بعد از رویارویی کلیسا با نظام فئودالی حاکم در اروپا، این قاره در آتشی 30 ساله وارد شد که بعدها به جنگ مذهبی سیساله (1618-1648) معروف شد. آوردگاه این نبرد که بین کاتولیک و پروتستان بود به مانند جنگ جهانی دوم که بعدها صورت گرفت خواستگاهی آلمانی- ژرمنی داشت.
هابسبورگ پادشاه وقت آلمان سعی در یکپارچهسازی آلمان و سپس اروپا بر زیر پرچم ضد اصلاح کلیسا و ضد رویکرد پروتستانی داشت. از سال 1635 فرانسه به رهبری کاردینالی بهصورت مستقیم وارد جنگ شد و به یاری هلند و پروتستان آمد معادله بهگونهای دیگر رغم خورد.
پس از ورود فرانسه تا سال 1639 اتفاقات شگرفتی درصحنه میدانی افتاد به صورتی که موفق شدند آلزاس را بگیرند. این شهر یکی از ناحیههای ۲۶گانه فرانسه است که در شرق این کشور و در همسایگی آلمان و سوئیس واقع شده و موقعیتی شبیه شهر استالینگراد روسیه در جنگ جهانی دوم برای آلمان در جنگ مذهبی سی ساله داشت.
این ناحیه امروز در جنوب از مرز سوییس و آلمان و فرانسه در نزدیکی بازل و سنت لویی آغاز میشود و کرانه غربی راین را فرامیگیرد تا آن جا که راین به درون خاک آلمان میرود. اگرچه در گذشته نام آلزاس، سرزمین پهناورتری را به ذهن میرسانده و بخشهایی از شمال غربی سوییس را هم شامل میشد اما امروزه بخش غربی فرانسه را شامل میشود. شهری که نامش در زبان آلمانی به معنای دژ یا شهر خیابان است و همین نام شاید نشانگر پیشینه این شهر و این ناحیه و جای گرفتن آن بر چهارراه رفتوآمدها در میان جلگههای پیرامون باشد در کوران جنگ مذهبی برای آلمان دژی مستحکم بود که با تسخیر این شهر توسط فرانسه کمر آلمان شکست.
در مقابل اسپانیاییها دوشادوش المانها بر فرانسه فشارهایی را آوردند و حتی یکبار هم تا نزدیکی پاریس از سمت هلند در مرز رود سوم از شمال فرانسه رسیدند اما کاری از پیش نبردند و در این میان شورش پرتغالیها در سال 1642 علیه جبهه کاتولیک به دلایلی که در پرونده جنگ مذهبی بدان اشاره شده است عرصه را بر جنبش ضد دینی آلمان پیش از پیش تنگ کرد و باعث کمرنگ کردن نقش اسپانیا در همراهی آلمان شد چراکه پرتغال از نظر ژئوپلیتیکی در دل اسپانیا قرار دارد و جدا شدن این کشور از جبهه کاتولیکها به مانند خنجری از پشت بود که خسارت سنگینی را بر آنها وارد میکرد.
شرایط به همینگونه بر منوال پروتستانیسم پیش رفت تا به پایان جنگ مذهبی سیساله در اکتبر سال 1648 نزدیک شدیم. در اکتبر آن سال پیمان صلح «وستفالی» که خاتمه جنگ، سند برتری فرانسه، نشان پیروزی جنبش اصلاح کلیسا و نهضتی که به نام مارتین لوتر بود امضا شد؛ نتایج این پیمان و خاتمه جنگ مذهبی خود را در شش مورد زیر میگنجد:
- اقتدار پیش از پیش فرانسه در اروپا به همراه توسعه سرزمینی که بر اساس پیمان صلح توانست مرزش را برای نخستین بار تا رود «راین» پیش ببرد و بخشی از آلزاس را ضمیمه خاک خود کند.
- تجزیه و تضعیف امپراطوری مقدس روم و اسپانیا
- استقلال کامل هلند، سوئیس و اسپانیا
- تجزیه کامل آلمان و ویرانیهای اقتصادی-سیاسی-مذهبی ناشی از جنگ
- آزادی کامل کلیسا در اروپا و عبور از سنتهای مسیحت
- آغاز عصر سکولاریسم در قالب رنسانس
نتایج جنگ در ظاهر پایانی شیرین برای پروتستانها و تلخ برای کاتولیکها داشت؛ اما در باطن نتایجی جبرانناپذیر برای کل اروپا در پی داشت که تا امروز اثرات آن باقی و اصولاً به الگویی خاص در مراکز علمی و فکری سیاستگذاری دنیا تبدیلشده است.
آلمان و اسپانیا تقسیم و تجزیه شدند و از این دو کشور جز ویرانهای باقی نماند. شهرهای آلمان که زمانی جزو آبادترین مراکز اروپا بودند بعد از جنگ مذهبی سیساله به ویرانهای تبدیل شده بود، طاعون در بین باقیماندگان اندک بیداد میکرد و دهقانانی که حتی نقشی در جنگ نداشتند ناگزیر بودند جنازه اعدامشدگان جنگ و پس از جنگ را بخورند که شرایطی به مراتب بدتر از پایان جنگ جهانی دوم برای آلمان بود. شاید دلیل اینکه آلمان توانست بعد از جنگ جهانی خود را به سرعت احیا کند آشنایی این کشور با این شرایط در پایان جنگ مذهبی بود.
اسپانیا هم که از فرانسه در شمال شرقی خودش و از پرتغال در غرب خود ضربهی سنگینی خورده بود دیگر توان قد علم کردن را نداشت و همانطور که گفته شد شورش پرتغال در کوران جنگ با فرانسه به مانند خنجری از پشت بر پهلوی اسپانیا بود. بعد از 1648 دیگر جنگ بین اسپانیا و فرانسه مذهبی نبود و تا سال 1659 بر سر سرزمینهای تحت امر فرانسه ادامه پیدا کرد که در این مدت اقتصادی روبهزوال و جمعیتی رو به کاهش داشت.
دو کشور آلمان و اسپانیا خسارات سنگینی را متحمل شدند اما واقعهی تلخی که اروپا و اصلاً تاریخ مسیحیت را تحت تأثیر قرارداد و مدنظر رهبر معظم انقلاب هم بود شروع بحران ایدئولوژیکی بود که کل اروپا را درنوردید و مذهب را موردتهاجم قرارداد.
فروریختگی معنوی بعد از جنگ و یاس و بدبینی که هم به کاتولیک و هم به پروتستان بعد از آنهمه خونریزی و درگیری به وجود آمده بود زمینه را برای سقوط دین فراهم کرد.[1] با اینکه پیروز این جنگ در ظاهر فرانسه و متحدانش به همراه جنش اصلاح کلیسا بودند ولی معنویتستیزی در نسل جنگدیده بیداد میکرد. اندک علقه و گرایشی که به کاتولیک، پروتستان، مسیحت، قرونوسطی و… که قبل از جنگ به چشم میخورد با نشان دادن خوی خونریزانهی دین دیگر جایی برای خودنمایی نداشت و گویی مسیحیت برای همیشه به نامی بیش تبدیل نشد.
آشنایی اروپاییان با دستاوردهای علمی جهان اسلام و همینطور دستاوردهای علمی دانشمندان اروپایی در پایان و خلال مبارزه با کلیسا به تحولی شگرف در اروپا تبدیلشده که به عصر رنسانس معروف شد.[2]
رویکرد دینستیزی در عوام که حاصل جنگ بود و نگرش جدیدی که در خواص، در خلال مبارزه با کلیسا به وجود آمده بود نوعی سکولاریسم و ماتریالیسم خاموش را القاء میکرد. فرانسیس بیکن (Francis Bacon) دانشمند انگلیسی در آغاز عصر رنسانس هدف علم را افزایش قدرت انسان میداند که نشانی بر نگاه مادیگرایانه در علم است.[3]
هزینه رسیدن به علم ماتریالیستی در اروپا به اندازهی سی سال کشتار و نفرت از دین بود و علت نبود معنویت در اروپا وجود علم نیست بلکه وجود جنگ مذهبی سیساله است و داعش به همراه تروریسم اسلامی-تکفیری بنیانگذاران جنگ جدید مذهبی سیساله در جهان اسلام هستند.
پینوشت:
[1] صفحه 114- جلد دوم – تاریخ جهان لاروس- ترجمه امیر جلالالدین اعلم
[2] تاریخ ایران و جهان
[3] صفحه 120- جلد دوم – تاریخ جهان لاروس- ترجمه امیر جلالالدین اعلم