در مطلب گذشته توضیح داده شد، در آیه 223 سوره بقره وجود زن به «حرث» تشبیه شده است. حرث از حیث چیستی کشتزاری است حاصل خیز که قابلیت باروری، رویش و زایش دارد. زن نیز به مثابه حرث به مانند کشتزاری است که بارور میشود و خلقت بشر در وجودش رقم میخورد.
چرایی حرث
پس از تبیین «چیستی حرث» در بیان قرآن باید به چرایی و ضرورت وجود حرث در عالم خلقت پرداخته شود. در این بخش به سؤالات زیر پاسخ داده خواهد شد:
الف: کارکرد اصلی حرث چیست؟
ب: چرا وجود حرث در عالم خلقت ضروری است؟
بنا به تعریف «حرث» مکانی است برای زایش و رویش که کارکرد آن حیاتبخشی به موجودات زنده و استمرار حیات بر روی کره زمین است. زن نیز بهمثابهی حرث وجودش زمین زایایی است که استمرار نسل بشر به او وابسته است. با این توضیح میتوان «چرایی حرث» در موارد زیر بیان کرد.
- برای حیات: استمرار حیات بشر بر روی کرهی زمین از حرث وجود زن آغاز میگردد و به آن وابسته است. اگر زن از چرخهی حیات کرهی زمین حذف شود نسل بشر هم رو به نابودی خواهد گذاشت.
- تکوین انسان در حرث: وجود حرث/رحم برای تکامل و تکوین نطفهی اولیهی انسان ضروری است و هیچ جایگزینی برای آن قابلتصور نیست.
- حرث مبدأ حیاتبخشی به جنین: حرث مبدأ خلقت اولیهی انسان و منشأ دمیدن روح در او اعطای حیات به جنین است. جنین بدون وجود حرث امکان حیات را پیدا نمیکند.
- ادامهی «نسل» از «حرث»: مبتنی بر آیه 136 سوره انعام[1]، ادامه نسل بشر در مرحلهی «ذرأ» و ادامهی ذریهی او از مبدأ «حرث» است.
- حرث مکان و مبدأ زایش و رویش: آز آنجایی که حرث به مکانی که امکان زایش و باروری دارد اطلاق میشود زن هم بهمثابهی حرث کارکرد اصلیاش در نقش همسری و مادری زایش و باروری است. چون این مرحله از خلقت بشر فقط به وجود او وابسته است و بدیلی برای آن قابلتصور نیست.
- مبدأ تمدن و جامعه: از زوجیت میان حرث و حارث خانوادهی رحمی شکل میگیرد که مبنای نظام رحامت خواهد شد و چون خانوادهی رحمی هستهی اولیهی تشکیل جامعه است، لذا وجود زن بهمثابهی حرث مبنای اولیه تمدن سازی است و فساد و صلاح آن منجر به فساد و صلاح در جامعه میگردد.
چگونگی حرث: فرآیند شدن حرث
در ادامه بامطالعهی فرآیند تکوینی «شدن حرث» و عود و رجعت انسان در دنیا با توجه به آیات قرآن، به تبیین «چگونگی شدن حرث» میپردازیم. به پاسخ سؤالات زیر خواهیم رسید.
الف: فرآیند تبدیل به حرث چیست؟
ب: درواقع حرث چگونه حرث میشود؟
در آیات متعددی از قرآن کریم خداوند به خلقت آسمانها و زمین بهعنوان نشانهای از قدرت خود اشارهکرده است و انسانها را به تفکر در آن فراخوانده است.
بهعنوانمثال در آیه 164 سوره بقره به خلقت آسمانها و زمین، زنده شدن زمین پس از مرگ آن و پراکنده شدن چهارپایان بر روی زمین اشارهشده است و در انتها این امور نشانهای برای اهل تعقل معرفی میشوند.
إِنَّ فِی خَلْقِ السَّمَاوَاتِ وَ الْأَرْضِ وَ اخْتِلاَفِ اللَّیلِ وَ النَّهَارِ وَ الْفُلْکِ الَّتِی تَجْرِی فِی الْبَحْرِ بِمَا ینْفَعُ النَّاسَ وَ مَا أَنْزَلَ اللَّهُ مِنَ السَّمَاءِ مِنْ مَاءٍ فَأَحْیا بِهِ الْأَرْضَ بَعْدَ موتها وَ بَثَّ فیها مِنْ کُلِّ دَابَّةٍ وَ تَصْرِیفِ الرِّیاحِ وَ السَّحَابِ الْمُسَخَّرِ بَینَ السَّمَاءِ وَ الْأَرْضِ لَآیاتٍ لِقَوْمٍ یعْقِلُونَ
بهراستیکه در آفرینش آسمانها و زمین و در پی یکدیگر آمدن شب و روز و کشتیهایی که در دریا رواناند با آنچه به مردم سود میرساند و [همچنین] آبی که خدا از آسمان فرو فرستاده و با آن، زمین را پس از مردنش زنده گردانیده و در آن هرگونه جنبندهای پراکنده کرده و [نیز در] گردانیدن بادها و ابری که میان آسمان و زمین آرمیده است، برای گروهی که میاندیشند، واقعاً نشانههایی [گویا] وجود دارد.
علامه طباطبایی در المیزان ذیل تفسیر این آیه آوردهاند:
«این انسان که یکی از پدیدههای زمینی است، در زمین زنده میشود و زندگی میکند و سپس میمیرد و دوباره جزء زمین میشود، در پدید آمدنش و بقائش، به غیر این نظام کلی که در سراسر عالم حکمفرما است و باتدبیری متصل سراپای عالم را اداره میکند، بهنظام دیگری احتیاج ندارد.» (طباطبایی 1374، 1:599)
علامه در ذیل این آیه، نشأت انسان از زمین و بازگشت دوباره او به زمین را موردتوجه قرار دادهاند.
آیتالله جوادی آملی هم در تفسیر این آیه بر احیاء و زنده شدن خود زمین تأکید میکنند و تعبیر برخی مفسرین دیگر که شکوفایی و طراوت گیاهان را مصداق احیای زمین میدانند، رد میکنند. «مقصود آن است که خدای سبحان حقیقتاً زمین مرده را زنده کرد، خاک بیروح را روح داده و خاک و زمین بیروح را به درخت و برگ و گیاه سرسبز تبدیل میکند. اینکه در این آیه و آیات مشابه، حیات به زمین تعلقگرفته و زمین موصوف به آن شده، از باب وصف به حال موصوف است؛ نه وصف به حال متعلّق موصوف، بنابراین معنای آیه این نیست که خداوند با بارش باران درختان و گیاهان را زنده میکند تا زنده شدن آنها به معنای بیداری از خواب بوده، زنده شدن زمین، مَجاز و از باب وصف به حال متعلق موصوف بوده و مراد از آن زنده و سرسبز شدن مزارع و مراتع و جنگلهای روی آن باشد، بلکه مقصود آن است که خدای سبحان حقیقتاً زمین مرده را زنده کرده، خاک بیروح را روح داده و خاک و زمینِ بیروح را به درخت و برگ و گیاه سرسبز تبدیل میکند. برگ سبزی که تن درختی را میپوشاند و گیاهی که از بذری میروید، خاک مرده است که روح یافته و سبز شده است، زیرا تا مواد غذایی زمین جذب ریشه نشود و بهصورت ساقه گیاه و تنه درخت درنیاید درخت و گیاه رشد نمیکنند و برگ و بار نمیدهند، بنابراین چون مواد اَرضی بیروح به طراوت و سرسبزی تبدیل میشود در حقیقت زمین و خاک مرده زنده میگردد.
اگر زنده شدن زمین اینگونه تفسیر شود که خدای سبحان گیاهان و درختان را پس از پژمردگی زنده میکند و چون درخت و گیاه زینت زمین است، فرموده «ما زمین را زنده کردیم»، در این صورت اسناد حیات به زمین مجاز است، باآنکه ظاهر آیاتی که میگوید: «زمین با بارش باران، زنده میشود» اسناد حقیقی است؛ نه مجازی. گواه اینکه مقصودْ زنده شدنِ خود زمین است آیاتی است که در آنها از این مسئله بر معاد استدلال شده است. تعجب، استبعاد و اعتراض منکران این بود که چگونه مرده زنده میشود؟ این آیات پاسخ میگوید که خداوند در هر بهار خاک مرده را زنده و با آن رویش گیاهان از زمین را تأمین میکند. همانگونه که خاک با بارش بارانْ زنده میشود و از آن گیاه میروید، در قیامت مردگان زنده خواهند شد: (ومِن ءایتِهِ اَنَّک تَرَی الاَرضَ خشِعَةً فَاِذا اَنزَلنا عَلَیهَا الماءَ اهتَزَّت ورَبَت اِنَّ الَّذی اَحیاها لَمُحی المَوتی اِنَّهُ عَلی کلِّ شیءٍ قَدیر) اگر اِحیای زمین، کنایه از زنده شدن گیاهان باشد، دلیل بر معاد نیست، زیرا در این صورت معنای آن این است که خداوند چیزی را که روح دارد و در خواب است بیدار میکند، حالآنکه مراد این است که او همانگونه که زمین مرده و بیروح را واقعاً زنده میکند، بدنهای مرده و بیجان را حیات میبخشد. خدای سبحان اجزایی از زمین مرده را به مواد بذری تبدیل و سپس آن را زنده و شکوفا میکند.
چنانچه با دیدی وسیعتر مردم عصر حاضر را بنگریم به این نتیجه میرسیم که اینان نیز دو قرن قبل در باغها و کشتزارها بودند و از خاک برآمدهاند، دو قرن بعد هم دوباره به خاک تبدیل میشوند: (مِنها خَلَقنکم وفیها نُعیدُکم ومِنها نُخرِجُکم تارَةً اُخری) آنچه امروز نطفه و علقه است پیشتر میوه و سایر مواد غذایی و پیش از آن خاک بوده است، چنانکه با سپری شدن مدتی، دوباره خاک میشود و… . سنگ سخت نیز که خاک بوده و طی قرون متمادی متصلب شده است، سرانجام باگذشت قرونی چند به خاک تبدیلشده بهصورت بوته و برگی نرم درمیآید. سنگ و خاک بیجان اینگونه در درازمدت یا کوتاهمدت به حیات میرسد، ازاینرو قرآن کریم به شکلی تهدیدآمیز میفرماید: به آنها بگو سنگ یا آهن هم باشید، آنکس که شمارا نخست بار آفرید، باز برمیگرداند: (قُل کونوا حِجارَةً اَو حَدیدا ٭ اَو خَلقًا مِمّا یکبُرُ فی صُدورِکم فَسَیقولونَ مَن یعیدُنا قُلِ الَّذی فَطَرَکم اَوّلَ مَرَّة) زنده شدن خاک بیجان با بارش باران، هم گواه وجود خدا و وحدت، علم، قدرت و حکمت اوست و هم نشان معاد و برهان بر آن است، به این سبب خدای سبحان هم در مبدأشناسی و هم در معادشناسی به آن استدلال میکند.» (جوادی آملی 1390، 8: 197)
در آیه 27 سوره آلعمران نیز به خروج زنده از مرده و مرده از زنده اشاره میشود:
تُولِجُ اللَّیلَ فِی النَّهَارِ وَ تُولِجُ النَّهَارَ فِی اللَّیلِ وَ تُخْرِجُ الْحَی مِنَ الْمَیتِ وَ تُخْرِجُ الْمَیتَ مِنَ الْحَی وَ تَرْزُقُ مَنْ تَشَاءُ بِغَیرِ حِسَابٍ
شب را بهروز درمیآوری و روز را به شب درمیآوری; و زنده را از مرده بیرون میآوری و مرده را از زنده خارج میسازی; و هر که را خواهی، بیحساب روزی میدهی.
در تفسیر تسنیم در ذیل این آیه به وسعت معنای موت و حیات اشارهکرده و به مسئلهی حیات زمین در جوار گیاهان اشاره میکنند:
«نسبت دادن حیات به زمین نیز ازآنجهت است که خاک براثر قرار گرفتن در جوار نبات، گیاه میشود و میروید و میرویاند، پس زمین نیز زنده میشود، چنانکه گاهی مرده است. از کاربرد دو کلمه «موت» و «حیات» در قرآن کریم برمیآید که این آیه معنایی جامع دارد و اگر از پیدایش فرزند مؤمن از کافر، به اخراج حی از میت یا از تولّد کافر از مؤمن به بیرون آوردن مرده از زنده یادشده است، شاید برای تطبیق باشد، زیرا شکافتن دانه مرده و برآوردن گیاه و درخت زنده از آن و خارج کردن جماد از نبات و نبات از جماد، حیوان از نطفه و نطفه از حیوان، مؤمن از کافر و کافر از مؤمن، همه از مصادیق خارج ساختن زنده از مرده و مرده از زندهاند. بر اساس همین معنای وسیع «موت» و «حیات» در قرآن کریم است که امام باقر (علیهالسلام) میفرماید: حضرت مهدی (عج) هنگام ظهورشان زمین مرده را زنده میکند. حکومت عدل الهی، زمین را زنده میکند و دین، مایه حیات فرد و جامعه است: ﴿یاَیهَا الَّذینَ ءامَنوا استَجیبوا لِلّهِ ولِلرَّسولِ اِذا دَعاکم لِما یحییکم واعلَموا اَنَّ اللهَ یحولُ بَینَ المَرءِ وقَلبِهِ واَنَّهُ اِلَیهِ تُحشَرون) پس دینداری زندهبودن است و بیدینی محرومیت از حیات، ازاینرو آیه (اِعلَموا اَنَّ اللهَ یحی الاَرضَ بَعدَ موتها…) بر بیداری دلمرده بهوسیله «توبه» تطبیق شده است» (جوادی آملی 1389، 13:597)
در آیه 65 سوره نحل اینچنین آمده است:
وَ اللَّهُ أَنْزَلَ مِنَ السَّمَاءِ مَاءً فَأَحْیا بِهِ الْأَرْضَ بَعْدَ موتها إِنَّ فِی ذلِکَ لَآیةً لِقَوْمٍ یسْمَعُونَ (65)
و خدا از آسمان آبی فرود آورد و با آن زمین را پس از پژمردنش زنده گردانید، قطعاً در این [امر] برای مردمی که شنوایی دارند نشانهای است.
در این آیه به زنده شدن زمین پس از مرگش بهوسیله آبی که از آسمان فرومیریزد، اشارهشده است.
در آیه 19 سوره مبارکه روم نیز اینگونه آمده است:
یخْرِجُ الْحَی مِنَ الْمَیتِ وَ یخْرِجُ الْمَیتَ مِنَ الْحَی وَ یحْیی الْأَرْضَ بَعْدَ موتها وَ کَذلِکَ تُخْرَجُونَ (19)
زنده را از مرده بیرون میآورد و مرده را از زنده بیرون میآورد و زمین را بعد از مرگش زنده میسازد; و بدین گونه [از گورها] بیرون آورده میشوید.
نکته قابلتأمل در این قبیل آیات این است که عامل احیای زمین پس از موتش، آبی است که از آسمان فرومیریزد که در جای خود به آن پرداخته خواهد شد.
مفهوم دیگری که باید در اینجا مورد توجه قرار گیرد مفهوم «أرض» است. «ارض» زمین یا جرم و جسمی است که مقابل آسمان قرار میگیرد. بهبیاندیگر واژه «أرض» عبارت از هر پدیدهای است که در زمین بعد از تباهی و فرسایش، حیات مجدّد مییابد و بعد از وجود تکوینی و خلقت، مجدّدا بهسوی حیات و رشد، عودت میکند.
با این تعبیر از واژه «أرض» در قرآن میتوان گفت؛ «حرث» شکل حیات یافته و زنده شدهی «أرض» است که بستر رشد را برای انواع نباتات و موجودات زنده فراهم میکند. به تعبیر دیگر، آیاتی از قرآن کریم که به احیاء أرض پس از موت و زنده شدن زمین مرده اشاره میکنند، درواقع به «حرث» که شکل احیاء شده «أرض» است اشاره دارند.
نکته قابلتوجه دیگر در آیات مربوط به خلقت آسمانها و زمین این است که در تعدادی از این آیات به خلقت زمین همراه با خلقت انسان و مباحث مربوط به زوجیت اشارهشده است. با این توضیح میتوان گفت که خلقت انسان جدای از خلقت آسمانها و زمین نیست و عظمتی که در خلقت آسمانها و زمین وجود دارد در وجود انسان نیز تجلییافته است.
در آیه 64 سوره غافر اینگونه آمده است:
اللَّهُ الَّذِی جَعَلَ لَکُمُ الْأَرْضَ قَرَاراً وَ السَّمَاءَ بِنَاءً وَ صَوَّرَکُمْ فَأَحْسَنَ صُوَرَکُمْ وَ رَزَقَکُمْ مِنَ الطَّیبَاتِ ذلِکُمُ اللَّهُ رَبُّکُمْ فَتَبَارَکَ اللَّهُ رَبُّ الْعَالَمِینَ (64)
خدا [همان] کسی است که زمین را برای شما قرارگاه ساخت و آسمان را بنایی [گردانید] و شمارا صورتگری کرد و صورتهای شمارا نیکو نمود و از چیزهای پاکیزه به شما روزی داد. این است خدا پروردگار شما! بلندمرتبه و بزرگ است خدا، پروردگار جهانیان.
در این آیه جعل آسمان و زمینهمگام باصفت «مصوّر» خداوند و صورت گری انسانها که مرتبهای از خلقت انسان است، بیان میشود.
در آیه 11 سورهی شوری نیز به آغاز زمین و آسمان و در کنار آن بحث زوجیت انسانها اشارهشده است.
فَاطِرُ السَّمَاوَاتِ وَ الْأَرْضِ جَعَلَ لَکُمْ مِنْ أَنْفُسِکُمْ أَزْوَاجاً وَ مِنَ الْأَنْعَامِ أَزْوَاجاً یذْرَؤُکُمْ فِیهِ لَیسَ کَمِثْلِهِ شَیءٌ وَ هُوَ السَّمِیعُ الْبَصِیرُ (11)
پدیدآورنده آسمانها و زمین است. از خودتان برای شما جفتهایی قرارداد و از دامها [نیز] نر و ماده [قرارداد]. بدینوسیله شمارا بسیار میگرداند. چیزی مانند او نیست و اوست شنوای بینا.
با استناد به این آیات شریفه میتوان بیان کرد که خلقت انسان در ارتباط نزدیکی با خلقت زمین قرار دارد و خلقت انسان جدای از خلقت زمین نیست بلکه با خلقت زمین ممزوج است.
در آیه 22 سوره محمد نیز فساد در زمین همراه با قطع رحم و جدایی خویشاوندان از یکدیگر آورده شده است. گویی فساد فیالارض ملازم با قطع رحم است.
فَهَلْ عَسَیتُمْ إِنْ تَوَلَّیتُمْ أَنْ تُفْسِدُوا فِی الْأَرْضِ وَ تُقَطِّعُوا أَرْحَامَکُمْ (22)
پس [ای منافقان]، آیا امید بستید که چون [از خدا] برگشتید [یا سرپرست مردم شدید] در [روی] زمین فساد کنید و خویشاوندیهای خود را از هم بگسلید؟
میتوان گفت مهمترین آیه در چارچوب بحث این بخش، در آیه 5 سورهی حج آمده است:
یا أَیهَا النَّاسُ إِنْ کُنْتُمْ فِی رَیبٍ مِنَ الْبَعْثِ فَإِنَّا خَلَقْنَاکُمْ مِنْ تُرَابٍ ثُمَّ مِنْ نُطْفَةٍ ثُمَّ مِنْ عَلَقَةٍ ثُمَّ مِنْ مُضْغَةٍ مُخَلَّقَةٍ وَ غَیرِ مُخَلَّقَةٍ لِنُبَینَ لَکُمْ وَ نُقِرُّ فِی الْأَرْحَامِ مَا نَشَاءُ إِلَی أَجَلٍ مُسَمًّی ثُمَّ نُخْرِجُکُمْ طِفْلاً ثُمَّ لِتَبْلُغُوا أَشُدَّکُمْ وَ مِنْکُمْ مَنْ یتَوَفَّی وَ مِنْکُمْ مَنْ یرَدُّ إِلَی أَرْذَلِ الْعُمُرِ لِکَیلاَ یعْلَمَ مِنْ بَعْدِ عِلْمٍ شَیئاً وَ تَرَی الْأَرْضَ هَامِدَةً فَإِذَا أَنْزَلْنَا عَلَیهَا الْمَاءَ اهْتَزَّتْ وَ رَبَتْ وَ أَنْبَتَتْ مِنْ کُلِّ زَوْجٍ بَهِیجٍ (5)
ای مردم، اگر درباره برانگیخته شدن در شکید، پس [بدانید] که ما شمارا از خاک آفریدهایم، سپس از نطفه، سپس از علقه، آنگاه از مضغه، دارای خلقت کامل و [احیاناً] خلقت ناقص تا [قدرت خود را] بر شما روشن گردانیم؛ و آنچه را اراده میکنیم تا مدتی معین در رحمها قرار میدهیم، آنگاه شمارا [بهصورت] کودک برون میآوریم، سپس [حیات شمارا ادامه میدهیم] تا به حد رشدتان برسید و برخی از شما [زودرس] میمیرد و برخی از شما بهغایت پیری میرسد بهگونهای که پس از دانستن [بسی چیزها] چیزی نمیداند؛ و زمین را خشکیده میبینی ولی چون آب بر آن فرود آوریم به جنبش درمیآید و نمو میکند و از هر نوع [رستنیهای] نیکو میرویاند.
در این آیه ابتدا به موضوع مراحل خلقت انسان اشارهشده و بلافاصله پس از بیان مراحل خلقت به موضوع احیاء زمین مرده با آبی که از آسمان فرومیریزد و رشد و رویش در آن اشاره میکند.
نکتهی قابلتوجه در رابطه با این آیه این است که موضوع مراحل خلقت انسان و احیاء أرض، هردو در کنار هم و در یک آیه آورده شدهاند که این موضوع خود گواه ارتباط نزدیک میان امر خلقت انسان و احیاء ارض و رشد و رویش بر روی زمین است.
همانطور که بیان شد در بسیاری از آیات قرآن که در اینجا فقط به چند نمونه اشاره شد، خلقت زمین و انسان، هم گام و همشأن یکدیگر هستند و اشاره به خلقت انسان در کنار خلقت زمین بیانگر ارتباط نزدیک بین خلقت زمین و انسان است.
از سیاق آیات فوق میتوان دریافت که زمانی که «ارض» به کمال خود میرسد و احیاء میگردد به حرث تبدیلشده و منشأ حیات تمام موجودات، ازجمله انسان، بر روی کره خاکی میگردد.
با کنار هم گذاشتن برداشتهای بیانشده از آیات بالا میتوان به این نتیجه رسید که بستر خلقت انسان از همان «حرث» است (به سیاق آیه نساؤکم حرث لکم) و «حرث» شکل حیات یافتهی «ارض» است که به «ماء» احیاء میگردد و بستر حیات، باروری و رویش میگردد. به تعبیر دیگر در توضیح «شدن حرث» میتوان گفت که زمین عقیم و مرده یا «ارض میته» با بارش رحمت الهی احیاء شده و به بیان قرآن تبدیل به «حرث» شده و انواع «زوج بهیج» در آن میرویند.
متغیر «شدن حرث»، «زوجیت» زن و مرد (حرث و حارث) است تا این احیاء صورت گیرد. اگر میان زن و مرد زوجیتی صورت نپذیرد و مرد در نقش حارث درنیاید، زمین وجود زن مرده باقی خواهد ماند و احیاء نخواهد شد. با این توضیح میتوان گفت زن به مثابه «حرث» پیش از زوجیّت بهمثابه «أرض میّتی» است که پس از «زوجیّت» توسط «حارث» که همان زوج اوست إحیاء شده و تبدیل به «حرث» میگردد و زمینهی باروری و زایش، رشد و رویش در او پدید میآید.

دکترین حرث
به عنوان نتیجهی مباحثی که در رابطه با «حرث» در آیهی 223 سوره بقره مطرح شد میتوان دکترین حرث را اینگونه تبیین کرد:
زن بهمثابهی «حرث» از حیث «چیستی» مکانی است که امکان زایش و رویش دارد.
زن بهمثابهی «حرث» از حیث «چرایی» برای زایش و تربیت نسل صالح و طیب است و محور «حیات طیبه» را رقم میزند.
زن بهمثابهی «حرث» از حیث «چگونگی»، «أرض» است که به «ماء» احیاء میگردد.

پینوشت:
[1] «وَ جَعَلُوا لِلَّهِ مِمَّا ذَرَأَ مِنَ الْحَرْثِ»
با سپاس و عرض خسته نباشید
مطلب گیرا و جامع بود در زمینه دکترین
به خوبی چیستی و چرایی و چگونگی تبیین شده بود
امیدوارم توفیق حاصل شود و در ادامه به مباحـث جزء تر هم بپردازید …
از حسن نظر شما سپاسگزارم.
و من الله التوفیق