انگارهی اساسی که انسان غربی با ایجاد آن توانست مدرنیته را بدین مرحله برساند، نظریه «جدایی سیاست از دین» نبود بلکه «جدایی اقتصاد از دین» بود. خطرناکترین پروژهای که میتواند برای جامعه اسلامی مصیبت بهبار آورد، سکیولار نمودن الگوی معیشت و جدایی اقتصاد از دین است. علومی که در دانشگاههای ما در زمینهی اقتصاد و معیشت ارائه میگردد، در تقابل ذاتی با دین است. چرا که به تعبیر مقام معظم رهبری: «علوم انسانی غربی، غیر الهی، مادی و غیر توحیدی است».
استاد حسن عباسی، جلسه 624 کلبه کرامت
الگوی اقتصادی در هر جامعهای بر چارچوب مفاهیم پایهای علوم انسانی آن جامعه بناشده است. لذا لیبرالیسم اقتصادی که نهادهایی همچون بانک و بورس و غیره از آن منتج شده بر پایه مفاهیمی همچون اومانیسم و سکولاریسم شکلگرفته است که در نهایت مکتبهای مختلف اقتصادی از آن منتجشده که در چارچوب همین مفاهیم اصلی و پایهای بودهاند. با بررسی تمام نحلهها و مکتبهای مختلف اقتصادی از آدام اسمیت تا قرن حاضر درمییابیم که تمامی اینها در دل خود مفاهیمی روبناییتری همچون، اصالت فایده، سودگرایی، منفعتطلبی، طمعگرایی، رباخواری و غیره را دارا هستند.
در مقابل، علوم انسانی اسلامی، که الگوی اقتصادی اسلام از آن منتج میشود، بهجای اصالت بشر، اصالت را به خدا میدهد و همهی انگارههای زندگی انسانها از دید خدا میبیند. ازاینرو احکام و حدود الهی که به دو شق ایجابی و سلبی مثل: نهی از رباخواری و قماربازی و امر به انفاق و پرداخت صدقه تقسیم میشود، در چارچوب این نگاه است که معنی مییابد. از سوی دیگر قرآن، مفاهیم خاص اقتصادی خودش را دارد؛ مفاهیمی همچون بیع، یدالله، رزق، صدقه، قرضالحسنه، خمس، زکات، ربا، انفاق، برکت و غیره، که ما بایستی مبتنی بر این مفاهیم، نهادهای اقتصادی خودمان را طرحریزی کنیم. چرا که تنها در این صورت است که میتوانیم به یک جامعهی تماماً قرآنی و توحیدی دست پیدا کنیم که عاری از هرگونه رباخواری، ثروتاندوزی، طمعورزی، تجملگرایی، اختلاسهای چند هزار میلیاردی، فقر و مسائلی از این قبیل باشد.
به طور مثال نهادهایی مانند بانک و بورس و بیمه که بازوان اجرایی سیستم اقتصاد لیبرالی هستند، برای یک جامعه بورژوایی طراحی شدهاند که به اقتصاد سرمایهداری منتج میشود. در جامعه بورژوایی که بر انباشت سرمایه و ثروت تکیه دارد، اصالت با مفهوم سیالی به نام «پول» است. پول در جامعه بورژوایی بهمثابه خون در بدن است که همواره باید جریان داشته باشد و کار کند. لذا پول، خدایی است که هرگز نمیخوابد و در همه حال خلق میشود و خلق میکند. این خلقِ مدامِ پول از عدم، باید در یک نهادی مانند بانک رقم بخورد. درعینحال اقتصاد جامعهی بورژوایی در جهت انباشت هرچه بیشتر سرمایه به مصرفگراییِ به حد اسراف توصیه میکند، چرا که تنها در این صورت، بانکها میتوانند پول بیشتری خلق کنند و از آن سو در نهادی مثل بورس این پولها میتوانند جریان داشته باشند، کار کنند و بزایند. لذا چنین نهادهایی که قلب نظام اقتصادی جامعه اسلامی-ایرانی ما را تصرف کردهاند، متوجه مبانی جامعه بورژوایی-سرمایهداری هستند، نه مبانی جامعه اسلامی؛ چرا که به تعبیر امام خمینی (ره) که فرمودند:
«در اسلام پول نباید کار بکند، کارشناسان و علما در این مسئله بسیار فعالیت کنند، دقت کنند که ما را از این گرفتاری نجات دهند.»
کارکرد کردن پول به سودخواری و در نهایت به رباخواری منتج خواهد شد، از این رو نهادهایی مانند بانک –که وظیفه خلق و انباشت پول را دارد- بورس –که وظیفه به کارانداختن پول را دارد- و بیمه –که وظیفه جبران خسارت کارکرد پول را داراست- هر سه در الگوی اقتصادیای که اسلام معرفی کرده است و امام (ره) آن را بازگو کرد -که پول نباید کار کند- هیچ جایگاهی ندارند.
ربا، بنمایهی اقتصاد لیبرالی
بانک، بورس، بیمه و سایر نهادها و ابزارهای مالی مانند پول و اوراق قرضه، اجزای یک سیستم اقتصادی را تشکیل میدهند که همهی آن در مفهومی به نام بازار متجلی میشوند؛ بازاری که به تعبیر آدام اسمیت –پدر اقتصاد لیبرالی- توسط دست نامرئی ساماندهی میشود. نظام بازار، عصارهی لیبرالیسم در حوزهی اقتصاد است که بر مفهومی به نام «اصالت فایده» و «سود» استوار است. در مکتب اصالت فایده، هر آن چیزی که سود و فایده دارد، اصالت دارد؛ ازاینرو که جرمی بنتام –صاحب نظریه یوتیلیتاریانیسم- بر پایه این نظریه خود، «ربا» را با این نگاه که فایده دارد، پذیرفته و کتابی بنام «دفاع از ربا» دارد. او همراه با سایر نظریهپردازان اقتصاد لیبرالی، از «تئوریسینهای جنگ با خدا» و «مدافعان ربا» است.
اما این لیبرالیسم چیست که با مبانی اسلامی تضاد بنیادین دارد؟
در یهود و مسیحیت و اسلام، چهار مفهوم داریم: حرام و مکروه –حلال و مستحب. حد وسط این دو «مباح» است که انجام آن ثوابی ندارد و ترک آن نیز عقابی ندارد. از حرام و مکروه نهی شدیم (نهی از منکر) و به حلال و مستحب امر شدیم (امر به معروف)؛ حال اگر کسی بگوید حرام و حلال و مستحب و مکروه وجود ندارد، همهی اعمال مباح هستند، چنین فردی اباحهگر نامیده میشود؛ اباحهگر، معنای لیبرال است. زیرا لیبرالیسم در بطن خود مفهومی به نام «لسهفر» دارد؛ به معنی «بگذار هر چه میخواهد انجام دهد» لیبرالیسم که بیاید، شریعت و حرام و حلال جایی نخواهند داشت. (حسن عباسی، 1394ش)
در لیبرالیسم اقتصادی نیز در واقع همه چیز مباح است و حرامهای همچون ربا، قمار و واجباتی مانند پرداخت خمس و زکات و غیره وجود ندارد. در چنین سیستم اقتصادی، که کلیت آن در تعارض با مبانی ادیان الهی است، به تبع آن نهادهایی همچون بانک و بورس و بیمه که جزئی این نظام فکری-معرفتی هستند، نمیتوانند اولاً مجری احکام اسلامی باشند و ثانیاً نمیتوان آنها را اسلامی کرد.
بانک چگونه شکل گرفت؟
وقتی به نحوه شکلگیری بانک در عصر رنسانس در ایتالیا مینگریم، بهتر درمییابیم که اساس شکلگیری بانک بر مفهومی به نام «ربا» استوار است که قرآن از آن با عنوان «جنگ با خدا» یاد میکند.
واژه بانک “Bank” در زبان انگلیسی از واژه”Bench” گرفته شده که به معنی «نیمکت» است. در آیین یهود، ربا دادن حرام است؛ اما یک راهی برای ربا دادن وجود دارد و آن هم ربا دادن به فرد غیر یهودی است. در ایتالیایِ قرون وسطی، یهودیانی که شغلشان نزولخواری بود، برای این کار روی نیمکتهای معروف شهر ونیز مینشستند و نزول میدادند؛ بعدها که از این شغل درآمد خوبی کسب کردند، به جای اینکه در کنار خیابانهای ونیز، روی آن نیمکتها بنشینند و ربا بدهند، برای خودشان ساختمانی درست کردند که نام همان نیمکت را روی ساختمانشان گذاشتند، نامش بانک (Bank) شد. (نایل فرگوسن، 2008م)
کلمه بانک مترادف با همان نیمکتهایی است که یهودیان بر روی آن ربا میدادند. لذا علت اصلی شکلگیری چنین نهادی، رباخواری بوده است و این خلصت نیز همواره پس از قرنها، توسط یهودیان، در آن به ودیعه گذاشته شده است.
بانک چگونه قانونی شد؟
ربا و رباخوار در نگاه ادیان الهی همواره مورد مذمت و نکوش قرار گرفته شده است. پروفسور نایل فرگوسن در کتاب «تاریخ برآمدن پول» بیان میکند که رباخواران تا پیش از قرن چهاردهم در نظر مردم منفور بودند زیرا ربا در دین مسیحیت به شدت نهی شده و در نگاه مردم نیز امری غیرانسانی تلقی میشد. بر این اساس، رباخواران با بهرهی حداقلی، سود نمیکردند و اگر بهرهی زیادی هم مطالبه میکردند، به دلیل جایگاه پستشان در جامعه همچون تاجر ونیزی در نهایت محکوم میشدند.
در نظام خلقت، «حق» جایگاهی دارد. اگر بپذیریم هر چیزی بر سر جای خود جای گیرد، عدل است؛ و آنگاه در عمل نیز هر چیزی را بر سر جای خود بگذاریم، نظمی پدید میآید که دیدن آن «حُسن» است. در قرآن کریم روبروی حسن دو واژه آمده است: «قبح و فحشا». قبح، زشت و قبیح است. ولی فحشا، پدیدهی باطلیست که زیبا جلوه میکند. (حسن عباسی، 1386ش)
رباخواری در قرن چهاردهم به عنوان یک پدیدهی باطل، «واقع» شده بود اما همچنان قبیح (زشت) بود و فطرت انسانی به قباحت این عمل رأی میداد. پس شیطان حربهای زیرکانه بست: «قانون»
رباخواران میبایست ضمانت قانونی داشته باشند و این نیاز به یک سیستم منسجم و قانونی داشت؛ بهاینترتیب مهمترین نهادِ ربا یعنی بانک پدید آمد. این ضمانت قانونی، به قباحت ربا، رنگ توجیه بخشید. پس نوعی فحشا (باطلی که زیبا جلوه میکند) رقم خورد. سپس شیطان برای قمار و زنا و لواط و شرب خمر که در همهی ادیان ابراهیمی و حتی در نحلههای شرقی و… نهی شده است نیز همین حربه را پیش گرفت.
باطل که در نظام خلقت اصلاً جایی ندارد، چگونه میتواند واقع بشود؟ برای آنکه باطل به واقعیت برسد، باید در جایی قرار بگیرد. (جعل شود) این «جا» کجاست؟ پاسخ این است که باطل، نخست به رنگ حق درآمده و سپس در جای «حق» قرار میگیرد؛ و این زمانی اتفاق میافتد که اهل حق از جایگاه خود عقبنشینی کنند. اهل حق، میپذیرند که هر چیزی باید سر جای خود قرار بگیرد (عدل) اما اگر در عمل چنین نکنند و هر چیزی را سر جای خود قرار ندهند، این «جا» خالی نمیماند. بلکه باطلِ حقنما، در جای حق قرار گرفته و تبدیل به یک «نظم و سیستم» میشود. سپس سیستمی که ریشه در عدم و نیستی دارد، تبدیل به قانون میشود. این نظم و قانون، در نظر مردم یا قبیح است یا زیبا. اگر زیبا باشد، فحشا است. (حسن عباسی، 1386ش)
با این تفاسیر نهادها و ابزارهای اقتصاد لیبرالی مانند بانک و بورس و بیمه و غیره در واقع قبیح و فحشا هستند. یعنی انگارهی باطل و زشتی هستند که به رنگ حق درآمده و زیبا جلوه میکنند و به قانون تبدیل شده است. و این نیز به علت آن است که اهل حق به جای اینکه بر طبق مبانی قرآنی، نظام اقتصادی خود را شکل دهند و بر طبق آن نهادسازی کنند به سراغ تئوریهای غربی رفتهاند و جای را برای باطل باز کردهاند.
بانکها چگونه رباخواری میکنند؟
لایه اول- سطح استراتژیکی:
بانک مرکزی آمریکا با چاپ پول (دلار) بدون پشتوانه عملاً بزرگترین رباخوار جهانی محسوب میشود. دلاری که امروز مبنای اقتصاد جهانی است هیچ ما به ازایی در واقعیت ندارد و در واقع از هیچ خلق شده است و از همین طریق با انتشار آن در سطح جهان، از دولتها و مردم بهره دریافت میکند. آمریکا با خلق پول بدون پشتوانه که معادل یک کالای تولید شده واقعی است، عملاً هیچ زحمتی نمیکشد و میتواند دسترنج اقتصاد کشورها که همان کالاهای تولید شده واقعی هستند را ببلعد و حتی از آنها سود دریافت کند! و این مصداق بارز رباخواری جهانی است.
تورم آمریکا سالیانه 400 درصد است؛ اما نمودی در داخل آمریکا ندارد. زیرا دلار آمریکا پشتوانهی معاملات جهان است؛ لذا هرکشوری بسته به بزرگی اقتصاد خود، بخشی از این تورم را از آمریکا وارد میکند. (مایک ملونی، 2014م) «تورم» نوعی «مالیات پنهان» است. آمریکا با خلق پول بدون پشتوانه، موجب تورم و صادرات آن به دیگر کشورها میشود و این امر باعث کاهش ارزش پول ملی کشورها شده و به نوعی، به صورت غیرقانونی و پنهانی از مردم مالیات و بهره دریافت میکند. دلار آمریکا که پشتوانه همه معاملات جهانی است به علت نداشتن پشتوانه، ارزش آن بسیار متغیر است. آمریکاییها هر وقت که بخواهند میتوانند ارزش پول خود و سایر کشورها را دستکاری کنند؛ لذا پولهای رایج جهانی ملازم با رباست چرا که در نسبت با دلار بدون پشتوانه سنجیده میشوند که لحظهای ثبات ندارد و همواره باید تغییر ارزش آن توسط سود و بهره جبران شود. در نهایت با چنین سیستم پولی در اقتصاد جهان، «قرضه الحسنه بدون سود» هیچ جایگاهی ندارد. (حائری شیرازی، 1391ش)
لایه دوم – سطح تاکتیکی:
پول باید همچون طلا دارای ارزش ثابت و ذاتی باشد. پول امروز چگونه است؟ کاغذی است که مقرر شده بود تا رسیدی برای طلاهای موجود در گاوصندوق خزانهی هر کشور باشد یعنی به ازای آن، طلا موجود باشد. بعد از فروپاشی پیمان برتون وودز و با دستور نیکسون –رئیس جمهور آمریکا- مقرر شد تا سیستم پایهی طلا منحل شود و از آن پس دیگر دلار آمریکا، بدون پشتوانه است. سپس دیگر کشورها نیز در پی آمریکا همینگونه عمل کردند؛ امروز تمام پولهای جهان بدون پشتوانه است.
بانک مرکزی کشورها نیز همانند آمریکا با چاپ پول بدون پشتوانه عملاً در سطح ملی دچار رباخواری هستند. درعینحال طبق قانون نظام بانکداری، علاوه بر بانکهای مرکزی، هریک از بانکها میتوانند به صورت جداگانه پول خلق کنند. بانکها به واسطهی سپردههایی که مردم در اختیارشان قرار میدهند، میتوانند طبق قانون ضریب فزاینده، بخشی از این سپردهها را طبق قانون، در اختیار بانک مرکزی قرار دهند و بخش دیگر را به فردی دیگری وام بدهند. سپس پولی که وام داده شده است مجدداً وارد سیستم بانکداری شده و توسط بانکها مجدداً همان مسیر قبلی که بخش از سپرده در اختیار بانک مرکزی قرار گرفته (10 درصد سپرده) و بخش دیگر آن (90 درصد) وام داده میشود. این مسیر سپردهگذاری و وام دادن آن به افراد مختلف تا جایی پیش میرود که علاوهبر پول اولیهای که سپردهگذاری شده، پولی اضافهتری نیز خلق میشود که از ابتدا وجود نداشته است! (کتاب مکانیزم پول مدرن، بانک مرکزی ایالات متحده، 1994م) این امر موجب رشد تورم و در نهایت رباخواری میشود؛ بهطوریکه بانکها از طریق پولی که وجود ندارد و صرفاً به صورت اعتباری از طریق وام دادنهای مکرر خلق شده، از مردم سود دریافت میکنند. این شیوه رباخواری بانکها بر بدهکار کردن مردم از طریق وامگرفتن استوار است، مردم هرچه قدر وامدارتر و بدهکارتر به سیستم بانکی باشند، آنها به این طریقه، پول اعتباری بیشتر میتوانند خلق کنند و در نتیجه سود بیشتری عایدشان میشود.
لایه سوم – سطح تکنیکی:
بانکها در آخرین لایه، به واسطهی وامهایی میدهند از مردم سود و جریمه دیرکرد دریافت میکند و به سپردهگذاران نیز سودهایی پرداخت میکنند. این سطح از رباخواری بانکها در واقع همان رباخواری آشکاری است که مردم به راحتی آن را مشاهده میکنند و برایشان ملموس است. به همین علت عمده مباحثی که پیرامون ربای بانکی مطرح میشود ناظر به این لایه است؛ درصورتیکه سیستم بانکداری علاوهبر رباخواری در این لایه که سطح خرد محسوب میشود، در دو لایه دیگر که سطح کلان به حساب میآید گرفتار ربا است. از این رو رباخواری از طریق خلق پول بانکها و خلق پول بانک مرکزی و در یک سطح بالاتر، رباخواری از طریق خلق پول بدون پشتوانه توسط بانک مرکزی آمریکا نیز بایستی مورد توجه قرار گیرد.
الگوهای جایگزین اقتصاد لیبرالی
در مقابل اقتصاد سرمایهداری، قرآن برمبنای همان چارچوب مفاهیم اقتصادی خود، الگوی جایگزینی دارد که در آیه 111 سوره توبه از آن با عنوان «بیع» نام میبرد. در الگوی معیشت قرآنی «بیع»، به جای اصالت بشر، اصالت با «خدای رزاق» و «مالکیت درجه دو» مطرح است. الگویی که در آن، انسان رزقی که خدا از مال و نفس به او بخشیده را ابتدا با خدا معامله میکند و خداست که مشتری است. در این الگوی اقتصاد قرآنی، همانند سایر الگوهای اقتصاد، بازاری مطرح است؛ با این تفاوت که کنشگران بازار در اسلام، با محوریت رزق و برکت خدا موضوعیت مییابند و یدالله (دست خدا) است که به جای دست نامرئی آدام اسمیت –که فایدهگرایی و به تبع آن رباخواری را تجویز میکند- بازار را بر اساس رزق و برکت خود و بر اساس بیعتی که انسانها با او رقم میزنند، ساماندهی میکند. در علم اقتصاد قرآنی مفاهیمی وجود دارد که در تضاد ذاتی با مفاهیم و کارکرد آن در علم اقتصاد غرب است. مفاهیمی مانند قناعت در رزق و مصرف، کفایت در میزان تولید و عرضه کالا، و پرداخت خمس و زکات و صدقه و در نهایت برکتی که خدا بابت این اعمال به مال و نفس انسانها میبخشد و بهشت و رستگاری را در ازای آن، پاداش میدهد.
الگوی اقتصاد «کدآمایی» نیز که از آن به عنوان الگوی معیشت ایرانی تعبیر میشود، همانند الگوی قرآنی «بیع»، دو سازوکار جایگزین الگوی اقتصادی غرب هستند. مقام معظم رهبری الگوی اسلامی-ایرانی را مبنای پیشرفت و سازندگی ایران اسلامی میدانند. الگوی کدآمایی، که دو واژه نامآشنای کدبانو و کدخدا از آن در اذهان ایرانیان وجود دارد، الگویی است در راستای «مقاومت اقتصادی»؛ بهطوریکه با تقلیل نیازها و عدم زیادهخواهی و طمعورزی انسانها و پاسخ به نیازها با استفاده از مدیریت منابع موجود در جامعه و خانواده، به دنبال مقاومسازی اقتصاد جامعه ایرانی است.
وقتی برای تبیین الگوی جایگزین لیبرالیسم اقتصادی و نهادهای آن، به این چارچوب مفهومی قرآن دست پیدا کردیم، حال به راحتی میتوانیم دریابیم که برای تشکیل جامعه اسلامی نیازمند آن هستیم که تکتک نهادها و زیر نظامهای اقتصادی را بایستی بر این مبانی قرآنی، از نو بسازیم و هر آنچه که امروز تحت عنوان سیستم اقتصادی لیبرالی میشناسیم با این چارچوب نظریِ حاصل شده از مفاهیم قرآنی، همخوانی که ندارد هیچ بلکه در تضاد بنیادین قرار دارد. لذا سنگبنای انقلاب اقتصادی اسلامی که در امتداد انقلاب سیاسی سال 1357 است، ابتدا انقلاب علمی و سپس انقلاب فرهنگی است که اولاً بتوانیم علوم انسانی کفرآمیز غربی را بزداییم و سپس از فرهنگ و سبک زندگی غربی که حاصل الگوهای اقتصادی غربی است، رها شویم و در نهایت مبتنی بر مفاهیم قرآنی، علم توحیدی را رقم بزنیم و بتوانیم بر مبنای آن، جامعهی توحیدی و الگوی اقتصادی اسلام را مشخص کنیم.