
۴) دیپلماسی پینگپونگ، آخرین گام تا آغاز
دیپلماسی زمانی موضوعیت مییابد که دو کشور بر سر اهداف و منافعشان با یکدیگر به اختلاف برسند. در این موقع هر گروهی که قدرت و ارادهی بیشتری داشته و هدف و چشمانداز را زودتر تعریف کرده باشد، میتواند منافع طرف مقابل را به سمت خودش متمایل کند. از اینرو دیپلماسی به زبان ساده «ارتباط و تعامل با طرف مقابل و استفاده از این مجرای ارتباطی برای رسیدن به منافع خودمان» تعریف میشود.
در کنار دیپلماسیهای رسمی که از طریق رؤسای جمهور و وزرای امور خارجه ممکن است رقم بخورد، دیپلماسیهای غیررسمی وجود دارد که از طریق تعامل مردمان این کشورها ارتباط آغاز میشود؛ که به «دیپلماسی عمومی[۳۱]» یا «دیپلماسی ملتها[۳۲]» شناخته میشود؛ و میتواند از طریق فیسبوک، توئیتر، سینما و ورزشکاران این کشورها رقم بخورد. البته بدیهی است که بدانیم صحنهگردانی و ادارهی دیپلماسیهای غیررسمی نیز در پشت صحنه از طریق کارگزاران و مجاری رسمی به وجود میآید.
حال، «دیپلماسی پینگپونگ[۳۳]» نیز اقدامی بود که در همان بحبوحهی تنشها و نامهنگاریها بین مسئولین دو کشور توسط رهبران چین تعریف و مهندسی شد تا اقدامی باشد برای عادیسازی روابط بین دو قطب متضاد ایدئولوژیک. داستان «دیپلماسی پینگپونگ» را کیسینجر اینگونه شرح میدهد:
«ماجرا از این قرار است که، در همان ایامی که ما سرگرم ردوبدل کردن پیامهایمان بودیم، تیم ملی پینگپونگ چین در مسابقات بینالمللی ژاپن در حال رقابت بود؛ و این نخستین بار از آغاز انقلاب فرهنگی در چین بود که یک تیم ورزشی در میدانی خارج از چین به رقابت میپرداخت. در همین سالهای اخیر آشکار شده بود که باید مسابقهای در این میدان بین تیمهای چین و آمریکا برگزار شود، مناظرههای جنجالی محرمانهای را بین اعضای کادر رهبری چین برانگیخته بود. وزارت خارجه چین ابتدا توصیه کرده بود که تیم چین در این مسابقات شرکت نکند یا دستکم از رویارویی با آمریکا سر باز بزند. چو ئنلای موضوع را برای بررسی به مائو واگذار کرده بود و او هم دو روز تمام روی موضوع تعمق کرده بود. یکی از شبهایی که مائو دچار بیخوابی مزمن شده بود ـ که سالها از آن رنج میبردـ پس از مصرف قرص خوابآور سرگیجه گرفت و روی مبلی در دفتر کار خود دراز کشید. اما پس از چند دقیقه که به همان حالت از حال رفته بود، ناگهان بیدار شد و خسخسکنان از پرستارش خواست که به وزارت امور خارجه تلفن کرده و از آنها بخواهد که تیم پینگپونگ آمریکا را به چین دعوت کنند. پرستار با ناباوری از مائو پرسید: «آیا دستورهای شما بعد از مصرف قرص خوابآور هم به حساب میآیند و لازمالاجرا هستند؟» مائو پاسخ داد: « بله، به حساب میآیند و لازمالاجرا هستند؛ هر کلمهی آنها به حساب میآید. اما باید عجله کنید چون ممکن است دیر شود. این فرصت نباید از دست برود.»
طبق دستور مائو، بازیکنان چین از فرصت استفاده کردند و در جریان همان مسابقات ژاپن، از تیم آمریکا دعوت کردند که برای بازیهای دوستانه به چین سفر کنند. متعاقب این دعوت، روز ۱۴ آوریل ۱۹۷۱ پینگپونگبازان جوان آمریکایی خود را در تالار بزرگ خلق چین و در حضور چو ئنلای یافتند، که به مراتب بالاتری از آن افتخاری بود که اکثریت قریب به اتفاق سفرای خارجی مقیم پکن میتوانستند در طول مأموریتشان به آن دست پیدا کنند.
در نطق کوتاهی که چو ئنلای به مناسبت ورود ورزشکاران آمریکایی و خیرمقدم از آنها ایراد کرد، اظهار داشت:
شما فصل نوینی را در مناسبات آمریکا و چین گشودهاید. من اطمینان دارم که شروع این دوستی جدید از حمایت اکثر ملتهای ما برخوردار است[۳۴].»
پینوشت:
[۳۱] Public Diplomacy
[۳۲] People-to-People Diplomacy
[۳۳] Ping-Pong Diplomacy
[۳۴] چین ـ هنری کیسینجر ـ ترجمه حسین رأسی ـ نشر نگاه معاصر ـ ۱۳۹۲ ـ صص ۳۱۵ و ۳۱۶