
یکی از نیازهای عاطفی بشر به “خدا”، احساس یک قدرت مطلق و پناهگاه مطمئن است که جهت و معنای مشخص و مقدسی به همه زندگی می بخشد و این نیاز را “ثنویت” (dualism) یا “تثلیث” (trinite) یا “چندخدایی” (polytheisme) مشوش میسازد و هستی در برابر او صحنهی کارزار نیروهای متضاد و متناقض جلوه میکند. مذهب زرتشت، مزدک و مانی بر ثنویت (دو خدایی) و مسیحیت معاصر با اسلام بر تثلیث (سه خدایی) و مذاهب بدوی و باستانی بر چندخدایی استوار بودند.
توحید تنها شکلی از خداپرستی است که به انسان یقین، آرامش و امید میبخشد و او را متعهد میسازد و به هستی معنی و جهت میدهد. بهعبارتدیگر، توحید همهی آثار ایمان مذهبی را در زندگی مادی و معنوی انسان در بردارد. با توجه به این بحرانهای فکری و اعتقادی در مذاهب است که میتوان فهمید چرا اسلام نهضت خود را با اعلام شعار “توحید” آغاز میکند.
دکتر علی شریعتی
تعریف ثنویت:
باور به وجود دو اصل اعلی، یا دو بُن در ورای پدیدارهای عالم که اغلب بهصورت دو خدا، دو نیرو یا دو مجموعه از ایزدان و دیوان که در تقابل با یکدیگر و دست اندر کار ادارهی عالماند، بیان میشود.
ثنویت در دین زرتشت:
مادهی اصلی دین زرتشت در سینای ۳۰ یافت میشود:(( آن دو گوهر همزادی که در آغاز عالم تصور، ظهور نمودند، یکی از آنها نیکی است در اندیشه و گفتار و کردار، و دیگری از آن، بدی (در گفتار و کردار و پندار) از میان این دو مرد دانا باید نیک را برگزید نه زشت را.))
آنچه میان مورخان و محققان و ایران شناسان معروف است اینکه زرتشت ثنوی مذهب بوده و آیین او مبتنی بر دوگانهپرستی است.
اشیا در این دین به دو تقسیم میشوند:
- نوع خوب: مبدأ تمام خوبیها و خیرها (اهورامزدا)
- نوع بد: مبدأ تمام بدیها و شرها (اهریمن)
البته برخی از محققان زرتشت را یکتاپرست دانستهاند و آیینش را توحیدی. اما با ورود آیین خرافی برخی علماء بیخرد دستخوش تحریفشده و به ثنوی مذهب معروف شده است.
یین و یانگ:
از دیدگاه چینیان باستان و تائو باوران در همهی پدیدهها و اشیای غیر ایستا در جهان هستی دو اصل متضاد و مکمل وجود دارد.
تثلیث:
تثلیث یعنی اینکه خدا تشکیل یافته از سه عنصر پدر و پسر و روحالقدس و معنیاش این است که خداوند مرکب است و میتواند تجزیه شود.
هرکدام از این سه موجود بهتنهایی و مستقلاً به یک اندازه خدایند پس سه خدا هستند منتها خدائیشان به یک اندازه است.۱ (پدر) + ۱ (پسر) + ۱ (روحالقدس) = یهوه
- خدای پدر: اساساً باکار خلقت شناخته میشود.
- پسر: عامل اصلی در نجات بشر به شمار میرود.
- روحالقدس: ایمانداران را تقدیس میکند.
مسیحیان اولیه اعتقاد به تثلیث نداشتند و بهمرور زمان بهخصوص زمانی که با اعتقادات رومیان، یونانیان قدیم و ایران باستان آشنا شدند شکل تازهای از تثلیث قدیم را ایجاد کردند.
نظریات روانشناسی مبتنی بر تثلیث :
هنوز از دوران دانشجوییام در رشتهی روانشناسی چیزی نمیگذرد، به یاد دارم نظریاتی که اساتید در دانشگاه بهعنوان وحی منزل به ما آموزش میدادند و این نظریهپردازان را چنان در ذهن ما دانشجویان بزرگ و بینقص جلوه میکردند و چنان ارادتی به آنها نشان میدادند که بعد از چندی فروید و یونگ و اریک برن الگوی پسران و آنا فروید و ماهلر و هورنای الگوی دختران میشدند.
ما دانشجویان نیز وقتی میدیدیم استاد بزرگمان که ازنظر ما همهچیز میداند چطور سر تعظیم در برابر این نظریات فرود میآورد و سعی میکند تمام افکار و اعمالش را با خط کش نظریات روانشناسی بسنجد به تبعیت از استادمان که حالا مرجع تقلیدمان در علم شده بود چشمبسته این نظریات را باجان و دل میپذیرفتیم.
به یاد ندارم هیچیک از اساتیدم در بزرگترین دانشگاه علوم انسانی در خاورمیانه بادید انتقادی به این نظریات نگریسته باشند یا در مورد اساس و بنیان تثلیثی این نظریات چیزی گفته باشند.
اما من اکنون آن را به اساتیدم میآموزم. اساتید عزیزم آگاه باشید اکثر نظریات روانشناسی بر پایهی تثلیث یا ثنویت هستند و این بنیان فکری نظریهپردازان در این رشته را نشان میدهد. چند نمونه از آنها را برایتان مثال میزنم:
اعتقاد مسیحیت | پدر | پسر | روحالقدس |
اعتقاد فروید در مورد شخصیت | اید | ایگو | سوپرایگو |
اعتقاد فروید در مورد ذهن | هشیار | نیمه هشیار | ناهشیار |
اعتقاد یونگ | خود | ناهشیار شخصی | ناهشیار جمعی |
اعتقاد اریک برن | من کودکی | من بالغ | من والدینی |
اعتقاد هنری موری | نهاد | خود | فرا خود |
ابعاد آگاهی ازنظر کمپلر | اجتماعی | روانی-جسمانی | روحی |
استادان عزیز با سپاس فراوان از شما به خاطر زحماتی که برای فهماندن این نظریات به ما کشیدید ایکاش به ما میگفتید چرا این نظریهپردازان ما انسانها را به سه قسمت تقسیم میکنند. مبنای فکری آنها چه بوده که همه اصرار به تقسیم به ۳ را داشتند. آیا این شباهتها با تثلیث در مسیحیت بیدلیل و اتفاقی است یا ارتباطی در مبنای فکری آنها وجود داشته؟
نوشته خانم مریم شیروی
من در مطالعات خودم دچار یک بحرانی شدم.
و اون اینکه نمی تونم تثلیث، با سه گانه های غیر تثلیثی رو از هم تشخیص بدم.
بیشتر وقتها دسته بندی هایی که خودم از مباحث مورد مطالعه ام می کنم، سه تایی میشه. و به همین خاطر گیج میشم.
هرچی هم فکر میکنم، به نتیجه نمیرسم.
در بین جلسات کلبه هم هرچه گشتم، (حداقل فایل تصویری ۱۵۰ جلسه رو کامل مشاهده کردم. اما ) ندیدم جایی که این مساله رو برام واضح شرح داده باشه.
اگر شما یا دوستان دیگر سراغ دارید که دقیقا در کدومیک از جلسات، این فرق توضیح داده شده، خواهش می کنم که به بنده هم همین جا اطلاع بدید.
سپاس
سلام در مورد رشته مدیریت مثل گرایش بازرگانی هم مطلب بگذارید که آیا تثلیثی هست یا نه با تشکر
اگر در مورد رشته مدیریت مثل گرایش بازرگانی در بین جلسات دکتر عباسی گفته شده شماره جلسه اش را بگویید با تشکر
سلام چون حالا ۳ تان تثلیثی ان . هرچیزی که سه تا بود تثلیثی هس مانع رشد ه؟ مثل مثلث
اگه حالا این سه تا رو پذیرفتیم . با خدا در میفتیم . اصن مگه تثلیث راجع به شرک نیس ؟ این علم چه شرکی ایجاد میکنه
اینطور که حقیر تا امروز فهمیدم، نخیر. قطعا همه ی سه گانه ها تثلیثی نیستند.
شما برای نمونه، پدر ، پسر ، روح القدوس رو در نظر داشته باشید.
در بین این سه، “پدر” بخش اصلی مثلث هست. که اون دو تای دیگه، (به عنوان فرع) از اون اصلیه منشعب شدند.
همه ی سه گانه هایی که به این صورت هستند، تثلیثی ند.
همونطور که می دونید، توحید از اصول دین هر کسی هست.
اول و آخر هستی، توحیده. هو الاول و الآخر!
و ظاهر و باطن عالم هم تماما گواهی وحدانیت حق هستند. و هو الظاهر و الباطن.
و انتهای این آیه که یکی از والاترین آیات توحیدی قرآن هست، گفته شده:
و هو بکل شیء علیم.
او بر همه ی علوم داناست. و چیزی نیست که از حیطه ی او خارج باشه. و اگر چیزی باشه که خداوند به اون علم نداشته باشه، اون چیز عدم هست. یعنی اصلا وجودی نداره.
فهم تثلیثی، در نقطه ی مقابل فهم توحیدی قرار داره.
با خودتون مرور کنید. قرار هست برای چی علوم گوناگون رو فرا بگیریم؟!
علم رو یاد بگیریم که فقط عالم بشویم؟ یا تنها اینکه فقط دردی از خودمون دوا کنیم؟
اگر کسی بر پایه ی تثلیث مسیحیت، که خود شرک در ربوبیت خدای متعال هست، علوم مورد نظر خودشو چینش کنه، چه نتیجه ای بدست میاد؟
آیا این علم، می تونه شمارو به نهان و آشکار عالم ؛ و به اول و آخر هستی برسونه؟
ببینید؛ سوء تفاهم پیش نیاد. مساله این نیست که ما بیایم وتنها علم توحید بخوانیم. بلکه مساله ی استاد عباسی عزیز در مطرح نمودن این نکته ی مهم، این هست که هر علمی که مطالعه می کنیم، اون علم رو بر پایه های توحیدی بنا کنیم و بسازیم و به پیش بریم.
و اگر این اصلاح مهم رو صورت ندادیم، همونجوری که عالم ترین دانشمندان جهان در شناخت هستی و سازوکار اون به عجز رسیده اند. قطعا ما هم به جایی نخواهیم رسید.
خواهش میکنم اگر فرصت کردید، این مقاله رو بخونید:
قرآن سرچشمه علم حیات بخش (خلق و جعل)
http://ystc.ir/%D9%82%D8%B1%D8%A2%D9%86-%D8%B3%D8%B1%DA%86%D8%B4%D9%85%D9%87-%D8%B9%D9%84%D9%85-%D8%AD%DB%8C%D8%A7%D8%AA-%D8%A8%D8%AE%D8%B4/
در این مقاله اثبات شده که اگر پایه های علوم گوناگون (به طور مشخص در این مقاله علم فیزیک و اختر فیزیک) رو توحیدی بچینیم، نه تنها معرفت خودمون اصلاح میشه و تازه میشویم مسلمان ؛ بلکه حتی انقلابی عظیم در خود این علوم هم صورت دادیم.
چرا؟
چون از ظرفیت های خود قرآن هم داریم استفاده می کنیم. قرآنی که تجلی خداست. و خدایی که بکل شیء علیم هست.
خواهش میکنم سعی بکنید اون مقاله رو مطالعه بفرمایید. حقیقتا شگفت آوره!