
۵) سیاست درهای باز با دکترین شوک
رد پای فریدمن، در میدان تیانآنمن!
اگرچه دنگ شیائوپینگ و جریان وابسته به مشیء عملگرایانهی او ـ بهعنوان اعتدالگراهای تجدیدنظرطلب، در نسبت با انقلابیون کمونیستِ دههی ۱۹۵۰ متفاوت میاندیشیدند و اهداف دیگری را برای انقلاب کمونیستی چین در نظر داشتند؛ اما عنصر استبداد بهعنوان مؤلفهی ذاتی کمونیسم در شخصیت و اندیشهی آنها نیز مستتر بود ـ همانگونه که در رهبر انقلابشان یعنی مائو، منجر به تصمیمات دوران موسوم به انقلاب فرهنگی شد که فجایع گستردهای را رقم زدـ. این استبداد ذاتی در اندیشه و شخصیت دنگ، خودش را در استبدادِ سیاسی ـ اقتصادی نشان داده بود؛ اینگونه که «آزادی سیاسی» آنطوری که «آزادی اقتصادی» دنبال میشد، برای رهبران چین اهمیتی نداشت و مقولههای چون «دموکراسی»، «حقوق بشر»، «آزادیهای مدنی»، «حقوق شهروندی»، «رفاه عمومی»، «احزاب سیاسی» و… در ساختار سیاست داخلی چین محلی از اعراب نداشتند. آنچه که برای رهبران چین مهم بود، رسیدن به اصول اقتصاد سرمایهگرایی در کمترین زمان ممکن بود. این وضعیت در شرایطی دنبال میشد که کارگران بهعنوان تشکیلدهندهی بدنهی اصلی جامعه، از حداقلترین منافع حاصل از مظاهر توسعهی برونزای چینی نیز برخوردار نبودند و آحاد جامعه حداقلهای آزادی سیاسی ـ اجتماعی را نیز در اختیار نداشتند. از اینرو استبداد سیاسی ناشی از روحیهی کمونیستی، و حضور وابستگانِ قدرت در امر ادارهی کشور، منافع توسعه و ازدیاد ثروت را به سمت جریان خاص و حداقلی سوق میداد که همان انسانهای «بورژوا[۹۲]» و «مرچنت[۹۳]» در نظام سرمایهگرایی بودند.
در کنار این مسئله، بیان این نکته لازم است که ذات «اقتصاد لیبرال[۹۴]» نیز به ایجاد «ابرطبقه[۹۵]» اقتصادی میانجامد؛ افرادِ محسوب در ابرطبقه، قشری از جوامع هستند که اگرچه یک درصد جمعیت کشور را تشکیل میدهند، اما بیش از نودونُه درصد ثروت را در اختیار دارند. این اختلافِ ثروت و بهرهمندی، ناشی از ذات نظام سرمایهگرایی است که پایهی فلسفی آن در «فردگرایی[۹۶]» قرار دارد و نیروی محرکهی حرکتش را در اصالت دادن به «رقابت[۹۷]» و کسب «منفعت شخصی[۹۸]» میبیند؛ از اینرو «داروینیسم اقتصادی[۹۹]» بهعنوان ایدئولوژی این نظام پرفاصلهی طبقاتیْ بقای اقویا و ثروتمندان را در برابر ضعفا ترسیم میکند و قشر حداقلیای از جامعه را در برابر تودهی مردمِ زحمتکش و ستمدیده قرار میدهد؛ و درنهایت، تمام این جمعیت حداکثریْ در طرح سودخوارانهی آن ابرطبقهی حداقلی قرار میگیرند.
حال، نظام سیاسی ـ اقتصادی چین با دارا بودن دو مؤلفهی استبداد سیاسی (که سود و ثروت را به جیب حداقلی از خواص منحرف میکرد) و اجرای مصرانهی اقتصاد لیبرال و نظام سرمایهگرایی (که خاستگاه شکلگیری ابرطبقهی ثروتمند است)، زمینه را فراهم کرده بود تا نظام اقتصادی ـ سیاسی چین خاستگاه و مأمن «ابرطبقهی دولتی» باشد؛ از اینرو تودهی مردمی در قالب دهها هزار معترض در ۱۹۸۹ میلادی در میدان اصلی شهر تجمع کردند و خواستار رسیدن به آزادیهای سیاسی بودند. یکی از رئوس اعتراض عمومیْ فشار دولت به جامعه بود که چون مَرکبی چموش بیمحابا برای اجرای اصول «بازار آزاد[۱۰۰]» به پیش میرفت و در این مسیر، برای رسیدن به هدف از زور، فشار، ترور و اجبار ترسی نداشت؛ بنابراین بخشی از اعتراضات مردم در کنار دموکراسیخواهیهای غربی و آزادیهای مدنی، معطوف به آزادسازی بیحدوحصر بازار، مقرراتزدایی، تجارت خارجی آزاد و خصوصیسازیهای گسترده بود.
دولت چین پس از چند هفته تحمل و مماشات با معترضین، با اعلام حکومت نظامی در تاریخ ۲۰ می ۱۹۸۹، سرانجام در سوم ژوئن ارتش خلق سرخ را با تانک و توپ مقابل معترضین قرار میدهد و با کشتاری خونین در یک روز اعتراضات مردمی را با قتلعام سرکوب میکند. از تعداد جانباختگان آن حادثه منابع دقیقی در دست نیست اما بین دو تا هفت هزار کشته، سی هزار مجروح و حدود چهل هزار نفر بازداشتی، تخمین زدهاند که احتمالاً هزاران اعدامی را نیز در پی داشته است.[۱۰۱]
معلمِ این اقدام وحشیانه، کسی جز میلتون فریدمن[۱۰۲] نبود؛ وی بهعنوان مدافعترین فرد نسبت به اجرای بیقیدوشرط «بازار آزاد» و اصول اقتصادِ لیبرال شناخته میشود که در جریان ریویژن انقلاب چین، به دعوت مسئولان چینی برای حضور در کنفرانسها و سخرانی دو بار به این کشور سفر میکند؛ یک بار در سال ۱۹۸۰ در اوایل راهِ تجدیدنظرطلبی و برای آموزش اصول اصلی اجرای بازار آزاد و بار دیگر در ۱۹۸۸ برای تقویت و اصلاح مسیر لیبرالیزهسازی اقتصاد.
در نگاه میلتون فریدمن، رسیدن به اصول بازار آزاد باید به هر قیمتی انجام شود؛ از جمله استفاده از شوک و ارعاب. از اینرو بهترین و سریعترین راه رسیدن به بازار آزاد را نیز «دکترین شوک[۱۰۳]» و «شوکدرمانی[۱۰۴]» قرار میدهد. از این حیث چه فجایع طبیعی مانند سیل و زلزله و چه فجایع ساختهی دست بشر که کشتارها و قتلعامهای گسترده را شامل میشوند، میتوانند به اعمال «شوک» در جامعه کمک کند، و از حالت خلسهی بعد از شوک که «بُهت» نامیده میشود میتوان بنیادیترین تغییراتی که معیشت و زندگی روزمرهی مردم به آن وابسته است را در جامعه اعمال نمود و «لوح سفیدِ» ناشی از شوکِ بعد از فاجعه را به طریق مطلوب بازنویسی کرد.
بنابراین، وقتی در تابستان سال ۱۹۸۸ دولت چین، فریدمن را به همراه همسرش به چین دعوت میکند، همان راهکاری را که وی نه خیلی سال پیش، به پینوشه ـ دیکتاتور شیلی ـ برای تثبیت بازارهای آزاد میدهد، به ژائو زیانگ دبیر کل حزب کمونیست و دیگر رهبران چینی گوشزد میکند.
«در مقابل فشارها تسلیم نشوید و حتا یک آن تزلزل پیدا نکنید. فریدمن چنین به یاد میآورد: ” بر اهمیت خصوصیسازی و بازارهای آزاد و نیز اهمیت لیبرالیزه کردن یکباره و ضربتی تأکید کردم.“ فریدمن در یادداشتی خطاب به دبیرکل حزب کمونیست تأکید کرد که شوکدرمانی بیشتر و نه کمتر ضروری است: ”گامهای اولیهی اصلاحات در چین به نحو چشمگیری موفقیتآمیز بوده است. چین میتواند با اعتماد بیشتر به بازارهای آزادِ خصوصی، به پیشرفتهای چشمگیرتری نائل شود.“»[۱۰۵]
دنگ شیائوپینگ هم که ساختهشده در مکتب کمونیسم بود، زمینهی لازم را برای بهکارگیری این استبداد سخت در شخصیتش مستتر داشت؛ از اینرو در راه اجرای دستورالعمل پیرِ کهنسالِ کاپیتالیسم ذرهای تعلل و سستی به خود راه نداد. هرچند رهبران چین، شاگردی مکتب شیکاگو را از سال ۱۹۸۰ شروع کرده بودند و طی سفر یک هفتهایِ فریدمن به چین، مسئولان ارشد و دانشگاهیان چینی را در معرض اصول و آموزشهای بنیادین او قرار داده بودند. و در سال ۱۹۸۳ که دنگ اجرای سیاست درهای باز را تقویت میکند و درهای کشور را به روی سرمایهگذاری خارجی میگشاید، دستور تشکیل یک لشگر چهارصد هزار نفره از نیروهای آموزشدیده برای مبارزه با اعتراضات خیابانی را میدهد که بهعنوان جوخهی سیار ضد شورش آمادگی حذف هرگونه اعتراضات مردمی را داشته باشند. در نهایت نیز، دنگ شیائوپینگ پس از فاجعهی معروف به «میدان تیانآنمن» نیز تعهد بیقیدوشرطش را نسبت به سرمایهگرایی بروز میدهد و هدف اصلی را رسیدن به بازار آزاد میداند.
«پنج روز بعد از آن سرکوب خونین، دنگ شیائوپینگ، طی نطقی خطاب به ملت، هیچ شک و شبههای باقی نگذاشت که سرکوب اعتراضات برای حمایت از سرمایهداری بوده است و نه حمایت از کمونیسم. وی پس از آنکه معترضان را ”تفالههای اجتماع“ خواند، تعهد حزب به شوکدرمانی اقتصادی را مورد تأکید قرار داد و افزود:
”کوتاه سخن! این یک آزمایش بود که از آن موفق بیرون آمدیم. شاید این رویداد تلخ قادرمان کند تا با گامهایی استوارتر، مناسبتر، و حتا سریعتر اصلاحات و سیاست درهای باز را به پیش ببریم… نه! ما اشتباه نکردیم. هیچ ایرادی در چهار اصل بنیادیِ اصلاحات اقتصادی وجود ندارد. اگر هم خطایی بوده است، این بوده که این اصول بهطور کامل اجرا نشده است.“»[۱۰۶]
در این بین، حامیان دنگ در آمریکا با سرپوش گذاشتن بر روی این فجایع، قتلعام تیانآنمن را اینگونه توجیح کردند که «هیچ دولتی در هیچ کجای دنیا نمیتوانست تحمل کند که میدان اصلی پایتختش بهمدت هشت هفته به اشغال دهها هزار تظاهرکننده درآید… بنابراین سرکوب غیرقابل اجتناب بود.»[۱۰۷] این فرد کسی جز هنری کیسینجر، معمار روابط چین و آمریکا نبود.
در نتیجه، استفادهی دولت از شوک ناشی از این فاجعه به «شوکدرمانی اقتصادی» منجر شد و دنگ دستور اجرای مواردِ تکمیلی اصلاحات بازار آزاد را در خصوص آزادسازی قیمتها، مقرراتزدایی از واردات، افزایش مناطق آزاد تجاری و خصوصیسازی در قالب شرکتگرایی صادر کرد.[۱۰۸]

«آرایش نظامی ارتش سرخ چین در برابر معترضین»

پینوشت:
[۹۲] Bourgeois
[۹۳] Merchant
[۹۴] Liberal Economy
[۹۵] Supper Class
[۹۶] Individualism
[۹۷] Competition
[۹۸] Personal Interest
[۹۹] Economic Darwinism
[۱۰۰] Free Market
[۱۰۱] دکترین شوک ـ نائومی کلاین ـ ترجمهی مهرداد شهابی و میرمحمود نبوی ـ نشر آمه ـ ۱۳۹۰ ـ ص ۲۸۱
[۱۰۲] Milton Friedman
[۱۰۳] Shock Doctrine
[۱۰۴] Shock Trophy
[۱۰۵] همان ـ ص ۲۷۹
[۱۰۶] همان ـ ص ۲۸۲
[۱۰۷] همان ـ ص ۲۸۲ پاورقی
[۱۰۸] همان ـ ص ۲۸۳