هماره سهلانگاری در شناخت استراتژی دشمن در قبال تغییر رویکرد نسبت به ایران در بخش امنیتی و سیاسی عواقب متأثرکنندهای در پی داشته است ازاینرو یادداشت حاضر از یک منظر ناظر به آن دسته از کسانی نوشته شده که گمان میکردند هدف غایی آمریکا در ناکارآمدسازی جمهوری اسلامی با رفتن یک جمهوریخواه و آمدن یک دموکرات در حال تغییر است و به همین دلیل مدافعان و حامیان کلینتون در این سوی دنیا هر آنچه که در توان داشتند برای پیروزی وی در انتخابات ریاست جمهوری اخیر آمریکا صرف نمودند تا با روی کار آمدنش بارقهای از امید در دل غیر دلواپسان عرصه سیاست و درایت روشن شود! و از سویی روی سخنم با کسانی است که گمان میکردند با نگاه سادهاندیشانه و تساهلمآبانه به تغییرات تاکتیکی و استراتژیکی که در نهادهای امنیتی شیطان بزرگ در قبال ایران صورت میگیرد، میتوان حس امنیت را در کشور بیشازپیش تقویت کرد لکن محاسبات هردو گروه اشتباه از آب درآمد.
حوادث تروریستی که داعش در حرم امام (ره) به عنوان نماد و مرکز رهبریت دینی-سیاسی یک کشور اسلامی و مجلس شورای اسلامی به عنوان نماد جمهوریت و مردمسالاری صورت داد موجب شد تا عدهای از مردم و برخی دیگر از خواص که تا پیش از آن از عدم ضرورت مبارزه با این گروهها در خارج از مرزهای کشور سخن به میان میآوردند به اهمیت کار نیروهای مخلص مدافع حرم پی ببرند.
البته کسی علاقهای به تکرار این دست حوادث در کشور نخواهد داشت لکن باید از عناصری که به شدت مدافع روش مذاکره با تروریستها بجای مقابله با آنان بودند و خود در همین کشور به عنوان مسئولینِ دوران پس از انقلاب صاحب مدیریتهای کلان کشوری و شهری بوده و اتفاقاً از مفسدین بنام اقتصادی آن دوران در شهرداری و نهادهای دیگر بودند سؤال شود که آیا حوادث 17 خرداد 96 در تهران فرصت مناسبی برای پیادهسازی استراتژی پیشنهادیشان در راهروها و اتاقهای مجلس برای آنان فراهم نیاورده بود؟ چرا از این موقعیتِ بینظیر به نفع حمایت از استراتژی خود استفاده نکردند؟
به نظر نمیرسد کسی حتی در مواجهه با دشمن در قدم اول منکر مشی گفتگو باشد ولی آنچه برخی به عنوان مذاکره از آن یاد میکنند البته دورانی داشت و طرف مشخصی؛ هرچند که تجربیات متعدد و متکثر در رابطه با مذاکره با دولتهای بزرگ که از وجاهت قانونی و قدرت بینالمللی نیز برخوردار بودند هرگز نتوانست ملت ایران را به اهداف از پیش تعیین شدهاش در باب موضوعات مورد مناقشه برساند لکن طرح موضوع مذاکره با تروریستها و حامیانشان به مراتب از پیشنهاد تعامل با آمریکا در بحث هستهای مضحکتر و بیاساستر خواهد بود با اینهمه تجربیات و شواهد روشن مذاکره با این کشور و عناصر به اصطلاح میانهروی موسوم به دموکرات در باب موضوع هستهای نیز نتوانست آبروی مدافعان مذاکره با شیطان بزرگ در داخل کشور را حفظ کند ازاینروست که باید به مشی سیاسی و عقل فطری برخی مسئولین در رابطه با طرح موضوع مذاکره با ترامپ در قضیه داعش در سوریه و عراق به شدت شک کرد و از خدای رحمان برای هدایت همگیمان طلب غفران نمود!
امروز نه دوران اوباماست و طرف مذاکره هم نه همان فرد سابق اما آنچه که همواره از نگاه مدافعان تعاملِ بیحدوحصر با آمریکا مغفول مانده شناختِ هدف غایی این کشور در قبال انقلاب شیعی ایرانیان است لکن افراد و دولتها در اتخاذ روشها دارای اختیاراتی هستند اما آنچه که در باب موضوع تروریسم در غرب آسیا و 52 کشور اسلامیِ هدف، از منظر آمریکا و استراتژیستهای این کشور حائز اهمیت است و حتی با تغییر دولتها در این کشور نیز روشها و هدفها عملاً قابلیت تغییر ندارند و تمامِ دولتها و روسای جمهور محکوم و مجبور به اجرای دقیق و بیکموکاست آن هستند اجرای پروژهی جنگهای مذهبی سیساله جدید در این مناطق است؛ مشابه آنچه که در اروپایِ قرن 16 به وقوع پیوست و مدافعان دو مکتب کاتولیک و پروتستان در فرانسه با دخالت و تشجیع خاندانهای بزرگ و صاحبمنصب آن دوران چون دوک دوگیز و به راهبری کاترین دو مدیسیها (مدیچی) دچار جنگی ویرانگر شدند که این مناقشات به مدت سی سال ادامه پیدا کرد و دامنهاش نه فقط به فرانسه که به آلمان و کشورهای دیگر اروپایی کشیده شد تا جایی که با از بین رفتن مرزها و کشتارهای گسترده از یکدیگر تنها جمعیت مناطق جنوبی آلمان به یکسوم تقلیل پیدا کرد و عملاً نیمی از جمعیت تمام قاره اروپا در این درگیریها کشته شدند و در پایان این مناقشات عظیم که البته برای جلوگیری از اطلاع عمومی مردم کمتر بدان پرداختهشده و نه هالیوود و نه مؤلفان و نویسندگان غربی علاقهای به بازگو کردن و پرداختن جدی به آن را ندارند، نسل جدیدی که از جنگها و خونریزیها به ستوه آمده دیگر حاضر به مشارکت در این درگیریها نبوده و اعلان میکنند که مسبب این درگیریهای سیساله که همانا دین و مذهب و شریعت بوده را برای همیشه به کنجی گذاشته و عملاً دین را از صحنهی مناسبات اجتماعی کنار گذارده و پیروان هردو گروه اقدام به محدودکردن مناسک دینیشان به خانه و کلیساهای خود شدند و اینگونه بود که دین تا امروز مهجورانه از صحنهی فرهنگی، سیاسی و اجتماعی کشورهای غربی مطرود مانده است.
آنچه که در دکترین سیاست خارجی آمریکا در قبال 52 کشور مسلمان و بخصوص کشورهای اسلامی منطقه غرب آسیا سالهاست دنبال میشود حصول نتایج مشابه برای اسلام و مسلمین است. همانطور که دکتر هنری کیسینجر در مدرسه سیاست عمومی جرارد فورد دانشگاه میشیگان در 19 ژوئن 2013 به آن تأکید میکند لزوم ایجاد تفرقه و درگیری و کمک به گروههای تکفیری و تندروی به اصطلاح اسلامی در غرب آسیا به عنوان تنها راه دستیابی آمریکا به تغییر جغرافیا و ژئوپلیتیک دلخواه و تأمینکننده منافعش در آینده است فلذا این اقدام در واقع در امتداد و استمرار حرکت بریتانیا در جنگ اول اروپایی و ترسیم نقشههایِ خون برای از هم پاشاندن امپراتوریهای مجارستان- پروس و عثمانی به منظور دستیابی به منافعش خواهد بود.
امروز و بعد از یکصدسال از آن دوران آمریکا و انگلیس به این نتیجه رسیدند که با نظم فعلیای که انقلاب اسلامی در منطقه ایجاد کرده نمیتوانند منافع مادی و ایدئولوژیکشان را تأمین نمایند ازاینرو بر اساس طرحی که سال 1991 در سنای آمریکا با عنوان گالیور بزرگ به تصویب میرسد در صدد ایجاد نظمی نوین در این منطقهاند که ندای این زایمانِ جدید را پس از یکصدسال این بار خانم دکتر کندولیزا رایس مشاور و استراتژیست ارشد بوش در سال 85 آنطور بیان میکند که مردم خاورمیانه منتظر درد زایمان باشند… .
درد زایمانی که رایس از آن صحبت میکرد حاملگی ناشی از تجاوزی است که عراق، افغانستان، یمن، سوریه، لبنان، لیبی، سودان، مراکش، پاکستان، بحرین، کویت، عربستان، ترکیه و ایران را درگیر خواهد کرد که با توجه به مسائل رخ داده همگی این کشورها به نوعی تجربهی درگیرشدن با سیاستهای آمریکا در این رابطه را دارند از طرفی برخی از این دول بستر لازم برای از هم پاشانده شدن قوام حکومتهایشان با توجه به نقاط ضعف متعدد و تسلط آمریکا بر شاهراههای اقتصادیشان مبتنی بر استراتژی لکه جوهر را در دل خود نهفته دارند؛ در بین کشورهای مذکور منطقه سه کشور نقش محوری برای اجرای پروژهی اجرای نظم نوین منطقهای را ایفا میکنند.
عربستان سعودی یکی از این کشورهاست که با توجه به معضل مهم جانشینی ولیعهد پس از ملک سلمان بهطور بالقوه مستعد ازهمگسیختگی سیاسی و امنیتی است و عملاً آمریکا راه سختی برای اعمال سیاستهایش در این کشور نخواهد داشت.
ترکیه کشور بزرگ و مهم دیگری است که از زیرساختهای به مراتب قویتر امنیتی و نظامی و حتی سیاسی نسبت به عربستان برخوردار است لکن آمریکا با اجرای کودتا به رهبری عبدالله گولن میزان تابآوری نظام سیاسی-امنیتی ترکیه را به بوتهی آزمون کشید و حتماً از دستاوردهای آن در سالهای آتی به منظور تجزیه ترکیه به مناطق کوچکتر که احتمالاً از مناطق جنوبی و کردنشینش آغاز میشود، سود خواهد برد.
دراینبین ایران تنها کشوری است که به اذعان استراتژیستهای غربی کلید حل مشکل آمریکا در اجرای این پروژه در منطقه و سایر نقاط دیگر دنیاست و با توجه به تجربههای متعدد آمریکا در مواجهه با جمهوری اسلامی و شکستهایی که از ملت ایران دریافت کرده به دنبال اجرای سیاستهای به مراتب پیچیدهتر در ناکارآمدسازی نظام اسلامی و اجرای استراتژی آنفولانزای نیویورکی خواهد بود لکن هنوز عدهای به اصطلاح منورالفکرنما که بوی افساد اندیشههایشان فضای تنفس برای مردم و نیروهای انقلابی مخلص را تنگ و آلوده کرده به دنبال مذاکره با شیطان رجیم و برجام سوری و یمنیاند! گویا خودشان هم متأثر و مدهوش از تعفنات فکریشان در وهمی بیپایان تا حاملهشدن ایرانشان، از این تجاهل و تغافل دست نخواهند کشید.
از آن سو انتظار از عناصر اصولگرا نیز در عدم سهلانگاری و کوچک شمردن تحرکات دشمن مانند سندرومی که هرازگاهی تیم ملی فوتبال ما را هم دچار میکند و توهمات آن سندروم تا گل خوردن از حریف در زمین خود و نمایش تضعیف نهادهای امنیتی- اطلاعاتی همچنان ادامه پیدا میکند، بیش از تحلیلهای ساده و عوامطلبانهایست که مدتی پس از انتخاب مایکل دی آندریا به عنوان مسئول میز ایران در سیا، ارائه شد.
در واقع اگر اصل حمله به عنوان بازی نامتقارن مثبت در زمین دشمن به خوبی رصد و شناخته نشود باید منتظر اقداماتی از جنس استراتژی نامتقارن منفی در خاک خود باشیم.
فرآیندی که برخی از تحلیلگران انقلابی در تحلیلهایشان در باب اهمیت موضوع انتخاب دی آندریا، این جاسوس طراز اول سیا و مسئول بسیاری از عملیاتهای ضد جریان انقلابی در منطقه و رئیس تیم عملیات ترور شهید عماد مغنیه، به این سمت از آن غفلت جستند موجب شد تا گروهی که به صورت بالقوه آمادهی هر اقدامی در جهت تضعیف نهادهای امنیتی کشور است از روح و جسم این دست تحلیلها به نفع اهداف و مقاصد خود در جهت عدم لزوم تقویت بنیه امنیتی و نظامی کشور حتی در مواجهه با تغییر رویکرد نهادهای امنیتی ایالاتمتحده بهره جسته و تغییرات تاکتیکی لحاظ شده در دستگاههای امنیتی طرف تقابل با ایران را جدی تلقی نکنند.
از اینروست که سیاست تضعیف نهادهای امنیتی و اطلاعاتی و نظامی در کشور همانطور که سابقاً نیز در سال 78 رخ داد مدتی است در تئوری بازیها به سمت اقدام نامتقارن منفی سوق یافته و عملاً تضعیف مؤلفهی مهم امنیتی را در کشور و در لایههای مختلف دنبال میکند. کاهش بودجه نظامی- استفاده از عناصر جاسوس و نفوذیان در برخی دستگاهها و نهادهای مهم دولتیِ طرف مذاکره برجام- رفتوآمدهای مشکوک و نیمه پنهان عناصر معلومالحال به کشور و برگزاری دیدارها و مهمانیهای برخی مقامات در خانههای شخصی این دست عناصر و از همه مهمتر ارسال کدهای آشکار و نیمه پنهان و احیاناً پنهان دولتمردان و برخی وزرا به اتاقهای فکر آمریکا و اندیشکدههای فعال در براندازی جمهوری اسلامی، همگی نشان از حرکت سریع در مسیر ریلگذاری شده توسط آن آیتاللهِ مرحوم را دارد که شعار آینده از آن گفتمانهاست و نه موشکها را با ندایی بلند حتی در سخنرانیهایش نیز تکرار و تصریح مینمود که لازمهی پیشرفته شدن، برچیدن دستگاههای نظامی و امنیتی در کشور است! ما ایرانیها گاهی از فرط جو زدگی گوی سبقت از دشمنان قسمخوردهمان هم میرباییم و در پی اجرای منویاتی هستیم که حتی امثال جان بولتونها نیز از به صراحت گفتنشان واهمه دارند. اقدام نامتقارن منفی در بخش امنیتی و اطلاعاتی دقیقاً همان کدی است که از مدتی پیش توسط مقامات آمریکایی با هدف هضم ایران در سیاستهای منطقهای و بینالمللی خود و با وعدهی کاهش تحریمها به برخی مقامات ایرانی از روزنهی حلقه نیویورکیها که البته امروز به دریچه یا کانالی شبیه شده، ارسال شده بود. کلیدی که امروز در نظر عوام از آن به عنوان رفع مشکلات و معضلات مردم یاد میشود در دستان روحانی و همفکران او قرار دارد اما کارکرد این کلید در حقیقت نه برای مردم بلکه به منظور بازگشایی از گرهِ پیشروی آمریکا در مواجهه با مسائل منطقه در مسیر اجرای طرح سناتور جیمز بلکول و نظم دلخواه مقامات این کشور است که به اذعان همین افراد کلیدش در ایران و در دستان ریویزیونیستهاییست که امروز بر مسند قدرت تکیه زده و از مواهب حقوقهای نجومی و پاداشهای چندصد میلیونی شرکتهایی که در آن عضو هستند، بهره میبرند.
حل معضل ایران از دریچهی نگاه آمریکا معادلهی تحقق قطعی اهداف بلندمدت در پروژه جنگ مذهبی سیساله را به دنبال خواهد کرد ازاینرو سیاست تعامل با روحانی و فشار بر او به جهت تضعیف مؤلفه نظامی و امنیتی در قدم اول و سپس قربانی کردن ایران در بازی ژئوپلیتیکی ایالاتمتحده مبتنی بر نظم مدنظر آمریکایی در منطقه و تقسیم 13 کشور به کشورهای کوچکتر و بخصوص تقسیم ایران به 6 کشورِ کوچک و تخریب شده هدف میانی آنها و دینزدایی از چهرهی مردمان این کشورها و برهم زدن شرایط ظهور مهدی(عج) با الگو قراردادن اسرائیل به عنوان برترین- آبادترین و پیشرفتهترین کشور در منطقه و لزوم فتح و تصاحب سرزمینهای سوختهای که بر اثر همین درگیریهای مذهبی شکل گرفته به دست یهودیانِ صهیونیست، هدف غایی و نهایی آمریکا و متحدانش در این مسیر خواهد بود.
استراتژیای که امروز دنیای پاگانیستی و بخصوص ایالاتمتحده و انگلیس برای رسیدن به تمام این اهداف در نظر گرفته بهترین استراتژی از منظر آنان-و خطرناکترین روش- از منظر ما- یعنی تضعیف دین توسط خود دین است که مجدداً در دستور کار قرار دادهاند. دراین بین کشورهایی که امروز پازل ترامپیزاسیون خاورمیانه را تکمیل میکنند قطعاً و یقیناً به زودی قربانیان دوشیده شدهی این بازی خواهند بود لکن ما همچنان نگران حال و روز عناصری هستیم که در تقلایِ سازش با دواعش و مذاکره با حامیانش دستوپا میزنند!!
فرصت مذاکره همیشه حاصل نمیشود لذا ساعت 10.30 دقیقه صبح 17 خرداد 1396 فرصت بینظیری برای مصاحبت و مفاهمهی آقایانِ روشنفکر با تنی چند از دواعش در ساختمان مجلس و حرم مطهر فراهم آمده بود؛ بااینهمه بنده به شخصه آرزو میکنم دیگر فرصتی برای مذاکره با ایشان ایجاد نشود.