرفت. او بعدها در سال 1946 و قبل از تأسیس رسمی یونسکو نیز مقالهای جنجالی با عنوان «تعصبات غیرمذهبی» منتشر کرد.
اما این تمام ماجرا نیست. بررسی سند دکترین امنیت نظامی آمریکا که در سال 2007 منتشر شد نشان میدهد که سازمان ملل و همه آژانسهای زیر مجموعه آن نظیر یونسکو، یونیسف و آژانس زنان که اتفاقاً در تدوین سند آموزش 2030 به طور مستقیم یا غیر مستقیم نقش داشتهاند، جزئی از «ساختار ملی مرکز عملیات نظامی-غیرنظامی(Civil-Military)» آمریکا هستند. ایضاً سازمان صلیب سرخ جهانی و سازمانهای غیردولتی(NGOs) نظیر حفاظت از کودکان، پزشکان جهانی و مراقبت.
بنابراین چشماندازی که یونسکو از 70 سال برای جهان متصور است «ناتورالیسم» و «دین واحد غیر وحیانی» برای جهان است که در پس مفاهیم عامهپسند و پرطمطراق گسترش فرهنگ و آموزش انسانها برای عدالت، صلح و آزادی نهفته است؛ مفهوم صلح و عدالت نیز از بزرگترین تناقضها و دروغهای تاریخ بعد از جنگ جهانی دوم است. طبق گزارشی که در ماه می سال 2017 در سایت گلوبال ریسرچ به قلم جیمز لوکاس منتشر شد، آمریکا بعد از جنگ جهانی دوم بیش از 20 میلیون نفر از 37 کشور جهان را [برای برقراری صلح!] کشته است.
طبق گزارش صندوق بینالمللی پول و سازمان ملل، بیش از نیمی از مجموع ثروت 223 تریلیون دلاری جهان، در اختیار فقط 2% جهان است و 80% جمعیت جهان فقط 6% از ثروت کل جهان را دارند؛ و عجیبتر اینکه 300 نفر اول ثروتمند جهان معادل 3 میلیارد نفر فقیر جهان ثروت دارند. سیصدنفری که اکثریت قریب به اتفاق آنها، این روزها در اجلاس بیلدربرگ دور هم آمدهاند. آماری که نشان دهنده شکاف عمیق اقتصادی است که بین معدود کشور اروپایی و آمریکای شمالی با سایر نقاط جهان است. مفهوم مد نظر یونسکو از آزادی نیز همانطور که صراحتاً در متن گزارش سیساله یونسکو ذکر شده، Liberty و لاقیدی و نفی حدود است. مفهومی که شمهای از آن در به رسمیت شناختن حقوق اقلیتهای جنسی (نظیر هموسکچوالها، بایسکچوالها و ترنسسکچوالها و…) در هدف شماره 4 سند 2030 و در به رسمیت شناختن روابط جنسی قبل از ازدواج و آموزشهای مبتنی بر آن، در سند مذکور، نشان داده شده است. مفهومی که حاصل از آن تولدهای خارج از ازدواج 70-60 درصدی در آمریکای جنوبی و 40-30 درصدی در اروپای غربی و 41 درصدی در ایالاتمتحده، طبق گزارش World Family Map است.
نتیجه آنکه علاوه اینکه بخشهای متعدد سند آموزش 2030 با اسناد بالادستی (نظیر قرآن، روایات، قانون اساسی و سند تحول آموزشوپرورش، نقشه جامع علمی کشور، نقشه مهندسی فرهنگی و…) در تناقض است، روح حاکم بر سند 2030 نیز با توجه به عقبه فلسفی مبانی تئوریک یونسکو که به دنبال بسط دین واحد غیر وحیانی و ناتورالیسم است، با اندیشه دینی و الهی قطعاً در تعارض است. ناتورالیسمی که در فیلمهایی نظیر آواتار، به بهترین شکل ممکن از طریق مدیا تصویرسازی میشود و در حوزه برنامهریزی بلندمدت نیز در قالب اسناد بالادستی نظیر سند 2030 به کشورها دیکته میشود.
خوب بود فقط کمی حلاصه و کوتاه بود.اگر کمی موضوع و مخصوصا بندهای سند2030 بیشتر شرح وتفسیر میشد بهتر بود.اما همین هم غنیمته