
انقلاب زیبا نام سریال تلویزیونی است که به کارگردانی بهرنگ توفیقی در بهار امسال آغاز بکار کرده بود و اواخر مرداد تا اواسط شهریورماه در ۲۲ قسمت از پخش شبکه اول سیما به نمایش درآمد.
تصورمان بر این است که پخش انقلاب زیبا در تاریخ مذکور، به دلیل ایام منتهی به ۱۷ شهریور بوده است. انقلاب زیبا در قالب داستانی جذاب و انقلابی، با بازتعریف مجدد ارزشها و ضد ارزشها، برخلاف بیشتر سریالهای مناسبتی شبکه اول سیما، بهخوبی از عهدهی انتظار مخاطبین خود برآمد. حامد عنقا نویسندهی توانا و آینده دار انقلاب زیبا طی یک مصاحبه و در پاسخ به اینکه چرا فیلمنامهاش مخاطب را به تفکر و تعمق واداشته و او را بهزحمت میاندازد، بیان داشت که فیلمنامهی انقلاب زیبا را در طراز سریالهای شاخص جهان تهیه نموده است و ترجیح میدهد بهجای چند میلیون مخاطب معمولی، سه مخاطب خاص و ریزبین داشته باشد که به عمق داستان پی ببرند تا آنکه بخواهد ماجرای فیلم را راحت و بیزحمت بهپیش ببرد.
در این مقال سعی کردهایم بر طبق گفتهی جناب آقای عنقا، یکی از همان سه مخاطب خاص و ریزبین بوده باشیم که حقیقت داستان روایی ایشان را ببینیم. اگر این نوشته را تا انتها همراهی بفرمایید خواهید دانست که انقلاب زیبا را بهجرئت میتوان یک فیلم شاخص در بین مجموعه آثار مربوط انقلاب اسلامی دانست. زیبا، نام دختری ۳۵ ساله است که اندکی پس از ازدواجش شاهد بازگشت پدری پیر و بیمار با احوالی شکسته و ترحمآور پس از ۳۵ سال به میهن است.
پدر که جابر نام دارد، از عوامل جنایتکار رژیم سابق است و بعد از ورود به میهن اعلام میدارد که قصد انتشار خاطرات خود و افشاگریهای گسترده را دارد. بازگشت جابر گرچه به سبب گذشتهی سیاه و جنایتبارش، خوشحالی و استقبال زیبا را در پی ندارد اما به هر صورت موردپذیرش دخترش واقع میگردد و همین امر سبب ایجاد شکاف و فاصله بین او و همسرش حامد که زخمخوردهی رژیم سابق است، میگردد. والدین حامد در زیردستان جابر شکنجهشدهاند و حتی پدرش شهید شده است. خط تعلیق اصلی فیلم که سرگذشت جابر و حامد و سرنوشت رابطهی زیبا و حامد است، از همینجا شروع به کار میکند.
پیشبرد داستان با حوادث پیشبینینشده و غیرقابلتصور، از ویژگیهای ممتاز تکنیکی فیلمنامه میباشد. بهطوریکه از همان قسمت نخست و برخلاف تصور همه، جابر ناپدیدشده و به قتل میرسد. همهی شواهد و مستندات علیه حامد است و او بهعنوان تنها مظنون پرونده بازداشت میشود؛ اما در ادامهی فیلم معلوم میگردد که جابر کشته نشده و همهی این حوادث ساختهی جابر و پرداختهی حامد و چند تن از مزدوران جابر بوده تا مقدمهای از جنجال رسانهای جهت انتشار خاطرات جابر و جلبتوجه هرچه بیشتر اذهان فراهم بشود.
حامد و جابر البته دو هدف مجزا را در این همکاری باهم دنبال میکنند که همین اختلاف، سبب جدایی حامد از جابر و قرار گرفتن او در اول صف دشمنان جابر و افشای نقشهی جابر میشود.
هدفی که جابر از ورود به ایران دنبال میکند، درواقع ارائهی تصویری تحریفی از جنایات رژیم گذشته و تطهیر اقدامات پهلوی است.
زن، نماد سرزمین و عقیده
نمادها و سمبلهایی که نویسنده و کارگردان اثر، چه آنان که در قاب دوربین جایدادهاند و چه شخصیتپردازیهای نمادین، همگی در نوع خود کمنظیر میباشند.
در ادبیات یونانی، گایا (زن) به معنای کشتزار است و تا به امروز در عمدهی داستانها و فیلمهای تولید غرب، زن در نماد «کشتزار و سرزمین و عقیده» میباشد. جالبتوجه است که تعریف زن در مثال کشتزار، در قرآن نیز مطرحشده است. «نِسَآؤُکُمْ حَرْثٌ لَّکُمْ…» (۱)
بر همین اساس، زیبا در حقیقت نماد ایران است و با هوشمندی نویسندهی محترم فیلمنامه، نام انتخابی فیلم یعنی «انقلاب زیبا» استعاره از انقلاب اسلامی ایران است که در جایجای فیلم نیز باظرافت خاصی به نمایش درآمده است.
هابیل و قابیل
دو مردی که در کنار زیبا قرار میگیرند، جابر (۲) و حامد (۳) هستند که در حقیقت نماد فرزندان ایراناند همانند دو برادر؛ اما یکی از قبیلهی قابیل و دیگری از قبیلهی هابیل. دیرینگونهی (۴) هابیل و قابیل که نماد برادرکُشی میباشد در این فیلم به زیبایی هرچه تمام گنجاندهشده است. بهگونهای که نویسنده برای انتقال حس دشمنی دیرینهی جابر و ایرانیان مسلمان، از داستان هابیل و قابیل بهره گرفته است. وقتیکه علیرغم اعتماد مجدد زیبا (سرزمین و عقیدهی ایران) و حامد (فرزند ایران، هابیل) به جابر (فرزند ایران، قابیل) و بخشش فرصت مجدد به او برای جبران گذشتهی سیاهش و خدمت به میهن، پایان خوشی در پی ندارد. جابر همان قابیل است که جنایتش را دوباره تکرار میکند و خود را قربانی مطامع قابیلیان میکند.
زیبا و نقشهی مخفی جابر بهمثابه دو خط ریل در کنار هم
در داستان فیلم، زیبا و نقشهی پنهان جابر در تطهیر رژیم گذشته، ظاهراً دو موضوع جدای از هم هستند؛ اما بامهارت نویسنده، نقطهی اشتراک جالبی باهم دارند. به میزانی که جابر از دخترش زیبا دور است، در پیشبرد نقشهی خود نیز ناموفق است و به همان قدری که اعتماد زیبا را به خود جلب میکند، در نقشهی خود بهپیش میرود.
مادران سرزمینمان
مادر حامد که در طول فیلم تنها به همین نام شناخته میشود، مادر نمادین ایران است. او سالهای پیش از انقلاب را در بازداشتگاه به همراه همسرش مصطفی، توسط جابر شکنجهشده است و اکنون تنها کسی است که نقشهی جابر را از ابتدا رو میبیند و به او هیچگونه اعتمادی نمیکند. مادر حامد در طول فیلم و درهرحال و شرایطی پشتیبان عروس خود زیبا (سرزمین و عقیده ایران) ست و او را تنها نمیگذارد. او در مراسم عقد حامد و زیبا، انگشتری همسر شهید خود را به پسرش حامد و تسبیح یادگاری مصطفی شهید را به زیبا هدیه مینماید. که بهنوعی بیانکنندهی از منظر حقیر، نویسنده تلاش خود را برای بیان عمق و ریشهی نهضت انقلاب اسلامی انجام داده است. درست است که این مسئله را بهصراحت بیان نکرده؛ اما در قالب نشانیها میتوان نکاتی در همین باره را دید. تیتراژ فیلم که داخل یک زندان متروکه را نشان میدهد، نوشتههایی را با اسپری رنگی بر روی دیوار دارد ازجمله: درود بر خمینی. جانم فدای رهبر

همچنین در یک سکانس کوتاه، نویسنده با زیرکی خاصی اعلام میدارد که اربابان اصلی جابر، آمریکا و انگلیس هستند. در انتهای فیلم که حالا دیگر نقشهی جابر، بر حامد و زیبا و پلیس و طبعاً مخاطبین فیلم، روشنشده است، درحالیکه شبکههای برونمرزی اپوزیسیون هنوز هم جملاتی پرت و پراکنده را در خصوص راستی یا نادرستی عمل جابر در ایران بیان میدارند، از زبان مجری یکی از همین برنامهها، اعلام میشود که:
بی بی سی (BBC) و سی ان ان (CNN) و وی اُ ای (VOA) تائید کردهاند که جابر پروا خود را به رژیم ایران فروخته است.
این یعنی هر سهی این شبکهها درحالیکه تحریف خاطرات و تطهیر رژیم سابق توسط جابر روشنشده است، جابر فردی را در خدمت ایران معرفی میکنند و همین سکانس برای مخاطب ریزبین القاکنندهی این است که جابر طبق یک نقشهی حسابشده از جانب انگلیس و آمریکا وارد ایران شده.
تنها پرچمداران
پدر حامد (مصطفی شهامت) به همراه پدر واقعی زیبا که هردویشان شهید شکنجه در بازداشتگاه ساواک میباشند، ریشهی ایران هستند. نکتهی قابلتوجه آنکه کارگردان فیلم در تنها سکانسی که از نمایش پرچم ایران بهره برده است، در مزار شهدا و بر سر قبر دو پدر شهید زیبا و حامد است. گرچه که نصب پرچم در مزار شهدا امری طبیعی تلقی میگردد، اما زمانی حائز اهمیت است که همین پرچم که در اماکن دیگر همچون دادگاه و کلانتری و … هم نصب میگردد، در هیچ کجای دیگر فیلم دیده نشد. در تمام ۲۲ قسمت فیلم، پرچم ایران تنها بر سر مزار این دو شهید دیده میشود. در حقیقت پرچم نیز در این فیلم یک نماد است. نماد ریشه و پایه.

شبیخون فرهنگی
به این بخش از فیلم توجه بفرمایید:
سکانس اول:
شب است. حامد در حال مطالعهی کتاب «فرهنگ در منظر رهبر معظم انقلاب» است. همزمان عکسهای زیبا در موبایل اش را تماشا کرده و اشک میریزد. (نکته: در سکانسهای قبل، حامد زیبا را رها کرده تا بنا به تصورش زیبا را با این جدایی در امان نگاه بدارد. حامد تا این بخش از فیلم، هنوز با جابر همکاری میکند. درحالیکه از نقشهی واقعی جابر مطلع نیست.)
سکانس دوم:
همزمان سروان بهرامی در ادارهی خود در حال مطالعهی خاطرات جابر است که به دستش رسیده. او هنوز به زندهبودن جابر مطمئن نشده است. جناب سروان آنقدر غرق در خاطرات جابر شده که پاسخ تلفنش را نمیدهد تا از گمشدن زیبا باخبر بشود.
سکانس سوم:
هنوز شب است. زیبا در خیابان تنهاست. او توسط چند نفر موردحمله واقعشده و مصدوم میشود. این دو نفر متعرض، مزدوران جابر هستند که برای ترساندن زیبا فرستادهشدهاند.
برداشتتان از این سه سکانس فیلم چگونه است؟ شب، نماد غفلت است. درست درزمانی که حامد و سروان بهرامی، (دو مدافع زیبا) در حال انجام یک فعالیت فرهنگی بهزعم خود مهم هستند، از خود زیبا (سرزمین و عقیده) غافل شدهاند؛ و در سایهی همین غفلت ایشان، زیبا (نماد ایران) مورد تعرض قرار میگیرد.
این بخش از فیلم شبیخون فرهنگی را به زیبایی هرچه تمام، به نمایش میگذارد.
فندک جابر
جابر در تمام فیلم بهجز قسمت پایانی، در حال مظلومنمایی و فریب و پنهان نمودن شخصیت حقیقی خویش است؛ اما فندکی که در تیتراژ فیلم بزرگنمایی شده، نشان از حالِ مشترک دیروز و امروز جابر است. در چند سکانس از گذشته و امروز جابر، این فندک در دستانش دیده میشود که هم این حس را القا میکند که او درواقع همان جابر و قابیل دیروز است و تغییری نکرده است و هم نشانگر میزان قدرت اعمال اوست.

غوغای جابر را باد میبرد
در سکانسی از فیلم که نقشهی جابر در تحریف تاریخ، برای حامد روشنشده است، یک دکهی روزنامهفروشی را نشان میدهد که صفحهی اول همهی روزنامههایش تصویر و عنوانی از جابر و خاطراتش دارند و حامد در حال تماشای آنها. همزمان باد شدیدی نیز شروع به وزیدن میکند و تعدادی از این روزنامهها را با خود میبرد. القای کنندهی این حس که دیگر طوفان و هیاهوی جابر در حال خاموشی است.
خانه
زیبا با سه خانه یا محل سکونت مواجه است. یکی قصری مجلل و باشکوه که یادگاری پدرش جابر از سالهای پیش از انقلاب است. عمدهی اسباب و اثاثیهی این منزل، قدیمی و مربوط به ۳۰ یا ۳۵ سال پیش است و جالب است که نویسندهی محترم نظر خاصی به نمایش این اسباب قدیمی دارند. در سکانسی از فیلم، زیبا به دلیل موردحمله قرارگرفته ناخوشاحوال است؛ اما او هنوز نمیداند که این حمله با نقشهی جابر است. وقتی دوست زیبا سوپی برای او حاضر میکند، ظروف چینی استفادهشده، قدیمی و مربوط به سالهای گذشتهی این خانه است و احتمالاً زمانی که هنوز جابر آنجا سکونت داشته و دیگری خانهای ساده و باصفا که محل زندگی حامد و مادرش میباشد. سوم نیز سلول بازداشتگاهی که مادر واقعی زیبا در آن زندانی بوده و زیبا در همانجا متولدشده است. زیبا به خانهی جابر که در آن بزرگشده است، تعلقخاطر دارد و به خاطر فاصلهای که بین او و حامد شکلگرفته، با خانهی حامد نیز غریبی میکند. نشان از اینکه زیبا هنوز در انتخاب بین هابیل و قابیل (حامد و جابر) مردد است؛ اما در قسمت پایانی، با انتخاب بسیار خوب و بجای نویسنده، خانهی جابر را به آتش میکشد و از آن خارج میشود. (و احتمالاً روانهی منزل حامد و مادر حامد میشود) که بهخوبی القاکنندهی حس پایان یافتن تعلقخاطر زیبا (سرزمین و عقیده) به جابر (قابیل) میباشد.
مکان سوم، سلول محل تولد اوست که در بازداشتگاه ساواک موسوم به زندان عبرت قرار دارد. زیبا در قسمت پایانی و با احوالی منقلب جملاتی میگوید که تأثیرگذار است:
حالا دیگه فهمیدم زندگیم از کجا شروع میشه. من چطور میتونم اینجارو فراموش کنم. ظاهرا زندگی من از لحظه تولد، پر از ماجرا بوده. (احتمالا اشاره به ۳۵ سال گذشته از انقلاب اسلامی) ۳۵ سال پیش ناف یه طفل معصومو با رنج و عذاب توی همین سلول با ابزار شکنجه بریدند. من میتونم صدای نعره های جابر و فریادهای مادرمو توی این سلول بشنوم. چجوری میتونم فراموش کنم مادری رو که حتی یکبار نتونست بچه شو بغل کنه.
حامد:
تو دیگه تنها نیستی؛ من هستم. مادرم هست. بهت قول میدم تا آخر عمرم پشتت باشم.
مولود رنج
تولد زیبا در سلول بازداشتگاه مخوف، همراه با شکنجه شدن مادرش توسط جابر، نقطهی عطف داستان است. در حقیقت نویسنده به بهترین وجه سعی نموده القا کند که زیبا (سرزمین و عقیده) وامدار رنج و عذاب و شکنجهی پیشینیان خود بخصوص در وقایع انقلاب اسلامی است.
همچنین از این بخش داستان، معنای دیگری نیز میتوان برداشت نمود. باوجود اعمال مخوف و پیچیدهی ساواک و رژیم سابق در سرکوب مبارزان انقلابی، زمانی که اوج قدرتشان را در بازجوییهای دردآور و شکنجههای جنایتبارشان اعمال میکردند و درحالیکه هیچ یکشان تصور نمیکردند، نوزاد انقلاب اسلامی متولد شد.
درصحنهای از فیلم، مادر حامد به حامد میگوید:
خبر تولد یه بچه توی وحشتناکترین جای دنیا برای ما که توی بند بودیم، خیلی خبر خوشحال کنندهای بود. هممون امیدوار بودیم که قدمش برای ما خیر باشه. برا راهی که پیش رو داریم.
شکنجههای دردآور
بازسازی صحنههای شکنجههای ساواک در قسمت پایانی فیلم و این بار در قالب جابر و حامد (قابیل و هابیل) از دیگر نکات بسیار پسندیدهی فیلم است که شجاعت نویسنده و کارگردان محترم دراینباره تحسینبرانگیز است. یادآوری و تلنگر مناسب و بجایی بود برای چون مایی که خون از دماغمان که میآید، یک شهر خبردار میشود؛ اما در سکوت و غربت و تنهایی، فرزندان همین سرزمین به وحشیانهترین شکل ممکن عذاب میشدند به اتهام موضع برحقشان.
اما برخلاف هابیل و قابیل حقیقی، این بار نیز همچون ۳۵ سال گذشته هابیل قصههای انقلاب در عین رنج و درد و عذاب پیروز میشود و قابیل روسیاه شکست میخورد.
البته جای تعجب است که شخصیت حامد علیرغم دارا بودن آن سابقه و تجربهی خانوادگی در خصوص جابر و رژیم گذشته، در ابتدا فریب جابر را خورده و با او همکاری مینماید، درحالیکه خود تصور میکرده در حال خدمت به میهن خویش است. (البته تلنگر خوبی است برای دوستداران انقلاب اسلامی که بهسادگی فریب هر عنوانی را در قالب خدمت به میهن نخورند) او از ابتدا هم با اکراه کنار جابر قرار میگیرد؛ اما آنقدر در انتخاب خود مصمم است که به هشدارهای مادر خود در خصوص عدم اعتماد به جابر، توجه نمیکند؛ اما همین هشدارهای مادر، بذری را در دل حامد میپروراند که او را وادار به تحقیق و مطالعه و پرسوجو در خصوص مستندات تاریخی ساواک و شاه میکند و سرانجام در مشاهدات خویش و در تطبیق با خاطرات منتشرشده توسط جابر، به عدم صداقت او و حتی عزم او در تحریف تاریخ پی میبرد.
نکته جالب دیگر آنکه حامد یا از میانههای ماجرا و یا از ابتدا مخفیانه و تحت عنوان یک نیروی اطلاعاتی، بوده است.
سرانجام و پس از کشمکشهای فراوان، زیبا در انتخاب بین جابر و حامد، دومی را برمیگزیند و به او میپیوندند و این بر طبق آنچه که گفته شد، یعنی زیبا (سرزمین و عقیده) فرزندان مسلمان انقلابی خویش را برمیگزیند.
-حامد به عنوان مربی پرواز:
تا نفس دارم، امنیت تو با منه.
-زیبا:
بپریم؟
صحنهی پایانی فیلم و پرواز زیبا و حامد باهم (در پرواز پاراگلایدر) بسیار دیدنیست.

ثابتی
نکته پایانی آنکه اگر به اخبار منتشره درباره تاریخ معاصر در چند سال گذشته نگاه کنیم نویسنده انقلاب زیبا را یک محقق مطلع و منتقد توانمند میبایم که درصدد اصلاح تفکرات نادرستی است که با سمپاشیهای ضدانقلاب و سستی مسئولان داخلی، گاها در جان جامعه رسوخ کرده است. چند وقت پیش یک مقام امنیتی بدنام ساواک به نام پرویز ثابتی در همین راستا و مانند دیگر عناصر خیالپرداز طاغوت خاطرات موهن خود را منتشر و به تطهیر این سیستم فاسد پرداخته بود. خاطراتی که بهصورت رایگان و به شکلهای مختلف بین مردم پخش شد تا فساد پهلوی را کمرنگ کند. وقتی به انقلاب زیبا نگاه میکنیم ناخواسته به یاد پرویز ثابتی میافتیم و خاطراتش و نتیجه میگیریم که انقلاب زیبا یک تحلیل زیبا از این تاریخسازیهاست. چه آنکه در فیلم هم از پرویز ثابتی بهعنوان یکی از مقامات سواک نامبرده میشود. ثابتی یکی از سرکردگان فرقه ضاله بهائیت نیز هست که مظلومنمایی و تاریخسازی را از این فرقه بهخوبی آموخته و انقلاب زیبا بیمهابا و یکه و تنها در قالبی شکیل و تأثیرگذار به جنگ این دشمنان دانایی مردم میرود. (۵)

نتیجهگیری
همانگونه که گفته شد، سریال انقلاب زیبا گرچه بیسروصدا آغاز شد و پایان گرفت؛ اما در پروندهی سریال سازی شبکه اول سیما نقطهی عطفی خواهد بود. انقلاب زیبا اولین سریالی است که بهاصطلاح آببندی نشده و وقت مخاطبین خود را بر سر گیرندهی تلویزیون به هدر نمیدهد. این سریال با ساخت جذاب، تکنیکهای مناسب، داستانی هیجانی و غیرقابلپیشبینی، شخصیتپردازی تحسینبرانگیز و از همه مهمتر، محتوا و مضمون عمیق و القاهای هنرمندانه و غیرمستقیم آن تواناییاش را دارد که در صدر سریالهای صداوسیما و همینطور فیلمسازی عرصه انقلاب اسلامی قرار بگیرد.
بستر تعلیق: تاریخنگاری شفاهی انقلاب اسلامی
خط تعلیق اصلی: چاپ خاطرات جابر
خطوط تعلیق فرعی:
-مناسبات عاطفی زیبا و حامد
-هویت زیبا
-رمزگشایی نقشه جابر
پینوشت:
۱-زنانتان کشتزار شما هستند. بقره-۲۲۳
۲-یک معنا برای جابر، «ستمگر» است که با توجه به گذشته شخصیت جابر در فیلم که یک شکنجهگر بوده است، نامی درخور میباشد. اسامی فیلم نیز باظرافت خاصی انتخابشدهاند.
۳-حامد یعنی ستایشگر. شخصیت حامد در فیلم، ستایشگر سابقهی خود و خانوادهاش است که حتی اشتباهی هم که مرتکب میشود در راستای یافتن راهحلی برای ادامهی همان گذشته است.
۴-آرخیا تایپ (ArcheType) که بهغلط کهنالگو ترجمهشده است. معنای صحیحتر آن دیرینگونه میباشد.
۵-بخش «ثابتی» از وبسایت صاحب نیوز گرفتهشده است. در طول چند روزی که از پایان انقلاب زیبا گذشته، حقیر تنها در همین وبسایت به تحلیلهایی درخور در خصوص این سریال برخوردهام.
نوشته خانم مطهره مطیعی
سریال انقلاب زیبا یکی از بهترین کارهای انقلابی بعدازانقلاب بود
متاسفانه نویسنده به چند نکته توجه نکرده مورد اول انتخاب نوع بازیگر بازیگرانی که کارگردان به خدمت گرفته ومخصوص زیبا که اسم فیلم ونگاه به آن ذربین بیشتر است دارای چه نوع سابقه بازی می باشد . نکته بعد بزرگ جلوه دادن ضعف دستگاه های امنیتی کشور می باشد که تا آخر یک مسله امنیتی کشور را یک مامور آگاهی دنبال می کند مسله سوم تضاد فکری زیبا با نامزدش است که با هیچ شرط عقلی که نامزد او به عنوان فرد عاقل نشان داده شده جای فکر کردن دارد. نکته بعد در نگاه نویسنده در تقابل قرار دادن پدر و فرد غریبه در مقابل یک دیگر است که. البته چهره پدر را کاملا تهتیر نشان می دهد زیرا در مدتی که در خارج است مبلغ مورد نیاز زیبا برای وی فرستاده می شود هرچند در آخر فیلم تغیر می یابد ولی توجه داشته باشید یک سریال تاثیرزمانی بلند مدت نسبت به سینما دارد یعنی قابل تحلیل است ونیجه برای بیننده از قبل مشخص شده در مجموع این یک تحلیل درستی نمی باشد
از این ضعف هایی که برشمردید، تنها مورد اول به فیلم وارد هست.
برای هر نقد و تحلیلی، فیلم را باید با ملاحظه ی بیشتر ببینید.
پرداخت مبلغ پول به صورت ماهیانه توسط جابر به زیبا، جزو همان بخشی ست که در تحلیل با عنوان زیبا و نقشه جابر، به منزله دو خط ریل به موازات هم اشاره شد. یعنی جلب اعتماد زیبا. جابر با هر عملی که در قبال زیبا انجام داد، درحقیقت قصد ورود موفقیت آمیز به خاک ایران و پیش برد نقشه اش رو داشت.
ممکنه این ایراد به فیلم وارد باشه که این مورد کمی ضعیف کار شده بود.اما در کلیت فیلم تغییری ایجاد نمیکنه.
نویسنده از نقدی که شما به بخش امنیتی فیلم داشتید، زیرکانه عبور کرده.در قسمت پایانی فیلم که امیرحسین توسط حامد به دام میفتد.در این سکانس حامد در پاسخ سروان بهرامی که پرسید تو از کجا فهمیدی، گفت:هر کدوم ما یک بزرگتری داریم که حواسش بهمون هست.
همین سکانس که اتفاقا کاملا هم برجسته بود در فیلم نشان میداد که اینطور نبوده که از ابتدا تنها یک سروان نیروی انتظامی دنباله رو قصه ی جابر باشه.
بله ممکنه طبق گفته شما این تحلیل صحیح نباشه. احتمالا اشکالات زیادی بهش وارد باشه.اما در نظر داشته باشید که اشکالاتی هم که شما گفتید، در صورت صحیح بودن، (که من همونطور که عرض کردم، با عمده ی نقدتون موافق نیستم، اما ) به فرض صحت، مگر چه میزان به کلیت فیلم آسیب زده.متاسفانه کج سلیقگی ست اگر به نشانی شناسی های فیلم که پرشمار هم هست، هیچ توجهی نکرده باشید.
سلام. توی تحلیلتون حرفی از هم خونه ی زیبا نزدید.اینکه اون دختر از کجا اومده و چی کارست.شاید بعد از اون پلیس جاسوس اون دختر یکی از مهره های دست نشونده باشه چون اگه غیر از این باشه فیلم دچار یه ضعف شده چون امکان نداره تو این دوره زمونه همچین دوستی واسه آدم پیدا بشه
کاملا با نظر شما مبنى بر فوق العاده بودن این سریال موافقم امیدوارم از این دست روشنگرى هاى حرفه اى باز هم در تلویزیون ببینیم