استاد حسن عباسی رئیس مرکز مطالعات استراتژیک و دکترین امنیت بدون مرز و استراتژیست مطرح کشور در گفتوگویی تفصیلی با خبرنگاران پایگاه 598 به تبیین میزان تطابق مختصات دینی و اصول حاکم بر سیاست خارجی انقلاب اسلامی با عملکرد سیاست خارجه دولتهای بعد از انقلاب و به خصوص دولت یازدهم پرداختهاند.
ایشان ضمن بررسی میزان رعایت حدود اصول سیاست خارجی انقلاب اسلامی توسط دولتهای سازندگی، اصلاحات، مهرورز و تدبیر و امید، مشکل اصلی سیاست خارجی دولتهای جمهوری اسلامی را خوشبینی مفرط به سازمان ملل متحد و قبول قیمومیت نهادهای وابسته به این سازمان و تأثیرگذاری آن بر سیستم تصمیم سازی و تصمیمگیری در کشور میدانند. بخش نخست گفتوگوی چالشی با استاد حسن عباسی در ادامه تقدیم نظر خوانندگان میگردد.
[divide style=”dashs” icon=”square” margin_top=”20px” margin_bottom=”20px” width=”long” color=”#362bff”]
در دیدار اخیری رهبر معظم انقلاب با مسئولین وزارت امور خارجه داشتند به این نکته که نباید اصول را فدای تاکتیکها کرد تأکید داشتند و در تبیین این موضوع فرمودند که اصول سیاست خارجی با رفتوآمد دولتها تغییر پیدا نمیکند و دولتها در ابتکارات اجرایی و تاکتیکها باید تأثیرگذار باشند. به نظر حضرتعالی رویکرد دولتهای پس از انقلاب بخصوص دولت آقایان هاشمی رفسنجانی، خاتمی، احمدینژاد و روحانی این تغییرات فقط در تاکتیکها اتفاق افتاده است؟
بسم الله الرحمن الرحیم، تفکیکی که بین تاکتیکها و استراتژی صورت گرفت تمیز بین دهانه پرگار با محور پرگار است که یک بخش محوری دارد که لولای پرگار محسوب میشود و دو بازوی پرگار دو مجموعه مختلف هستند و یکی سوزن محوری را دارد و دیگری مداد، اما این دو در یک کانون محوری در بالای پرگار به یکدیگر وصل میشوند و تشکیل یک لولا را میدهند آن موضعی که دوتا پدیده کاملاً متفاوت با یکدیگر در رأس اتفاق میکنند را جنبه استراتژیکی قضیه میگویند و دو پدیدهای که از نظر استراتژیکی با هم متحد میشوند مثل لولای پرگار اگر اختلافهای تاکتیکی داشته باشند مثل اختلاف سوزن پرگار با مداد پرگار میتوانند تا 180 درجه هم اختلاف پیدا کنند اما اتحاد استراتژیکی این دو سرجای خودش است و این اتحاد به نسبت اختلاف تاکتیکی این دو هیچ است و قابل ارزیابی عمومی نیست.
به طور مثال رژیم صهیونیستی، اتحادیه اروپا و امریکا اتفاق استراتژیک دارند و همپیمانی استراتژیک آنان ازاینجهت است که همانند لولای پرگار در بالای پرگار با همدیگر متصل هستند اختلافات این سه با یکدیگر در دهانه پرگار است و هرقدر هم که این اختلافات زیاد شود رژیم صهیونیستی، اتحادیه اروپا و امریکا در رأس اتفاق استراتژیکی دارند و اختلافات خیلی دیگر حائز اهمیت نیست. حالت عکس هم دارند یعنی اینکه برخی از مجموعهها میتوانند اتحاد تاکتیکی داشته باشند ولی نمیتوانند اتحاد استراتژیکی داشته باشند جمهوری اسلامی هیچگاه نمیتواند با آمریکا یا اتحادیه اروپا اتحاد استراتژیکی داشته باشد فقط در سطوح تاکتیکی تعاملات و هماهنگیهایی در عرصه بینالمللی میتواند وجود داشته باشد و اصولی که رهبری فرمودند تخطی ناپذیر است این اصول در سیاستهای خارجی جمهوری اسلامی میشود عزت، حکمت و مصلحت[1]. مصالح نظام مشخص میکند که نظام چگونه باید انعطاف داشته باشد و هر نسبتی با طرف مقابل باید از روی حکمت باشد. هیچگاه حکمت به شما اجازه نمیدهد با شیطان اتفاق استراتژیکی داشته باشید و بین کفار و مؤمنین هیچگاه اتفاق استراتژیک به وجود نمیآید و خط قرمزهای مصلحت همان خطوط قرمز حکمت است. حکمت ناظر به عزت است و عزت در مقابل ذلت است. اگر در مناسبات و روابط بینالملل سیاست خارجی مثل ایران عزت ملی را تحت الشعاع قرار دهد و احیاناً زمینه ذلت ملی را فراهم کند این سیاست خارجی مبتنی بر اصول نیست.
دولتهای جمهوری اسلامی ایران امکان دخل و تصرف در اصول سهگانه عزت، حکمت و مصلحت ندارند. حکومت جمهوری اسلامی حکومتی است مبتنی بر فقه استدلالی و چون در رأس حکومت ولیفقیه قرار دارد و بر اساس قانون اساسی ایران سیاست خارجی ایران توسط شخص رهبری حدودوثغورش مشخص میشود و اعلام جنگ و آشتی هم در قانون اساسی بر عهده رهبری میباشد و حکومتی که در قانون اساسیاش به ولیفقیه داده است و شخص ولیفقیه با تخصص فقهی ولایت میکند قاعده فقهی در اینجا مطرح است و دو قاعده فقهی کلی در سیاست خارجی وجود دارد که یکی قاعده نفی سبیل است و دیگری قاعده نفی سلطه است. در قاعده نفی سبیل در فقه مسئله این است که خداوند هیچ راهی برای اشراف و احاطه بر مؤمنین در اختیار کفار قرار نداده است. قواعد فقهی مبانی هستند که بدون قدرت قانونی بر ما حکومت میکنند و نیاز به تصویب ندارد و ماهیت بنیادی دارد.
در جمهوری اسلامی ایران مفهومی به نام قاعده فقهی نفی سبیل مطرح است که این قاعده مبتنی بر فقه استدلالی با تکیه بر آیات و روایات متعدد نشان میدهد که خداوند راهی برای سلطه کفار بر مؤمنین نشان نداده است و از این منظر اگر کسی این راه را ایجاد کرد خودش را ذلیل کرده است و عدم رعایت قاعده نفی سبیل، نفی عزت و تحقق ذلت میشود. اصول در دکترین سیاست خارجی انقلاب اسلامی و بنیان قاعده فقهی در سیاست خارجی انقلاب اسلامی همین موضوع است و دکترین سیاست خارجی جمهوری اسلامی یک مبحث تکمیلی در نهجالبلاغه دارد که موضوعی است به نام مواجهه با دشمن غدار، دشمن غدّار از نظر حضرت علی (ع) که مصداقش میشود معاویه دشمنی است که هرطور با آن مذاکره انجام بدهی این دشمن زیر مذاکره میزند. جملهای که بارها از زبان رهبری شنیده شده از قبل از روی کار آمدن دولت یازدهم در عید سال 1392 در سخنرانی مشهد که بروید مذاکره کنید من خوشبین نیستم[2]، این عدم خوشبینی رهبری و اضافه بر اینکه بارها از رهبری شنیدهایم که آمریکا قابل اعتماد نیست و این عدم اعتماد ناظر بر این است که تمامی مؤلفههای حکومت معاویه را آمریکاییها در مذاکره دارند و هر توافقی کنند زیر آن میزنند در قضیه متعدد نشان دادهاند و مبتنی بر سنت علوی در نهجالبلاغه همواره باید از دشمن غدّار فاصله گرفت.
البته غیر از قاعده نفی سبیل آیهای در قرآن داریم درباره نفی سلطه شیطان که اگر شیطان بر کسی سلطه داشته باشد این زمینه را خودانشان به وجود آورده است نه خداوند و شیطان بر مخلصین سیطره ندارد و خواص یک حکومت دینی باید جز مخلصین و نفوذناپذیر باشند و شیطان بر آنها سلطه نداشته باشد و نفی سبیل و نفی سلطه گزارههای اصلی این موضوع است. پس ما در سه لایه اصول کلی عزت، حکمت و مصلحت و مبانی فقهی قاعده نفی سبیل و بیاعتمادی به دشمن غدّار سیاست خارجی جمهوری اسلامی را دیدیم که این موضوع مبنا است و با توجه به این چهارچوب شما وارد مذاکره و دیپلماسی با قدرتها میشوید و آنچه رقم میخورد در حد تاکتیک است نه در حد استراتژی و اصول و مبانی فقهی که این تمایزی که رهبری فرمودند بین اصول با تاکتیکها عقبهای که اشاره شد را دارد.
مبانی اسلامی که اشاره نمودید به چه میزان در دولتهای بعد از جنگ رعایت شد ه است و آیا رعایت این مبانی تغییر در تاکتیکها بوده است یا عبور از اصول سیاست خارجی انقلاب اسلامی؟
مشخصاً دولت سازندگی از 1368 تا 1376 به ویژه از ابتدای دهه هفتاد در طی چند سال پذیرش قواعد بانک جهانی و صندوق بینالمللی پول زمینهای را ایجاد کرد که دربهای کشور به روی توسعه غربی باز شد و یک لیبرالیسم خام در ایران پیاده شد و در سیاستهای بهداشت و درمان طرح کنترل جمعیت و وازکتومی و در سیاستهای آموزش و پرورش راهاندازی و توسعه مدارس غیرانتفاعی و در سیاستهای آموزش عالی غیرانتفاعی کردن دانشگاهها و در حیطه فرهنگی رقیب قرار دادن فرهنگسراها به جای مسجد و نکاتی ازایندست رقم خورد که تبعات آن امروز در حال بروز است.
در دولت موسوم به رفرمیستها که در ایران معروف شدند به اصلاحطلب، آنان نه صرفاً مثل دولت سازندگی نگاه بیرونی به مبانی نهادهای وابسته به سازمان ملل مثل بانک جهانی و صندوق بینالمللی پول میگفتند بلکه از منظر مبانی نظری این تمایز را شروع کردند و مبحث گفتگوی تمدنها را شروع کردند و این در صورتی بود که آنها قادر نبودند با مخالفین دینمدارشان در داخل گفتگو کنند میخواستند با کسانی در بیرون از مرزهای ایران گفتگو کنند که با بنیانهای فرهنگ ملت و نظام در تقابل هستند و نتیجهاش این شد که در ماجراهای سازوکار گفتگوی تمدنها این گفتگوی یکطرفه غرب با ایران و ترجمه متون غربیها در مرکز گفتگوی تمدنها و دستگاههای انتشاراتی متعدد زمینهای را ایجاد کرد که بسیاری از افرادی که دل در گرو غرب داشتند بعد از دولت موسوم به اصلاحات کلاً از ایران رفتند و پناهنده شدند به آمریکا و اروپا و امروز در تلویزیونهای معاند علیه جمهوری اسلامی حرف میزنند.
در دوران سازندگی یک نگاه به بیرون مبتنی بر سیاستهای سازمان ملل و نهادهای وابسته به آن در سیاست خارجی فعال بود و در دوره موسوم به اصلاحات، سیاستهای در عرصه خارجی یک ویژگی خاصی داشت و از درون یک تغییر ماهوی به غرب به وجود آمده بود. مفاهیمی چون جامعه مدنی، حقوق شهروندی، گفتگوی تمدنها و اصلاح و ازایندست نکاتی که در تاریخ غرب مدرن مبنای تغییر و تحولات اصلی در آن تمدن بوده است بدون اینکه نگاهی شود که وجه دینی این کلمات چیست در جامعه پیاده و مطرح شد و بودجه بالایی هم صرف توسعه این مباحث با همایشها و کتب مختلف شد و تغییر نگاه نسبت به غرب از درون گفتمانسازی شد.
در دوره دولت نهم و دهم و موسوم به مهرورز سیاست خارجی جمهوری اسلامی به سیاست خارجی انقلاب اسلامی نزدیکتر شد و وجه استکبارستیزی آن برجسته شد. انقلاب اسلامی تنها انقلاب ضد صهیونیستی جهان است و اگر شما ضد صهیونیسم باشید یعنی ضد لیبرالیسم، مارکسیسم، کاپیتالیسم و بسیاری از ایدئولوژیهای مدرن هستید و عملاً صهیونیسم مجموعهای از همهی ایدئولوژیهای مختلف چپ و راست مدرن است و طبیعتاً سیاست خارجی تهاجمی، سیاست خارجی ضد صهیونیستی است و در دولت نهم سیاست خارجی ضد صهیونیستی شد شبیه سیاست خارجی انقلاب اسلامی، اما در دولت دهم دچار تعلل شد.
چه تعللی؟
نگاه رسمی حکومت در مبحث انقلاب اسلامی در تحولات کشورهای منطقه مقولهای بود به نام بیداری اسلامی و غربیها آن را بهار عربی میدانستند ولی در درون دولت دهم این تلقی معروف بود به بیداری انسانی، یعنی دو زاویه بین نگاه دولت دهم در سیاست خارجی با سیاست خارجی انقلاب را شاهد بودیم. ابتدا این که آن وجه ضد صهیونیستی تا حدودی کاسته شد و وجه ضد امپریالیستیاش باقی ماند. تعاملاتی که نیروهای ضد امپریالیست آمریکایی جنوبی و نکاتی ازایندست وجود داشت و در آن وجه همچنان تازشی بود اما در وجه منطقهای و جهان اسلام سیاست خارجی دولت دهم همپای سیاست خارجی انقلاب اسلامی جلو نیامد در رأس دولت دهم مسئله توجه غیر شفاف به اصالت انسان مدنظر بود و ثانیاً وزارت خارجه دولت دهم از نیمهراه در اختیار کسانی قرار گرفت که شخصیت لیبرال آنها به آنها اجازه نمیداد که نگاه ضد صهیونیستی داشته باشند و وزیر امور خارجه دولت دهم در دو سال آخر کسی بود که یک شخصیت ضد صهیونیستی و ضد لیبرالیستی نداشت و امروز همه با نگاه ایشان آشنا شدهاند.
در دولت یازدهم تکلیف از ابتدا روشن بود و مبنای عمل خود را از آغاز مفهومی به نام کلید گرفت و عوام جامعه تصورشان این بود که کلیدی که نشان داده شد در مناظرات تبلیغاتی کلید حل مشکلات اقتصادی با طرحهای اقتصادی، فرهنگی، سیاسی و اجتماعی است غافل از این که این کلید یک عقبه 27 الی 28 ساله داشت. در 4 خرداد سال 1365 هیئتی آمریکایی- اسرائیلی از طرف رئیسجمهور وقت ایالاتمتحده برای مذاکره وارد ایران شدند و این هیئت یک کلت، یک انجیل که پشتنویس شده بود به امضای ریگان، یک کیک و یک کلید را فرستاده بودند به نماد این که این کلید قفل رابطه بین ایران و آمریکا را باز میکند. سرهنگ الیور نورث و مقام امنیت ملی آمریکا در روز 4 خرداد وارد ایران شدند و امام اجازه ندادند که افراد صاحبمنصب با این هیئت مذاکره کنند و افرادی از سطوح پایین مجلس و فردی هم از سپاه رفتند با این هیئت جلسهای گرفتند و بعد از چند روز این هیئت بدون نتیجه از ایران رفتند[3].
در این مسیر توجیهاتی هم مطرح شد که این هیئت برای حس نیت تعدادی موشکهای ضد تانک که روی هلیکوپتر نصب میشود به نام تاو آوردند که در جنگ هم مورد نیاز ما بود و برخی سلاحهای دیگر آمریکایی. موضوع آن مذاکره تحت شعاع تسلیحاتی که آورده بودند قرار گرفت که البته سه ماه بعدازاین مذاکره در 8 شهریور 1365 در پاریس مقامات ایرانی میروند مذاکراتی را انجام میدهند غافل از این که طرف مقابلشان آمریکایی نیست و اسرائیلی است و 20 روز بعد در 28 شهریور برادر زاده فرمانده جنگ و رئیس وقت مجلس در اروپا توسط آمریکاییها شکار میشود و آنها این فرد را به آمریکا منتقل میکنند و یک الی دو روز آنجا مذاکره میکنند و اینقدر این رفتوآمدهای مسئولان ایرانی با طرف غربی زیاد میشود که رفتار خلاف اصول سیاست خارجی انقلاب اسلامی موجب میشود که حضرت امام (ره) عصبانی شوند و نزدیک مراسم 13 آبان سال 1365 امام (ره) به این بازی ششماهه خاتمه میدهند و دستور بیان ماجرا از سوی یکی از همین افراد برای مردم در مراسم 13 آبان را میفرمایند.
شیوه درز پیدا کردن این مذاکرات در نشریات لبنانی، که گفته شد از بیت مرحوم آقای منتظری بوده و هم انعکاس این مطلب در فضای جامعه و با توجه به تبلیغاتی که رژیم بعث در رادیو انجام میداد که اسرائیل که دشمن امت عربی است به ایران اسلحه میفروشد و اسلحههای اسرائیلی علیه ما عراقیها استفاده میشود و این شایعه ناظر بر همین کاری بود که آمریکاییها انجام داده بودند موجبات عصبانیت امام راحل را فراهم آورد. آمریکاییها چون محدودیت فروش سلاح به ایران داشتند و نمیخواستند به شکل رسمی به ایران سلاح بیاورند ایدهای به نام ایران_کنترا (Iran Contra) را پدید آوردند. آنان برای عملیاتی کردن این کار میخواستند سلاح را به صورت قاچاق به ایران بفروشند و پولش را به گروههای چریکی کشور نیکاراگوآ دهند به همین دلیل دست به دامن اسرائیل شده بودند که اسرائیل برخی از این سلاحها را به ایران ارسال کند و حضور برخی از افراد اسرائیلی در این مذاکرات موجب کدورت بیشتر و بیاعتمادی بیشتر ما به آمریکا شد. در آن دوره ششماهه از 4 خرداد تا 13 آبان 1365 که یک سری دیدوبازدید و نشستوبرخاست با اسرائیلیها صورت گرفت امام که طبیعتاً مسئولیت اصلی سیاست خارجی طبق قانون اساسی کشور بر عهده ایشان بود به افراد تند شدند و مسئولان را از این مراودات منع کردند و مذاکرات متوقف شد و ناقص ماندن این تماس موجب شد که یک حسرتی در دل گروهی در داخل ایران بماند که خیلی نگران و گلهمند بودند که چرا آن اتفاق افتاد و این موضوع را در خودشان نگه داشتند و این حسرت در سال 1392 مجدداً زمینه ظهور و بروز پیدا کرد و با یک فاصله 27 الی 28 ساله دوباره آن کلید نشان داده شد اما این بار از طرف ایرانی رو شد منتها عوام جامعه تصورشان این بود کلیدی که در تلویزیون مدام نشان داده میشود به نیت اصلاح مشکلات اقتصادی است.
آنچه مدنظر طراحان بود اینکه کلیدی از طرف ایران به قفل رابطه با آمریکا انداخته میشود چون طرف آمریکایی موافق است و رابطه با آمریکا حل میشود و با چنین پیش فرضی این اتفاق در سال 1392 رقم خود و به جای 100 روز کار به بیش از دو سال طول کشیده و 29 سال بعد از ماجرای ارسال کیک، کلت، انجیل و کلید از طرف ریگان به طرف ایرانی، حالا شرایطی ایجاد شد که کلید از طرف ایران برای آمریکاییها نشان داده شود. در شرایطی که در توافق وین ایجاد شد بارها مقامات دولت یازدهم اعلام کردند که مذاکره در پرونده هستهای مدخلی است در مذاکره در بخشهای دیگر و این سخن آنقدر تکرار شد که رهبری رسماً واکنش نشان دادند و فرمودند مذاکره فقط برای پرونده هستهای است و بس. اما چند روز بعد مسئول دولتی همان موضع قبلیاش را تکرار کرد و زمانی که به توافق وین انجامید در تابستان 1394 و مجدداً در پاییز رهبری رسماً اعلام کردند که مذاکره با آمریکا نه تنها منفعتی ندارد بلکه ضررهای بسیار زیادی دارد و در قضیه مذاکره ایران با غربیها و عربستانیها در مسئله سوریه هم ایشان متعرض شدند که آن مذاکره هیچ فایدهای ندارد.
روندی که در دولتهای بعد از جنگ رقم خورده این دولتها با شدت و ضعف سعی کردهاند که خطوط حد در اصول سیاست خارجی و مبانی فقهی را از آن عبور کنند و هر بار توسط رهبری منع شدن و دوباره به داخل آن چارچوب زمینبازی هدایت شدند منتهی یک متغیر بسیار حساس وجود دارد که سه نوع از این دولتها در یک دسته میگنجند و یک دولت در دستهای دیگر، یعنی دولت سازندگی، اصلاحات و تدبیر و امید در یک دسته میگنجند و دولت مهرورز در دسته دیگر و آن متغیر خوشبینی مفرط به سازمان ملل متحد در دولتهای بعد از دفاع مقدس وجود داشته است سازمان ملل متحد امروز در نزد سه گروه “مجلس و نمایندگان”، “نخبگان دانشگاهی” و ” توده مردم” دولت جهانی تلقی میشود و متأسفانه یک خوشبینی مفرطی در این سه گروه وجود دارد که این خوشبینی مفرط مبنای عبور دولتها از مرز تاکتیکها به مرز استراتژیها شده است.
از گذشته ابهامات بسیاری در خصوص فعالیتهای نهادهای وابسته به سازمان ملل متحد در ایران مطرح بوده است ولی تا کنون این مباحث به صورت جدی مطرح نشدهاند؟ نقش این نهادها و سازمانها در کشور را کمی تشریح بفرمایید.
مطالعه روند فعالیتهای نهادهای وابسته به سازمان ملل در اقتصاد، فرهنگ، بهداشت جهانی، انرژی اتمی و غیره نشان میدهد که این نهاد غالباً مانع رشد و تعالی جمهوری اسلامی بودهاند و مبنای حرکتشان با مبنای کلی جمهوری اسلامی در قانون اساسی در تعارض است نمونهاش را مردم خبر دارند که در 15 سال پیش آژانس بینالمللی انرژی اتمی مهمترین عامل جلوگیری از پیشرفت هستهای ایران و ابزار دستی در اختیار آمریکا و اتحادیه اروپا برای تحمیل خواستههایشان بر ایران بوده است و یا صندوق بینالمللی پول که در دوره برخی از این دولتها مدلهای توسعهای خودش را به ایران تحمیل کرد و اثرات مخرب آن در الگوی اقتصادی، معیشت و سبک زندگی از کاهش زاد ولد تا وضعیت فروپاشی خانواده و بالا رفتن سن ازدواج را در کشور بروز نموده. بیخطرترین آنها حسب ظاهر سازمان یونسکو است که قبل و بعد از انقلاب در ایران مجلهای را منتشر میکرد به نام پیام یونسکو که همانطور که توسط اولین رئیس یونسکو جولیان هاکسلی مدیریت میشد فلسفه یونسکو را این طور بیان میکند که ادیان باید کنار بروند و یک دین طبیعی و بشر مدار جایگزین همه آنها شود یعنی این که اگر سیاستهای یونسکو در ایران پیاده شود مثل سیاستهای آژانس انرژی اتمی این سیاستها ضد فرهنگ جمهوری اسلامی است و بنیان علمی، فرهنگی و آموزشی یونسکو بر نفی دین است و تبیین اومانیسم و اصالت بخشی به بشر و طبیعت و بسترسازی برای سکولاریزسیون در کشورهایی مثل ایران دارد و همچنین سایر نهادهای سازمان ملل همیشه زمینهساز مقابله با جمهوری اسلامی بودهاند.
مردم در ایران میپذیرند که دستگاههای دولتی مشکلاتی دارند اما هیچ کس نمیپذیرد که سازمان ملل محل اشکال است و سازمان ملل را نهادی توسط پنج قدرت دارنده حق وتو که اتفاقاً سلاح اتمی هم دارند برای تسهیل مدیریت خودشان بر جهان ایجاد شده است و پذیرش هژمونی سازمان ملل بدون حساب و کتاب در اصل پذیرش سلطه که در قرآن نفی شده است و عملاً میتوان نتیجه گرفت که قاعده نفی سبیل در جمهوری اسلامی یکجا نقض میشود جایی که سبیل سیطره کفار بر مؤمنین از طرف نهادهای سازمان ملل انجام میشود.
یعنی اگر شما بخواهید منفذ خاصی برای نفوذ مهار تکنولوژی هستهای ایران پیدا کنید میشود آژانس انرژی اتمی و اگر بخواهید نهادی برای نفوذ به نظام مالی ایران پیدا کنید آن صندوق بینالمللی پول و بانک جهانی است و از دیدگاه بسیاری نهادی است که مشروعیت دارد و هرچه آمار و ارقام که میخواهند باید در اختیار این نهادها قرار گیرد. طرحهای توسعهای صندوق کودکان ملل متحد طرحهایی است که در دو سه دهه اخیر بر مرکز توسعه امور زنان ایران حاکم بوده است و مبنای عمل این مرکز بوده است و یا فعالیتهایی که سازمان ملل با دانشکده علوم اجتماعی دانشگاه تهران در دو سه دهه اخیر در حیطه آمار و ارقام جمعیتی ایران با تحقیقات میدانی که انجام داده است و نکاتی ازایندست را میتوان بزرگترین راه نفوذ غرب برای مهار ایران دانست.
اگر شما میخواهید نفوذ علمی، فرهنگی و آموزشی را رصد کنید زمینه این نفوذ را باید در معیارهایی که یونسکو اعلام میکند جستجو کنید. یونسکو مهمترین کاری که برای فرهنگ ما انجام میدهد تبدیل کردن فرهنگ ما به یک فرهنگ موزهای است که کدام مجموعه تاریخی ما به ثبت یونسکو برسد و به همین موارد دلخوش کردهایم. یونسکو آنجا که فرهنگ ما باید یک فرهنگ موزهای باشد پایکار استاندارد گذاری بر فعالیتهای ماست و آنجایی که باید در تحولات علوم هنجاریهای خودش را دنبال کند سخت پایکار است و از این مبحث میتوان نتیجه گرفت که سیاست خارجی جمهوری اسلامی یک حفره و به تعبیر فیزیکدانها یک سیاهچاله دارد که این ابر حفره عظیم چیز نیست جز اعتماد بیحسابوکتاب به سازمان ملل متحد. هر نهادی از سازمان ملل به ایران بیاید عمیقترین اطلاعاتی که دست هیچ متخصص دیگر نمیدهند در اختیار آنها قرار میگیرد.
دولت سازندگی بسیار به سازمان ملل و نهادهای سازمان ملل خوشبین بود و این خوشبینی مشکلاتی در سیاست خارجی و داخلی ما ایجاد کرد که اثراتش اکنون در حال نشان دادن است. در دوره موسوم به اصلاحات که میرسیم این وابستهتر شدن به سامان ملل و پذیرش بیچونوچرای قواعد سازمان ملل متحد برای جامعه ایرانی حتی آنجایی که در تعارض با قرآن بود به قدری پیش رفت که حتی در مجلس ششم بعضی از مفاد کنوانسیونهای بینالمللی را بردند در مجلس تصویب کنند که با مخالفت گسترده مراجع معظم تقلید روبرو شدند یعنی برای دولت اصلاحات نظر شریعت اسلام و دیدگاه قرآن و عترت قابلتوجه نبود و کنوانسیونهای بینالمللی را مبنا قرار دادند البته کنوانسیون کودک را تصویب کردند ولی زمانی که به کنوانسیون بانوان رسیدند اعتراض مراجع تقلید موجب شد که مجلس دست نگاه دارد و این خوشبینی به سازمان ملل در دولت موسوم به اصلاحات تجدید شد و در بحث پرونده هستهای هم در آن دوران تا پای تعلیق رفتند که اینها همه حاصل یک خوشبینی مفرط به سازمان ملل متحد بود.
چرا اینقدر سازمان ملل در ایران نهاد بیعیب و نقص است و وحی منزل دانسته میشود؟ چرا سازمان ملل برای مردم و مسئولین ایران عرش الرحمن است؟ در طول دهههای گذشته سازمان ملل کدام قدم خیری را برای مردم ما برداشته؟ اگر یک مثال شما بزنید مثل پذیرش قطعنامه جنگ، 99 مورد در نقض آن دارید. اکنون ببینید سازمان ملل در قضیه سوریه، یمن، عراق و فلسطین کجاست؟
البته سیاست رسمی کشور این است که با سازمان ملل تعامل داشته باشد اما سؤال بنده این است که تعامل با سازمان ملل تا کجا؟
رهبری در مذاکرات اخیر فرمودند بروید مذاکره کنید ولی من خوشبین نیستم. در مواجهه با سازمان ملل هم نباید خوشبین بود در بحرین الآن 50 ماه است که مردم در اعتراض در خیابانها هستند و سازمان ملل سکوت کرده و به دیکتاتوری حاکم به جان و مال و ناموس مردم کمک میکند، 250 هزار انسان سوریهای کشته شده است اما سازمان ملل چشمش را بسته است. باید بیاعتمادی به سازمان ملل متحد و نهادهای زیرمجموعه آن در جامعه تبیین میشد که مردم تشخیص دهند که با آژانس بینالمللی انرژی اتمی از باب اکل میته باید ارتباط داشت یا واقعاً این سازمان و دیگر نهادها چون یونسکو و فائو بیعیب و نقص است.
ما رد اسناد سازمان ملل و نهادهای وابسته به آن را در دانشگاههای کشور و مؤسسات مختلف را در 25 سال گذشته در بخشهای مختلف کشور بررسی کردهایم و به نتایجی رسیدیم که نشان میدهد کانال اصلی تأثیرگذاری بر تصمیم سازی در ایران نهادهای سازمان ملل متحد است که رهبری هم فرمودند که مراقب نفوذ دشمن در بحث تصمیم سازی و تصمیمگیری باشید.
در طی 16 سال خوشبینی مفرط دولتهای موسوم به سازندگی و اصلاحات زمینه نفوذ را در کشور فراهم نمود و در دوره 8 ساله دولت مهرورز و بخصوص چهار سال اول آن دوران سختی برای نهادهای سازمان ملل در ایران بود چون گروهی بدبین به سازمان ملل سرکار آمده بودند که نسبت به اقدامات سازمان ملل مشکوک بودند البته همان موقع هم برنامههایشان را دنبال میکردند اما مسئولین به سازمان ملل خوشبین نبودند. دوره طلائی سالهای 1384 تا 1388 سیاست خارجی ایران نسبت به کانون اصلی سازمان ملل بدبین است و این بدبینی برکات بسیاری هم به همراه داشت اما در دوره دوم یعنی 88 تا 92 دولت دهم قیمومیت سازمان ملل را میپذیرد. این پذیرش به دو دلیل سودی برای دولت دهم نداشت چون دولت دهم ارتباط خوبی با جبهه ضد امپریالیستی آمریکایی جنوبی داشت و این امر مانعی بود و همچنین وقایع فتنه 88 و اردوکشی خیابانی بهطوری نتایج انتخابات را در نگاه جهانی در ابهام برد و با ضربهای که جریان فتنه به دولت دهم زد نتیجه این شد دولت دهم در عرصه بینالملل مقبولیت لازم را نداشت و بعد از انتخابات 88 کمتر رئیس دولتی را میبینید که پیام تبریک بگوید و این موارد موجب شد که موضع دولت دهم در عرصه بینالملل عملاً تضعیف شود و نامهای هم که اخیراً مایکل لدین منتشر کرد نشان میدهد که جریان فتنه در ایران در تماسی که با آمریکا گرفته بودند درخواست تشدید فشارهای اقتصادی و سیاسی به دولت ایران شده بودند.
سازمان ملل متحد برای دولت یازدهم هم وحی منزل است و ارتباط ارگانیک با نهادهای سازمان ملل ارتباط مطلق است. از دید دولت یازدهم نهتنها آمریکا دشمن نیست بلکه تحت پوشش تعامل با جهان حاضراند از همه اصول داخلی انقلاب و نظام بگذرند تا این تعامل شکل بگیرد و هیچگاه نمیپرسند که آیا تنش را ایران درست کرده است یا آمریکا یا اروپا و چه کسی باید تنشزدایی کند و بعد از توافق وین دولت همواره شعارش این است که ایران ستیزی کاهش پیدا کرد و اگر مواضع ضد ایرانی کاترین اشتون و جان کری و سناتورهای مجلس و شخص رئیسجمهور ایالاتمتحده بعد از توافق وین را کنار یکدیگر بگذارید اگر بیشتر نشده باشد حتماً کمتر نخواهد بود و این ایران ستیزی وجود دارد.
غرب پلهپله جلو میآید تا شما را به ذلت برساند کجا آمریکاییها و اروپاییها از مواضعشان دست برداشتهاند و هیچگاه از سوی آنها تنشی زدوده نشده است و در واقع سیاست خارجه در دولتهای سازندگی، اصلاحات و تدبیر و امید یک سیاست خارجی خوشبین به ایالاتمتحده بوده است و تنها دورهای که سیاست خارجی جمهوری اسلامی بر مبنای عزت، حکمت و مصلحت و مبتنی قاعده نفی سبیل عمل کرد دوره اول دولت مهرورز بوده است که این دوره طلایی تنها دورهای بوده است که سیاست خارجی جمهوری اسلامی با سیاست خارجی انقلاب اسلامی که مورد نظر رهبری بود انطباق مناسبی داشت.
در کل، در سایر دورههای فعالیتهای دولتها به جز دوره اول دولت مهرورز تا کنون به دلیل خوشبینی مفرط به سازمان ملل عملاً از حدود ترسیم شده در مبنای عزت، حکمت و مصلحت و قاعده نفی سبیل و حدود مناسبات دیپلماسی علوی در مفهوم نفی غدار عبور شده است و با تکیه با نهادها و سازمانهایی سعی شده سیاست خارجی را جلو ببرند.
همزمان با روی کار آمدن دولت تدبیر و امید بسیاری از بزرگان نظام و کارشناسان امر نسبت به خطر ایدئولوژی زدایی از سیاست خارجی و همچنین سیاست داخلی هشدارهای مکرری را بیان نمودهاند. این اشخاص معتقدند که بسیاری از رفتارهای دستگاه دیپلماسی دولت یازدهم در مواجهه با سران استکبار جهانی موجب ناامیدی جریان انقلاب اسلامی در دنیا میشود. به نظر حضرتعالی ایدئولوژی زدایی از جمهوری اسلامی ایران در عرصههای مختلف سیاسی، اقتصادی و اجتماعی چه آسیبهایی را میتوان به همراه داشته باشد؟
ایدئولوژی زدایی در ایران سابقه تاریخی دارد و اساساً جریانی که اکنون در دولت یازدهم بر سرکار است اعتقادی به استمرار انقلاب اسلامی ندارد هرگاه از انقلاب اسلامی سخن میگوییم طبیعتاً به دنبال صدور انقلاب اسلامی هستیم چون این انقلاب که در ایران محقق شد و پس از تحقق جمهوری اسلامی تشکیل شد و بعد از تحقق آن در ایران درگیر انقلاب فرهنگی، انقلاب اجتماعی، انقلاب اقتصادی و … هستیم اما در جهان میبینید که انقلاب اسلامی جذابیت دارد و در لبنان و گروههای دیگر آن را نمونهبرداری میکنند. دولت یازدهم رسماً اعتقادی به ادامه انقلاب و صدور انقلاب ندارد و این حرف را ده سال پیش زمانی که بر سرکار هم نیامده بودند گفتهاند. در مجله راهبرد ویژهنامه بهار 1385 یک سخنرانی که در سال 84 در همایش ملی گاز در مرکز تحقیقات استراتژیک مجمع تشخیص مصلحت انجام شده و با چند ماه تأخیر منتشر میشود که در آنجا بحثی مطرح شده که میخواهیم انقلاب اسلامی باشیم یا جمهوری اسلامی؟ در آن همایش کشور چین به عنوان الگو برای ایران انتخاب شده و بیان میگردد که ایران باید به دنبال ثروت ملی باشد نه قدرت ملی، بنده نمیدانم چگونه ثروت ملی و قدرت ملی را در دو قطب قرار دادهاند و چطوری میشود این دو را از یکدیگر جدا گرفت.
[download id=114]
در آن مطلب با الگو قرار گرفتن چین برای ایران این بحث مطرح میشود که ما باید مثل چین دست از تفکر ایدئولوژیک خود برداریم و به سمتی برویم که چین انجام داد و در جمله متن مذکور آمده است «اگر انقلاب اسلامی باشیم باید آن را صادر کنیم پس نیاز به قدرت داریم و اگر جمهوری اسلامی باشیم نیاز به قدرت نداریم و ثروت تولید میکنیم» و اشاره میکنند به چین که چگونه ذخایر ارزی و درآمدهای خود را ارتقاء داده است. صورت ظاهر پروژه قشنگ است که ایران هم مثل چین دست به تولید ملی بزند و بعد تبدیل شود به قدرت ملی و انقلابش را صادر کند. اما آن متن این را نمیگوید و در انتهای مطلب مجله راهبردی میآید که «انقلاب کردیم که به جمهوری اسلامی برسیم و دیگر نباید به عقب برگردیم» یعنی اگر به سمت انقلاب اسلامی برویم به عقب و قبل از 57 برگشتیم.
این متنی که در مجله راهبرد منتشر شده است حاصل سخنرانی است که ده سال پیش توسط رئیس دولت یازدهم ایراد شده است و در آن سال ایشان بیان نمودهاند که ما نباید انقلاب اسلامی باشیم و باید جمهوری اسلامی باشیم. زمانی که رئیس یک دولتی اینگونه میاندیشد چنین دولتی رویکرد انقلابی ندارد البته این سخنان متعلق به ایشان نیست و برای تعدادی از مسافران مجمع جهانی داووس و اساتید دانشگاه شهید بهشتی است که بیش از دو دهه است که ذوب شدن در نظام سلطه را برای ایران تجویز میکنند. البته دولت یازدهم بر خلاف دولت اصلاحات که آمریکایی به او به چشم گورباچف نگاه میکردند و میخواستند که رئیس دولت اصلاحات، ایران را مثل شوروی استحاله و به دامان غرب ببرد نگاه تئوریسینهای دولت یازدهم در درجه اول به چین و شخصیت «چوئن لای» است.
نقش چوئن لای در چین این بود که پوسته کمونیسم این کشور را حفظ کند اما از دورن چین را لیبرالیزه کند و این اتفاق هم افتاد و الآن کشور چین صورت ظاهرش این است که حزب کمونیست دارد ولی کشوری است که از درون بهشدت لیبرالیزه شده است و یکی از تناقضات امروز چین لیبرالیزه شده کمونیست است و این کار معماری است به نام چوئن لای که الگوی دولت یازدهم است و توسط یکی از مشاوران دولت که مسافر ثابت داووس است و روابط پنهانی و مشکوکی با سران داووس دارد و سالها در مرکز تحقیقات استراتژیک مجمع تشخیص مسئول جهتدهی فکری به مسئولین مرکز تحقیقات بوده و در دانشگاه شهید بهشتی هم حضور دارد او چوئن لای را به مرکز تحقیقات معرفی کرد و اکنون بیش از 15 سال است که در مرکز تحقیقات استراتژیک مجمع تشخیص مدل چوئن لای به عنوان مدل الگو برای تغییرات دونی ایران انتخاب شده است.
البته دولت یازدهم در محیط بومی هم دو الگو دارد که الگوی اول را هم که همان مسافر داووس برای آنها رقمزده است کشور ترکیه است و حزب عدالت و توسعه داود اغلو و رجب طیب اردوغان که آمریکاییها بسیار به این دو نفر امید بستهاند و کتابهای متعددی را برایش منتشر نمودهاند و این حزب که مروج اسلام خنثی و ظاهری است هم نمونهای دیگر از الگوی دولت یازدهم میباشد و این اشخاص آنقدر برای دولت یازدهم اهمیت دارند که میبینیم بعد از توهین آشکاری که اردوغان به مجلس شورای اسلامی ایران نمود زمانی که وارد ایران شد برای اولین بار در تاریخ ایران با اسب و تشریفات خاصی به استقبال وی رفتند چون حزب داود اغلو و اردوغان همفکر حزب حمایت کننده دولت تدبیر و امید در ایران است و هر دو لیبرال هستند منتها لیبرالهایی که پدیده دموکراسی برایشان مقوله مناسبی نیست.
علیرغم فرمایش شما اینگونه القاء شده است که لیبرال مسلکهای داخلی مدافع دموکراسی هستند این که میفرمایید لیبرالها با دموکراسی میانه خوبی ندارند چگونه است؟
در سال 1375 وقتی که دولت سازندگی به ماههای آخر عمرش نزدیک میشد جریانی در مطبوعات در دفاع از رئیس دولت سازندگی شکل گرفت که ریاست جمهوری را مادامالعمر کند در ابتدا از سوی وزیر ارشاد دولت اصلاحات که آن زمان در روزنامه اطلاعات بود پیشنهاد شد رئیس دولت یازدهم آن زمان مصاحبهای کرد و گفت که برای مادامالعمر نمودن ریاست جمهوری ضرورتی ندارد که رفراندوم برگزار شود.
مطرح نمودن بحث مادامالعمری ریاست جمهوری توسط اعضای حزب کارگزاران به این دلیل است که رأی مردم برای آنها تا جایی حائز اهمیت است که اینها سر کار بیایند و اگر رأی نیاورند میگویند تقلب شده و وقتی هم سر کار میآیند دیگر حاضر نیستند کنار بروند و در سال 75 این اتفاق افتاد و همین روحیات را امروز رجب طیب اردوغان دارد و انتخاباتی هم که امسال در ترکیه برگزار شد با رأی بسیار شکنندهای توانست پارلمان را با اختلاف بسیار پایینی به دست بگیرند.
مدل سوم دولت یازدهم، عربستان سعودی است میبینیم که مشاورین این دولت مینویسند عربستان الگوی خوبی برای ایران است چون تفکرات ایدئولوژیک خود را کنار گذاشتهاند و تقابل با غرب ندارد و توانسته 700 میلیارد دلار ذخیره ارزی داشته باشد و دیدیم که عربستان با چاشنی ثروت در جنگ با یمن ذخیره ارزی خود را نابود نمود و علیرغم این که میگویند عربستان ایدئولوژی ندارد این رژیم مروج تفکر وهابیت است منتها منظور این اشخاص در ایران این است که ایدئولوژی نباید مانند یک چاقو به سمت اسرائیل برگردد و مادامی که ایدئولوژی مزاحمتی برای رژیم صهیونیستی نداشته باشد مانعی ندارد و منظور اصلی از نداشتن ایدئولوژی فقط عدم ارتباط و بیگانه بودن با جریان مقاومت در جهان اسلام است.
حال این دولت با این سه الگوی ویژهای که دارد نمیتواند مدعی ایدئولوژی انقلاب اسلامی و خط امام باشد. دولتی که نعل به نعل خط مشی چوئن لای را در ایران دنبال میکند و آن را رسماً در مجله راهبرد بیان میکند این دولت عملاً ایدئولوژی زداست و میگوید پوسته حکومت اسلامی باشد کفایت میکند و از درون باید لیبرالیزه شود و سند این حرف در کتاب نظامهای اقتصادی مرکز تحقیقات استراتژیک مجمع تشخیص در صفحه 782 آمده است و آن گروهی که امروز در دولت مسئولیت دارند از رئیس دفتر دولت یازدهم تا رئیس سازمان مدیریت و برنامهریزی و شخص رئیس دولت نامشان در ابتدای این کتاب به عنوان سندی حکومتی درج شده است و در آن کتاب به دنبال آن هستند که بگویند الگوی مطلوب جمهور اسلامی مکتب نئوکینزیها است و کسانی که به این مکتب اعتقاد دارند اعتقاد به این که اسلام میتواند الگوی معیشت، الگوی سیاست، الگوی فرهنگ بدهد ندارند و هر کس معتقد بود که با مکتب نئوکینزی میخواهد نظام اقتصادی، فرهنگی و اجتماعی ایران را درمان کند او اساساً به نئولیبرالیسم اعتقاد دارد و یک فرد نئولیبرال نمیتواند مدعی پیاده کردن اسلام باشد و خط او با خط خمینی کبیر در تعارض است.
ایدئولوژی زدایی از سالهای گذشته در مجمع تشخیص مصلحت نظام شروع شده است و این مجمع در مرکز تحقیقات استراتژیک خودش رسماً سند اقتصادی منتشر میکند و آن افرادی که آن سند را تولید کردهاند امروز در دولت یازدهم مسئولیتهای گوناگونی دارند و رسماً اعلام میکنند که باید مکتب نئوکینزیها را به عنوان الگوی مطلوب جمهوری اسلامی ایران پیاده کرد و بعد در تیر ماه 1394 در مقابل خبرنگاران سخنگوی دولت اعلام میکند که مبنای برنامه ششم توسعه ایران همان کتاب نظامهای اقتصادی است یعنی همان کتابی که صدر تا ذیلاش مبتنی بر ایدئولوژی لیبرالیسم نوشته شده است و طبیعی است که این دولت با ایدئولوژی خمینی (ره) و اسلام ناب زاویه داشته باشد.
شما میخواهید پیام انقلاب اسلامی در جهان را گسترش دهید اما رئیس دولت یازدهم اعلام میکند که اعتقادی به تحول در علوم انسانی ندارد و جمله ایشان این بود که آیا بین علوم انسانی یهودی، مسیحی و اسلامی فرقی وجود دارد؟ کسی که اینگونه سؤال را مطرح میکند لیبرالیسم میتواند مبنای عمل قرار گیرد و وقتی مدل چین، ترکیه و عربستان مبنای دولت میشود و جهتگیری دولت یازدهم مشخصاً لیبرالیسم است و این دولت سر آشتی و سازگاری با روحیههای انقلابی ندارد.
رئیس دولت یازدهم فردی روحانی و قبل از تحصیلات آکادمیک دانش آموخته حوزه علمیه میباشند چگونه میشود که ایشان به علوم انسانی اسلامی معتقد نباشند؟
نکته مهمتر شکلگیری پدیدهای در انقلاب اسلامی است به عنوان روحانیت منهای اسلام است. روزی حضرت امام (ره) خطری اسلام منهای روحانیت را اعلام نمودند اسلام منهای روحانیت در ابتدای انقلاب اسلامی دو نماد داشت یکی نماد فکری که میشد دکتر شریعتی و دیگری نماد اجرایی که میشد بنی صدر. که این اسلام منهای روحانیت مخاطراتی را ایجاد میکرد حال 37 سال پس از انقلاب اسلامی ما با خطر دومی مواجه شدیم. روحانیت منهای اسلام یعنی اینکه شما میتوانید یک فرد روحانی باشید لیبرالیسم را در جامعه خودتان پیاده کنید مثل دولت اصلاحات و کسانی هم در اجرای اهدافش به او میپیوندند که اصلاً اعتقادی به پیاده کردن دین ندارند و پدیدهای در دولتهای دو دهه اخیر شکل گرفته است پدیده روحانیت منهای اسلام است. به نظر بنده اگر خطر اسلام منهای روحانیت یک بود خطر روحانیت منهای اسلام 99 است.
امروز روحانیت لیبرال در ایران مقبول سلطنتطلبها، سکولارها، روشنفکری غیردینی و بسیاری از گروهایی است که علاقهای به اسلام ندارند. زمانی فردی گستره نفوذش از انسانهای سکولار تا دیندارترین افراد را در برمیگیرد اینجا مناقشه نداریم، سید حسن نصر الله در لبنان، اول افراد متدین به او علاقهمند هستند و بعد غیرمسلمانان هم به او علاقه دارند البته نه از منظر دین بلکه از نظر اقتدار ملی لبنان به او علاقه دارند.
روحانیت منهای اسلام روحانیتی است که متدینهای جامعه نسبت به آن روی خوش نشان نمیدهند و امروز خالصترین بخش جامعه دینی ما گروهی هستند که معروفاند به بسیجی، و عجیب است که روحانیونی میتوانند در حکومت ما وجود داشته باشند که با بسیج زاویه دارند و نقطه مقابل بسیج برای آنان سوت و کف میزنند و ایدئولوژی زدایی از جمهوری اسلامی با همین مشی از دولت سازندگی شروع شد. شخصیت آرمانی دولت سازندگی بابک زنجانی بود و در رسانهها میبینید تصاویری که مسئولین مجمع تشخیص مصلحت نظام و رئیس مرکز تحقیقات استراتژیک مجمع در حال تقدیر از بابک زنجانی هستند و انسان تراز دولت کارگزاران که در قالب پدیده شهرام جزایری خودش را نشان داد بعدها در قالب بابک زنجانی خودش را بازتولید کرد.
آرمان خمینی کبیر بازتولید بسیجیها بود و امام فرمودند که افتخار من این است که خود یک بسیجیام، اما دولت سازندگی و اصلاحات هیچ قدمی برای باز تولید تفکر بسیجی برنداشت و هیچگاه انسان آرمانی دولت سازندگی و اصلاحات یک بسیجی نبوده است. دولتهای سازندگی، اصلاحات و تدبیر و امید لیبرال و غربگرا هستند و انسان تراز و آرمانیشان چهرهی بورژوا مثل بابک زنجانی است و این دولتها انسان ترازی همچون شهدای مدافع حرم ندارند و طبیعی است که ازاینگونه تفکر ایدئولوژی زدایی کنند.
پینوشت:
[1] http://farsi.khamenei.ir/keyword-content?id=1940
[2] http://farsi.khamenei.ir/speech-content?id=22233
[3] http://www.ynetnews.com/articles/0,7340,L-4397366,00.html
منبع: پایگاه خبری 598
ویرایش توسط : باشگاه استراتژیستهای جوان
با سلام .لطفا فایل صوتی گفتگو را در سایت قرار دهید
سلام، فایل صوتی از این مصاحبه منتشر نشده است.